گنجور

شمارهٔ ۳۳

چنین یاری که من دارم به حُسنش یار کی باشد
همی بت خوانمش در حسن و بت عیار کی باشد
ز بسیاری که حسن اوست دادم دل به عشق او
به چونین یار دل دادن ز من بسیار کی باشد
ز یار آرام دل خیزد ز می نیروی تن زاید
تنم بر می کی آرامد دلم بی یار کی باشد
به تیمارم که دستم نیست نه بر دل نه بر دلبر
گرم دلبر به دست آید ز دل تیمار کی باشد
اگر وصل لبش یابم مرا تیمار کی ماند
کجا عیسی طبیب آمد کسی بیمار کی باشد
چو دل با من نمی باشد چرا در بند دل باشم
چو دل در بند دلدارست بی دلدار کی باشد
عجب دارد ز من دلبر که دل با او رها کردم
دلی را با جمال دوست چندین کار کی باشد
به رنگ روی او بارم همی از دیده خون دل
در آن سودا که بارویش مرا دیدار کی باشد
ز در اشک و موج خون به دریا ماندم دیده
چنین دیده که من دارم به جز بیدار کی باشد
پری رخسار من بر من همی خوی پری دارد
دل از دیدار آن رخسار برخور دار کی باشد
معاذالله معاذالله پری را با همه خوبی
چنان زلف از کجا ‌آید چنان رخسار کی باشد
مرا از دیده خونخوار او خواری همی خیزد
پری در دلبری با دیده خونخوار کی باشد
اگر نه حرز جان من ثنای مجد دین گردد
مرا از دیده خونخوار او زنهار کی باشد
رئیس شرق بوالقاسم علی کز عدل در عالم
چنین منصف کجا یابی چنو معمارکی باشد
خداوندی که بازار سخن تیزی گرفت از وی
سخن را تا سخا نبود چنین بازار کی باشد
برابر کی بود با او هر آن کو نسبتی دارد
همه انگشت ما بر دست ما هموار کی باشد
به قدر و مرتبت هر حیدری کرار کی گردد
به جاه و مرتبت هر جعفری طیار کی باشد
اگر با یار خود وقتی به غار اندر شود مردی
به قدر و منزلت هرگز چو یار غارکی باشد
نبی عترت بسی دارد و زان کس نیست مثل او
ز دریا در بسی خیزد ولی شهوار کی باشد
رسوم فخر بی کردار و بی گفتار او نبود
علوم شرع بی آیات و بی اخبار کی باشد
پس از ایمان به فضل اوست اقرار اهل ایمان را
طراز خلعت ایمان جز این اقرار کی باشد
جلالش را و جاهش را قضا خوانم قدر گویم
قضا منسوح کی گردد قدر بی کار کی باشد
قبول و رد و مهر و کین او گر روی ننماید
به عالم نام عز و ذل و تخت و دار کی باشد
ورای رتبت او چرخ را مقدارکی ماند
سزای همت او گنج را دینار کی باشد
به قدر مدح او ما را زبان گوهر همی بارد
اگر مدحش نداند گفت گوهر بار کی باشد
به روز بار او بینند در یک شخص عالم را
جهانی منتظر مانده که روز بار کی باشد
اگر کردار او را محمدت باید همی گفتن
چنان کردار کو دارد مرا گفتار کی باشد
به جود و مجد و علم و عدل مخصوص است شخص او
به جز یک شخص او مجموع این هر چارکی باشد
دل و دست و ضمیرش را ستودن فخر می دارم
سپهر و ابر و دریا را ستودن عار کی باشد
به رهواری عجب دارم ز که پیکر کمیت او
بدان معنی عجب دارم که که رهوار کی باشد
ز بار نعل او ماهی نه بر انصاف می زارد
بدان تیزی که سیر اوست بر وی بار کی باشد
خداوندا تویی از دور پرگار فلک نقطه
چنین نقطه جز او دور چنان پرگار کی باشد
به نسبت شاه ساداتی و دستار است تاج تو
به حرمت هیچ تاجی جنس آن دستار کی باشد
جز انعام تو خاک بوستان بزاز کی بیند
جز اخلاق تو باد صبحدم عطار کی باشد
ثنا گفتن که دشوارست بر نام تو آسان شد
چو افعال آن چنان داری ثنا دشوار کی باشد
قلم مرغی است در دستت که منقارش گهر بارد
جز این مرغ مبارک را چنان منقارکی باشد
ز زر زرد دارد تن زقار تیره دارد سر
تن و سر هیچ مرغی را ز قیر و قار کی باشد
همی دزدد چو طراران ز دل معنی ز جان فکرت
چون خدمتکار دست توست پس طرار کی باشد
زمستان است و می جوید ز سرما طبع بیزاری
کرار رایی ندارد طبع از او بیزار کی باشد
حصاری باید آگنده ز نور و نار سر تا سر
حصاری تا سر آگنده ز نور و نار کی باشد
درخت نار پنداری که بشکفته است در کانون
شگفتی آنکه در کانون درخت نار کی باشد
چو عزمش جنبش آغازد چو نورش بر هوا تازد
به مار بسدین ماند زبسد مارکی باشد
یکی خانه است پر یاقوت و دیوارش پر از رخنه
سزای این چنین خانه چنان دیوار کی باشد
تنوره گویی انباری است پر لعل بدخشانی
به جزه شاه بدخشان را ز لعل انبار کی باشد
درختانند و هر یک را ز زر و سیم برگ و بر
درختان را ز زر و سیم برگ و بارکی باشد
ز فعل دی می و آتش اثرهای دگر دارند
دگر فصل آتش و می را چنین آثارکی باشد
بدین زاری که اندر دی همی نالند زیر و بم
گه نوروز بلبل را نوای زار کی باشد
خداوندا بلندی یافت مقدارم ز مدح تو
گر از مدح تو درمانم مرا مقدار کی باشد
گنه کارم که جز بر نام تو مدحت همی گویم
گنه را بهتر از مدح تو استغفار کی باشد
گر اهل شعر بسیارند در خورد ثنای تو
جز این الفاظ کی شاید جز این اشعار کی باشد
ز اشعار تو زایل گشت استشعارم از گردون
ز گردون با چنین اشعار استشعار کی باشد
بیازارد ز من خاطر که مدح دیگری گویم
مرا با این چنین خاطر سر آزار کی باشد
به تن خدمتگران داری فزون از دیگران لیکن
جز این شاعر ز جان پاک خدمتکار کی باشد
الا تا عالم و جهال همی گویند در عالم
که عز بی ذل و شب بی روز و گل بی خار کی باشد
شب و روزت عزیزی باد و بر کف باده چون گل
بداندیش تو را خواری و خود جز خوار کی باشد
معین و ناصرت جبار و مقصود دلت حاصل
معین و ناصر مجبور جز جبار کی باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین یاری که من دارم به حُسنش یار کی باشد
همی بت خوانمش در حسن و بت عیار کی باشد
هوش مصنوعی: یار من آنقدر زیباست که هیچ کس دیگری نمی‌تواند به پای او برسد. من او را به عنوان یک بت می‌خوانم، چون در زیبایی و جذابیت، بی‌نظیر است و هیچ کس نمی‌تواند با او رقابت کند.
ز بسیاری که حسن اوست دادم دل به عشق او
به چونین یار دل دادن ز من بسیار کی باشد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی‌ها و جذابیت‌های او، دل خود را به عشق او سپردم. اما با این حال، آیا می‌توانم بارها و بارها به چنین یاری دل بسپارم؟
ز یار آرام دل خیزد ز می نیروی تن زاید
تنم بر می کی آرامد دلم بی یار کی باشد
هوش مصنوعی: از معشوق آرامش می‌گیرم، و از شراب نیروی جسمی به دست می‌آورم. وقتی دلم آرام نمی‌گیرد، بدون معشوق چگونه می‌تواند باشد؟
به تیمارم که دستم نیست نه بر دل نه بر دلبر
گرم دلبر به دست آید ز دل تیمار کی باشد
هوش مصنوعی: من در مراقبت از خودم ناتوانم و نمی‌توانم به دل و دلبرم توجهی کنم. دلبر با محبت و مهربانی به دست می‌آید، اما وقتی که دل به آن وابسته باشد، چگونه می‌توانم از آن مراقبت کنم؟
اگر وصل لبش یابم مرا تیمار کی ماند
کجا عیسی طبیب آمد کسی بیمار کی باشد
هوش مصنوعی: اگر بتوانم لب‌های او را به دست بیاورم، دیگر نیاز به پرستاری نخواهد بود. مگر اینکه عیسی، طبیب، بیاید که در این صورت کسی بیمار نخواهد بود.
چو دل با من نمی باشد چرا در بند دل باشم
چو دل در بند دلدارست بی دلدار کی باشد
هوش مصنوعی: وقتی دل من با من نیست، چرا باید به دل وابسته باشم؟ دل که به یاد محبوبش است، بدون وجود محبوب چه حالتی خواهد داشت؟
عجب دارد ز من دلبر که دل با او رها کردم
دلی را با جمال دوست چندین کار کی باشد
هوش مصنوعی: عجب است که من به خاطر دلبرم، دلم را رها کردم. با این زیبایی دوست، آیا ممکن است که دل من این همه کارها را تحمل کند؟
به رنگ روی او بارم همی از دیده خون دل
در آن سودا که بارویش مرا دیدار کی باشد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و چهره او، من همواره گریه می‌کنم، در حالی که در این خیال هستم که چه زمانی دوباره می‌توانم او را ببینم.
ز در اشک و موج خون به دریا ماندم دیده
چنین دیده که من دارم به جز بیدار کی باشد
هوش مصنوعی: من از در اشک و خون به دریا ماندم و این چشمی که من دارم، جز در بیداری، نمی‌تواند چیز دیگری ببیند.
پری رخسار من بر من همی خوی پری دارد
دل از دیدار آن رخسار برخور دار کی باشد
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی چهره آن پری، بر دلم اثر گذاشته است. از دیدن آن چهره زیبا، دلم پر شده و خود را در انتظار لحظه‌ای برای دیدار دوباره او می‌دانم.
معاذالله معاذالله پری را با همه خوبی
چنان زلف از کجا ‌آید چنان رخسار کی باشد
هوش مصنوعی: به خدا پناه می‌برم، چطور ممکن است که پری را با همه زیبایی‌اش، زلفی داشته باشد که چنین باشد؟ و چهره‌ای که این‌گونه زیباست، چگونه ممکن است؟
مرا از دیده خونخوار او خواری همی خیزد
پری در دلبری با دیده خونخوار کی باشد
هوش مصنوعی: خونخوار او باعث می‌شود که من احساس حقارت کنم، زیرا در دل‌ربایی و زیبایی، چگونه می‌توان با چشمان خشمگین او کنار آمد؟
اگر نه حرز جان من ثنای مجد دین گردد
مرا از دیده خونخوار او زنهار کی باشد
هوش مصنوعی: اگر ثنای دین و فضیلت او حافظ جان من نباشد، پس من از نگاه وحشی و خونخوار او در امان نخواهم بود.
رئیس شرق بوالقاسم علی کز عدل در عالم
چنین منصف کجا یابی چنو معمارکی باشد
هوش مصنوعی: رئیس شرق بوالقاسم علی، نمونه‌ای از عدل و انصاف است؛ چنین شخصی را در هیچ‌کجای دنیا نخواهی یافت که مانند او به عدالت رفتار کند.
خداوندی که بازار سخن تیزی گرفت از وی
سخن را تا سخا نبود چنین بازار کی باشد
هوش مصنوعی: خدایی که به انسان توانایی سخن گفتن داده است، به این معنا که هنگامی که خوبی و generosity وجود نداشته باشد، سخن گفتن بی‌فایده است و این نشان می‌دهد که در چنین حالتی، هیچ‌کس نمی‌تواند به درستی صحبت کند.
برابر کی بود با او هر آن کو نسبتی دارد
همه انگشت ما بر دست ما هموار کی باشد
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند با او برابر باشد، زیرا هر کسی که نسبتی با او دارد، در واقع به او وابسته است و نمی‌تواند در مقام او قرار بگیرد.
به قدر و مرتبت هر حیدری کرار کی گردد
به جاه و مرتبت هر جعفری طیار کی باشد
هوش مصنوعی: به اندازه و مقام هر حیدر (علی) قهرمان، چگونه می‌شود که به مرتبه و مقام هر جعفر (جعفر صادق) پرنده آزاد برسد؟
اگر با یار خود وقتی به غار اندر شود مردی
به قدر و منزلت هرگز چو یار غارکی باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی با دوستش به مکانی پناه ببرد، ارزش و مقام او هرگز به اندازه دوستش نخواهد بود.
نبی عترت بسی دارد و زان کس نیست مثل او
ز دریا در بسی خیزد ولی شهوار کی باشد
هوش مصنوعی: پیامبر خانواده‌ای بزرگ و پر ارزش دارد و هیچ کس نمی‌تواند به پای او برسد. مثل دریا که از آن چیزهای زیادی استخراج می‌شود، اما این چیزها را نمی‌توان با هر چیزی مقایسه کرد.
رسوم فخر بی کردار و بی گفتار او نبود
علوم شرع بی آیات و بی اخبار کی باشد
هوش مصنوعی: رفتار و سخن او، که فاخر و با ارزش است، در واقع نشانه‌ای از علم و آگاهی اوست. علم دینی بدون آیات و اخبار چگونه می‌تواند وجود داشته باشد؟
پس از ایمان به فضل اوست اقرار اهل ایمان را
طراز خلعت ایمان جز این اقرار کی باشد
هوش مصنوعی: ایمان واقعی انسان‌ها به لطف و رحمت خداوند است و اعتراف و اذعان مؤمنان به این ایمان، نشانه‌ای از روح ایمان آنهاست. جدا از این اعتراف، نشانه‌ای دیگر از ایمان نخواهد بود.
جلالش را و جاهش را قضا خوانم قدر گویم
قضا منسوح کی گردد قدر بی کار کی باشد
هوش مصنوعی: من مقام و عظمتش را قضا و تقدیر می‌نامم و می‌گویم که این تقدیر هرگز تغییر نخواهد کرد و تقدیر بی‌عمل نیز وجود ندارد.
قبول و رد و مهر و کین او گر روی ننماید
به عالم نام عز و ذل و تخت و دار کی باشد
هوش مصنوعی: اگر او که قدرت و جایگاه را در دست دارد، خود را در عرصه نشان ندهد، نام افتخار و ذلت و حتی سلطنت و زندگی چگونه می‌تواند وجود داشته باشد؟
ورای رتبت او چرخ را مقدارکی ماند
سزای همت او گنج را دینار کی باشد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که جایگاه و مقام او فراتر از آن است که چرخ (فلک) بتواند اندازه‌اش را تعیین کند، و اینکه ارزش همت و تلاش او به قدری بالاست که گنج و ثروت نمی‌تواند به میزان واقعی او ارزیابی شود.
به قدر مدح او ما را زبان گوهر همی بارد
اگر مدحش نداند گفت گوهر بار کی باشد
هوش مصنوعی: اگر ما به اندازه‌ای که شایسته است، او را مدح کنیم، زبان ما مانند گوهر (جواهر) پر بار خواهد بود. اما اگر او شایسته مدح نباشد، چگونه می‌توانیم انتظار داشته باشیم که زبان ما پر از گوهر باشد؟
به روز بار او بینند در یک شخص عالم را
جهانی منتظر مانده که روز بار کی باشد
هوش مصنوعی: در روز قیامت، وقتی که حساب و کتاب افراد انجام می‌شود، جهانیان به تماشای یک فرد عالم و دانا خواهند ایستاد. تمام انسان‌ها منتظر هستند تا ببینند آن روز چه زمانی خواهد بود.
اگر کردار او را محمدت باید همی گفتن
چنان کردار کو دارد مرا گفتار کی باشد
هوش مصنوعی: اگر ویژگی‌های او را باید همانند محمد (پیامبر) نام برد، پس چگونه می‌توانم درباره‌اش سخن بگویم در حالی که کردار او چنین است؟
به جود و مجد و علم و عدل مخصوص است شخص او
به جز یک شخص او مجموع این هر چارکی باشد
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که فردی خاص دارای ویژگی‌های برجسته‌ای مانند بخشش، عظمت، علم و عدالت است و هیچ‌کس دیگری به این شدت این خصوصیات را ندارد. او در حقیقت همه این ویژگی‌ها را در خود جمع کرده است و هیچ فرد دیگری نمی‌تواند با او در این زمینه‌ها رقابت کند.
دل و دست و ضمیرش را ستودن فخر می دارم
سپهر و ابر و دریا را ستودن عار کی باشد
هوش مصنوعی: من به خود می‌بالم که وجود و احساساتش را ستایش می‌کنم. ستودن آسمان و ابر و دریا چه عیبی دارد؟
به رهواری عجب دارم ز که پیکر کمیت او
بدان معنی عجب دارم که که رهوار کی باشد
هوش مصنوعی: از زیبایی و سرشت ظاهری کسی شگفت‌زده‌ام، چون نمی‌دانم او از میان چه کسانی برگزیده شده است که این همه جذاب و دلربا به نظر می‌رسد.
ز بار نعل او ماهی نه بر انصاف می زارد
بدان تیزی که سیر اوست بر وی بار کی باشد
هوش مصنوعی: این تصویر به ما می‌گوید که ماهی، به خاطر سنگینی بارش (نعل) به خود می‌بالد و با تیزی خود می‌خواهد به انصاف برسد. اما این تیزی، برای او سیر و آرامش نمی‌آورد و به او باری سنگین‌تر تحمیل می‌کند. در واقع، بار سنگین او باعث می‌شود که نتواند حتی به آرامش برسد و همواره در تلاش است که بار را تحمل کند.
خداوندا تویی از دور پرگار فلک نقطه
چنین نقطه جز او دور چنان پرگار کی باشد
هوش مصنوعی: ای خداوند، تو آن نقطه‌ای هستی که دور فلک را می‌چرخانی. جز تو هیچ نقطه دیگری وجود ندارد که حول آن حرکت کند. پس این پرگار چگونه می‌تواند وجود داشته باشد؟
به نسبت شاه ساداتی و دستار است تاج تو
به حرمت هیچ تاجی جنس آن دستار کی باشد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تاجی که بر سر تو هست به لحاظ احترام و شخصیت تو، با هیچ تاج دیگری قابل مقایسه نیست. تو در مقایسه با شاهزادگان و بزرگواران، مقام و ارزش ویژه‌ای داری که لباس تو (دستار) نماد آن است. به عبارت دیگر، جایگاه و ارادت تو از هر تاجی والاتر است.
جز انعام تو خاک بوستان بزاز کی بیند
جز اخلاق تو باد صبحدم عطار کی باشد
هوش مصنوعی: جز خواست و لطف تو، کسی زیبایی‌های این بوستان را نمی‌بیند، و بدون صفات نیک تو، هیچ فرمز عطر و طراوتی وجود ندارد.
ثنا گفتن که دشوارست بر نام تو آسان شد
چو افعال آن چنان داری ثنا دشوار کی باشد
هوش مصنوعی: ستایش کردن نام تو دشوار است، اما وقتی که اعمال و رفتار تو این‌گونه است، دیگر دشوار نیست.
قلم مرغی است در دستت که منقارش گهر بارد
جز این مرغ مبارک را چنان منقارکی باشد
هوش مصنوعی: قلم مانند یک پرنده در دستان توست که از منقار آن، جواهر و گوهر می‌ریزد. فقط همین پرنده خوشبخت و مبارک است که چنین منقاری دارد.
ز زر زرد دارد تن زقار تیره دارد سر
تن و سر هیچ مرغی را ز قیر و قار کی باشد
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف ویژگی‌هایی از بدن و ظاهر یک موجود می‌پردازد. بدن این موجود زرد و از جنس طلا به نظر می‌رسد، اما سر آن تیره و مشکی است. همچنین، اشاره می‌کند که هیچ پرنده‌ای نمی‌تواند از قیر و زغال ساخته شده باشد. در کل، این بیان به تضاد و تفاوت‌ها در رنگ و جنسیت موجود توجه دارد.
همی دزدد چو طراران ز دل معنی ز جان فکرت
چون خدمتکار دست توست پس طرار کی باشد
هوش مصنوعی: چنان که طراران (کسانی که از دستبرد به دیگران لذت می‌برند) دل را می‌دزدند، معنای واقعی از جان فکر تو بیرون می‌آید. حالا که فکر تو مانند خادم و فرشتۀ توست، پس دیگر چه نیازی به طراران است؟
زمستان است و می جوید ز سرما طبع بیزاری
کرار رایی ندارد طبع از او بیزار کی باشد
هوش مصنوعی: زمستان است و سرما در حال شدت گرفتن است، اما این طبع دیگر نمی‌تواند از سرما بیزار باشد. چرا که سرما جزو ذات و طبیعت فصل زمستان است و نمی‌توان از آن گریخت.
حصاری باید آگنده ز نور و نار سر تا سر
حصاری تا سر آگنده ز نور و نار کی باشد
هوش مصنوعی: برای حفاظت، باید دیواری ساخته شود که تمام آن از نور و آتش پر باشد. این دیوار کی خواهد بود؟
درخت نار پنداری که بشکفته است در کانون
شگفتی آنکه در کانون درخت نار کی باشد
هوش مصنوعی: درخت انار را تصور کن که در مرکز حیرت و شگفتی قرار دارد. در واقع، در دل این درخت چه کسی می‌تواند باشد که اینقدر جذاب و جالب توجه است؟
چو عزمش جنبش آغازد چو نورش بر هوا تازد
به مار بسدین ماند زبسد مارکی باشد
هوش مصنوعی: وقتی که اراده‌اش برانگیخته می‌شود و نور وجودش در فضا می‌تابد، مانند ماری در حرکت است که در نتیجه‌ی اثرگذاری‌اش، به جلو می‌رود.
یکی خانه است پر یاقوت و دیوارش پر از رخنه
سزای این چنین خانه چنان دیوار کی باشد
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از یک خانه زیبا و ارزشمند که با یاقوت تزیین شده است اشاره شده، اما دیوارهای آن پر از ترک و نقص هستند. در واقع، نشان‌دهنده این است که ارزشی که در ظاهر وجود دارد، با مشکلات و عیوبی که در ساخت و ساز خانه وجود دارد، نمی‌تواند سازگار باشد و این به نوعی انتقاد از ناپایداری و نقص‌ها در درونیات و اساس یک چیز است.
تنوره گویی انباری است پر لعل بدخشانی
به جزه شاه بدخشان را ز لعل انبار کی باشد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که صدای تنوره مانند صدای انباری پر از گوهرهای باارزش است، اما به جز شاه بدخشان، هیچ چیز دیگری نمی‌تواند به زیبایی و ارزش آن لعل‌ها باشد.
درختانند و هر یک را ز زر و سیم برگ و بر
درختان را ز زر و سیم برگ و بارکی باشد
هوش مصنوعی: درختان با زیبایی خاص خود، هر کدام دارای برگ و میوه‌هایی از طلا و نقره هستند. این درختان، نمایی از شکوه و ثروت را به نمایش می‌گذارند.
ز فعل دی می و آتش اثرهای دگر دارند
دگر فصل آتش و می را چنین آثارکی باشد
هوش مصنوعی: از اثرات می و آتش در روزهای گذشته، می‌توان تفاوت‌های جدیدی مشاهده کرد. هر کدام از فصل‌ها ویژگی‌های خاص خود را دارند که سبب می‌شود این دو عنصر به صورت متفاوتی عمل کنند.
بدین زاری که اندر دی همی نالند زیر و بم
گه نوروز بلبل را نوای زار کی باشد
هوش مصنوعی: در این روزهای اندوهبار که در دی ماه به سر می‌بریم، بلبل که در نوروز سرودی شاداب و دل‌انگیز دارد، چگونه می‌تواند نغمه‌ای غمگین و زاری بزند؟
خداوندا بلندی یافت مقدارم ز مدح تو
گر از مدح تو درمانم مرا مقدار کی باشد
هوش مصنوعی: پروردگارا، به واسطه ستایش تو، مقام و منزلتم افزایش یافته است. اگر از تو ستایش نکنم، پس ارزش و مقام من چگونه خواهد بود؟
گنه کارم که جز بر نام تو مدحت همی گویم
گنه را بهتر از مدح تو استغفار کی باشد
هوش مصنوعی: من خطاکارم که فقط درباره‌ نام تو سخن می‌گویم و از فضایل دیگران حرف نمی‌زنم. آیا می‌توانم از خداوند درخواست بخشش کنم در حالی که مدح تو را بزرگ‌تر از هر کار خطایی می‌دانم؟
گر اهل شعر بسیارند در خورد ثنای تو
جز این الفاظ کی شاید جز این اشعار کی باشد
هوش مصنوعی: اگر در عالم شعر، شاعران زیادی وجود داشته باشند، اما در وصف تو این الفاظ کافی نیست و نمی‌توان با این اشعار حق تو را ادا کرد.
ز اشعار تو زایل گشت استشعارم از گردون
ز گردون با چنین اشعار استشعار کی باشد
هوش مصنوعی: از شعرهای تو، درک و احساس من از آسمان از بین رفت. با چنین اشعاری، دیگر چه درکی از آسمان می‌توان داشت؟
بیازارد ز من خاطر که مدح دیگری گویم
مرا با این چنین خاطر سر آزار کی باشد
هوش مصنوعی: مرا اذیت نکن، چون ممکن است درباره کسی دیگر سخن نیک بگویم. با وجود این احساسات، آیا می‌توانی به من آسیب برسانی؟
به تن خدمتگران داری فزون از دیگران لیکن
جز این شاعر ز جان پاک خدمتکار کی باشد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تفاوت میان خود و دیگر خدمتکاران اشاره می‌کند. او می‌گوید که هرچند خدمتکاران دیگر ممکن است در ظاهر خدمات بیشتری ارائه دهند، اما هیچ‌کس به اندازه او با پاک‌دلی و از روی عشق و نیت خالص به خدمت نمی‌پردازد. به عبارت دیگر، ارزش واقعی خدمت به نیات و احوال قلبی انسان بستگی دارد.
الا تا عالم و جهال همی گویند در عالم
که عز بی ذل و شب بی روز و گل بی خار کی باشد
هوش مصنوعی: بیدرنگ، اندیشمندان و نادانان در عالم می‌گویند که عزّت بدون خفت، شب بدون روز و گل بدون خار چگونه ممکن است؟
شب و روزت عزیزی باد و بر کف باده چون گل
بداندیش تو را خواری و خود جز خوار کی باشد
هوش مصنوعی: برای تو آرزوی شادی و محبت در شب و روز دارم و اگرچه باده در دستان توست، باید بدانیش به خوبی و بدی‌ها فکر کن؛ زیرا هر کس که به بدی اندیشه کند، خود جز خوار و ذلیل نخواهد بود.
معین و ناصرت جبار و مقصود دلت حاصل
معین و ناصر مجبور جز جبار کی باشد
هوش مصنوعی: خدای بزرگ و نیرومند، کسی است که به آرزوهایت پاسخ می‌دهد و اگر به او نیاز داشته باشی، هیچ‌کس جز او نمی‌تواند به تو کمک کند.