گنجور

شمارهٔ ۴۰

بت سرو قدی و سرو سمن بر
نگار سخن گوی و ماه سخن ور
قد و عارض توست شمشاد و لاله
لب و بوسه توست یاقوت و شکر
سرین تو و عشق من هست فربه
میان تو و صبر من هر دو لاغر
من از پای تا سر ز عشقم مرکب
تو از پای تا سر ز خسنی مصور
هوا گردد از عکس رویت منقش
صبا گردد از بوی زلفت معطر
بگریم ز زلفت بنالم ز چشمت
که نالد ز نرگس که گرید ز عنبر
ز شیرین لب تو مرا نیست سیری
کرا سیری آید ز یاقوت احمر
به طوبی و کوثر رسیدم ز وصلت
که زلف و لب توست طوبی و کوثر
به دفتر همی وصف زلفت نوشتم
پر از نامه مشک شد روی دفتر
به عبهر دو چشم تو را باز بستم
همه جادویی اندر آمد ز عبهر
مکن عزم لشکر بمان رای رفتن
بنه خود و جوشن بده جام و ساغر
بر آن تن چه درخورد بود یاد جوشن
بر آن لب چه لایق بود ذکر لشکر
مرا تا تو را دیدم اندر دو دیده
تو گفتی برسته است کشمیر و کشمر
ستاره است رخشنده رویت همانا
که ماهت پدر بود و خورشید مادر
ز جان شاکرم تا تو را خواند جانان
به دل خرمم تا تو را ساخت دلبر
بنازد ز تو جان چو علم و معالی
به تاج معالی علی بن جعفر
اجل مجد دین عمده شرع و ایمان
جمال شرف فخر آل پیمبر
ستوده به سیرت ستوده به خصلت
ستوده به منظر ستوده به مخبر
همه نیک بی بد همه عز بی ذل
همه نفع بی ضر همه خیر بی شر
نه جز حکم او را زمانه متابع
نه جز امر او را ستاره مسخر
نه بی شعر او هیچ شاعر مکرم
نه بی جود او هیچ زایر توانگر
سخن را ز گفتار او فر و زینت
سخا را ز کردار او زیب و زیور
کم از قدر او رفعت هفت گردون
کم از جاه او بسطت هفت کشور
هم از قدر عالیش پست است گردون
هم از رای روشنش تیره است اختر
چگونه بود پیش رایش ستاره
چگونه بود پیش معروف منکر
چه ارزد به نزد کفش ابر و دریا
چه ارزد به نزدیک شاهین کبوتر
نباشد جدا ز کف او سخاوت
عرض را جدایی نباشد ز جوهر
زمانه بزرگی از او یافت آری
صدف را بزرگی فزاید زگوهر
چه باقی بود در بزرگی کسی را
که جد و پدر مصطفی بود و حیدر
همی تا جهان را زخورشید و گردون
گهی نفع باشد به تاثیر و گه ضر
تو اندر جهان شاد و خرم همی زی
چو خورشید عالی چو گردون معمر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بت سرو قدی و سرو سمن بر
نگار سخن گوی و ماه سخن ور
هوش مصنوعی: زیبای خوش قد و قامت، ای نگار! با اشاره به زیبایی خود، سخن بگو و رازهای دل را بازگو کن.
قد و عارض توست شمشاد و لاله
لب و بوسه توست یاقوت و شکر
هوش مصنوعی: اندام و زیبایی تو مانند شمشاد و لاله است، و لب و بوسه‌ات همچون یاقوت و شکر شیرین و دلپذیر می‌باشد.
سرین تو و عشق من هست فربه
میان تو و صبر من هر دو لاغر
هوش مصنوعی: عشق من باعث شده که تو از زیبایی برخوردار باشی، اما صبر من به خاطر دوری، روز به روز ضعیف‌تر می‌شود.
من از پای تا سر ز عشقم مرکب
تو از پای تا سر ز خسنی مصور
هوش مصنوعی: من از سر تا پا به عشق تو رنگین شدم، و تو از سر تا پا زیبایی‌ای هستی که بر روی من نقش بسته است.
هوا گردد از عکس رویت منقش
صبا گردد از بوی زلفت معطر
هوش مصنوعی: هوا به خاطر تصویر چهره‌ات زیبا و دلنشین می‌شود و نسیم از عطر موهایت معطر و خوشبو می‌گردد.
بگریم ز زلفت بنالم ز چشمت
که نالد ز نرگس که گرید ز عنبر
هوش مصنوعی: اشک‌هایم را بر اثر زیبایی موی تو و پرچم چشمانت می‌ریزم، چشمی که به اندازه نرگس ناله می‌کند و غمگین است، همان‌طور که عنبر نیز در دل خود غم دارد.
ز شیرین لب تو مرا نیست سیری
کرا سیری آید ز یاقوت احمر
هوش مصنوعی: لبان شیرین تو برای من هرگز به اندازه کافی نیست. مگر ممکن است کسی از زیبایی یاقوت سرخ سیر شود؟
به طوبی و کوثر رسیدم ز وصلت
که زلف و لب توست طوبی و کوثر
هوش مصنوعی: به درخت طوبی و چشمه کوثر دست یافتم، چون وصالی که با تو داشته‌ام، از زلف و لب تو سرچشمه می‌گیرد.
به دفتر همی وصف زلفت نوشتم
پر از نامه مشک شد روی دفتر
هوش مصنوعی: در دفترم درباره زیبایی موهایت نوشتم و آنقدر زیبا بود که صفحه دفتر به رنگ مشک درآمد.
به عبهر دو چشم تو را باز بستم
همه جادویی اندر آمد ز عبهر
هوش مصنوعی: دو چشمت را مثل دروازه‌ای بسته‌ام و تمام جادوهایی که در این دنیا وجود دارد، از آن چشمان تو به درونم وارد شده است.
مکن عزم لشکر بمان رای رفتن
بنه خود و جوشن بده جام و ساغر
هوش مصنوعی: تصمیم نداشته باش که به جنگ بروی، بلکه خودت را آماده کن و با جام و ساغر از خوشی‌ها و نوشیدنی‌ها لذت ببر.
بر آن تن چه درخورد بود یاد جوشن
بر آن لب چه لایق بود ذکر لشکر
هوش مصنوعی: این مضمون به این نکته اشاره دارد که بر سر آن بدن چه مناسب است یادآوری زره (جوشن) و بر آن لب چه شایسته است ذکر لشکر. به طور کلی می‌توان گفت که هر چیزی در جای خود و در متن مناسب خود معنای مشخصی دارد و ذکر لشکر و یاد زره به نوعی به قدرت و آمادگی در میدان نبرد اشاره دارد.
مرا تا تو را دیدم اندر دو دیده
تو گفتی برسته است کشمیر و کشمر
هوش مصنوعی: وقتی که تو را در دو چشمم دیدم، گویی به من گفتی که همه چیز به خوبی و آرامش رسیده است.
ستاره است رخشنده رویت همانا
که ماهت پدر بود و خورشید مادر
هوش مصنوعی: چهره درخشان تو مانند ستاره‌ای است که پدر تو ماه و مادر تو خورشید بوده‌اند.
ز جان شاکرم تا تو را خواند جانان
به دل خرمم تا تو را ساخت دلبر
هوش مصنوعی: از جان سپاسگزارم که جانان مرا از عشق تو پر کرده و دل شادابم را به خاطر وجود تو ساخته است.
بنازد ز تو جان چو علم و معالی
به تاج معالی علی بن جعفر
هوش مصنوعی: جانم به تو می‌بالد، همانند علم و بلندمرتبه‌ای که بر تاج علی بن جعفر می‌درخشد.
اجل مجد دین عمده شرع و ایمان
جمال شرف فخر آل پیمبر
هوش مصنوعی: مرگ مایه اهمیت دین و اساس شریعت و ایمان است، و زیبایی و احترام در افتخار خاندان پیامبر نهفته است.
ستوده به سیرت ستوده به خصلت
ستوده به منظر ستوده به مخبر
هوش مصنوعی: به خاطر خلق و خوی نیکو، ویژگی‌های پسندیده، ظاهر زیبا و خبرهای خوش ستایش می‌شود.
همه نیک بی بد همه عز بی ذل
همه نفع بی ضر همه خیر بی شر
هوش مصنوعی: همه چیزهای خوب بدون بدی، همه عزت بدون ذلت، همه سود بدون ضرر و همه خیر بدون شر وجود دارد.
نه جز حکم او را زمانه متابع
نه جز امر او را ستاره مسخر
هوش مصنوعی: هیچ چیز جز فرمان او تحت تسلط زمان نیست و هیچ ستاره‌ای جز اراده او به خدمت در نمی‌آید.
نه بی شعر او هیچ شاعر مکرم
نه بی جود او هیچ زایر توانگر
هوش مصنوعی: بدون شعر او، هیچ شاعری مقام و ارزش ندارد و بدون بخشش او، هیچ زایری توانگر و بی‌نیاز نیست.
سخن را ز گفتار او فر و زینت
سخا را ز کردار او زیب و زیور
هوش مصنوعی: سخن و گفتار او زیبا و دلنشین است و بخشش و سخاوت او هم به عنوان یک ویژگی بزرگ و جذاب در عملش نمایان است.
کم از قدر او رفعت هفت گردون
کم از جاه او بسطت هفت کشور
هوش مصنوعی: مقام و ارزش او هیچ کم از بلندی آسمان‌ها ندارد و مقام او از وسعت تمام کشورها نیز بالاتر است.
هم از قدر عالیش پست است گردون
هم از رای روشنش تیره است اختر
هوش مصنوعی: از بابت مقام بلند او، آسمان پایین‌تر است و به دلیل عقل روشن او، ستاره‌ها نیز تاریک به نظر می‌رسند.
چگونه بود پیش رایش ستاره
چگونه بود پیش معروف منکر
هوش مصنوعی: چطور می‌توان به ستاره‌ای که در برابرش قرار دارد، نگریست؟ و چطور می‌توان به شهرت و معروفیت کنار کسی که منکر است، توجه کرد؟
چه ارزد به نزد کفش ابر و دریا
چه ارزد به نزدیک شاهین کبوتر
هوش مصنوعی: در اینجا به ارزش و مقام هر چیز در جایگاه خود اشاره می‌شود. به این ترتیب می‌توان گفت که ابر و دریا برای یک کفش ارزش زیادی ندارند و همچنین کبوتر نزد شاهین نمی‌تواند ارزش بالایی داشته باشد. این بدان معناست که هر چیزی در موقعیت و مقام خود باید سنجیده شود و نمی‌توان آن را با چیزهای دیگر مقایسه کرد.
نباشد جدا ز کف او سخاوت
عرض را جدایی نباشد ز جوهر
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity او مانند یک ویژگی جدانشدنی است که از ذات او نتیجه می‌گیرد. مانند اینکه نمی‌توان جوهر را از ماهیت یک چیز جدا کرد.
زمانه بزرگی از او یافت آری
صدف را بزرگی فزاید زگوهر
هوش مصنوعی: زمانه باعث شد که او بزرگ شود. مانند این است که صدف با وجود گوهر، بزرگ‌تر می‌شود.
چه باقی بود در بزرگی کسی را
که جد و پدر مصطفی بود و حیدر
هوش مصنوعی: چه ارزشی دارد بزرگی کسی که جد و پدر پیامبر و علی (ع) باشد؟
همی تا جهان را زخورشید و گردون
گهی نفع باشد به تاثیر و گه ضر
هوش مصنوعی: بیت اشاره دارد به این که جهان به طور مداوم تحت تأثیر خورشید و دیگر اجسام آسمانی است. گاهی این تأثیرات به نفع زندگی و موجودات است و گاهی ممکن است به ضرر آن‌ها تمام شود. به عبارت دیگر، تغییرات در عالم به دو صورت مثبت و منفی بر زندگی انسان‌ها و دیگر موجودات تأثیر می‌گذارد.
تو اندر جهان شاد و خرم همی زی
چو خورشید عالی چو گردون معمر
هوش مصنوعی: تو در این دنیا با شادابی و خوشحالی زندگی می‌کنی، مانند خورشید درخشان که بر فراز آسمان تابان است.