شمارهٔ ۴۱
چه حلقه هاست بدان زلف تابدار اندر
چه غمزه هاست بدان چشم پرخمار اندر
ز غمزه هاش تباهی به هوش و عقل اندر
ز حلقه هاش سیاهی به قیر و قار اندر
چه قندهاست در آن لب که لب همی خایند
بتان ز حسرت آن لب به قندهار اندر
ز راستی که در آن قامت است پیدا شد
مرا ز دیدن او راستی به کار اندر
نگارخانه چین پیش چشم من باشد
چو بنگرم به رخ و زلف آن نگار اندر
بخار آب رخ آبدار او خط اوست
بخور عنبر سارا بدان بخار اندر
دلم قرار در آن زلف بی قرار گرفت
وطن گرفته بدان طرف لاله زار اندر
شگفتی از دلم آید که چون همی سازد
قرار خویش بدان زلف بی قرار اندر
مگر طریق برون آمدن نمی یابد
زبار مشک بدان زلف مشکبار اندر
سه بوسه زان دو لب چون شکر شکار کنم
که هست راحت روحم بدان شکار اندر
شمار بوسه به قصد از لبان چون شکرش
غلط کنم که غلط به بدین شمار اندر
مرا به وعده وصل آن دو زلف چون زنجیر
بداشت بنده به زنجیر انتظار اندر
درید پرده راز من آن دو رسته در
بدان دو پرده یاقوت آبدار اندر
مرا دو دیده ز در همچو تاج شاهان شد
ز بس نظاره در آن در شاهوار اندر
به حسن و ملح بسی بت پرست جست و نیافت
بتی چنو به همه تبت و تتار اندر
هزار حلقه ز شب گرد روز روشن او
هزار نافه تبت به هر هزار اندر
هزار دل نه یکی دل چو روی او بینی
نثار او سزد و جان بدان نثار اندر
همه مراد دل اندر کنار او بینم
چو جای خویش ببینم بدان کنار اندر
ز نیکویی گل و ماه اندر او همان دیدند
که جود و جاه بدین صدر روزگار اندر
عماد امت جد، رکن ملک مجدالدین
کز اوست ناصح و حاسد به نور و نار اندر
جلال آل پیمبر علی بن جعفر
که چون علی است به انواع افتخار اندر
سر تبار محمد که از محامد اوست
سری و جاه و جلالت بدان تبار اندر
علی دل است و همان معجز است در قلمش
که بوده بود علی را به ذوالفقار اندر
ز نعمتش به نیاز اندر، آن پدید آمد
که از شجاعت حیدر به ذوالخمار اندر
مرکب است کریمی در او به خلقت و طبع
بدان صفت که حلیمی به بردبار اندر
دلیل قدرت صانع شده ست و نیست به عدل
عدیل او به همه صنع کردگار اندر
(چوگوشه ای است) سپهر و نجوم و خلدارم
زبارگاه شریفش به روز بار اندر
به کسب مجد و معالی شده است رغبت او
فزون ز رغبت عاشق به وصل یار اندر
مظفری است که در طاعت اشارت اوست
ظفر همیشه به میدان کارزار اندر
مویدی است که تایید او پدید آرد
نجات غرقه به دریای بی کنار اندر
موفقی است که توفیق او مهیا کرد
قرار شاعر و زایر بدین دیار اندر
نشان رد و قبولش به سعد و نحس اندر
دلیل کینه و مهرش به تخت و دار اندر
نیافت حاسد او هیچ عیب در هنرش
جز آن که عیب نباشد به نوبهار اندر
امید عفو نبرد ز خشم او و بلی
امید دیدن خرما بود به خار اندر
ز چار عنصر و هفت اختر است و صد رتبت
ز ذات اوست به هر هفت و هر چهار اندر
جوار خدمت صدرش جوار بحر شده ست
طمع همیشه توانگر بدین جوار اندر
ز بیم شیهه اسبان او پدید آمد
نهفته کشتن شیران به مرغزار اندر
ز امن و راحت و انصاف او همی باشد
همه خرامش کبکان به کوهسار اندر
جمال فضل و تفضل در او نهاد خدای
کمال حلم و تحمل به یار غار اندر
عذاب و رنج به ترکیب دشمنانش درند
چو حرض و زهر به ترکیب مور و مار اندر
حصار اهل سخن شد ثنای مجلس او
امان ز بیم بلاها بدان حصار اندر
ثنا و مدحت او غمگسار ما شده اند
همه سعادت و شادی به غمگسار اندر
سوار دانش و دولت شده ست و طعنه زند
یکی پیاده ز خیلش به صد سوار اندر
جهنده مرکب او را شرار باید خواند
فروغ دولت و نصرت بدان شرار اندر
ز نور آتش نعلش جمال فتح و ظفر
عیان شوند به تاریکی غبار اندر
به روز موکب و میدان ز بیم شیهه او
امید خواب نماند به کوکنار اندر
زهی چو اختر روشن ز آسمان تابان
بزرگی از تو به اصل بزرگوار اندر
ممیزان سخن را به وقت وصف و سخا
سخن ز توست به اشباع و اختصار اندر
مبارزان خرد را به وقت کینه تو
گشاده گشت دو میدان به فخر و عار اندر
سخنوران جهان را ندیم لفظ و ضمیر
ثنای توست به پنهان و آشکار اندر
به شرق و غرب جهان اختیار امت جد
تویی و راحت امت به اختیار اندر
به اختیار دلت باد گردش مه و سال
عدو تو همه ساله به اضطرار اندر
جهانیان همه در زینهار جود تواند
همیشه باش ز ایزد به زینهار اندر
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه حلقه هاست بدان زلف تابدار اندر
چه غمزه هاست بدان چشم پرخمار اندر
هوش مصنوعی: چه پیچ و خمهایی در آن موهای تابدار وجود دارد و چه ناز و غمزههایی در آن چشمهای خوابآلود است.
ز غمزه هاش تباهی به هوش و عقل اندر
ز حلقه هاش سیاهی به قیر و قار اندر
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی او به شدت تأثیرگذار و ویران کننده است. نگاههای او انسان را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد و عقل و هوش را از بین میبرد. در میان تردیدها و مشکلات، شدت جذابیت او مایه غم و سیاهی را به همراه دارد.
چه قندهاست در آن لب که لب همی خایند
بتان ز حسرت آن لب به قندهار اندر
هوش مصنوعی: لبهای معشوق آنقدر شیرین و دلچسب است که دلبستگان به او، از حسرت داشتن آن لبها در آرزوی دستیابی به آن شیرینی هستند. در واقع، زیبایی و جذابیت لبهای او به اندازهای است که حتی در دوردستها هم به آن حسرت میخورند.
ز راستی که در آن قامت است پیدا شد
مرا ز دیدن او راستی به کار اندر
هوش مصنوعی: از حقیقتی که در آن قامت جلوهگر است، در من شفافیت و صداقت دیده میشود و این احساس به واسطه دیدن او به وجود آمده است.
نگارخانه چین پیش چشم من باشد
چو بنگرم به رخ و زلف آن نگار اندر
هوش مصنوعی: وقتی به چهره و موی آن عزیز نگاه میکنم، انگار که گالری زیبایی در چین در برابر چشمانم قرار دارد.
بخار آب رخ آبدار او خط اوست
بخور عنبر سارا بدان بخار اندر
هوش مصنوعی: بخار آب چهرهی زیبای او نشانهی خط و نشانههای اوست. عطر خوشی که از سارا میتراود، به این بخار اضافه شده و آن را دلپذیرتر میکند.
دلم قرار در آن زلف بی قرار گرفت
وطن گرفته بدان طرف لاله زار اندر
هوش مصنوعی: دل من آرامش خود را در آن زلف پریشان یافته است، و اکنون دل خوشیام به سمت آن درگاهیست که لالهزارها را در بر دارد.
شگفتی از دلم آید که چون همی سازد
قرار خویش بدان زلف بی قرار اندر
هوش مصنوعی: عجب است که دل من چگونه میتواند با آن موهای بیقراری که دارد، آرامش خود را پیدا کند.
مگر طریق برون آمدن نمی یابد
زبار مشک بدان زلف مشکبار اندر
هوش مصنوعی: آیا راهی برای بیرون آمدن وجود ندارد تا عطر خوش مشک از آن زلف پرچالش و دلربا خارج شود؟
سه بوسه زان دو لب چون شکر شکار کنم
که هست راحت روحم بدان شکار اندر
هوش مصنوعی: من سه بوسه از آن دو لب شیرین همچون شکر میگیرم، زیرا که این کار به روح من آرامش میدهد و از آن لذت میبرم.
شمار بوسه به قصد از لبان چون شکرش
غلط کنم که غلط به بدین شمار اندر
هوش مصنوعی: به خاطر به یاد آوردن تعداد بوسههایی که از لبان شیرین چون شکر گرفتهام، اشتباه میکنم؛ زیرا در این شمارش، خطا وجود دارد.
مرا به وعده وصل آن دو زلف چون زنجیر
بداشت بنده به زنجیر انتظار اندر
هوش مصنوعی: مرا به وعده رسیدن به آن دو زلف، مانند زنجیری بستند و من در زنجیر انتظار نشستهام.
درید پرده راز من آن دو رسته در
بدان دو پرده یاقوت آبدار اندر
هوش مصنوعی: پردههای راز من را آن دو شخص شکستهاند، در آن دو پرده از یاقوت درخشان.
مرا دو دیده ز در همچو تاج شاهان شد
ز بس نظاره در آن در شاهوار اندر
هوش مصنوعی: دیدگانی که من دارم، مانند تاج شاهان شدهاند چون به خاطر تماشای آن در باارزش و سلطنتی، پر از زیبایی و جاذبه هستند.
به حسن و ملح بسی بت پرست جست و نیافت
بتی چنو به همه تبت و تتار اندر
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به دنبال زیبایی و کمال هستند و تلاش میکنند بت مثالی خود را پیدا کنند، اما نتوانستهاند زیبایی مانند او را در هیچ جا مشاهده کنند، حتی در سرزمینهای دور مثل تبت و مغولستان.
هزار حلقه ز شب گرد روز روشن او
هزار نافه تبت به هر هزار اندر
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، هزار حلقهای وجود دارد که روز روشن او را احاطه کرده است. هر کدام از این حلقهها مانند نخی است که در تار و پود زندگی بافته شدهاند و در هر یک از آنها نشانههایی از زیبایی و معنویت وجود دارد.
هزار دل نه یکی دل چو روی او بینی
نثار او سزد و جان بدان نثار اندر
هوش مصنوعی: اگر هزار دل هم داشته باشی، وقتی چهره او را ببینی، همه آنها شایسته نثار کردن هستند و جان هم باید با عشق به او تقدیم شود.
همه مراد دل اندر کنار او بینم
چو جای خویش ببینم بدان کنار اندر
هوش مصنوعی: تمام آرزوهای قلبم را در کنار او میبینم، بهگونهای که وقتی او را میبینم، احساس میکنم در جای خودم قرار دارم.
ز نیکویی گل و ماه اندر او همان دیدند
که جود و جاه بدین صدر روزگار اندر
هوش مصنوعی: از زیبایی گل و ماه در او همان چیزی را دیدند که بخشش و احترام در این عصر به اوج خود رسیده است.
عماد امت جد، رکن ملک مجدالدین
کز اوست ناصح و حاسد به نور و نار اندر
هوش مصنوعی: عماد ملت و پایه سرفرازی، مجدالدین است که او منبع خیر و برکت است. از اوست که نیکوکاران و بدخواهانی به نور حقیقت و آتش حسد وارد میشوند.
جلال آل پیمبر علی بن جعفر
که چون علی است به انواع افتخار اندر
هوش مصنوعی: جلال، فرزند علی بن جعفر، همانند علی در انواع افتخار و بزرگی شناخته میشود.
سر تبار محمد که از محامد اوست
سری و جاه و جلالت بدان تبار اندر
هوش مصنوعی: سری که از نسل محمد به ارث رسیده، به خاطر ویژگیهای نیک او دارای مقام و عظمت است و این مقام به همان نسل نسبت داده میشود.
علی دل است و همان معجز است در قلمش
که بوده بود علی را به ذوالفقار اندر
هوش مصنوعی: علی مانند دل است و همانند معجزهای است که در نوشتارش وجود دارد، چرا که او همان کسی است که با ذوالفقار به میدان رفته است.
ز نعمتش به نیاز اندر، آن پدید آمد
که از شجاعت حیدر به ذوالخمار اندر
هوش مصنوعی: از نعمت او، نیازی ایجاد شد که شجاعت حیدر را به ذوالخمار معرفی کرد.
مرکب است کریمی در او به خلقت و طبع
بدان صفت که حلیمی به بردبار اندر
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به موجودی میکند که در خلق و خوی خود دارای ویژگیهای نیکو و برجستهای است. این موجود عاری از خشم و تندخویی است و با صبر و شکیبایی به دیگران برخورد میکند. به عبارت دیگر، سخن از فردی است که هم در نگارش و هم در رفتار، نیکو و بردبار به نظر میرسد.
دلیل قدرت صانع شده ست و نیست به عدل
عدیل او به همه صنع کردگار اندر
هوش مصنوعی: دلیل این که خالق از قدرت خود استفاده کرده، به دلیل وجود عدالت در آفرینش اوست و هیچ چیز نمیتواند همتای آن عدالت باشد.
(چوگوشه ای است) سپهر و نجوم و خلدارم
زبارگاه شریفش به روز بار اندر
هوش مصنوعی: در گوشهای از آسمان و ستارگان، من از جایگاه باعظمت او در روز بارانی پر از احساسات و زیباییها قرار دارم.
به کسب مجد و معالی شده است رغبت او
فزون ز رغبت عاشق به وصل یار اندر
هوش مصنوعی: علاقه او به کسب افتخار و مقام بیشتر از علاقه عاشق به رسیدن به محبوبش است.
مظفری است که در طاعت اشارت اوست
ظفر همیشه به میدان کارزار اندر
هوش مصنوعی: مظفر کسی است که در اطاعت دستورات او همیشه پیروز میشود و در میدان جنگ موفق عمل میکند.
مویدی است که تایید او پدید آرد
نجات غرقه به دریای بی کنار اندر
هوش مصنوعی: تایید و حمایت او باعث نجات کسی میشود که در دریای بیپایان غرق شده است.
موفقی است که توفیق او مهیا کرد
قرار شاعر و زایر بدین دیار اندر
هوش مصنوعی: موفق کسی است که زمینه موفقیتش فراهم شده باشد، به طوری که شاعر و زائر در این سرزمین آرامش و قرار یابند.
نشان رد و قبولش به سعد و نحس اندر
دلیل کینه و مهرش به تخت و دار اندر
هوش مصنوعی: نشان پذیرش یا عدم پذیرش او بر اساس خوب و بد بودن وضعیتش مشخص میشود و نشان دهنده روابطش با دیگران، چه دوستی و محبت باشد و چه دشمنی و کینه.
نیافت حاسد او هیچ عیب در هنرش
جز آن که عیب نباشد به نوبهار اندر
هوش مصنوعی: حسادت کنندگان نتوانستند هیچ عیبی در هنر او پیدا کنند، جز اینکه در بهار، چیزی که عیب نباشد، وجود ندارد.
امید عفو نبرد ز خشم او و بلی
امید دیدن خرما بود به خار اندر
هوش مصنوعی: امید به بخشش او از خشمش نداشته باش و تنها امیدت به دیدن خرما باشد، حتی اگر در میان خارها باشد.
ز چار عنصر و هفت اختر است و صد رتبت
ز ذات اوست به هر هفت و هر چهار اندر
هوش مصنوعی: او از چهار عنصر و هفت سیاره تشکیل شده و بر اساس ذات خود، در هر یک از این هفت و چهار جایگاهی دارد.
جوار خدمت صدرش جوار بحر شده ست
طمع همیشه توانگر بدین جوار اندر
هوش مصنوعی: نزدیکی به مقام و خدمت از لحاظ ارزش و بزرگی مانند نزدیک شدن به دریای بیکرانی است. افرادی که همیشه به دنبال ثروت و توانگری هستند، در این نزدیکی و ارتباط با مقام و خدمت، میتوانند به آرزوهای خود برسند.
ز بیم شیهه اسبان او پدید آمد
نهفته کشتن شیران به مرغزار اندر
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از صدای اسبان، کشتن شیران در دشت به صورت پنهان اتفاق افتاد.
ز امن و راحت و انصاف او همی باشد
همه خرامش کبکان به کوهسار اندر
هوش مصنوعی: از امنیت و آرامش و انصاف او، همهی پروازهای کبکان در کوهسار است.
جمال فضل و تفضل در او نهاد خدای
کمال حلم و تحمل به یار غار اندر
هوش مصنوعی: خداوند زیبایی و بخشش را در او آفریده و همچنین کمال حلم و صبر را به یار غار عطا کرده است.
عذاب و رنج به ترکیب دشمنانش درند
چو حرض و زهر به ترکیب مور و مار اندر
هوش مصنوعی: عذاب و درد به شکلی مانند ترکیب دشمنان، طوری است که به درد و زهر شبیه میشود، همانطور که در ترکیب مورچه و مار وجود دارد.
حصار اهل سخن شد ثنای مجلس او
امان ز بیم بلاها بدان حصار اندر
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف یک مجلس یا جمع صحبت میشود که اهل سخن در آن حضور دارند. این مجلس به قدری خوب و با فضیلت است که ثنای آن در بین مردم پیچیده و به عنوان یک پناهگاه برای مصون ماندن از مشکلات و بلاها تبدیل شده است. به عبارت دیگر، این گردهمایی مکانی امن و دلپذیر است که میتواند انسانها را از خطرات و ناملایمات دور کند.
ثنا و مدحت او غمگسار ما شده اند
همه سعادت و شادی به غمگسار اندر
هوش مصنوعی: ستایش و تمجید از او، باعث شدهاند که همه چیز برای ما مایهی دلگساری و غم باشد؛ گویا خوشبختی و شادی تنها در دلنوازی غمگاران جا دارد.
سوار دانش و دولت شده ست و طعنه زند
یکی پیاده ز خیلش به صد سوار اندر
هوش مصنوعی: کسی که از دانش و قدرت بهرهمند است، مورد تمسخر قرار میگیرد توسط کسی که در مقام پایینتری قرار دارد، مانند فردی پیاده که به گروهی از سواران طعنه میزند.
جهنده مرکب او را شرار باید خواند
فروغ دولت و نصرت بدان شرار اندر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برای حرکت و پیشرفت در زندگی، به شجاعت و انگیزه نیاز داریم. در واقع، دستاوردها و موفقیتها به وسیلهی این انگیزه و تلاش به وجود میآیند. بنابراین، اگر بخواهیم در مسیر موفقیت قرار بگیریم، باید از اشتیاق و ارادهای قدرتمند بهره ببریم.
ز نور آتش نعلش جمال فتح و ظفر
عیان شوند به تاریکی غبار اندر
هوش مصنوعی: از روشنی آتش نعل، زیبایی پیروزی و موفقیت در درون تاریکی غبار نمایان میشود.
به روز موکب و میدان ز بیم شیهه او
امید خواب نماند به کوکنار اندر
هوش مصنوعی: در روزی که لشکر به حرکت درمیآید و میدان جنگ برقرار میشود، از ترس صدای شیهه اسبش، امید به خواب و آرامش در کنار خوابگاه و خانه برطرف میشود.
زهی چو اختر روشن ز آسمان تابان
بزرگی از تو به اصل بزرگوار اندر
هوش مصنوعی: چه نیکو و درخشان است که همچون ستارهای روشن از آسمان درخشان هستی، و بزرگیات نشانهای از اصل نجیب و باعزت توست.
ممیزان سخن را به وقت وصف و سخا
سخن ز توست به اشباع و اختصار اندر
هوش مصنوعی: گفتارشناسان و افراد با تجربه در هنر گفتار، در زمان توصیف و بیان سخاوت، کلامی از تو دارند که هم کامل و هم مختصر است.
مبارزان خرد را به وقت کینه تو
گشاده گشت دو میدان به فخر و عار اندر
هوش مصنوعی: زمانی که دشمنی و کینه در میان باشد، مبارزان با خرد به میدان میآیند و میدانهای نبرد از افتخار و شرمساری پر میشود.
سخنوران جهان را ندیم لفظ و ضمیر
ثنای توست به پنهان و آشکار اندر
هوش مصنوعی: سخنگویان دنیا در بیان و در دل، تنها به تمجید و ستایش تو مشغول هستند، چه در خفا و چه در جلو.
به شرق و غرب جهان اختیار امت جد
تویی و راحت امت به اختیار اندر
هوش مصنوعی: تو در شرق و غرب جهان، قدرت و اختیار را در دست داری و راحتی امت به دست توست.
به اختیار دلت باد گردش مه و سال
عدو تو همه ساله به اضطرار اندر
هوش مصنوعی: به دل خود اجازه بده که همچون مه و سال بگردد، اما دشمن تو هر سال به زحمت و اضطراب است.
جهانیان همه در زینهار جود تواند
همیشه باش ز ایزد به زینهار اندر
هوش مصنوعی: ای مردم، همه در طلب حمایت و پشتیبانی از بخشش خداوند هستید. همواره میتوانید از این بخشش بهرهمند شوید و در امان او باشید.