گنجور

شمارهٔ ۵۱

چو دیده دید بر آن روی آبدار آتش
دوید بر سرم از عشق آن نگار آتش
گر اتفاق نباشد میان آتش و آب
چگونه گشت بر آن عارض آبدار آتش
ز عشق عارض او غمگسارم آتش است
بران گری که گرفته است غمگسار آتش
اگرچه مانده ام از عاشقی در آتش دل
مرا خوش است که ماند به روی یار آتش
چه خلعت است که در من خیال او پوشید
که پود آن همه آب آمده ست و تار آتش
ز غرق و حرق بترسم همی ز دیده و دل
که بر یمین من اب است و بر یسار آتش
بخورد صبر مرا انتظار وعده وصل
که صبر دلشده پنبه است و انتظار آتش
گداخت از دم گرمم دراین طرف آهن
فسرد از دم سردم در این دیار آتش
نگردد از لب خشکم جدا همی دم سرد
برآرد از دل تنگم همی دمار آتش
ملامتشم نکنم گر نگیردم به کنار
که دارم از دل سوزنده در کنار آتش
زهی جمال دو رخسار تو به یک دیدار
مرا فروخته در جان و دل هزار آتش
کرا فراق تو یک بار سوزد ای دلبر
بتر ز سوختن صد هزار بار آتش
بسوخت آتش عشق تو تر و خشک مرا
چنین کند چو در افتد به مرغزار آتش
اگر به آتش عشق تو مبتلا گردد
چو باد و خاک شود خوار و خاکسار آتش
به نو بهار دمید از بهار چهره تو
بنفشه زار و به زیر بنفشه زار آتش
در آن بهار هر آنچ آب چشم ابر کند
فزون کند ز بدایع در این بهار آتش
نگیرد آتش سوزنده زیر دود قرار
به زیر زلف تو آمد به زینهار آتش
ز اشک دیده من اب یادگار تو باد
که مر مرا ز رخ توست یادگار آتش
دل پر آتش من باز من چرا ندهی
مگر که نیست تو را بر من استوار آتش
چو آب چشمه حیوان دهد حیات ابد
مرا به تربیت صدر روزگار آتش
سلاله نبوی صدر شرق مجدالدین
که پیش همت او هست پیشکار آتش
خجسته تاج معالی علی که در عالم
از آتش غضب اوست یک شرار آتش
لباس خدمت او راست پود و تار اقبال
درخت حشمت او راست برگ و بار آتش
به همتش نسبت آتش کند ز چار ارکان
بدان شریف تر آمد ز هر چهار آتش
در آن تبار که یک تن خلاف او طلبد
ز روزگار ببارد بر آن تبار آتش
همیشه آتش محنت ندیم دشمن اوست
ندیم خلق نگردد به اختیار آتش
نتیجه ای است زلطفش به هر حساب هوا
نمونه ای است زخشمش به هر شمار آتش
عیار زر سخن خاطرش همی داند
مجرب است به دانستن عیار آتش
ز آسمان شرف نسبتش همی تابد
چنانکه در شب تیره ز کوهسار آتش
زهی ز کلک زده در مخالفان هدی
چنانکه جد تو حیدر به ذوالفقار آتش
حصار آتش سوزنده گشت آهن و سنگ
مگر ز بیم تو رفته است در حصار آتش
اگر نه از قبل نفع خلق را بودی
ز بیم تو نشدی هرگز آشکار آتش
وگر زخاک خبر داشتی وجود تو را
ره سجود گرفتی به اضطرار آتش
همیشه رغبت آتش به برتری باشد
مگر ز قدر تو کردست کردگار آتش
ز بخشش تو یکی حرف مختصر دریاست
ز کوشش تو یکی لفظ مستعار آتش
وفاق توست شراب و در آن شراب نشاط
خلاف توست خمار و در آن خمار آتش
نکرد و هم نکند دشمن تو کار صواب
نجست و خود نجهد هرگز از خیار آتش
به لفظ و مرتبه چون آب و آتشی لیکن
نه هست آب حلیم و نه بردبار آتش
چو صاعقه دل صافی و رای روشن تو
همی زنند در اعدای شهریار آتش
به نور فکرت تو شاه خسروان سنجر
ز آب تیغ فروزد به کارزار آتش
خیال خشم تو گر بگذرد به آب زلال
طراوتش همه تف گردد و بخار آتش
اگرچه مرکب تو آتش است در حرکت
گه تحرک او هست با وقار آتش
توراست هیبت آتش در اوست قوت آب
بر آب جز تو ندیدست کس سوار آتش
به دست باد خزانی به باغ بر سر آب
کنند شاخ درختان همی نثار آتش
چو شعله شعله آتش شده ست برگ چنار
گمان بری که زدستند در چنار آتش
دهان نار کفیده ز روی نعت و صفت
چو کوره گشت و در آن دانه های نار آتش
اگر غبار غریبی به روی او نرسید
چراست چهره آبی چو در غبار آتش
برفت زحمت گرما به تابخانه خرام
رسید لشکر سرما بر او گمار آتش
شده ست خاطرم آتش که آفرید در او
ز بحر مدح تو را آفریدگار آتش
مرا زآتش خاطر چو در شده ست سخن
عجب بود صدف در شاهوار آتش
به شعر آتش من فخر باشد آتش را
وگرچه راه نداند به فخر و عار آتش
اگر نه آب فسرده ست و باد سرد شده
بدین قصیده نیاید مرا به کار آتش
همیشه تا که فروزد بهار جان افروز
ز برگ لاله بر اطراف جویبار آتش
چو نفس ناطقه با دوستان بمان باقی
چو ابر صاعقه بر دشمنان ببار آتش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو دیده دید بر آن روی آبدار آتش
دوید بر سرم از عشق آن نگار آتش
هوش مصنوعی: وقتی چشمم آن چهره‌ی درخشان را دید، به خاطر عشق آن معشوق آتشین، قلبم شعله‌ور شد.
گر اتفاق نباشد میان آتش و آب
چگونه گشت بر آن عارض آبدار آتش
هوش مصنوعی: اگر ارتباطی بین آتش و آب وجود نداشته باشد، پس چگونه آتش می‌تواند بر سطح مرطوب و آبداری ظاهر شود؟
ز عشق عارض او غمگسارم آتش است
بران گری که گرفته است غمگسار آتش
هوش مصنوعی: از عشق چهره‌ی او، دلم پر از غم است. آتشی سوزان در دل دارم که بخاطر این غم، همچون شعله‌ی آتش می‌سوزد.
اگرچه مانده ام از عاشقی در آتش دل
مرا خوش است که ماند به روی یار آتش
هوش مصنوعی: هر چند که به خاطر عشق در دل خود در آتش هستم، اما خوشحالم که هنوز اثر عشق بر چهره معشوق باقی مانده است.
چه خلعت است که در من خیال او پوشید
که پود آن همه آب آمده ست و تار آتش
هوش مصنوعی: کدام جامه‌ای است که فکر او بر تن من نشسته است، در حالی که همه چیز با آب و آتش در هم آمیخته شده است؟
ز غرق و حرق بترسم همی ز دیده و دل
که بر یمین من اب است و بر یسار آتش
هوش مصنوعی: من از غرق شدن و سوختن می‌ترسم، از چشمانم و قلبم، چون در سمت راست من آب است و در سمت چپ آتش.
بخورد صبر مرا انتظار وعده وصل
که صبر دلشده پنبه است و انتظار آتش
هوش مصنوعی: صبر من در انتظار وعده ملاقات تو به سر آمده است، زیرا صبر دل مانند پنبه نرم و بی‌مقدار شده و انتظار به اندازه آتش داغ و سوزان است.
گداخت از دم گرمم دراین طرف آهن
فسرد از دم سردم در این دیار آتش
هوش مصنوعی: گرما و حرارت من باعث می‌شود که در این طرف، آهن ذوب شود، در حالی که در این سرزمین، سرما موجب سرد شدن آهن می‌شود.
نگردد از لب خشکم جدا همی دم سرد
برآرد از دل تنگم همی دمار آتش
هوش مصنوعی: هر لحظه که از لب‌های خشک من صدایی بیرون می‌آید، به‌خاطر دل تنگم است و آتش درونم را زنده می‌کند.
ملامتشم نکنم گر نگیردم به کنار
که دارم از دل سوزنده در کنار آتش
هوش مصنوعی: اگرچه دیگران مرا سرزنش کنند، من نمی‌توانم خود را کنار بکشم، زیرا در درونم آتش سوزانی وجود دارد که نمی‌گذاردم از این نزدیکی فاصله بگیرم.
زهی جمال دو رخسار تو به یک دیدار
مرا فروخته در جان و دل هزار آتش
هوش مصنوعی: چهره‌ زیبای تو در یک نگاه، مرا به شدت عاشق کرده و در وجودم شعله‌های آتشین زیادی به وجود آورده است.
کرا فراق تو یک بار سوزد ای دلبر
بتر ز سوختن صد هزار بار آتش
هوش مصنوعی: اگر کسی یک بار به خاطر جدایی تو بسوزد، ای دلبر، چنین سوزشی برای او از سوختن صد هزار بار آتش بدتر است.
بسوخت آتش عشق تو تر و خشک مرا
چنین کند چو در افتد به مرغزار آتش
هوش مصنوعی: آتش عشق تو همه چیز مرا می‌سوزاند و هیچ چیزی را در من بی‌رحم نخواهد گذاشت. وقتی آتش به مرغزاری بیفتد، همه‌چیز را در بر خواهد گرفت.
اگر به آتش عشق تو مبتلا گردد
چو باد و خاک شود خوار و خاکسار آتش
هوش مصنوعی: اگر کسی به عشق تو دچار شود، مانند باد و خاک در برابر آتش خوار و عاجز خواهد شد.
به نو بهار دمید از بهار چهره تو
بنفشه زار و به زیر بنفشه زار آتش
هوش مصنوعی: بهار جدیدی آغاز شده و چهره‌ات مانند بنفشه‌ای است که در حال پژمرده شدن است، و در زیر این بنفشه، آتش نهفته است.
در آن بهار هر آنچ آب چشم ابر کند
فزون کند ز بدایع در این بهار آتش
هوش مصنوعی: در آن بهار، هر چه که باران به زمین می‌ریزد، باعث می‌شود که زیبایی‌های بیشتری ایجاد شوند و در این بهار، آتش هم شعله‌ورتر می‌شود.
نگیرد آتش سوزنده زیر دود قرار
به زیر زلف تو آمد به زینهار آتش
هوش مصنوعی: آتش سوزان نمی‌تواند در زیر دود آرام بگیرد، اما زیر موهای تو، آتش به وجد آمده و نیاز به نجات دارد.
ز اشک دیده من اب یادگار تو باد
که مر مرا ز رخ توست یادگار آتش
هوش مصنوعی: از اشک‌های من، یادگاری از تو باقی بماند، چون یادگار آتش که بر چهره‌ام از تو مانده است.
دل پر آتش من باز من چرا ندهی
مگر که نیست تو را بر من استوار آتش
هوش مصنوعی: دل شاداب و پر از آتش من چرا نمی‌سوزی، مگر اینکه تو بر من پایدار نیستی و آتش وجودم را احساس نمی‌کنی؟
چو آب چشمه حیوان دهد حیات ابد
مرا به تربیت صدر روزگار آتش
هوش مصنوعی: ای مانند آب چشمه که حیات می‌بخشد، زندگی جاودان مرا به تربیت و پرورش در اوج زمان می‌دهد، چون آتش.
سلاله نبوی صدر شرق مجدالدین
که پیش همت او هست پیشکار آتش
هوش مصنوعی: نسل پیامبر، که در شرق و در بین بزرگان قرار دارد، به گونه‌ای است که همت او فراتر از همه چیز است و آتش (مشکلات و چالش‌ها) را تحت کنترل دارد.
خجسته تاج معالی علی که در عالم
از آتش غضب اوست یک شرار آتش
هوش مصنوعی: تاج پربرکت و باعظمت علی، که در دنیا به خاطر خشم او مانند جرقه‌ای از آتش است.
لباس خدمت او راست پود و تار اقبال
درخت حشمت او راست برگ و بار آتش
هوش مصنوعی: لباس خدمت او به گونه‌ای است که از نخ و رشته‌ای نیکو بافته شده، و اقبال و شانس او مانند برگ و میوه‌ای پرثمر است. همچنین، آتش به عنوان نشانی از قوت و حرارت در وجود او نمایان است.
به همتش نسبت آتش کند ز چار ارکان
بدان شریف تر آمد ز هر چهار آتش
هوش مصنوعی: با تلاش و عزم او، آتش را از چهار عنصر می‌سازد و به همین دلیل او از هر چهار عنصر شریف‌تر و والاتر است.
در آن تبار که یک تن خلاف او طلبد
ز روزگار ببارد بر آن تبار آتش
هوش مصنوعی: در آن خاندان که یکی از اعضای آن بخواهد برخلاف خواست و سرنوشت خود عمل کند، بر آن خانواده مشکلات و آتش‌هایی فرود می‌آید.
همیشه آتش محنت ندیم دشمن اوست
ندیم خلق نگردد به اختیار آتش
هوش مصنوعی: آتش غم و درد همیشه از دشمنان سرازیر می‌شود و این درد و رنج به دست خود انسان خلق نمی‌شود.
نتیجه ای است زلطفش به هر حساب هوا
نمونه ای است زخشمش به هر شمار آتش
هوش مصنوعی: نتیجه‌ای از لطف او در هر زمینه‌ای وجود دارد و نشانه‌ای از خشم او در هر اندازه‌ای مانند آتش است.
عیار زر سخن خاطرش همی داند
مجرب است به دانستن عیار آتش
هوش مصنوعی: کسی که در کلامش خبره و با تجربه است، مانند کسی که می‌تواند کیفیت طلا را بشناسد، باید بتواند ویژگی‌های آتش را نیز تشخیص دهد.
ز آسمان شرف نسبتش همی تابد
چنانکه در شب تیره ز کوهسار آتش
هوش مصنوعی: نور و اعتبار او به اندازه‌ای درخشان است که همچون نوری قوی در شب تاریک، از ارتفاعات زمین به جلوه‌گری می‌پردازد.
زهی ز کلک زده در مخالفان هدی
چنانکه جد تو حیدر به ذوالفقار آتش
هوش مصنوعی: چه خوب که از قلم تو در برابر مخالفان هدایت، به گونه‌ای اثرگذار و مانند جدت، علی (علیه‌السلام)، با ذوالفقار، آتش به پا می‌کند.
حصار آتش سوزنده گشت آهن و سنگ
مگر ز بیم تو رفته است در حصار آتش
هوش مصنوعی: آتش سوزاننده به دیواره‌ای از آهن و سنگ نفوذ کرده، اما این اتفاق به خاطر ترس تو رخ داده است که باعث شده این حصار به آتش بیفتد.
اگر نه از قبل نفع خلق را بودی
ز بیم تو نشدی هرگز آشکار آتش
هوش مصنوعی: اگر نبود نگرانی تو از آسیب به مردم، هرگز نمی‌توانستم آتش وجودم را نشان دهم.
وگر زخاک خبر داشتی وجود تو را
ره سجود گرفتی به اضطرار آتش
هوش مصنوعی: اگر از خاک خبر می‌داشتید، در برابر وجود خودتان با تمام وجود و با ناچاری، به سجده و عبادت می‌ایستادید.
همیشه رغبت آتش به برتری باشد
مگر ز قدر تو کردست کردگار آتش
هوش مصنوعی: همیشه آتش تمایل دارد که برتری را نشان دهد، مگر اینکه خداوند به خاطر مقام و ارزش تو برای آتش ویژگی خاصی قرار داده باشد.
ز بخشش تو یکی حرف مختصر دریاست
ز کوشش تو یکی لفظ مستعار آتش
هوش مصنوعی: از لطف و بخشش تو، کلامی کوتاه و عمیق مانند دریاست و از تلاش و کوشش تو، واژه‌ای است که به شکل استعاره‌ای برای آتش به کار رفته است.
وفاق توست شراب و در آن شراب نشاط
خلاف توست خمار و در آن خمار آتش
هوش مصنوعی: شراب تو باعث شادی و شادابی است، اما در همین شراب حالتی خمارکننده هم وجود دارد که با شادی‌ات در تضاد است. و در این حالت خمار، احساس عمیق و شعله‌وری وجود دارد.
نکرد و هم نکند دشمن تو کار صواب
نجست و خود نجهد هرگز از خیار آتش
هوش مصنوعی: دشمن تو هیچ‌گاه کار درستی انجام نمی‌دهد و خودش نیز هرگز از نیکوکاری دور نمی‌شود.
به لفظ و مرتبه چون آب و آتشی لیکن
نه هست آب حلیم و نه بردبار آتش
هوش مصنوعی: این عبارت به ما می‌گوید که در بیان و وضعیت، شباهتی به آب و آتش وجود دارد، اما در واقع هیچ‌کدام از آن‌ها ویژگی‌های آرام یا تحمل‌پذیری را ندارد. به عبارت دیگر، آب به معنای آرامش و آتش به معنای تندی و شدت است، ولی هیچ‌کدام از این دو جنبه، مثل آب حلیم (سرد) یا آتش بردبار (آتش ملایم) نیستند.
چو صاعقه دل صافی و رای روشن تو
همی زنند در اعدای شهریار آتش
هوش مصنوعی: سریع و بی‌وقفه مانند رعد و برق، دل پاک و هوش تابناک تو بر دشمنان فرمانروایان آتش می‌سوزاند.
به نور فکرت تو شاه خسروان سنجر
ز آب تیغ فروزد به کارزار آتش
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن توانایی و قدرت فکری فردی را نشان می‌دهد که می‌تواند در نبرد و مبارزه به میزان تاثیرگذاری یک فرمانروای بزرگ باشد. به عبارتی، با استفاده از خرد و دانش، فرد می‌تواند بر دشواری‌ها غلبه کند و مانند آتش در میدان جنگ بدرخشد، حتی اگر ابزارش تنها شمشیر باشد.
خیال خشم تو گر بگذرد به آب زلال
طراوتش همه تف گردد و بخار آتش
هوش مصنوعی: اگر تصور ناراحتی تو از بین برود، آب زلال تمام شادابی‌اش را از دست می‌دهد و تبدیل به بخار آتش می‌شود.
اگرچه مرکب تو آتش است در حرکت
گه تحرک او هست با وقار آتش
هوش مصنوعی: اگرچه وسیلهٔ سفر تو مانند آتش است و در حرکت است، اما در حرکاتش هم‌چنان وقار و آرامش خاصی دارد.
توراست هیبت آتش در اوست قوت آب
بر آب جز تو ندیدست کس سوار آتش
هوش مصنوعی: شما دارای قدرتی هستید که همچون آتش تأثیرگذار است و هیچ‌کس جز شما نمی‌تواند بر این آتش سوار شود و از آن استفاده کند.
به دست باد خزانی به باغ بر سر آب
کنند شاخ درختان همی نثار آتش
هوش مصنوعی: در این باغ، بادهای خزان، شاخ و برگ درختان را به سوی آب می‌برد و آنها را همچون نذری به آتش می‌سپارند.
چو شعله شعله آتش شده ست برگ چنار
گمان بری که زدستند در چنار آتش
هوش مصنوعی: برگ‌های چنار به شکل شعله‌های آتش درآمده‌اند، گویی که درخت چنار آتش گرفته و دچار سوختگی شده است.
دهان نار کفیده ز روی نعت و صفت
چو کوره گشت و در آن دانه های نار آتش
هوش مصنوعی: دهان که به خاطر توصیف و وستایش زیبایی‌ها داغ و آتشین شده، همچون کوره‌ای است که در آن دانه‌های آتش تیره و روشن وجود دارد.
اگر غبار غریبی به روی او نرسید
چراست چهره آبی چو در غبار آتش
هوش مصنوعی: اگر لکه‌ای از بزهکاری به چهره‌اش نیفتاده، پس چرا صورتش همچون آسمان در آتش غبارآلود است؟
برفت زحمت گرما به تابخانه خرام
رسید لشکر سرما بر او گمار آتش
هوش مصنوعی: پس از زحمات گرما، تابستان به آرامی گذشت و لشکر سرما به او حمله ور شد و آتش را خاموش کرد.
شده ست خاطرم آتش که آفرید در او
ز بحر مدح تو را آفریدگار آتش
هوش مصنوعی: خاطرم به شدت درگیر شده است، به گونه‌ای که مثل آتش می‌سوزد. این آتش، ناشی از مدح و ستایش توست، که خالق آتش نیز خودت هستی.
مرا زآتش خاطر چو در شده ست سخن
عجب بود صدف در شاهوار آتش
هوش مصنوعی: وقتی آتش احساسات من شعله‌ور می‌شود، انتظار عجیبی از من وجود دارد، مانند این که پرل از درون صدفی که در آتش است به دست بیاید.
به شعر آتش من فخر باشد آتش را
وگرچه راه نداند به فخر و عار آتش
هوش مصنوعی: شعری که من سروده‌ام، باید به آتش فخر کند، حتی اگر آتش راه درست را نشناسد و فقط به خاطر غرور و ناراحتی‌اش باشد.
اگر نه آب فسرده ست و باد سرد شده
بدین قصیده نیاید مرا به کار آتش
هوش مصنوعی: اگر آب سرد و بی‌تحرک نیست و باد هم سرد نشده، پس این شعری که می‌گویم به درد آتش نمی‌خورد.
همیشه تا که فروزد بهار جان افروز
ز برگ لاله بر اطراف جویبار آتش
هوش مصنوعی: زمانی که بهار با زیبایی و شادابی‌اش فرا می‌رسد، همیشه آتش شوق و زندگی را در فضا پخش می‌کند و برگ‌های لاله در اطراف جویبار، زینت‌بخش آن زیبایی هستند.
چو نفس ناطقه با دوستان بمان باقی
چو ابر صاعقه بر دشمنان ببار آتش
هوش مصنوعی: تا زمانی که با دوستانت ارتباط داشته باشی، مثل ابر بارانی بر سر دشمنان می‌ریزی و آتش را بر آن‌ها می‌افکنی.