گنجور

شمارهٔ ۵۳

رویت از روم نشان دارد و زلفت زحبش
نکند عیش مرا جز حبش و روم تو خوش
خانه من ز جمال تو چو فردوس شده است
خانه فردوس شود با صنم حورا فش
آتش عشق توام کرد پرستنده خویش
ای همه آب جهان بنده آن یک آتش
چندگویی که پرستیدن آتش نه رواست
آتش چنگ بیفروز و می عشق بچش
ببری حرمت خورشید که بنمایی رخ
کم کنی قاعده سرو چو بخرامی کش
پیش رخسار تو هستند ز حرمت همه خلق
همچو در بارگه عمده دین دست به کش
زنگی بن حبشی آنکه به نصرت برسد
گر کشد رایت منصور سوی روم و حبش
تیر از او یافت همان نام که تیغ از حیدر
تیغ از او دید همان زخم که تیر از آرش
ای عنان باز کشیده ز تو مردان جهان
تو ز مریخ گه جنگ عنان باز مکش
چون بخیزد فزع کوس تو در ترمذ و بلخ
بانگ زنهار بخیزد ز همه نخشب و کش
با دل و دست تو کس را نبود بیم دمار
کی بود بر لب دریای دمان بیم عطش
در امانت ببرد حرمت ضیغم روباه
در پناهت بکند دیده شاهین مرعش
طبع چارست و شود با هنر ذات تو پنج
چرخ هفت است و شود بی اثر قدر توشش
نبود تیغ تو را جز جگر خصم نیام
نسزد تیر تو را جز دل دشمن ترکش
ریزه گردند چو تو رزم کنی خود و زره
خوار مانند چو تو بزم کنی اطلس و رش
چشم را فر لقای تو رساند به بصر
گوش را لفظ ثنای تو رهاند زطرش
هر بزرگی نرسد در شرف و حشمت تو
هر بزی را نبود صاحب و مونس اخفش
نشود با هنر و مرتبت تیغ و سنان
گرچه از آهن و پولاد بود تیشه و بش
روز هیجا که اجل نیش زند چون کژدم
در هوایی که قضا گام زند چون کربش
خصمت از رستم زر باز نداند به نبرد
گر بود اسب تو چون باره بور و ابرش
تا همی فایده روز نیابد خفاش
تا همی تابش خورشید نخواهد اخفش
پهلوان باش و سر و پهلوی بدخواه تو را
شده از آب مژه بالش و ز آتش مفرش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رویت از روم نشان دارد و زلفت زحبش
نکند عیش مرا جز حبش و روم تو خوش
هوش مصنوعی: صورت تو نشانه‌ای از روم را دارد و زلف‌های تو مرا خوشحال نمی‌کند مگر اینکه عشق تو، که از حبش و روم می‌باشد، در دل من باشد.
خانه من ز جمال تو چو فردوس شده است
خانه فردوس شود با صنم حورا فش
هوش مصنوعی: خانه من با زیبایی تو همچون بهشت شده است. اگر محبوب من را ببینی، این خانه بهشتی‌تر خواهد شد.
آتش عشق توام کرد پرستنده خویش
ای همه آب جهان بنده آن یک آتش
هوش مصنوعی: آتش عشق تو مرا تبدیل به پرستنده‌ات کرد، ای کسی که تمام آب‌های جهان، فقط در برابر آن یک آتش تسلیم هستند.
چندگویی که پرستیدن آتش نه رواست
آتش چنگ بیفروز و می عشق بچش
هوش مصنوعی: چرا باید بگویی که پرستش آتش درست نیست؟ خودت آتش را روشن کن و از عشق لذت ببر.
ببری حرمت خورشید که بنمایی رخ
کم کنی قاعده سرو چو بخرامی کش
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از زیبایی و درخشانی خود بکاهی، باید از مقام و ارزش خورشید مراقبت کنی، تا بتوانی زیبایی‌ات را به نمایش بگذاری. در غیر این صورت، اگر بخواهی در زیبایی خود تغییر ایجاد کنی، مانند سروی خواهی شد که در طوفان خم می‌شود.
پیش رخسار تو هستند ز حرمت همه خلق
همچو در بارگه عمده دین دست به کش
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و مقام تو، همه موجودات مانند دربار بزرگان رفتار می‌کنند. بنابراین، در برابر وجود تو، باید با احترام و ادب رفتار کرد.
زنگی بن حبشی آنکه به نصرت برسد
گر کشد رایت منصور سوی روم و حبش
هوش مصنوعی: زنگی بن حبشی، آنکس که به یاری و کمک بیاید، اگر پرچم پیروزی را به سمت روم و حبش به اهتزاز درآورد.
تیر از او یافت همان نام که تیغ از حیدر
تیغ از او دید همان زخم که تیر از آرش
هوش مصنوعی: تیر او همان نامی را به دست آورد که تیغ از علی به دست آورد. زخم‌هایی که تیر از آرش دید، همان زخم‌هایی هستند که تیغ از او دریافت کرد.
ای عنان باز کشیده ز تو مردان جهان
تو ز مریخ گه جنگ عنان باز مکش
هوش مصنوعی: ای که در کارهایت از مردان دنیا برتری داری، تحت تأثیر خشم و جنگ نباش و زود نرنج. اجازه نده که احساسات منفی تو را کنترل کند.
چون بخیزد فزع کوس تو در ترمذ و بلخ
بانگ زنهار بخیزد ز همه نخشب و کش
هوش مصنوعی: وقتی صدای ترمذ و بلخ به گوش برسد، همه جا به حالتی پریشان و نگران در می‌آید و از هر سو فریاد زنهار بلند می‌شود.
با دل و دست تو کس را نبود بیم دمار
کی بود بر لب دریای دمان بیم عطش
هوش مصنوعی: با دل و دستان تو هیچ‌کس از نابودی نمی‌ترسد. چه زمانی می‌تواند در کنار دریای زندگی، از تشنگی هراس داشته باشد؟
در امانت ببرد حرمت ضیغم روباه
در پناهت بکند دیده شاهین مرعش
هوش مصنوعی: در اینجا به احترام و شریف بودن امانتی که به دست روباه سپرده شده اشاره می‌شود. روباه به عنوان نماد فریب و حیله‌گری، در پناه خود، ایمن می‌سازد. همچنین به دقت و تیزبینی شاهین در نظارت بر شرایط و مراقبت از آنچه که ارزشمند است اشاره شده است. در واقع، ترکیب این عناصر نشان‌دهنده‌ی توازن میان فریبندگی و مراقبت دقیق است.
طبع چارست و شود با هنر ذات تو پنج
چرخ هفت است و شود بی اثر قدر توشش
هوش مصنوعی: نیروی طبیعت چهار گونه است و این که با هنرت می‌تواند تبدیل به پنج نوع شود. هفت آسمان وجود دارد که بر اثر ارزش تو بی‌اثر می‌شوند.
نبود تیغ تو را جز جگر خصم نیام
نسزد تیر تو را جز دل دشمن ترکش
هوش مصنوعی: به جز جگر دشمن، چیزی به تیغ تو نمی‌ارزد و تیر تو جز دل دشمن جایی ندارد.
ریزه گردند چو تو رزم کنی خود و زره
خوار مانند چو تو بزم کنی اطلس و رش
هوش مصنوعی: وقتی تو به جنگ می‌روی، مانند کسانی که در میدان نبرد به تلاوت و رقاصی می‌پردازند، همه چیز دور و برت به هم می‌ریزد و به هم می‌خورد.
چشم را فر لقای تو رساند به بصر
گوش را لفظ ثنای تو رهاند زطرش
هوش مصنوعی: چشم منتظر دیدار توست و به وضوح تو را می‌بیند، گوش به شنیدن مدح و ثنای تو مشغول است و از درد و رنج به دور است.
هر بزرگی نرسد در شرف و حشمت تو
هر بزی را نبود صاحب و مونس اخفش
هوش مصنوعی: هر فرد برتری به عظمت و شکوه تو نمی‌رسد و هیچ بز، صاحب و رفیق نادان خود را ندارد.
نشود با هنر و مرتبت تیغ و سنان
گرچه از آهن و پولاد بود تیشه و بش
هوش مصنوعی: هیچ‌گاه با وجود هنر و مقام، نمی‌توان با تیر و نیزه به صورت خالی و بی‌استعداد، برتری پیدا کرد، هرچند که آن‌ها از آهن و فولاد ساخته شده باشند.
روز هیجا که اجل نیش زند چون کژدم
در هوایی که قضا گام زند چون کربش
هوش مصنوعی: در روزی که اجل به ما آسیب می‌زند، مانند نیش زدن یک کژدم، در فضایی که سرنوشت قدم می‌گذارد، به مانند گام‌های یک موجود سمی است.
خصمت از رستم زر باز نداند به نبرد
گر بود اسب تو چون باره بور و ابرش
هوش مصنوعی: اگر خصم تو رستم زر باشد، او به هیچ وجه در نبرد نمی‌تواند تو را شکست دهد، حتی اگر اسب تو مانند اسب باروت و ابرش قوی باشد.
تا همی فایده روز نیابد خفاش
تا همی تابش خورشید نخواهد اخفش
هوش مصنوعی: هرگاه خفاش روز را نبیند و از نور خورشید بهره‌مند نشود، فایده‌ای نخواهد داشت.
پهلوان باش و سر و پهلوی بدخواه تو را
شده از آب مژه بالش و ز آتش مفرش
هوش مصنوعی: به خودت قدرت و استقامت بده و وقتی که دشمنان به تو آسیب می‌زنند، به یاد داشته باش که اشک و درد آنها تنها به خاطر ترس از توست و این احساسات ناپایدار است.