گنجور

شمارهٔ ۳۴

آمد آن فصل که در وی همه جز مل نخورند
و آمد آن روز که مرغان همه جز گل نچرند
دلبران بوسه به عشاق دراین فصل دهند
بیدلان پرده اندیشه در این فصل درند
گل و لاله چو رخ و عراض معشوق شدند
عاشقان سوی گل و لاله از آن می نگرند
عجب این است که بی می نتوانند شکفت
اندر این فصل کسانی که ز می برحذرند
باغها معدن یاقوت و زمرد شده اند
شاخها رسته مرجان و طویله گهرند
سبب خنده ندانم مگر از شادی جان
لاله و گل ز چه خندند مگر جانورند
خبر آرد همی از زلف بتان باد سحر
عاشقان از پی این فتنه باد سحرند
باغ بتخانه شد از حسن و دارو لاله و گل
راست گویی صنم چین و بت کاشغرند
تا شگفته است گل و لاله و نسرین و سمن
لعل و بیجاده و مرجان و گهر بی خطرند
چون همه باغ بنفشه است و همه ره نرگس
زیر پی چشم و خط یار همی چون سپرند
اندر این فصل خوش آید می آسوده لعل
وین ندانند کسانی که ز می بی خبرند
می به گل ماند و گل نیز به می ماند راست
هر دو گویی به گهر ساخته از یکدگرند
وقت گل بی می و بی گل نبوم من که مرا
هر دوان از لب و از چهره دلبر اثرند
من ندانم که در این فصل منم عاشقتر
یا در این فصل بتان خوبتر و طرفه ترند
همه بردند ز من صبر و دل و سنگ و خرد
صنمانی که همه سنگدل و سیم برند
عاشق زر و عقیقم رهی و بنده سیم
که عقیقین لب و سیمین تن و زرین کمرند
همه شب تا به سحر دیده من در قمرست
وین از آن است که ایشان به دو رخ چون قمرند
شکر و گل بر من دوستر است از دل و جان
از پی آنکه به رخ چون گل و همچون شکرند
پرده من ز غم عشق بدرند همی
رسم ایشان همه این است و بدین پرده درند
داد خواهم ز خداوند ز بیداد یشان
که همه شوخ و ستمکاره و بیدادگرند
مجد دین صدر اجل عمده اسلام علی
که بر اعدادش همه خلق جهان کینه ورند
آن خداوند هنرمند که پیش دو کفش
هفت دریا به گه جود کم از یک شمرند
رسم نیک و هنرش باز توانند شمرد
آن کسانی که همی قطره باران شمرند
ای خداوندی کز بخشش پیوسته تو
زایران سوی تو پیوسته نفر در نفرند
هفت اقلیم جهان فضل تو را متفق اند
هفت گردون به بر همت تو مختصرند
پیش فضل تو همه با سخنان بی سخنند
نزد عقل تو همه با بصران بی بصرند
زیر جود تو و شکر تو و احسان تواند
آن بزرگان که زافلاک به همت زبرند
هر که منظور جهانند در اقطار زمین
چون به صدر تو درآیند همه اهل نظرند
فعل و رسم تو ز میراث حسین و حسنند
علم و عدل تو ز آثار علی و عمرند
آن بزرگان که بزرگی به هنر یافته اند
چون هنرهای تو را برشمرم بی هنرند
همگان یاد تو گیرند و ثنای تو کنند
راست گویند تو از نفعی و خلق از ضررند
با تو از گوهر عالی و نسب دم نزنند
آن کسانی که نکو نسبت و عالی گهرند
گر ز خاک و حجر آمد نسب زر و گهر
زر و گوهر تویی و غیر تو خاک و حجرند
بر ندارند سر از خط مراد تو همی
هفت سیاره که بر گنبد گردنده برند
لاجرم حاسد و بدخواه تو از درد و عذاب
همه در خانه چنانند که اندر سقرند
خدمت توست مراد سفر هر سفری
پس چرا نام تو و ذکر تو اندر سفرند
نامه نیک و بد ما ز قضا و قدر است
بدسگالان تو مقهور قضا و قدرند
تا جگر معدن خون باشد و دل موضع هوش
همه اعدای تو رنجه دل و خسته جگرند
بر همه کام دل خویش ظفر باد تو را
دولت و نام تو خود، پیش رو هر ظفرند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد آن فصل که در وی همه جز مل نخورند
و آمد آن روز که مرغان همه جز گل نچرند
هوش مصنوعی: فصل عشق و لطافت فرا رسیده است، زمانی که تنها تماشای زیبایی‌ها کافی است و دیگر کسی طعمی جز لذت و زیبایی نمی‌چشد. روزی آمده که پرندگان فقط گل‌ها را می‌چينند و از دیگر چیزها بی‌نیاز شده‌اند.
دلبران بوسه به عشاق دراین فصل دهند
بیدلان پرده اندیشه در این فصل درند
هوش مصنوعی: عاشقان در این فصل از معشوقان بوسه می‌گیرند، در حالی که افرادی که بی‌خبر از عشق هستند، در این زمان دچار افکار و نگرانی‌ها می‌شوند.
گل و لاله چو رخ و عراض معشوق شدند
عاشقان سوی گل و لاله از آن می نگرند
هوش مصنوعی: وقتی گل و لاله مانند چهره و زیبایی محبوب شدند، عاشقان به سوی گل و لاله می‌نگرند و به تماشای آن‌ها می‌پردازند.
عجب این است که بی می نتوانند شکفت
اندر این فصل کسانی که ز می برحذرند
هوش مصنوعی: عجیب این است که افرادی که از نوشیدن می پرهیز هستند، نمی‌توانند در این فصل به شکوفایی و سرزندگی برسند.
باغها معدن یاقوت و زمرد شده اند
شاخها رسته مرجان و طویله گهرند
هوش مصنوعی: باغ‌ها همچون معادن قیمتی شده‌اند و درختان مانند شاخه‌های مرجان رشد کرده‌اند و دام‌ها نیز مانند جواهرات به نظر می‌رسند.
سبب خنده ندانم مگر از شادی جان
لاله و گل ز چه خندند مگر جانورند
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه چیزی باعث خنده شده است، مگر این که شادی و خوشحالی از زندگی لاله و گل باعث آن باشد. همچنین نمی‌دانم چرا این موجودات (گل و لاله) می‌خندند، مگر اینکه خودشان زنده و شاداب باشند.
خبر آرد همی از زلف بتان باد سحر
عاشقان از پی این فتنه باد سحرند
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی از زلف‌های معشوق خبر می‌آورد و عاشقان نیز به دنبال این شور و هیجان از آن نسیم پیروی می‌کنند.
باغ بتخانه شد از حسن و دارو لاله و گل
راست گویی صنم چین و بت کاشغرند
هوش مصنوعی: باغ پر از زیبایی است و با شکوفه‌ها و گل‌ها زینت یافته است. در اینجا، معشوقه‌ای زیبا و جذاب وجود دارد که به مانند صنم‌های چینی و بت‌های کاشغر، دلربا و دلنشین است.
تا شگفته است گل و لاله و نسرین و سمن
لعل و بیجاده و مرجان و گهر بی خطرند
هوش مصنوعی: وقتی گل‌ها و لاله‌ها و گل‌های دیگر در حال شکفتن هستند، گویی زیبایی و ارزش‌های باارزش نیز در امنیت و بی‌خطرند.
چون همه باغ بنفشه است و همه ره نرگس
زیر پی چشم و خط یار همی چون سپرند
هوش مصنوعی: زیبایی‌های طبیعت به قدری فراوان و دل‌فریب است که مانند باغی پر از بنفشه و نرگس به نظر می‌رسد. چشمان یار و خطوط چهره‌اش به قدری جذاب و نافذ است که همچون سپری در برابر همه زیبایی‌ها قرار می‌گیرد.
اندر این فصل خوش آید می آسوده لعل
وین ندانند کسانی که ز می بی خبرند
هوش مصنوعی: در این فصل زیبا، نوشیدن می و لعل خوشایند است و کسانی که از می بی‌خبرند، این زیبایی و لذت را درک نمی‌کنند.
می به گل ماند و گل نیز به می ماند راست
هر دو گویی به گهر ساخته از یکدگرند
هوش مصنوعی: عطر می و لطافت گل هر دو به یکدیگر شبیه‌اند و گویی از یک ماده ساخته شده‌اند. هر یک ویژگی‌هایی از دیگری را در خود دارد و این پیوند عمیق آن‌ها را به هم وابسته می‌کند.
وقت گل بی می و بی گل نبوم من که مرا
هر دوان از لب و از چهره دلبر اثرند
هوش مصنوعی: زمانی که گل وجود ندارد و شرابی هم نیست، من چه اصلی دارم؟ چون هر دو، هم لب و هم چهره معشوق، بر من تاثیرگذارند.
من ندانم که در این فصل منم عاشقتر
یا در این فصل بتان خوبتر و طرفه ترند
هوش مصنوعی: نمی‌دانم در این فصل کدام یک از ما بیشتر عاشق است، آیا من بیشتر عاشق شده‌ام یا این معشوقان در این فصل زیباتر و جذاب‌تر شده‌اند.
همه بردند ز من صبر و دل و سنگ و خرد
صنمانی که همه سنگدل و سیم برند
هوش مصنوعی: همه چیزهای ارزشمندم را از من گرفتند، از جمله صبر، دل، سنگین‌خویی و خرد. تنها کسانی که خودشان بی‌احساس و سردند، از من چیزی ندارند.
عاشق زر و عقیقم رهی و بنده سیم
که عقیقین لب و سیمین تن و زرین کمرند
هوش مصنوعی: عاشقانی که به جواهرات و زیورآلات علاقمندند، خود را به زیبایی‌های ظاهری محدود کرده‌اند و به دنبال زرق و برق هستند. آنها به زیبایی و جواهرات عشق می‌ورزند، در حالی که باید بیشتر به درون و ارزش‌های واقعی توجه کنند.
همه شب تا به سحر دیده من در قمرست
وین از آن است که ایشان به دو رخ چون قمرند
هوش مصنوعی: من تمام شب تا صبح را به خاطر زیبایی چهره‌ات بیدار می‌مانم و این به خاطر آن است که چهره آنها مانند ماه درخشان است.
شکر و گل بر من دوستر است از دل و جان
از پی آنکه به رخ چون گل و همچون شکرند
هوش مصنوعی: شکر و گل برای من محبوب‌تر از دل و جان هستند، زیرا آن‌ها به خوشگلی و شیرینی چهره‌ٔ تو هستند.
پرده من ز غم عشق بدرند همی
رسم ایشان همه این است و بدین پرده درند
هوش مصنوعی: درد و غم عشق باعث شده که پرده خاطرات و رازهای من پاره شود. اینها همین گونه‌اند و به همین شیوه به درون من نفوذ می‌کنند.
داد خواهم ز خداوند ز بیداد یشان
که همه شوخ و ستمکاره و بیدادگرند
هوش مصنوعی: من از خداوند طلب کمک می‌کنم تا از ظلم و ستم آن‌ها که همگی فریب‌کار و ظالم هستند، نجات یابم.
مجد دین صدر اجل عمده اسلام علی
که بر اعدادش همه خلق جهان کینه ورند
هوش مصنوعی: علی، بزرگ‌ترین شخصیتی که دین و شرافت اسلام را نمایندگی می‌کند، باعث دشمنی و کینه‌ ورزی بسیاری از مردم جهان شده است.
آن خداوند هنرمند که پیش دو کفش
هفت دریا به گه جود کم از یک شمرند
هوش مصنوعی: آن خداوند هنرمند که به خاطر دو کفش، هفت دریا را خلق کرده، از نظر بخشندگی کم‌تر از یک شمر نیست.
رسم نیک و هنرش باز توانند شمرد
آن کسانی که همی قطره باران شمرند
هوش مصنوعی: افرادی که به خوبی صفات نیک و هنرهای خوب را درک می‌کنند، می‌توانند کسانی را که حتی قطره‌ای باران را هم می‌شمارند، بشناسند.
ای خداوندی کز بخشش پیوسته تو
زایران سوی تو پیوسته نفر در نفرند
هوش مصنوعی: ای خداوندی که به خاطر بخشش بی‌پایانت، زائران همواره در حال حرکت به سمت تو هستند و هر یک پس از دیگری می‌آیند.
هفت اقلیم جهان فضل تو را متفق اند
هفت گردون به بر همت تو مختصرند
هوش مصنوعی: تمام سرزمین‌های دنیا و آسمان‌ها به خوبی و فضل تو اذعان دارند و به خاطر اراده و تلاش تو، همه چیز در یک جمع‌بندی خلاصه شده است.
پیش فضل تو همه با سخنان بی سخنند
نزد عقل تو همه با بصران بی بصرند
هوش مصنوعی: در حضور دانش و فضیلت تو، همه انسان‌ها با کلامی ناپخته و بی‌معنا به نظر می‌رسند و در برابر عقل و درک تو، همه مانند افرادی هستند که چشم باز دارند اما نمی‌توانند ببیند.
زیر جود تو و شکر تو و احسان تواند
آن بزرگان که زافلاک به همت زبرند
هوش مصنوعی: زیر سایه و نعمت و لطف تو، بزرگان و بزرگمردانی قرار دارند که با پشتکار و تلاش خود از آسمان‌ها به سمت بالاترین مقام‌ها راه یافته‌اند.
هر که منظور جهانند در اقطار زمین
چون به صدر تو درآیند همه اهل نظرند
هوش مصنوعی: هر کسی که در جستجوی هدف و مقصود در دنیا باشد، وقتی به مقام و جایگاه تو برسد، همه آنها از اهل دانش و بصیرت خواهند بود.
فعل و رسم تو ز میراث حسین و حسنند
علم و عدل تو ز آثار علی و عمرند
هوش مصنوعی: عمل و رفتار تو نشانه‌هایی از ویژگی‌های حسین و حسن هستند و دانش و عدالت تو به آثار علی و عمر برمی‌گردد.
آن بزرگان که بزرگی به هنر یافته اند
چون هنرهای تو را برشمرم بی هنرند
هوش مصنوعی: افرادی که به واسطه هنر خود به مقام و بزرگی رسیده‌اند، اگر بخواهم هنرهای تو را بیان کنم، در واقع هیچ هنر و قابلیتی ندارند.
همگان یاد تو گیرند و ثنای تو کنند
راست گویند تو از نفعی و خلق از ضررند
هوش مصنوعی: همه به یاد تو هستند و تو را ستایش می‌کنند، آنچه می‌گویند حقیقت دارد؛ زیرا تو از چیزی سود می‌بری و مردم از زیان چیزی رنج می‌برند.
با تو از گوهر عالی و نسب دم نزنند
آن کسانی که نکو نسبت و عالی گهرند
هوش مصنوعی: افرادی که خود از نظر نسب و شخصیت در جایگاه بالا و خوبی قرار دارند، همیشه با تو و مقام تو سخن نمی‌گویند.
گر ز خاک و حجر آمد نسب زر و گهر
زر و گوهر تویی و غیر تو خاک و حجرند
هوش مصنوعی: تو از خاک و سنگ نيامده‌ای، بلکه خالص و ارزشمندی چون طلا و گوهر هستی. تنها تو هستی که ارزش و مقام داری و دیگران در مقایسه با تو بی‌ارزش و بی‌پایه‌اند.
بر ندارند سر از خط مراد تو همی
هفت سیاره که بر گنبد گردنده برند
هوش مصنوعی: هفت سیاره که در آسمان می‌چرخند، هیچ‌گاه از هدف و مقصود تو سر باز نمی‌زنند.
لاجرم حاسد و بدخواه تو از درد و عذاب
همه در خانه چنانند که اندر سقرند
هوش مصنوعی: بدخواهان و حسادت‌ورزان تو از عذاب و زجر، در خانه به شکلی هستند که گویا در جهنم به سر می‌برند.
خدمت توست مراد سفر هر سفری
پس چرا نام تو و ذکر تو اندر سفرند
هوش مصنوعی: هر سفری هدفش رسیدن به توست، پس چرا در این سفرها تنها نام و یاد تو را به خاطر می‌آوریم؟
نامه نیک و بد ما ز قضا و قدر است
بدسگالان تو مقهور قضا و قدرند
هوش مصنوعی: نامه ما، چه خوب و چه بد، ناشی از سرنوشت و تقدیر است. کسانی که بدخواه ما هستند، تحت تاثیر قضا و تقدیر قرار دارند.
تا جگر معدن خون باشد و دل موضع هوش
همه اعدای تو رنجه دل و خسته جگرند
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل و جان من در عذاب باشد و احساسم در رنج، همه دشمنان تو نیز دلشان رنجور و خسته خواهند بود.
بر همه کام دل خویش ظفر باد تو را
دولت و نام تو خود، پیش رو هر ظفرند
هوش مصنوعی: برای تو آرزوی پیروزی و کامیابی دارم و امیدوارم نام و دولت تو همیشه در جلو باشد و برتری تو بر دیگران نمایان شود.