گنجور

شمارهٔ ۳۸

بر روی آفتاب تو آن زلف تابدار
ز آسیب باد سلسله گشته است آب وار
رخسار آبدار تو را رنگ آتش است
زان رنگ دود داد بدان زلف تا بدار
زلفت چگونه روی تو را پرنگار کرد
بر آب و آتش ار نکند هیچ کس نگار
ور رهگذار مور نه بر آب و آتش است
خط را به گرد عارض رنگین تو چه کار
در زلف اگر قرار نبینی عجب مکن
کی دیده ای که دود بر آتش کند قرار
زلفت بخار آب رخ آبدار توست
گر هیچ گونه بوی بخور آید از بخار
در زلف تو درازی روز شمار هست
لیکن شکنج و حلقه فزون دارد از شمار
گر تاب و پیچ و حلقه زلف تو صبح نیست
خورشید را چگونه گرفته است در کنار
باد سحر که بر سر زلفت گذر کند
تا شب نسیم مشک دهد خاک را نثار
بس هوش و عقل در سر زلفت تو بسته اند
ترسم به بادشان دهد آن زلف بادسارر
گرنه نسیم لطف خداوند یافته است
بی مشک چون بود سر زلف تو مشکبار
صدر اجل نظام خلافت رئیس شرق
گردون بی نهایت و دریای بی کنار
تاریخ فخر و قاعده مجد مجددین
ایزد چون اهل دینش ز دین کرده اختیار
قطب علو و تاج معالی علی که یافت
علمی که در جهان ز علی ماند یادگار
مذکور بر و بحر به الفاظ احترام
مشهور شرق و غرب ز انواع افتخار
نه بی ثنای فاخر او نطق را خطر
نه با عطای وافر او گنج را یسار
گشته ز سهم کوشش او رنگ شب سیاه
مانده ز بیم بخشش او شخص زر نزار
هم عدل او به ظلم در آرد همی شکست
هم جود او ز بخل برآرد همی دمار
اوج ستاره همت او راست زیر دست
دور زمانه نهمت او راست پیشکار
بر مقتضای همت و بر حسب نهمتش
اینک هزار گونه دلایل شد آشکار
اینک طراز مملکت روزگار او
ظاهر شد از عنایت سلطان روزگار
اینک فلک به مجلس عالیش تحفه کرد
فخر و شرف به خلعت و تشریف شهریار
آن خلعتی که رایت عز است بی عدد
وان خلعتی که آیت فخر است بی عوار
گویی کش از طراز و نگار است عز و فخر
گویی کش از جمال و جلال است پود و تار
هرگز حرم ندید چنین خلعت از خلیل
هرگز ارم نیافت چنین خلعت از بهار
ای خلق شرق را به وفاق تو التجا
ای اهل غرب را به خلاف تو اعتبار
سلطان شرق و غرب خداوند بر و بحر
در شرق و غرب کرده محل تو را مشار
چون نام علم و حرب به گرد در تو دید
دلدل به هدیه زی تو فرستاد و ذوالفقار
وان اسب کز خلیفه عالم بدو رسید
با نقش او خجل شده نقاش قندهار
بادی است کوه پیکر و کوهی است باد تک
گر کوه را لگام بود باد را پسار
اندر خور رکاب تو آن را شمرد از آنک
در خورد تاج شاه بود در شاهوار
با حرمت خلافت و شاهی جهانیان
در پیش بارگاه تو بینند روز بار
آن مرکبی که چرخ چهارم حسد کند
آن را به وقت آنکه تو باشی بر او سوار
ماه نو است نعلش و هنگام تاختن
بر چهره ستاره نشاند همی غبار
در رشک از او بود فلک و جای آنش هست
زیرا فلک هلال یکی دارد او چهار
گویی در آن زمانش علی داشت زیر ران
کاسیب ذوالفقار درآمد به ذوالخمار
هر چند بی خبر بود از حال عار و فخر
هست از شتاب فخرش و هست از درنگ عار
امروز را به پویه و امسال را به تک
کمتر ز لحظه ای برساند به دی و پار
چون پای در رکاب وی آری گه نبرد
چون دست در عنانش گماری گه شکار
دور گذشته همه افلاک را بگیر
عمر گسسته همه آفاق را بیار
خسرو چو بار گردن او کرد طوق زر
با او علوم و رفعت و زینت شدند یار
قمری چو زیب و زینت آن طوق زر بدید
بر طوق مشک خویش بنالید زار زار
هم رنگ روی عاشق و هم شکل خط دوست
کرده در او هزینه و برده بر او به کار
گویی که بر سبیل تبرک به اسب تو
حور از بهشت هدیه فرستاد گوشوار
دارد فروغ آتش و آنک همی زند
در جان دشمنان تو هر ساعتی شرار
گر می به رنگ او بدی اندر پیاله ها
هرگز نباشدی سر میخواره را خمار
آن طوق دلفریب چو برقی است تابناک
وان اسب گام زن چو براقی است راهوار
در گردن براق فکند از پی تو برق
اقبال پادشاه جهاندار کامکار
ای آنکه بر براق ندیدی ز برق طوق
دیده به اسب و طوق خداوند برگمار
وان تیغ کار کرده که زاری کنند از او
مردان کار دیده به میدان کارزار
برنده چون فراق و گزاینده چون اجل
گیرنده چون قضا و کشنده چو انتظار
گویی به دست رستم دستان جز او نبود
آن ساعتی که یافت ظفر بر سفندیار
نزد تو زینهاری شاه است و نزد او
جان مخالفان تو را نیست زینهار
زین تیغ و زین سپر سر خصمان همی ستر
جانشان همی ستان و به مالک همی سپار
نامه رسید و جامه رسید از خدایگان
منشور جاه و حرمت و توقیع کار و بار
در برتری سپهر برین است و زیر او
هم مرکز معالی هم نقطه وقار
آن نامه از نوایب گیتی تو را امان
وان جامه از حوادث گردون تو را حصار
شبهای دوستانت بدین روز گشت روز
گلهای دشمنانت بدان خار گشت خار
ای وارث وصی و وصی وار پر جگر
ای تحفه نبی و نبی وار بردبار
زایر به حضرت تو گروه از پس گروه
شاعر به خدمت تو قطار از پس قطار
حیدر که خاتمی به یکی داد در رکوع
ضایع نماند و آیتش آمد ز کردگار
آنی که در رکوع و سجودند روز و شب
از بهر شکر نعمت تو اهل این دیار
گر راه وحی بسته نگشتی به عهد ما
بیش آمدی به شان تو آیت ز صد هزار
از طوق شکر و منت بر و عطای توست
در شرق و غرب گردن احرار زیر بار
تو طوق شکر بخششی و حقا که طوق شکر
از طوق زر نکوتر و بهتر هزار بار
گرچه به توست خلعت و تشریف را شرف
بی قرب و بعد تو نتوان شد عزیز و خوار
شرط است تهنیت پس تشریف و موهبت
بی آب و سبزه خوش نبود جوی و جویبار
تا کوه استوار نجبند ز جای خویش
چون کوه باد قاعده عمرت استوار
گرد هوا و همت تو بخت را طواف
پیش مراد و نهمت تو چرخ را مدار
هرگز به غمگسار تو را حاجتی مباد
آنجا که نیست غم به چه کار است غمگسار

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر روی آفتاب تو آن زلف تابدار
ز آسیب باد سلسله گشته است آب وار
هوش مصنوعی: زلفی که مانند رشته‌ای به نور آفتاب درخشان است، به خاطر وزش باد آسیب دیده و پیچ خورده است.
رخسار آبدار تو را رنگ آتش است
زان رنگ دود داد بدان زلف تا بدار
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو رنگی همچون آتش دارد و آن دودی که از زلفت برمی خیزد، این رنگ را به آن می‌دهد.
زلفت چگونه روی تو را پرنگار کرد
بر آب و آتش ار نکند هیچ کس نگار
هوش مصنوعی: زلف تو چگونه توانسته چهره‌ات را زیبا و پرنقش و نگار کند، اگر هیچکس نتواند این زیبایی را به آتش و آب بسپارد.
ور رهگذار مور نه بر آب و آتش است
خط را به گرد عارض رنگین تو چه کار
هوش مصنوعی: اگر مسیر مور (حشرات کوچک) در آب و آتش نیست، پس خطی که بر چهره زیبای تو نقش بسته چه اهمیتی دارد؟
در زلف اگر قرار نبینی عجب مکن
کی دیده ای که دود بر آتش کند قرار
هوش مصنوعی: اگر در زلف معشوق آرامش نبینی، تعجب نکن؛ زیرا آیا دیده‌ای که دود بر آتش بیافتد و آرام بگیرد؟
زلفت بخار آب رخ آبدار توست
گر هیچ گونه بوی بخور آید از بخار
هوش مصنوعی: زلف تو مانند بخار آبی است که از چهره‌ی پرطراوت و زیبا تو برمی‌خیزد. حتی اگر از این بخار بویی شبیه بخور به مشام برسد، بی‌تردید آن بوی خوش، به خاطر زیبایی و لطافت خود توست.
در زلف تو درازی روز شمار هست
لیکن شکنج و حلقه فزون دارد از شمار
هوش مصنوعی: زیبایی و پیچیدگی زلف های تو بسیار بیشتر از روزهایی است که به شمارش می‌آید، چرا که این پیچش و حلقه‌ها بیش از تعداد روزهاست.
گر تاب و پیچ و حلقه زلف تو صبح نیست
خورشید را چگونه گرفته است در کنار
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و جذابیت زلف تو در صبح دیده نمی‌شود، پس چطور ممکن است خورشید در کنار تو جلوه کند و زیبایی‌ات را به نمایش بگذارد؟
باد سحر که بر سر زلفت گذر کند
تا شب نسیم مشک دهد خاک را نثار
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی که بر روی موهایت می‌وزد، تا شب بوی خوش مشک را به خاک هدیه می‌دهد.
بس هوش و عقل در سر زلفت تو بسته اند
ترسم به بادشان دهد آن زلف بادسارر
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که همه‌ی هوش و اندیشه‌ام به خاطر زلف‌های تو در سرم جمع شده‌اند و نگرانم که باد آنها را از من برباید.
گرنه نسیم لطف خداوند یافته است
بی مشک چون بود سر زلف تو مشکبار
هوش مصنوعی: اگر نبود نسیم لطف خداوند، سر زلف تو چه شکلی داشت که بی مشک، به این زیبایی جلوه‌‌گر است؟
صدر اجل نظام خلافت رئیس شرق
گردون بی نهایت و دریای بی کنار
هوش مصنوعی: بهترین مقام در نظام خلافت، رهبری است که در بالاترین جایگاه قرار دارد و همچون رئیس کشور شرقی، بی‌پایان و وسیع است.
تاریخ فخر و قاعده مجد مجددین
ایزد چون اهل دینش ز دین کرده اختیار
هوش مصنوعی: تاریخ به ما نشان می‌دهد که افتخار و اساس پیشرفت‌های جدید به خداوند بستگی دارد، همان‌طور که اهل دین و مؤمنان از دین خود انتخاب می‌کنند.
قطب علو و تاج معالی علی که یافت
علمی که در جهان ز علی ماند یادگار
هوش مصنوعی: علی، محور بلندی‌ها و افتخارات است که علمی را در جهان به جا گذاشت که همواره یادآور او خواهد بود.
مذکور بر و بحر به الفاظ احترام
مشهور شرق و غرب ز انواع افتخار
هوش مصنوعی: در این دنیا، هم در زمین و هم در دریا، احترام به کلمات و زبان‌ ها وجود دارد و در همه جا، از شرق تا غرب، به انواع مختلفی از افتخارات توجه می‌شود.
نه بی ثنای فاخر او نطق را خطر
نه با عطای وافر او گنج را یسار
هوش مصنوعی: نه بدون ستایش و وصف او، سخنرانی هیچ ارزشی ندارد، نه آنکه با بخشش و نعمت‌های فراوان او، ثروت‌ها و گنج‌ها امن و آسوده خواهند بود.
گشته ز سهم کوشش او رنگ شب سیاه
مانده ز بیم بخشش او شخص زر نزار
هوش مصنوعی: سهم تلاش او باعث شده تا رنگ شب سیاه باشد و از ترس بخشش او، شخصی که به زحمت زرد است، باقی مانده است.
هم عدل او به ظلم در آرد همی شکست
هم جود او ز بخل برآرد همی دمار
هوش مصنوعی: او هم به انصاف و هم به ظلم عمل می‌کند، و این دو روزگار را از هم می‌شکند. همچنین، هم generosity (بخشش) او می‌تواند از بخل او سر برآورد و نابودی به بار آورد.
اوج ستاره همت او راست زیر دست
دور زمانه نهمت او راست پیشکار
هوش مصنوعی: اوج درخشش و موفقیت او به دست من نیست، بلکه تحت تاثیر زمان و شرایط قرار دارد و او تنها یک نیروی پیشرو و خدمتی است که من به حساب می‌آورم.
بر مقتضای همت و بر حسب نهمتش
اینک هزار گونه دلایل شد آشکار
هوش مصنوعی: با توجه به اراده و تلاش افراد، هم‌اکنون دلایل و نشانه‌های زیادی نمایان شده است.
اینک طراز مملکت روزگار او
ظاهر شد از عنایت سلطان روزگار
هوش مصنوعی: اکنون نشانه‌های کشور در دوران او نمایان شده است که ناشی از لطف و محبت فرمانروای زمان است.
اینک فلک به مجلس عالیش تحفه کرد
فخر و شرف به خلعت و تشریف شهریار
هوش مصنوعی: اکنون آسمان در جشن بزرگ خود، با بزرگواری و افتخار، لباس و مقام پادشاه را به او هدیه داده است.
آن خلعتی که رایت عز است بی عدد
وان خلعتی که آیت فخر است بی عوار
هوش مصنوعی: لباسی که نماد honor و ارجمندی است، بی‌نظیر است و لباسی که نشانه‌ی افتخار و بزرگی است، بدون هیچ عیب و نقصی دارد.
گویی کش از طراز و نگار است عز و فخر
گویی کش از جمال و جلال است پود و تار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که زیبایی و زیبایی ظاهری به قدری با شکوه و با عظمت است که می‌تواند انسان را تحت تأثیر قرار دهد. گویی این زیبایی مانند نقاشی یا طراحی است که به طرز حیرت‌انگیزی درخشیده و خود را به نمایش گذاشته است.
هرگز حرم ندید چنین خلعت از خلیل
هرگز ارم نیافت چنین خلعت از بهار
هوش مصنوعی: هیچ گاهی حرم (مکان مقدس) چنین پوشش و زیبایی را از ابراهیم (خلیل) ندیده و هیچ باغ (بهشت) از بهار چنین عطری را تجربه نکرده است.
ای خلق شرق را به وفاق تو التجا
ای اهل غرب را به خلاف تو اعتبار
هوش مصنوعی: ای مردم شرق، به سبب اتحاد و همسویی‌تان به شما پناه می‌برم؛ و ای اهل غرب، به خاطر تضاد و ناهماهنگی‌تان، به شما اهمیت نمی‌دهم.
سلطان شرق و غرب خداوند بر و بحر
در شرق و غرب کرده محل تو را مشار
هوش مصنوعی: خدای بزرگ و فرمانروای همه جا، شرق و غرب را به محل تو تبدیل کرده است.
چون نام علم و حرب به گرد در تو دید
دلدل به هدیه زی تو فرستاد و ذوالفقار
هوش مصنوعی: وقتی نام علم و جنگ را در اطراف تو شنید، دلش خواست که هدیه‌ای زیبا برای تو بفرستد، مانند شمشیر ذوالفقار.
وان اسب کز خلیفه عالم بدو رسید
با نقش او خجل شده نقاش قندهار
هوش مصنوعی: اسب زیبایی که از خلیفه به او رسید، به خاطر نقش و زینت‌هایش نقاش قندهار را شرمنده کرده است.
بادی است کوه پیکر و کوهی است باد تک
گر کوه را لگام بود باد را پسار
هوش مصنوعی: مرکبی است از تندباد که مانند کوه، قدرت و عظمت دارد و بادی است که مانند کوه، سرسخت و قوی است. باد، آنچنان که می‌خواهد به جلو می‌تازد و برکوه مسلط می‌شود، اما در عین حال، کوه هم بر باد تأثیر می‌گذارد و او را متوقف می‌کند.
اندر خور رکاب تو آن را شمرد از آنک
در خورد تاج شاه بود در شاهوار
هوش مصنوعی: در زمان پیامد و نتیجه، آن چیزهایی که با کیفیت و مقام تو سازگار است، به حساب می‌آید. چرا که همانند تاج شاه، در خور و شایسته‌ی مقام و بزرگی توست.
با حرمت خلافت و شاهی جهانیان
در پیش بارگاه تو بینند روز بار
هوش مصنوعی: در برابر مقام والای تو، سلطنت و رهبری دنیا به تماشای روزی خوش و پربرکت می‌آیند.
آن مرکبی که چرخ چهارم حسد کند
آن را به وقت آنکه تو باشی بر او سوار
هوش مصنوعی: هر چیزی که میان تو و موفقیتت قرار بگیرد، در زمانی که تو در اوج هستی و بر آن سوار هستی، حسودیش بیشتر می‌شود.
ماه نو است نعلش و هنگام تاختن
بر چهره ستاره نشاند همی غبار
هوش مصنوعی: ماه نو به شکل نعل در آمده و وقت است تا بر روی چهره ستاره، گرد و غباری بپاشد.
در رشک از او بود فلک و جای آنش هست
زیرا فلک هلال یکی دارد او چهار
هوش مصنوعی: فلک به خاطر او حسرت می‌خورد و دلیلش این است که فلک تنها یک هلال دارد، در حالی که او چهار هلال دارد.
گویی در آن زمانش علی داشت زیر ران
کاسیب ذوالفقار درآمد به ذوالخمار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد علی در آن زمان زیر سایه شمشیر خود، ذوالفقار، قرار داشت و به نوعی با چالش‌های بزرگ روبرو می‌شد. این تصویر به ما می‌گوید که او در شرایطی سخت و بحرانی قرار داشته و شاید به یک مبارزه یا نبرد اشاره دارد.
هر چند بی خبر بود از حال عار و فخر
هست از شتاب فخرش و هست از درنگ عار
هوش مصنوعی: هرچند که او از وضعیت خود بی‌خبر است و نمی‌داند که به چه چیزهایی دچار است، اما با این وجود به خاطر شتابش در خودستایی و درنگش در احساس حیا و شرم، نتایج این رفتارهایش مشخص است.
امروز را به پویه و امسال را به تک
کمتر ز لحظه ای برساند به دی و پار
هوش مصنوعی: امروز و امسال را با دقت و تلاش بگذران، زیرا هر لحظه‌ای که سپری می‌شود به گذشته تعلق دارد و این اهمیت زمان را نشان می‌دهد.
چون پای در رکاب وی آری گه نبرد
چون دست در عنانش گماری گه شکار
هوش مصنوعی: زمانی که بر پسربازی او سوار شوی، گاهی در نبرد می‌جنگی و گاهی هم وقتی که از او دعوت کنی، شکار خواهی کرد.
دور گذشته همه افلاک را بگیر
عمر گسسته همه آفاق را بیار
هوش مصنوعی: تمام زمان‌های گذشته را در دست بگیر و تمام فرصت‌های از دست رفته را به من بازگردان.
خسرو چو بار گردن او کرد طوق زر
با او علوم و رفعت و زینت شدند یار
هوش مصنوعی: خسرو وقتی که گردن خود را با طوق زرین آراست، علم و جلال و زیبایی نیز همدم و همراه او شدند.
قمری چو زیب و زینت آن طوق زر بدید
بر طوق مشک خویش بنالید زار زار
هوش مصنوعی: قمری که زیبا و زینت‌بخش است، وقتی طوق زرین را دید، بر طوق مشک خود به‌ شدت نالید و گریه کرد.
هم رنگ روی عاشق و هم شکل خط دوست
کرده در او هزینه و برده بر او به کار
هوش مصنوعی: در این شعر، می‌توانیم بفهمیم که عشق و دوست داشتن، انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. چهره عاشق به خاطر عشق، درخشان و زیبا می‌شود و همچنین ویژگی‌های دوست یا معشوق در او نمایان است. این روند ممکن است به نوعی هزینه و تلاش نیاز داشته باشد تا عاشق احساسات و عواطف خودش را به نمایش بگذارد و به کار گیرد.
گویی که بر سبیل تبرک به اسب تو
حور از بهشت هدیه فرستاد گوشوار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که به خاطر خوش شانسی و برکت، مانند این است که موجودات بهشتی گوشواره‌هایی را برای اسب تو فرستاده‌اند.
دارد فروغ آتش و آنک همی زند
در جان دشمنان تو هر ساعتی شرار
هوش مصنوعی: آتش روشنایی دارد و هر لحظه شعله‌ای در دل دشمنان تو می‌زند.
گر می به رنگ او بدی اندر پیاله ها
هرگز نباشدی سر میخواره را خمار
هوش مصنوعی: اگر شراب به رنگ او در جام‌ها بود، هرگز خمار میخوارگان به وجود نمی‌آمد.
آن طوق دلفریب چو برقی است تابناک
وان اسب گام زن چو براقی است راهوار
هوش مصنوعی: طعمی زیبا و جذاب در اینجا توصیف شده است، مانند نوری درخشان که در آسمان می‌درخشد. همچنین، اسبی که به آرامی گام برمی‌دارد، تصویری از زیبایی و وقار را به تصویر می‌کشد.
در گردن براق فکند از پی تو برق
اقبال پادشاه جهاندار کامکار
هوش مصنوعی: در گردن براق، نشانه‌ای از خوشبختی و موفقیت پادشاهی در انتظار تو قرار گرفت.
ای آنکه بر براق ندیدی ز برق طوق
دیده به اسب و طوق خداوند برگمار
هوش مصنوعی: ای کسی که بر اسب سیاه و درخشان سوار نیستی، به خداوندی که بر تو تسلط دارد، اجازه بده تا تو را رهبری کند.
وان تیغ کار کرده که زاری کنند از او
مردان کار دیده به میدان کارزار
هوش مصنوعی: تیغی که در دست دارد، طوری برنده و کارآمد است که مردان جنگیده و با تجربه را به زاری وادار می‌کند.
برنده چون فراق و گزاینده چون اجل
گیرنده چون قضا و کشنده چو انتظار
هوش مصنوعی: برنده مانند جدایی و گزیننده همانند مرگ است. گیرنده مثل سرنوشت و کشنده مانند انتظار می‌باشد.
گویی به دست رستم دستان جز او نبود
آن ساعتی که یافت ظفر بر سفندیار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در لحظه‌ای که رستم بر سفندیار پیروز شد، دیگر کسی به اندازه او قدرت و توانایی نداشت.
نزد تو زینهاری شاه است و نزد او
جان مخالفان تو را نیست زینهار
هوش مصنوعی: در نزد تو، از جان مخالفان تو خبری نیست و آنها تحت حمایت شاه هستند.
زین تیغ و زین سپر سر خصمان همی ستر
جانشان همی ستان و به مالک همی سپار
هوش مصنوعی: با این شمشیر و با این سپر، سر دشمنان را می‌پوشانم، جانشان را می‌گیرم و به صاحب‌اختیار می‌سپارم.
نامه رسید و جامه رسید از خدایگان
منشور جاه و حرمت و توقیع کار و بار
هوش مصنوعی: نامه و لباس از طرف شخص باعزت و بزرگوار رسید، که نشان‌دهنده مقام و احترام و تأیید فعالیت‌ها و امور زندگی است.
در برتری سپهر برین است و زیر او
هم مرکز معالی هم نقطه وقار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های خاص و برجسته آسمان و زمین می‌پردازد. آسمان به عنوان نماد علو و بلندی در نظر گرفته شده و در مقابل، زمین به عنوان نقطه‌ای ثابت و متعادل معرفی شده است. مفهوم کلی آن به نوعی به ارتباط میان عوالم بالا و پایین اشاره دارد و بر اهمیت و زیبایی هر دو عنصر تأکید می‌کند.
آن نامه از نوایب گیتی تو را امان
وان جامه از حوادث گردون تو را حصار
هوش مصنوعی: این پیام از دنیای بیرون به تو امنیت و آرامش می‌بخشد و این لباس که از تجربیات و چالش‌های زندگی درست شده، تو را در برابر مشکلات محافظت می‌کند.
شبهای دوستانت بدین روز گشت روز
گلهای دشمنانت بدان خار گشت خار
هوش مصنوعی: شب‌های دوستانت به این روزها افتاد و در عوض، روزهای گل‌های دشمنان تو به خار تبدیل شد.
ای وارث وصی و وصی وار پر جگر
ای تحفه نبی و نبی وار بردبار
هوش مصنوعی: ای وارث وصی (جانشین پیامبر) و وصی (جانشین) بزرگ و با شهامت، ای هدیه‌ خداوند و با صبر و بردباری مانند پیامبران.
زایر به حضرت تو گروه از پس گروه
شاعر به خدمت تو قطار از پس قطار
هوش مصنوعی: زائران از هر سو به سوی تو می‌آیند و گروه گروه به زیارتت می‌شتابند، همچنین شاعران به خدمتت می‌رسند و مانند قطاری پشت سر هم در این مسیر حرکت می‌کنند.
حیدر که خاتمی به یکی داد در رکوع
ضایع نماند و آیتش آمد ز کردگار
هوش مصنوعی: حیدر که در حال رکوع به یکی عطا کرد، از او خواسته‌ای که داشت بی‌پاسخ نماند و نشانه‌اش از سوی خداوند نمایان شد.
آنی که در رکوع و سجودند روز و شب
از بهر شکر نعمت تو اهل این دیار
هوش مصنوعی: آنهایی که در حالت رکوع و سجود هستند و شب و روز برای شکرگزاری نعمت‌های تو مشغولند، ساکنان این سرزمین‌اند.
گر راه وحی بسته نگشتی به عهد ما
بیش آمدی به شان تو آیت ز صد هزار
هوش مصنوعی: اگر راه وحی بر تو بسته نمی‌بود، به وعده ما به مقام و شأن تو هزاران آیت و نشانه می‌رسید.
از طوق شکر و منت بر و عطای توست
در شرق و غرب گردن احرار زیر بار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زندگی خوب و شیرین ما و همچنین لطف و هدیه‌های تو به ماست که در هر دو سمت جهان، مردم آزاد و شرافتمند زیر بار این نعمت‌ها و لطف‌ها سر تعظیم فرود می‌آورند.
تو طوق شکر بخششی و حقا که طوق شکر
از طوق زر نکوتر و بهتر هزار بار
هوش مصنوعی: تو مهربانی و بخشش تو مانند طوق شیرین است که به مراتب زیباتر و ارزشمندتر از طوق طلاست.
گرچه به توست خلعت و تشریف را شرف
بی قرب و بعد تو نتوان شد عزیز و خوار
هوش مصنوعی: هرچند که لباس و مقام به تو تعلق دارد، اما اگر نزد تو جایگاه و نزدیکی نباشد، هیچ چیز نمی‌تواند ارزشمند یا خوار باشد.
شرط است تهنیت پس تشریف و موهبت
بی آب و سبزه خوش نبود جوی و جویبار
هوش مصنوعی: برای خوشامدگویی و تبریک دادن، نیاز است که مراسم و هدایای ویژه‌ای وجود داشته باشد، زیرا بدون آن‌ها، مانند جوی و رودخانه‌ای است که بی‌آب و گیاه باشد و جذابیت چندانی نخواهد داشت.
تا کوه استوار نجبند ز جای خویش
چون کوه باد قاعده عمرت استوار
هوش مصنوعی: تا زمانی که کوه‌ها استوار و محکم ایستاده‌اند، تو هم نباید از جای خودت تکان بخوری. به مانند کوه، عمر تو نیز باید با ثبات و استوار باشد.
گرد هوا و همت تو بخت را طواف
پیش مراد و نهمت تو چرخ را مدار
هوش مصنوعی: در تلاش و اراده تو، بخت به دور تو می‌چرخد و آرزوهای تو سبب می‌شود که زندگی به دور تو بچرخد.
هرگز به غمگسار تو را حاجتی مباد
آنجا که نیست غم به چه کار است غمگسار
هوش مصنوعی: هرگز نیازی به دل‌دار غم‌انگیز تو نیست، زیرا وقتی که غم و اندوهی وجود ندارد، دیگر وجود غمگساری چه فایده‌ای دارد؟