گنجور

شمارهٔ ۷

لبت به رنگ شراب است و میل من به شراب
مرا شراب تو تا کی دهد غرور سراب
ز بهر روی و لبت تا دلم اسیر تو شد
اسیر عشق و شرابم اسیر عشق و شراب
اگر شراب لب توست و نقل بوسه تو
خوشا شراب و خوشا زان شراب مست و خراب
بنای صبر خرابی گرفت در دل من
بنای صبر مرا فرقت تو کرد خراب
ز چشم تا به دل من رسید نامه عشق
به چشم من نرسیده ست نیز نامه خواب
هوات قاصد جان من است و از تو مرا
نه قاصد و نه پیام و نه نامه و نه جواب
شتاب من همه سوی وصال توست و تو را
نه در وصال درنگ و نه در فراق شتاب
شبم چو زلف تو بی تو دراز گشت و سیاه
ز نور روی تو باید شب مرا مهتاب
متاب زلف که پیش از تو هیچ خلق نداشت
ز مشک بر رخ مه پیچ و چین و حلقه و تاب
وگر دو دیده تو مشک تاب دار ندید
بتاب زلف ولیکن ز عهد روی متاب
مخواه طاقت و تاب از دلم به فرقت خود
که تاب زلف تو از دل ببرد طاقت و تاب
لبت عتاب کند کز تو بوسه ای طلبم
دلم ربودی و جانم نکرد با تو عتاب
عقیق لب صنما تا جدایم از لب تو
همی حسد برد از اشک من عقیق مذاب
به روی خوب عذابم مکن که روی تو هست
گل بهشت و نباشد بهشت جای عذاب
دلم ز بهر سه بوسه اسیر صد هوس است
ازآن دو لب به سه بوسه دل مرا دریاب
هزار گنج نه اندر دو گوش من ز دو لب
به یک حدیث چو در زان دو رسته درخوشاب
حجاب زلف ز رخ دور کن یکی ساعت
ز شب سیاه چه ساخته پیش آفتاب حجاب
بسا شبا که تو برداشتی حجاب از رخ
شب سیاه بیفکند جامه ای ز حجاب
چو چهره تو برون آمد از حجاب دو زلف
برون دوید منجم گرفته اصطرلاب
ز شرم گوی زنخدانت بر سپهر کبود
طپان شدند کواکب چو گوی در طبطاب
ز نور عارض تو در لباس پیری رفت
اگر چه بود شب تیره در لباس شباب
کنون ز حسرت روی تو بر قمر هر شب
فلک بگرید و آنک سرشک اوست شهاب
بسا شب که مرا از شب دو زلف تو بود
دلی تپان چو کبوتر به زیر چنگ عقاب
فروغ صبح ز دیده نهفته چون سیمرغ
مرا ز ظلمت شب دیده دیده بان غراب
فلک چو روی من از زخم دست نیل اندود
زاشک دیده بر او قطره قطره چون سیماب
ستاره چون کف موسی که برکشید از جیب
مجره همچو طریقش چو عبره کرد بر آب
تو از طریق جفا سرمه کرده دیده به سحر
مرا ز حسرت تو رخ به خون دیده خضاب
همیشه بر رخ مهر من از وفاست رقم
چنانکه بر رخ مهر تو از جفاست نقاب
هوای دلبر جافی همه خطای خطاست
ثنای مجلس عالی همه صواب صواب
سلاله نبوی قطب مجد مجدالدین
ز دین او همه احوال دین به رونق و آب
رئیس شرق علی بن جعفر آنکه فزود
بزرگی حسبش را بزرگی انساب
بزرگ مشرق و مغرب کریم قرن و قران
جمال عترت و عالم کمال کلک و کتاب
یگانه ای که نبیند چنو چهار ارکان
به زیر سایه این خیمه چهار طناب
لقای او عوض نعمت همه اسلاف
بقای او سبب حرمت همه اعقاب
سرای اوست زمین و زمانه را کعبه
ز رای اوست سپهر و ستاره را محراب
به قدر چرخ و قبولش کواکب اقبال
به جود بحر و کلامش جواهر آداب
به روی او نظر دیده اولوالابصار
به مدح او شعف خاطر اولوالالباب
عطای او چو سعادت بود دلیل نجات
ثنای او چو عبادت دهد امید ثواب
نه جاه و رتبت او خالی از زمان و زمین
نه مهر و منت او غایب از قلوب و رقاب
شراب مدحت او را ز نعمت است حریف
حروف مدحت او را ز حرمت است اعراب
به طبع چند رود در مدیح او تطویل
ز عقل چند بود در صفات او اطناب
کرا شده ست مقرر شمار ریگ زمین
کرا شده ست میسر حساب قطر سحاب
زهی عبارت تو کیمیای علم و هنر
نظیر مجلس تو همچو کیمیا نایاب
ندیم طبع کریم تو گشته در هر فن
رفیق شخص شریف تو گشته در هر باب
فراست حکما و فصاحت بلغا
لباقت شعرا و لطافت کتاب
ثنای نیک ز نام تو یافت زینت و فر
بنای بخل ز جود تو شد خراب و یباب
لطف ز لفظ تو زاید چنانکه در ز صدف
شرف ز ذات تو خیزد چنانکه زر ز تراب
ز خدمت تو مهناست عیش را احوال
به دولت تو مهیاست علم را اسباب
به نام تو متوسل بود همی اشعار
ز ذات تو متشرف شود همی القاب
ز کوشش تو رسد عجز دشمنان به کمال
به بخشش تو رسد مال دوستان به نصاب
ز دهر صدر تو را اصل مهتری است لقب
ز چرخ فر تو را سعد مشتری است خطاب
شریف تر ز تو شخصی نبود در ارحام
کریم تر ز تو عرضی نیامد از اصلاب
تویی و بس که ز فخرست بر سرت افسر
تویی و بس که ز جودست بر درت بواب
کفت خزانه رزق است در همه اوقات
دلت کمانه حق است در همه ابواب
ز جود تو به نیاز « ای نیاز دولت و دین»
همان رسد که ز رستم رسید بر سهراب
ز مهر و کین تو حاصل شوند شادی و غم
ز دین و کفر به حاصل شود ثواب و عقاب
ز معجزات سخا آن نموده ای امسال
که در تعجب از او مانده اند شیخ و شباب
نه با سخای تو در کوه ماند زر عیار
نه با عطای تو در بحر ماند گوهر ناب
حدیث جود تو سایرترست در عالم
ز حال عروه و عفرا ز عشق دعد و رباب
چگونه مثل تو باشند مهتران به محل
نه جنس بال هما آمدست پر ذباب
ز جود تو متحیر بمانده شد سلطان
که ملکش از در چین است تا در صقلاب
گزاف نیست ز یزدانت رفعت و رتبت
محال نیست ز سلطانت حرمت و ایجاب
ز مرکبت که تن و تک زکوه دارد و باد
زمانه را عجب است و ستاره را اعجاب
گهی چو باد کنی کوه را سبک به عنان
گهی چو کوه کنی باد را گران به رکاب
به دست و پا بگرفته است شکل تیر و کمان
از آن بود به گه تک چو تیر در پرتاب
شود ز سرعت سیرش همی شهاب خجل
شود ز آتش نعلش همی ستاره کباب
عجب ز کلک تو دارم که نیست ساحر و هست
چو ساحرانش دو صد گونه آب زیر لعاب
سخن نگارد و انس سخن به صحبت اوست
چنانکه انس پیمبر به صحبت اصحاب
همیشه تا به حساب ابتدا بود ز یکی
بزی و مدت عمر تو را مباد حساب
مراد چشم تو حاصل ز روی عمر و بقا
زبان بزم تو ناطق به لفظ چنگ و رباب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لبت به رنگ شراب است و میل من به شراب
مرا شراب تو تا کی دهد غرور سراب
هوش مصنوعی: لب‌های تو به رنگ شراب هستند و تمایل من به نوشیدنی، اما نمی‌دانم که این شراب تو چه زمانی می‌تواند به من غرور و فریب بدهد.
ز بهر روی و لبت تا دلم اسیر تو شد
اسیر عشق و شرابم اسیر عشق و شراب
هوش مصنوعی: به خاطر چهره و لب‌های تو، دلم به تو وابسته شد و اکنون در دام عشق و می‌خانه گرفتارم.
اگر شراب لب توست و نقل بوسه تو
خوشا شراب و خوشا زان شراب مست و خراب
هوش مصنوعی: اگر شراب از لب‌هایت باشد و بوسه‌ات مثل شیرینی خوشمزه، پس چه خوب است که آن شراب و شادی ناشی از آن، انسان را مست و خراب کند.
بنای صبر خرابی گرفت در دل من
بنای صبر مرا فرقت تو کرد خراب
هوش مصنوعی: صبر من به خاطر جدایی تو از بین رفت و قلبم که باید آرامش می‌داشت، به هم ریخت.
ز چشم تا به دل من رسید نامه عشق
به چشم من نرسیده ست نیز نامه خواب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که عشق از طریق چشم‌ها به قلب من رسیده، اما نامه خواب به چشمان من نرسیده است. به عبارتی، احساسات و عشق را از راه چشم‌ها به قلب خود منتقل کرده‌ام، در حالی که خواب و خیال هنوز به دیده‌ام نفوذ نکرده است.
هوات قاصد جان من است و از تو مرا
نه قاصد و نه پیام و نه نامه و نه جواب
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو برای من همچون پیامی است که به جانم می‌رسد، اما من هیچ گونه پیامی، نامه‌ای یا پاسخی از تو دریافت نکرده‌ام.
شتاب من همه سوی وصال توست و تو را
نه در وصال درنگ و نه در فراق شتاب
هوش مصنوعی: عجله و شتاب من برای رسیدن به توست، اما تو نه در کنارم و نه در دوری، هیچ کدام از این دو را نمی‌پذیری.
شبم چو زلف تو بی تو دراز گشت و سیاه
ز نور روی تو باید شب مرا مهتاب
هوش مصنوعی: شب من، بدون حضور تو، چون زلف تو طولانی و تاریک شد، و نور روی تو روشنایی می‌بخشد. بنابراین شب من نیازمند نوری چون مهتاب است تا از ظلمت خارج شود.
متاب زلف که پیش از تو هیچ خلق نداشت
ز مشک بر رخ مه پیچ و چین و حلقه و تاب
هوش مصنوعی: موهای مجعدی که قبل از تو هیچ کس آن را نداشت، صدای خوشی شبیه به عطر مشک را به چهره‌ی ماه می‌بخشد و به شکل و شمایل زیبایی می‌پیچد و می‌چرخد.
وگر دو دیده تو مشک تاب دار ندید
بتاب زلف ولیکن ز عهد روی متاب
هوش مصنوعی: اگر چشمان تو مانند مشک درخشان نبود، زلفی را نمی‌دیدم، اما به خاطر زیبایی‌ات نمی‌توانم از چهره‌ات چشم بگردانم.
مخواه طاقت و تاب از دلم به فرقت خود
که تاب زلف تو از دل ببرد طاقت و تاب
هوش مصنوعی: نخواه از دلم بخواهی که در جدایی تو طاقت و تحمل نداشته باشد، زیرا زلف‌های تو از دل من آرامش و طاقت را هم برده است.
لبت عتاب کند کز تو بوسه ای طلبم
دلم ربودی و جانم نکرد با تو عتاب
هوش مصنوعی: لبخند تو مرا سرزنش می‌کند که از تو بوسه‌ای بخواهم؛ اما تو دل مرا به دست آوردی و جانم را در عتاب با تو نگه نداشتی.
عقیق لب صنما تا جدایم از لب تو
همی حسد برد از اشک من عقیق مذاب
هوش مصنوعی: عقیق لب معشوقه‌ام، وقتی که از لب تو دور شوم، به خاطر اشک‌های من دلسوزی می‌کند و حسادت می‌ورزد.
به روی خوب عذابم مکن که روی تو هست
گل بهشت و نباشد بهشت جای عذاب
هوش مصنوعی: به خاطر زیباییت مرا عذاب نده، زیرا چهره‌ات همچون گل بهشتی است و بهشت جای عذاب نیست.
دلم ز بهر سه بوسه اسیر صد هوس است
ازآن دو لب به سه بوسه دل مرا دریاب
هوش مصنوعی: دل من به خاطر سه بوسه، در چنگال آرزوهای فراوانی گرفتار است. از آن دو لب زیبا، به خاطر سه بوسه، خواهش دارم که دل مرا نجات بدهی.
هزار گنج نه اندر دو گوش من ز دو لب
به یک حدیث چو در زان دو رسته درخوشاب
هوش مصنوعی: من در دو گوشم هزاران گنجینه دارم و از دو لب به یک سخن گوش می‌دهم. مانند درختی که از دو ریشه خود در خاک پاک رسته و شکوفا شده است.
حجاب زلف ز رخ دور کن یکی ساعت
ز شب سیاه چه ساخته پیش آفتاب حجاب
هوش مصنوعی: موهای خود را از پیشانی‌ام کنار بزن و در این یک ساعت شب تیره چه چیزی می‌تواند در برابر نور آفتاب مقاومت کند؟
بسا شبا که تو برداشتی حجاب از رخ
شب سیاه بیفکند جامه ای ز حجاب
هوش مصنوعی: بسیاری از شب‌ها تو پرده از روی چهره‌ی شب تار برمی‌داری و پوششی که بر آن است، کنار می‌زنی.
چو چهره تو برون آمد از حجاب دو زلف
برون دوید منجم گرفته اصطرلاب
هوش مصنوعی: وقتی چهره تو از پس حجاب موهایت نمایان شد، دو زلف تو به شکل دو ستاره درخشان به نظر می‌رسید و منجم به دقت به آن‌ها نگاه کرد.
ز شرم گوی زنخدانت بر سپهر کبود
طپان شدند کواکب چو گوی در طبطاب
هوش مصنوعی: از شدت شرم و خجالت، ستاره‌ها مانند گوی‌های درخشان بر فراز آسمان به جنبش درآمدند.
ز نور عارض تو در لباس پیری رفت
اگر چه بود شب تیره در لباس شباب
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی اشاره دارد به اینکه با وجود گذر عمر و پیری، نور و زیبایی چهره محبوب همچنان در دل و روح انسان باقی مانده است. حتی اگر شب‌های جوانی سپری شده باشد، درخشش و تأثیر دل‌نشین آن نور، خاطرات شیرینی را زنده می‌کند.
کنون ز حسرت روی تو بر قمر هر شب
فلک بگرید و آنک سرشک اوست شهاب
هوش مصنوعی: هم‌اکنون به خاطر افسوس و حسرتی که به خاطر روی تو دارم، هر شب ماه که در آسمان می‌تابد، به حالت گریه می‌افتد و آن اشک‌ها در واقع همان شهاب‌های آسمانی هستند.
بسا شب که مرا از شب دو زلف تو بود
دلی تپان چو کبوتر به زیر چنگ عقاب
هوش مصنوعی: بسیاری از شب‌ها به خاطر موهای شب‌مانند تو، دلم همچون کبوتر، زیر فشار و هجوم عقاب، می‌تپید و نگران بود.
فروغ صبح ز دیده نهفته چون سیمرغ
مرا ز ظلمت شب دیده دیده بان غراب
هوش مصنوعی: نور صبح که در چشم من پنهان شده، مانند سیمرغ است؛ چرا که مرا از تاریکی شب و نگاه بد بین مثل کلاغ، نجات می‌دهد.
فلک چو روی من از زخم دست نیل اندود
زاشک دیده بر او قطره قطره چون سیماب
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان را می‌بینم، به یاد زخم‌هایی می‌افتم که به دلیل غم و اندوه من به رنگ نیل درآمده است. از چشمانم قطره‌هایی می‌ریزد که مانند جیوه می‌درخشند.
ستاره چون کف موسی که برکشید از جیب
مجره همچو طریقش چو عبره کرد بر آب
هوش مصنوعی: ستاره مانند کفی است که موسی از جیب آب برداشت و مسیرش همچون رد آبی که بر روی آب می‌گذرد، نمایان شد.
تو از طریق جفا سرمه کرده دیده به سحر
مرا ز حسرت تو رخ به خون دیده خضاب
هوش مصنوعی: تو با بدی و ستم، چشمانم را به روشنی و زیبایی آراسته‌ای، در حالی که من از حسرت تو چهره‌ام را با خون اشک رنگین کرده‌ام.
همیشه بر رخ مهر من از وفاست رقم
چنانکه بر رخ مهر تو از جفاست نقاب
هوش مصنوعی: بر چهره‌ی من همیشه نشانه‌ای از وفاداری وجود دارد، همان‌گونه که روی تو نشانه‌ای از جفا و ز eviction وجود دارد.
هوای دلبر جافی همه خطای خطاست
ثنای مجلس عالی همه صواب صواب
هوش مصنوعی: میل و عشق به معشوق، هر اشتباهی را در نظر انسان می‌آورد و زیبایی‌های مجلس عشق، همواره درست و صحیح جلوه می‌کند.
سلاله نبوی قطب مجد مجدالدین
ز دین او همه احوال دین به رونق و آب
هوش مصنوعی: تبار پیامبر، محور و سرآمد فضائل و بزرگی است. از دین او، همه حالتها و شرایط دین با رونق و شکوفایی همراه است.
رئیس شرق علی بن جعفر آنکه فزود
بزرگی حسبش را بزرگی انساب
هوش مصنوعی: رئیس شرق، علی بن جعفر، کسی است که به خاطر شرافت و بزرگیش، بزرگی نسب و خانوادگیش نیز نمایان‌تر می‌شود.
بزرگ مشرق و مغرب کریم قرن و قران
جمال عترت و عالم کمال کلک و کتاب
هوش مصنوعی: این بیت به وصف و ستایش شخصیتی بزرگ و با عظمت می‌پردازد که در شرق و غرب شناخته شده و به او سمت کریم داده شده است. او نماد زیبایی و کمال است و مانند قلم و کتابی ارزشمند، دانایی و علم را به تصویر می‌کشد.
یگانه ای که نبیند چنو چهار ارکان
به زیر سایه این خیمه چهار طناب
هوش مصنوعی: تنها کسی که نمی‌تواند ببیند، چهار پایه‌ای است که زیر سایه این چادر چهار رشته طناب را نگه داشته‌اند.
لقای او عوض نعمت همه اسلاف
بقای او سبب حرمت همه اعقاب
هوش مصنوعی: دیدار او جایگزین نعمت‌های همه نیاکان است و باقی ماندن او موجب احترام همه نسل‌های آینده خواهد بود.
سرای اوست زمین و زمانه را کعبه
ز رای اوست سپهر و ستاره را محراب
هوش مصنوعی: دنیا و زمانه به عنوان خانه و مکانی از آنِ اوست، و کعبه، یعنی مرکز عبادت و تقدس، بر اساس اراده و خواست او شکل گرفته است، همچنین آسمان و ستاره‌ها به عنوان میعادگاه به او وابسته‌اند.
به قدر چرخ و قبولش کواکب اقبال
به جود بحر و کلامش جواهر آداب
هوش مصنوعی: شاید بتوان گفت که این شعر به ارتباط بین نعمت‌های الهی و فضائل انسانی اشاره دارد. در اینجا، تأثیرات مثبت و خوشبختی که از آسمان و ستارگان ناشی می‌شود، به صورت بخشش و سخاوت در دریای وجود انسان و آداب و رسوم زیبا و ارزشمند او بیان شده است. به عبارتی دیگر، این شعر نمادین تأکید دارد بر این که انسان می‌تواند با بهره‌گیری از فرصت‌ها و ویژگی‌های خوبش به زندگی زیبا و پرارزشی دست یابد.
به روی او نظر دیده اولوالابصار
به مدح او شعف خاطر اولوالالباب
هوش مصنوعی: با نگاه به چهره‌اش، بیناها به زیبایی‌اش پی‌می‌برند و در ستایش او، اندیشمندان و خردمندان شادمان می‌شوند.
عطای او چو سعادت بود دلیل نجات
ثنای او چو عبادت دهد امید ثواب
هوش مصنوعی: نیکی و بخشش خداوند به اندازه‌ای است که نشانه‌ای از خوشبختی و امنیت به شمار می‌رود. ستایش و درود بر او به اندازه عبادت است و امید می‌دهد به پاداش و اجر در زندگی.
نه جاه و رتبت او خالی از زمان و زمین
نه مهر و منت او غایب از قلوب و رقاب
هوش مصنوعی: مقام و موقعیت او هیچ‌گاه از زمان و مکان خالی نیست و محبت و لطف او هرگز از دل‌ها و جان‌ها دور نمی‌باشد.
شراب مدحت او را ز نعمت است حریف
حروف مدحت او را ز حرمت است اعراب
هوش مصنوعی: شراب ستایش او، بواسطه نعمتش است و دوستانی که در ستایش او هستند، به خاطر حرمت و پاسداشتش به او متمسک می‌شوند.
به طبع چند رود در مدیح او تطویل
ز عقل چند بود در صفات او اطناب
هوش مصنوعی: چندین بار در وصف و ستایش او شعر بسراییم، به اندازه‌ای که عقل ما در توصیف ویژگی‌هایش طولانی و پرگویی می‌شود.
کرا شده ست مقرر شمار ریگ زمین
کرا شده ست میسر حساب قطر سحاب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مانند تعداد بی‌شمار دانه‌های شن که در زمین وجود دارد، شمارش آن‌ها بسیار دشوار است. همچنین، محاسبه و اندازه‌گیری قطر قطرات باران نیز از دقت و تلاش زیادی نیاز دارد. این عبارت به نوعی به وسعت و ناشناخته بودن عالم اشاره دارد که نمی‌توان به آسانی آن را درک یا اندازه‌گیری کرد.
زهی عبارت تو کیمیای علم و هنر
نظیر مجلس تو همچو کیمیا نایاب
هوش مصنوعی: عجب توصیف تو! تو گنجینه‌ای از علم و هنر هستی و مجلس تو به اندازه کیمیا کمیاب و ارزشمند است.
ندیم طبع کریم تو گشته در هر فن
رفیق شخص شریف تو گشته در هر باب
هوش مصنوعی: دوست و همراه با طبع بلند تو در هر حوزه‌ای وجود دارد و در هر زمینه‌ای به شخص نیکوکار و محترم پیوسته است.
فراست حکما و فصاحت بلغا
لباقت شعرا و لطافت کتاب
هوش مصنوعی: هوش و درایت حکما، سخنوری و فصاحت بلاغت‌پیشه‌ها، مهارت شاعران و ظرافت نویسندگان نشان‌دهنده عمق تفکر و هنر ادبی است.
ثنای نیک ز نام تو یافت زینت و فر
بنای بخل ز جود تو شد خراب و یباب
هوش مصنوعی: ستایش نیکویی که به نام تو انجام می‌شود، زینت و زیبایی پیدا کرده است، در حالی که بنای بخیلی که از بخشش تو نشأت می‌گیرد، ویران و بی‌ثمر شده است.
لطف ز لفظ تو زاید چنانکه در ز صدف
شرف ز ذات تو خیزد چنانکه زر ز تراب
هوش مصنوعی: زیبایی و محبت کلام تو از دل و زبانت سرچشمه می‌گیرد، مانند اینکه گوهر از صدف بیرون می‌آید و ارزش ذات تو نیز همچون زر از خاک به وجود می‌آید.
ز خدمت تو مهناست عیش را احوال
به دولت تو مهیاست علم را اسباب
هوش مصنوعی: از خدمت تو روزهای خوشی به وجود می‌آید و شرایط زندگی به برکت تو فراهم است. همچنین وسایل یادگیری و علم هم مهیا شده‌اند.
به نام تو متوسل بود همی اشعار
ز ذات تو متشرف شود همی القاب
هوش مصنوعی: به نام تو از روی نیاز شعرها نوشته می‌شود و به واسطه ذات تو، القاب و صفات برجسته می‌گردند.
ز کوشش تو رسد عجز دشمنان به کمال
به بخشش تو رسد مال دوستان به نصاب
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش تو، دشمنان به نهایت ناتوانی می‌رسند و با بخشندگی تو، دوستان به بالاترین حد از نعمت‌ها و دارایی‌ها خواهند رسید.
ز دهر صدر تو را اصل مهتری است لقب
ز چرخ فر تو را سعد مشتری است خطاب
هوش مصنوعی: از زمانه، مقام و منزلت تو به عنوان یک رفیع و بزرگ شناخته می‌شود و از آسمان، خوشبختی و سعادت بر تو نازل شده است.
شریف تر ز تو شخصی نبود در ارحام
کریم تر ز تو عرضی نیامد از اصلاب
هوش مصنوعی: در میان خانواده‌ها، هیچ کس به اندازه تو با شرافت نیست و از نژادهای برتر هم نمی‌توان به مقامی بالاتر از تو رسید.
تویی و بس که ز فخرست بر سرت افسر
تویی و بس که ز جودست بر درت بواب
هوش مصنوعی: تو تنها کسی هستی که بر سرت تاج فخر می‌نشیند و تویی که در برابرت، دروازه‌بان جود و سخاوت وجود دارد.
کفت خزانه رزق است در همه اوقات
دلت کمانه حق است در همه ابواب
هوش مصنوعی: خزانه‌ی روزی در هر زمانی وجود دارد و حق در هر دروازه‌ای قابل دسترسی است.
ز جود تو به نیاز « ای نیاز دولت و دین»
همان رسد که ز رستم رسید بر سهراب
هوش مصنوعی: از بخشش تو، ای منبع نیاز و ثروت و دین، همان چیزی به دست می‌آید که رستم در نبرد با سهراب به آن رسید.
ز مهر و کین تو حاصل شوند شادی و غم
ز دین و کفر به حاصل شود ثواب و عقاب
هوش مصنوعی: عشق و نفرت تو منجر به خوشحالی و ناراحتی می‌شود و از ایمان و بی‌ایمانی، پاداش و جزا به وجود می‌آید.
ز معجزات سخا آن نموده ای امسال
که در تعجب از او مانده اند شیخ و شباب
هوش مصنوعی: در این سال، بخشش و generosity تو به حدی بوده که حتی عالمان و جوانان نیز از آن حیرت‌زده مانده‌اند.
نه با سخای تو در کوه ماند زر عیار
نه با عطای تو در بحر ماند گوهر ناب
هوش مصنوعی: ثروت و هدیه‌های تو آنقدر باارزش و کمیاب است که هیچ چیزی در هیچ مکانی نمی‌تواند در برابر آن قرار بگیرد؛ حتی طلا در کوه یا گوهر نایاب در دریا.
حدیث جود تو سایرترست در عالم
ز حال عروه و عفرا ز عشق دعد و رباب
هوش مصنوعی: سخن درباره سخاوت و generosity تو در دنیا بیشتر از داستان عشق عروه و عفرا و همچنین داستان دعد و رباب مشهور است.
چگونه مثل تو باشند مهتران به محل
نه جنس بال هما آمدست پر ذباب
هوش مصنوعی: چطور می‌توانند دیگران به پای تو برسند در حالی که تو این‌قدر ارجمند و باارزش هستی، چرا که حتی بال پرندگان نیز به اندازه‌ای زیبا نیست که به مقام تو نزدیک شود.
ز جود تو متحیر بمانده شد سلطان
که ملکش از در چین است تا در صقلاب
هوش مصنوعی: سلطان از سخاوت و بخشش تو چنان حیرت‌زده شده که سلطنتش از چین تا صقلاب (سرزمین عجایب) را تحت تاثیر قرار داده است.
گزاف نیست ز یزدانت رفعت و رتبت
محال نیست ز سلطانت حرمت و ایجاب
هوش مصنوعی: اینکه شما از مقام و منزلت بالایی برخوردارید، موضوعی بی‌دلیل نیست. همچنین، این هم غیرممکن نیست که به خاطر سلطنت شما، احترام و الزامات خاصی وجود داشته باشد.
ز مرکبت که تن و تک زکوه دارد و باد
زمانه را عجب است و ستاره را اعجاب
هوش مصنوعی: از آن اسبی که جسم و روحش از کوه است، شگفتی باد زمانه و همچنین شگفتی ستاره وجود دارد.
گهی چو باد کنی کوه را سبک به عنان
گهی چو کوه کنی باد را گران به رکاب
هوش مصنوعی: گاهی به سرعت و سبکی همچون باد عمل می‌کنی و موانع را راحت از سر راه برمی‌داری و گاهی همچون کوهی استوار و محکم بر سر کار خود ایستاده و باقدرت به پیش می‌روی.
به دست و پا بگرفته است شکل تیر و کمان
از آن بود به گه تک چو تیر در پرتاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی می‌پردازد که فردی در تلاش است تا مانند تیر و کمان شکل و حالت خاصی به خود بگیرد. این شخص در زمان مناسب (در لحظه پرتاب) به صورت دقیق و هدفمند عمل می‌کند، همانند تیر که در هنگام پرتاب به هدف نزدیک می‌شود. او به نوعی در این موقعیت دقت و تمرکز لازم را دارد.
شود ز سرعت سیرش همی شهاب خجل
شود ز آتش نعلش همی ستاره کباب
هوش مصنوعی: وقتی این ستاره با سرعت می‌تازد، شهاب از شرم عقب‌نشینی می‌کند و وقتی که آتش نعلش به او می‌رسد، ستاره از شدت حرارت به درد می‌آید.
عجب ز کلک تو دارم که نیست ساحر و هست
چو ساحرانش دو صد گونه آب زیر لعاب
هوش مصنوعی: من از هنر نوشتاری تو شگفت‌زده‌ام، زیرا که هیچ جادوگری نیست، ولی آثارش مانند جادوگران، به گونه‌های مختلف دلربا و جذاب است.
سخن نگارد و انس سخن به صحبت اوست
چنانکه انس پیمبر به صحبت اصحاب
هوش مصنوعی: سخن را می‌نویسد و ارتباط با آن در صحبت با اوست، مانند دوستی پیامبر با همراهانش.
همیشه تا به حساب ابتدا بود ز یکی
بزی و مدت عمر تو را مباد حساب
هوش مصنوعی: در طول زندگی‌ات همیشه به اصل و ریشه بازگرد، زیرا مهم‌تر از هر چیز، عمر تو به حساب و کتاب نمی‌آید.
مراد چشم تو حاصل ز روی عمر و بقا
زبان بزم تو ناطق به لفظ چنگ و رباب
هوش مصنوعی: چشمان تو نشان‌دهنده زندگی و دوام هستند و زبان جشن و شادمانی‌ات به صدای ساز و موسیقی می‌زند.