گنجور

شمارهٔ ۵

رخ تو شحنه خوبی شده ست و زلف نقیب
گل جمال تو را خار غمزه تو رقیب
دلم بماند به زندان عاشقی محبوس
ز قصد شحنه غمز رقیب و جور نقیب
غریبم از تو و این را سبب نعیب غراب
غراب را چه غرض بود در جمال حبیب
همیشه جفتم غریوم که باز نتوان داشت
غریب را ز غریو و غراب را ز نعیب
ذلیل عشقم ازیرا دلیل من شده اند
هوای او به هوان و نعیم او به نحیب
مرا سرشک عقیقین و روی زرین شد
به من نگه کن و قول مرا مکن تکذیب
شب دراز همی خواهم از غریبی و عشق
شب دراز چه خواهد ز عاشقان غریب
مذهبی است فراقت که زر کند ز عقیق
به از فراق که داند صناعت تذهیب
به خون دیده کفم شد خضاب در غم تو
خروش و ناله من بر شده به کف خضیب
رها نکرد فراق تو در ولایت وصل
نه راعی و نه رعیت، نه داعی نه مجیب
همی خجل شود از صورت تو جرم قمر
همی حسد برد از قامت تو قد قضیب
به دوری تو ز نزدیک من نگردد دور
خیال قد و سرین تو چون قضیب و کثیب
ز من جدایی و من با تو جفت والحق هست
چنان فراق بدیع و چنین وصال عجیب
مرا که از لب لعل تو دور کرد فراق
زمین ز دیده من لعل شد جریب جریب
چو از جمال رخ تو گسسته شد نظرم
گسسته شد نظر روح من ز راحت طیب
زمانه از نظر راحتم نصیب دهد
چو یابم از نظر صاحب زمان نصیب
جلال اهل شرف صدر شرق مجدالدین
به دین و مجد چو جد و پدر حسیب و نسیب
جمال و تاج معالی علی بن احمد
که چون علی است ز آل علی نسیب و حسیب
فزوده حرمت عدل عمر به دین درست
نموده حجت علم علی ز رای مصیب
به وقت بذل کفش را همه نشاط شباب
به گاه حلم دلش را همه وقار مشیب
همی نهد هنرش سیر کلک را تمکین
همی دهد شرفش کار شرع را ترتیب
به لطف لفظ ولی را همی دهد تشریف
به نوک کلک عدو را همی کند تادیب
به فعل راجح والتجاء هر که حکیم
به فضل وافر و اقتداء هر که ادیب
زهی بزرگ عطایی که می دهد همه سال
عطای تو شعرا را به شاعری ترغیب
تو آسمانی و در وصل تو وضیع و شریف
تو آفتابی و در نور تو بعید و قریب
ثنای عرض تو در حیرت امید فرج
عطای دست تو در علت نیاز طبیب
صهیل اسب تو آواز فتح را تقریر
صریر کلک تو ارزاق خلق را تسبیب
چو معن زایده جود تو را هزار وکیل
چو قس ساعده مدح تو را هزار خطیب
نه بی منایح تو یک طویله را گوهر
نه بی مدایح تو یک قصیده را تشبیب
نیاز را به کف و کلک تو علاج کنند
چنانکه عارضه صرع را ز عود صلیب
مرکبی ز جلال و شرف که یافته اند
در این زمانه به جاه و جلال تو ترکیب
خرد مثابت و دانش محل و دین رونق
قلم قبول و سخا قوت و سخن تهذیب
نه روز حشری و چون روز حشر کلک و کفت
به نیک و بد همگان را معاقب است و مثیب
اگر چه یوسف مصری به عز ملک رسید
پس از عذاب ره و ذل بیع و رنج نکیب
به عز یوسفی و مصر توست خطه شرق
نه ذل چه نه غم بندگی نه تهمت ذیب
کسی که حضرت تو دید و اختصاص تو یافت
خطا بود که تمنا برد ز مصر و خصیب
تویی که لفظ شهامت تو را نگفت نظیر
تویی که چشم مهابت چو تو ندید مهیب
منم که با همه اوصاف دوستداری تو
چو دشمنان تو دارد مرا زمانه کثیب
ز قول چرخ همه ساله حظ من تخلیط
زلفظ دهر همیشه نصیب من تضریب
تو ابر رحمتی و سبزه اند اولوالالباب
که در جوار تو تشنه نماند هیچ لبیب
نجابت و کرم از عرق و عرض تو عرضند
که از کریم کریم آید از نجیب نجیب
اسیر آتش اندیشه ام، خلاصم ده
به آب لطف و نسیم سخا زبحر لهیب
تویی مربی فضل و توراست رشد و هنر
وگرچه روی زمین پر شد از رشید و ربیب
همیشه تا ز ستاره زمانه را اثرست
چنانکه در تن میخواره باده را به دبیب
تن تو باد ز سیر زمانه در تعظیم
تن عدوت ز صرف زمانه در تعذیب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رخ تو شحنه خوبی شده ست و زلف نقیب
گل جمال تو را خار غمزه تو رقیب
هوش مصنوعی: چهره‌ات به زیبایی شغلی از خوبان تبدیل شده و موهایت که مانند نیکوترین گل‌هاست، با غمزه‌ات در رقابت است.
دلم بماند به زندان عاشقی محبوس
ز قصد شحنه غمز رقیب و جور نقیب
هوش مصنوعی: دل من در اسارت عشق به دام افتاده است به خاطر قصد و نیت شحنه و ظلم نقیب، که باعث غم و اندوه من شده‌اند.
غریبم از تو و این را سبب نعیب غراب
غراب را چه غرض بود در جمال حبیب
هوش مصنوعی: من از تو دورم و این باعث می‌شود که دلیلی برای انتقاد داشته باشم. چرا کلاغ به زیبایی محبوب توجه دارد؟
همیشه جفتم غریوم که باز نتوان داشت
غریب را ز غریو و غراب را ز نعیب
هوش مصنوعی: همیشه در حضور جفت خود احساس تنهایی می‌کنم، زیرا نمی‌توانم در کنار او کسی دیگر را به خاطر نداشتن دوستی و ارتباطش تحمل کنم.
ذلیل عشقم ازیرا دلیل من شده اند
هوای او به هوان و نعیم او به نحیب
هوش مصنوعی: عشق من باعث شده که به شدت تحت تاثیر او قرار بگیرم، به طوری که حال و هوای او برایم مانند نعمت و آسایش است و در عین حال، تنهایی و غم خود را با یاد او سپری می‌کنم.
مرا سرشک عقیقین و روی زرین شد
به من نگه کن و قول مرا مکن تکذیب
هوش مصنوعی: اشک‌های من مانند عقیق است و چهره‌ام مانند طلا درخشان شده است. به من نگاه کن و سخنانم را رد نکن.
شب دراز همی خواهم از غریبی و عشق
شب دراز چه خواهد ز عاشقان غریب
هوش مصنوعی: من در این شب طولانی به خاطر تنهایی و عشق، در فکر و خیال غریبی هستم. این شب طولانی چه تاثیری بر عاشقان غریب خواهد گذاشت؟
مذهبی است فراقت که زر کند ز عقیق
به از فراق که داند صناعت تذهیب
هوش مصنوعی: اینجا به این نکته اشاره شده که جدایی و فراق، به اندازه‌ای ارزشمند و زیباست که می‌تواند از سنگ قیمتی عقیق هم ارزش بیشتری داشته باشد. در حقیقت، کسی که هنر تذهیب را می‌داند، متوجه زیبایی و قدرت این احساس می‌شود.
به خون دیده کفم شد خضاب در غم تو
خروش و ناله من بر شده به کف خضیب
هوش مصنوعی: چشمم از اشک پر شده و دستانم به خاطر غم تو رنگین گشته است. صدای ناله و فریاد من مانند زخم‌های سرخی است که بر دستانم نشسته‌اند.
رها نکرد فراق تو در ولایت وصل
نه راعی و نه رعیت، نه داعی نه مجیب
هوش مصنوعی: در پیوستگی با عشق تو، نه کسی است که بر آن نظارت کند و نه کسی که از آن بهره‌مند شود؛ نه دعوت‌کننده‌ای هست و نه پاسخی برای دعوت.
همی خجل شود از صورت تو جرم قمر
همی حسد برد از قامت تو قد قضیب
هوش مصنوعی: ماه خجالت می‌کشد از زیبایی تو و برای قامت تو، هرچند که ظریف است، دنیا حسادت می‌کند.
به دوری تو ز نزدیک من نگردد دور
خیال قد و سرین تو چون قضیب و کثیب
هوش مصنوعی: به خاطر فاصله‌ات از من، حتی خیال تو نیز از نزدیک بودنم کم نمی‌شود، زیرا قد و قامت تو مانند نازک و زیباست.
ز من جدایی و من با تو جفت والحق هست
چنان فراق بدیع و چنین وصال عجیب
هوش مصنوعی: جدایی من از تو و دوستی ما، حقیقتاً عجیب است. جدایی ما به زیبایی خاصی است و وصال ما هم شگفت‌انگیز.
مرا که از لب لعل تو دور کرد فراق
زمین ز دیده من لعل شد جریب جریب
هوش مصنوعی: کسی که من را از لب شیرین تو دور کرده است، فاصله باعث شده که زمین در نظر من ارزش و زیبایی‌اش را از دست بدهد و به مانند سنگ بی‌روح بشود.
چو از جمال رخ تو گسسته شد نظرم
گسسته شد نظر روح من ز راحت طیب
هوش مصنوعی: وقتی که از زیبایی چهره‌ات دور شدم، نگاه من نیز از آن جدا شد. روح من از آرامش و راحتی دور گشت.
زمانه از نظر راحتم نصیب دهد
چو یابم از نظر صاحب زمان نصیب
هوش مصنوعی: زمانه به من آرامش می‌دهد و در آن لحظه که به دیدار صاحب زمان برسم، نصیب من نیز فراهم خواهد شد.
جلال اهل شرف صدر شرق مجدالدین
به دین و مجد چو جد و پدر حسیب و نسیب
هوش مصنوعی: جلال، فردی از خانواده محترم و با شرافت است که در شرق زندگی می‌کند. او به دین و افتخار خود احترام می‌گذارد و همچنین به جایگاه و نسب خود اهمیت می‌دهد که شبیه به جایگاه و نسب پدری و جدش است.
جمال و تاج معالی علی بن احمد
که چون علی است ز آل علی نسیب و حسیب
هوش مصنوعی: زیبایی و مقام برجسته علی بن احمد، که او به خاطر نسب و خصلتش مانند علی (ابن ابی‌طالب) است.
فزوده حرمت عدل عمر به دین درست
نموده حجت علم علی ز رای مصیب
هوش مصنوعی: این بیت می‌گوید که احترام و ارزش قضاوت عادلانه عمر بن خطاب، به اصول دین افزوده شده و دلیل علمی او بر طبق رای درست، صحیح و معتبر است. به عبارت دیگر، عدالت و درستی تصمیمات او در اوضاع مختلف باعث تقویت دین و تأسیس بنیادهای فکری صحیح شده است.
به وقت بذل کفش را همه نشاط شباب
به گاه حلم دلش را همه وقار مشیب
هوش مصنوعی: در زمان جوانی و شادابی، آرامش دل و متانت شخص باید به وقت پختگی و بزرگسالی بپردازد.
همی نهد هنرش سیر کلک را تمکین
همی دهد شرفش کار شرع را ترتیب
هوش مصنوعی: او با هنرش به قلم قدرت و تسلط می‌بخشد و عظمتش کارهای دینی را به نظم و ترتیب درمی‌آورد.
به لطف لفظ ولی را همی دهد تشریف
به نوک کلک عدو را همی کند تادیب
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت واژه‌ها، مقام و جایگاه ولی (حکومت) به او عطا می‌شود و با مهارت قلم، دشمن را تربیت و درس می‌دهد.
به فعل راجح والتجاء هر که حکیم
به فضل وافر و اقتداء هر که ادیب
هوش مصنوعی: هر کس که از عقل و حکمت بهره‌ای دارد، به کارهای درست و متناسب روی می‌آورد و به عنوان الگو از فضل و دانش دیگران پیروی می‌کند.
زهی بزرگ عطایی که می دهد همه سال
عطای تو شعرا را به شاعری ترغیب
هوش مصنوعی: عطای بزرگ تو، هر ساله شاعران را به شعر گفتن و سرایش تشویق می‌کند.
تو آسمانی و در وصل تو وضیع و شریف
تو آفتابی و در نور تو بعید و قریب
هوش مصنوعی: تو در آسمان قرار داری و در پیوند با تو، انسان‌ها در مقام‌های مختلف قرار می‌گیرند. تو مانند آفتاب هستی و در پرتو نور تو، فاصله‌ها و نزدیکی‌ها معنای دیگری پیدا می‌کند.
ثنای عرض تو در حیرت امید فرج
عطای دست تو در علت نیاز طبیب
هوش مصنوعی: ستایش کردن تو در میان انتظار فرج، عطای دست تو، دلیل نیاز طبیب است.
صهیل اسب تو آواز فتح را تقریر
صریر کلک تو ارزاق خلق را تسبیب
هوش مصنوعی: صدای اسب تو، نویدبخش پیروزی است و خط فکرت، روزی و رزق مردم را رقم می‌زند.
چو معن زایده جود تو را هزار وکیل
چو قس ساعده مدح تو را هزار خطیب
هوش مصنوعی: چون مفهوم و معنی بخشش‌های تو به وجود آمده، برای آن هزار وکیل سخن‌ران وجود دارد، و مانند سایه‌ای که تو را حمایت می‌کند، هزار سخنور برای ستایش تو هستند.
نه بی منایح تو یک طویله را گوهر
نه بی مدایح تو یک قصیده را تشبیب
هوش مصنوعی: تو بدون ستایش و توصیف من، مانند یک طویله‌ بی‌ارزش هستی و بدون مدح و تقدیر من، هیچ قصیده‌ای ارزش و زیبایی ندارد.
نیاز را به کف و کلک تو علاج کنند
چنانکه عارضه صرع را ز عود صلیب
هوش مصنوعی: به جای اینکه به نیازهای خود به روش‌های غیرصادقانه و فریبکارانه پاسخ بدهید، باید به دنبال راه‌حل‌های واقعی و درست باشید. مثل کسی که برای درمان بیماری صرع به درمان‌های طبیعی و مؤثر، نه به روش‌های سطحی و فریبنده، توجه می‌کند.
مرکبی ز جلال و شرف که یافته اند
در این زمانه به جاه و جلال تو ترکیب
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف یک مرکب یا سواری می‌پردازد که در این زمانه به خاطر جلال و شرف خود، به مقام و اعتبار بالایی دست یافته است. به عبارتی دیگر، آن مرکب نمایانگر عظمت و پرستیژ است که از ویژگی‌های برجسته و با ارزش سرچشمه می‌گیرد.
خرد مثابت و دانش محل و دین رونق
قلم قبول و سخا قوت و سخن تهذیب
هوش مصنوعی: عقل و دانش گنجینه‌ای هستند که زندگی را زنده و پویا می‌سازند. دین به کار writing رونق می‌بخشد و سخاوت، قدرت واقعی در زندگی است. صحبت کردن و گفتار، نیاز به تربیت و پرورش دارد.
نه روز حشری و چون روز حشر کلک و کفت
به نیک و بد همگان را معاقب است و مثیب
هوش مصنوعی: در روز قیامت، مانند روز حشر، همگان به دلیل کردارشان چه خوب و چه بد، مورد پاداش و مجازات قرار می‌گیرند.
اگر چه یوسف مصری به عز ملک رسید
پس از عذاب ره و ذل بیع و رنج نکیب
هوش مصنوعی: یوسف مصری بعد از دوران سختی و تحمل رنج و ذلت، به مقام والایی در مصر دست یافت.
به عز یوسفی و مصر توست خطه شرق
نه ذل چه نه غم بندگی نه تهمت ذیب
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی یوسف و سرزمین مصر، شرق به تو تعلق دارد و نه به خاطر تحقیر و نه به خاطر غم های خدمتگزاری و نه به خاطر اتهام به نشان یک گرگ.
کسی که حضرت تو دید و اختصاص تو یافت
خطا بود که تمنا برد ز مصر و خصیب
هوش مصنوعی: کسی که تو را دید و به تو نزدیک شد، اشتباه کرد که عشق و خواسته‌اش را از زمین حاصلخیز و پررونق مصر طلب کرد.
تویی که لفظ شهامت تو را نگفت نظیر
تویی که چشم مهابت چو تو ندید مهیب
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که هیچ کس نمی‌تواند مانند تو از شهامت سخن بگوید، زیرا هیچ چشمی مانند تو را با قوت و شکوهی که داری، ندیده است.
منم که با همه اوصاف دوستداری تو
چو دشمنان تو دارد مرا زمانه کثیب
هوش مصنوعی: من کسی هستم که با تمام ویژگی‌های عشق و محبت به تو، دنیا به من مانند دشمنان تو رفتار می‌کند و به من آسیب می‌زند.
ز قول چرخ همه ساله حظ من تخلیط
زلفظ دهر همیشه نصیب من تضریب
هوش مصنوعی: از گردش روزگار هر سال سهم من فقط به هم ریختن و درهم آمیختن است، و همیشه نصیب من از این زمانه سختی و نادرستی است.
تو ابر رحمتی و سبزه اند اولوالالباب
که در جوار تو تشنه نماند هیچ لبیب
هوش مصنوعی: تو همچون ابر رحمت هستی و مانند سبزه‌ای که خردمندان در کنار تو هیچ کس را تشنه نمی‌گذارند.
نجابت و کرم از عرق و عرض تو عرضند
که از کریم کریم آید از نجیب نجیب
هوش مصنوعی: شرافت و بخشندگی از ذات و شخصیت تو نشأت می‌گیرد، چرا که انسان‌های بزرگ و شریف، از رفتار و خصایل ارزنده خود، این qualities را بروز می‌دهند.
اسیر آتش اندیشه ام، خلاصم ده
به آب لطف و نسیم سخا زبحر لهیب
هوش مصنوعی: من گرفتار شعله‌های افکارم شده‌ام، لطفاً مرا با آب مهربانی و نسیم بخشش از این آتش نجات ده.
تویی مربی فضل و توراست رشد و هنر
وگرچه روی زمین پر شد از رشید و ربیب
هوش مصنوعی: تو استاد و پرورش‌دهنده‌ای از فضیلت و هنر هستی و با این که روی زمین پر از افراد توانمند و با فضیلت شده است، تو همچنان در این زمینه برتری داری.
همیشه تا ز ستاره زمانه را اثرست
چنانکه در تن میخواره باده را به دبیب
هوش مصنوعی: همواره نشانه‌ای از زمانه و تغییرات آن وجود دارد، مانند اینکه در وجود یک می‌نوش، اثر شراب را می‌توان دید.
تن تو باد ز سیر زمانه در تعظیم
تن عدوت ز صرف زمانه در تعذیب
هوش مصنوعی: بدن تو تحت تأثیر تحولات زمانه قرار دارد و در شرایطی از آن احترام می‌گذاری، در حالی که بدن دشمن تو به خاطر سختی‌ها و مشکلات زمانه در حال رنج و عذاب است.