گنجور

شمارهٔ ۳۲

اگر چه عشق بتان سر به سر بلا باشد
دلم به عشق همه ساله مبتلا باشد
دلم بلای من و عاشقی بلای دل است
بلا که دید که همواره در بلا باشد
غلام قامت آنم که قامتم همه سال
چو زلف او ز غم زلف او دوتا باشد
چو با کلاه و قبا دیدمش یقین گشتم
که ماه راکله و سرو را قبا باشد
صبا نسیم سر لف او همی آرد
همیشه مونس من زین سبب صبا باشد
بهار و سرو و گل و سوسن از دو دیده من
جدا شوند چو از پیش من جدا باشد
چو عارض و رخ و زلفین و ساعدش بینم
اگر بهار نباشد مرا روا باشد
جفای او ز وفا بر دلم عزیزتر است
نشان عشق پسندیدن جفا باشد
رخش چو لاله سیراب و عارضش چو گل است
از آن قبل چو گل و لاله بی وفا باشد
زمن مخواه خردمند و پارسا بودن
گهی که بر دل من عشق پادشا باشد
بر آن جمال و بر آن صورت و بر آن دیدار
کسی چگونه خردمند و پارسا باشد
عناست عشق و مرا عشق اوست راحت جان
عجب کسم که مرا راحت از عنا باشد
ز بس که در غم یاقوت او گهر بارم
همیشه روی مرا رنگ کهربا باشد
گواه عشق من است اشک لعل و چهره زرد
که حق درست نگردد که بی گوا باشد
مرا دل است و زبان تا بقای هر دو بود
سوی دو چیز مر این هر دو را هوا باشد
از آن همیشه دلارام را وفا خیزد
وزین همیشه خداوند را ثنا باشد
سر زمانه و صدر یگانه مجدالدین
که ملک و دولت و دین را بدو بها باشد
جمال عترت و فخر شرف علی که به علم
اگر عدیل علی خوانمش سزا باشد
نه همچو همت او چرخ را علو ممکن
نه همچو فکرت او ماه را ضیا باشد
کمینه ذره ای از حلم او زمین دیدم
کهینه پایه ای از قدر او سما باشد
به جنب بخشش او میغ را سرشک بود
به پیش کوشش او تیغ را مضا باشد
رسید جاه عریضش به طول و عرض جهان
برین صفت فلک و روزی و هوا باشد
بزرگ از اوست بزرگ و شریف از اوست
بزرگی و شرفش را چه منتها باشد
سخای او سخن پست را بلندی داد
بلندی سخن شاعر از سخا باشد
ز گنج گوهر مدحش توان گرفت سخن
چو گنج بود همه کار با نوا باشد
بزرگوارا اخلاق مصطفا داری
همین سزد چو تو را عرق مصطفا باشد
تویی به علم و سخاوت چو مرتضا معروف
همین صواب چو نسبت به مرتضا باشد
هران عطا که به صد سال ابر و بحر دهند
یکی عطای تو سیصد چنان عطا باشد
اگر ز ابر مثال آرمت محال بود
وگر به بحر قیاست کنم خطا باشد
سخا تو ورزی و ارزاق زایران تو دهی
بر ابر و دریا نام سخا چرا باشد
ز بهر زر حکما کیمیا همی سازند
ز مدحت تو نکوتر چه کیمیا باشد
هر آن قصیده که در وی طراز نام تو بود
هزار گنج یکی بیت را بها باشد
هر آن دلی که بود نیکخواه دولت تو
از آسمانش به هر نیکویی جزا باشد
ز چشم بد نرهد بدسگال تو به حذر
حذر چه سود کند هر کجا قضا باشد
کنون که خواند قضا مر مرا به خدمت تو
چنان کنم که ز رای تو اقتضا باشد
بدان گرایم و آن گویم و بدان نگرم
از این سپس که تو را اندر آن رضا باشد
ز مدحت تو گرانمایه تر چه کار بود
ز خدمت تو پسندیده تر کجا باشد
چنین سعادت و فرخندگی کجا یابم
چنین بزرگی و آزادگی کرا باشد
نه چون تو بذل کند هر که نعمتی دارد
نه معجزات بود هر کرا عصا باشد
کنون که چشمه خورشید را ثنا گفتم
مرا چه جای ثنا گفتن سها باشد
یکی بقا دهم از نظم خویش ذکر تو را
که با بقاش بقای فلک فنا باشد
زبان عقل نداند تو را به شرط ستود
ستایش تو چه مقدار عقل ما باشد
دعا کنیم تو را گر ستود نتوانیم
زبان بنده همان به که با دعا باشد
بقات باد که اندر بقای دولت تو
سخاوت و کرم و فضل را بقا باشد
همه مدار فلک بر خط مراد تو باد
همیشه تا فلک و خط استوا باشد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر چه عشق بتان سر به سر بلا باشد
دلم به عشق همه ساله مبتلا باشد
هوش مصنوعی: هرچند عشق معشوقان تنها درد و رنج به همراه دارد، اما دل من هر سال به عشق آن‌ها گرفتار است.
دلم بلای من و عاشقی بلای دل است
بلا که دید که همواره در بلا باشد
هوش مصنوعی: دل من دچار درد و رنج است و عاشقی برای دل درد و بلا به همراه دارد. این درد و بلا را که می‌بینم، همیشه در وضعیت ناخوشایند قرار دارم.
غلام قامت آنم که قامتم همه سال
چو زلف او ز غم زلف او دوتا باشد
هوش مصنوعی: من مانند بنده‌ای هستم که قامت و هماهنگی‌ام هر سال مانند زلف اوست، زلف او به خاطر اندوهی که دارد، همیشه دو وضعیت متفاوت به خود می‌گیرد.
چو با کلاه و قبا دیدمش یقین گشتم
که ماه راکله و سرو را قبا باشد
هوش مصنوعی: وقتی او را با کلاه و لباس مخصوصش دیدم، مطمئن شدم که زیبایی و جاذبه‌اش همانند ماه و قامتش همانند لباس‌های زیباست.
صبا نسیم سر لف او همی آرد
همیشه مونس من زین سبب صبا باشد
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی همیشه یادآور محبوب من است و به همین دلیل، این نسیم را صبا می‌نامند.
بهار و سرو و گل و سوسن از دو دیده من
جدا شوند چو از پیش من جدا باشد
هوش مصنوعی: اگر بهار، سرو، گل و سوسن از چشمان من دور شوند، انگار همه آن زیبایی‌ها وقتی که از پیش من نیستند، برای من هم از بین می‌روند.
چو عارض و رخ و زلفین و ساعدش بینم
اگر بهار نباشد مرا روا باشد
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی‌های او را می‌بینم، اگر بهار در دلم احساس نشود، برایم جایز است که از زیبایی او لذت ببرم.
جفای او ز وفا بر دلم عزیزتر است
نشان عشق پسندیدن جفا باشد
هوش مصنوعی: رفتار بی‌وفای او برای دلم ارزشمندتر است؛ زیرا عشق واقعی گاهی در تحمل رنج و جفا خود را نشان می‌دهد.
رخش چو لاله سیراب و عارضش چو گل است
از آن قبل چو گل و لاله بی وفا باشد
هوش مصنوعی: چهره‌ی او مانند لاله‌ای است که سیراب شده و صورتش مانند گلی است. اما چون گل و لاله خودخواه و بی‌وفا هستند، این زیبایی‌اش ماندگار نیست.
زمن مخواه خردمند و پارسا بودن
گهی که بر دل من عشق پادشا باشد
هوش مصنوعی: از من نخواه که همیشه خردمند و درستکار باشم، چون گاهی عشق بر دلم سلطه دارد.
بر آن جمال و بر آن صورت و بر آن دیدار
کسی چگونه خردمند و پارسا باشد
هوش مصنوعی: برای آن زیبایی و آن چهره و آن دیدار، کسی چگونه می‌تواند خردمند و پرهیزگار باشد؟
عناست عشق و مرا عشق اوست راحت جان
عجب کسم که مرا راحت از عنا باشد
هوش مصنوعی: عشق برای من مانند آسایش است و عشق او برایم آرامش روح است. جالب اینجاست که آیا کسی می‌تواند برای من آرامشی بیاورد که از مشکلات و سختی‌ها بیرونم کند؟
ز بس که در غم یاقوت او گهر بارم
همیشه روی مرا رنگ کهربا باشد
هوش مصنوعی: به دلیل اندوه و غم ناشی از عشق یاقوت او، همیشه چهره‌ام به رنگ کهربا درآمده است.
گواه عشق من است اشک لعل و چهره زرد
که حق درست نگردد که بی گوا باشد
هوش مصنوعی: اشک های من و رنگ زرد صورتم نمایانگر عشق من هستند و این نشان می‌دهد که حقیقت نه تنها بی‌گواه نمی‌ماند، بلکه به وضوح نمایان خواهد شد.
مرا دل است و زبان تا بقای هر دو بود
سوی دو چیز مر این هر دو را هوا باشد
هوش مصنوعی: من دلی دارم و زبانی، تا زمانی که هر دو باقی باشند، به دو چیز میل دارند که این هر دو را علاقه خاصی هست.
از آن همیشه دلارام را وفا خیزد
وزین همیشه خداوند را ثنا باشد
هوش مصنوعی: دلارام همیشه وفادار است و همین‌طور همیشه خدای بزرگ را شایسته ستایش می‌داند.
سر زمانه و صدر یگانه مجدالدین
که ملک و دولت و دین را بدو بها باشد
هوش مصنوعی: در راس دوران و در مرتبه‌ی برجسته، مجدالدین وجود دارد که برای ملک و حکومت و دین ارزش و اعتبار زیادی دارد.
جمال عترت و فخر شرف علی که به علم
اگر عدیل علی خوانمش سزا باشد
هوش مصنوعی: زیبایی و شرف خاندان پیامبر، به قدری است که اگر علم را هم با علی مقایسه کنم، شایسته و بجا خواهد بود.
نه همچو همت او چرخ را علو ممکن
نه همچو فکرت او ماه را ضیا باشد
هوش مصنوعی: هیچ چیز در این دنیا به بزرگی و بلندی اراده او نیست و هیچ فکر و اندیشه‌ای نمی‌تواند همچون او نورانیت و روشنایی ماه را داشته باشد.
کمینه ذره ای از حلم او زمین دیدم
کهینه پایه ای از قدر او سما باشد
هوش مصنوعی: اندکی از بزرگی و بردباری او را در زمین مشاهده کردم، مانند اینکه پایه‌ای از عظمت او را در آسمان می‌بینم.
به جنب بخشش او میغ را سرشک بود
به پیش کوشش او تیغ را مضا باشد
هوش مصنوعی: به خاطر بخشش و رحمت او، اشک مانند میغ (ابر) برچهره جاری است و در برابر تلاش و کوشش او، تیغ (زخم) ممدود و آماده است.
رسید جاه عریضش به طول و عرض جهان
برین صفت فلک و روزی و هوا باشد
هوش مصنوعی: جاه و مقام او به حدی است که در تمامی طول و عرض جهان شناخته شده است؛ این خصوصیت، ویژگی آسمان و روزگار و جوّ است.
بزرگ از اوست بزرگ و شریف از اوست
بزرگی و شرفش را چه منتها باشد
هوش مصنوعی: عظمت و نیکی از او سرچشمه می‌گیرد و این ویژگی‌های برجسته‌اش بی‌نهایت و تمام‌نشدنی هستند.
سخای او سخن پست را بلندی داد
بلندی سخن شاعر از سخا باشد
هوش مصنوعی: بخشش و generosity او باعث شد که سخن معمولی و بی‌ارزش ارزش پیدا کند. همچنین، بلندی مقام شاعر ناشی از روح بخشندگی اوست.
ز گنج گوهر مدحش توان گرفت سخن
چو گنج بود همه کار با نوا باشد
هوش مصنوعی: از دارایی گرانبهای او می‌توان سخن زیبا و شایسته‌ای بر زبان آورد، زیرا هر چیزی که با زیبایی بیان شود، همه‌چیز را دلنشین و شاداب می‌کند.
بزرگوارا اخلاق مصطفا داری
همین سزد چو تو را عرق مصطفا باشد
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، تو اخلاق پیامبر بزرگ اسلام را داری و این شایسته است، زیرا تو از کمالات او بهره‌مند هستی.
تویی به علم و سخاوت چو مرتضا معروف
همین صواب چو نسبت به مرتضا باشد
هوش مصنوعی: تو نیز از نظر دانش و generosity همانند مرتضی شناخته شده‌ای و این فضیلت‌ها وقتی به مرتضی نسبت داده می‌شوند، درست و منطقی‌اند.
هران عطا که به صد سال ابر و بحر دهند
یکی عطای تو سیصد چنان عطا باشد
هوش مصنوعی: هر هدیه‌ای که در طول صد سال از ابر و دریا داده شود، یک‌دهم هدیه تو نمی‌شود و هدیه تو معادل سیصد تا از آن‌ها ارزش دارد.
اگر ز ابر مثال آرمت محال بود
وگر به بحر قیاست کنم خطا باشد
هوش مصنوعی: اگر بخواهم زیبایی تو را با ابر مقایسه کنم، ممکن است به نتیجه اشتباهی برسم و اگر بخواهم آن را با دریا بسنجم، باز هم ممکن است به خطا بروم.
سخا تو ورزی و ارزاق زایران تو دهی
بر ابر و دریا نام سخا چرا باشد
هوش مصنوعی: اگر تو بخشنده باشی و روزی زائران را بر ابر و دریا بدهی، پس نام بخشندگی چگونه می‌تواند در دلت بی‌معنا باشد؟
ز بهر زر حکما کیمیا همی سازند
ز مدحت تو نکوتر چه کیمیا باشد
هوش مصنوعی: حکما به خاطر ارزش و گنج طلا، کیمیا می‌سازند؛ اما تو آنقدر با ارزش و نیکو هستی که هر چیزی نسبت به تو ناچیز به نظر می‌رسد.
هر آن قصیده که در وی طراز نام تو بود
هزار گنج یکی بیت را بها باشد
هوش مصنوعی: هر شعری که نام تو در آن ذکر شده باشد، ارزشش به اندازه هزار گنج است و هر بیت آن، قیمتی دارد.
هر آن دلی که بود نیکخواه دولت تو
از آسمانش به هر نیکویی جزا باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش برای خوشبختی تو می‌تپد، از آسمان، به خاطر نیکی‌هایش پاداشی دریافت خواهد کرد.
ز چشم بد نرهد بدسگال تو به حذر
حذر چه سود کند هر کجا قضا باشد
هوش مصنوعی: از چشم بد دور بمان، زیرا که احتیاط در برابر بدی‌ها فایده‌ای ندارد، هر جا که مقدر شده باشد، آنچه باشد، خواهد بود.
کنون که خواند قضا مر مرا به خدمت تو
چنان کنم که ز رای تو اقتضا باشد
هوش مصنوعی: حال که قضا و تقدیر مرا به خدمت تو فرستاده است، طوری رفتار می‌کنم که با خواسته و اراده تو هماهنگ باشد.
بدان گرایم و آن گویم و بدان نگرم
از این سپس که تو را اندر آن رضا باشد
هوش مصنوعی: من به آن چیزی گرایش دارم و آن را می‌گویم و به آنچه می‌نگرم، توجه می‌کنم، به این شرط که تو در آن، رضایت داشته باشی.
ز مدحت تو گرانمایه تر چه کار بود
ز خدمت تو پسندیده تر کجا باشد
هوش مصنوعی: هیچ کاری در ستایش تو باارزش‌تر از خدمت به تو نیست و جایی که خدمت به تو بهتر از این ستایش باشد وجود ندارد.
چنین سعادت و فرخندگی کجا یابم
چنین بزرگی و آزادگی کرا باشد
هوش مصنوعی: چنین خوشبختی و خوشحالی را از کجا پیدا کنم و چنین مقام و شخصیتی را از کی می‌توانم بیابم؟
نه چون تو بذل کند هر که نعمتی دارد
نه معجزات بود هر کرا عصا باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که نعمتی دارد، همچون تو بخشنده نیست و کسی که قدرت خاصی دارد، معجزه‌اش به سادگی نشان داده نمی‌شود.
کنون که چشمه خورشید را ثنا گفتم
مرا چه جای ثنا گفتن سها باشد
هوش مصنوعی: حالا که من در مورد چشمه خورشید مدح و ستایش کرده‌ام، چه جایی برای ستایش ستاره‌ای کوچک وجود دارد؟
یکی بقا دهم از نظم خویش ذکر تو را
که با بقاش بقای فلک فنا باشد
هوش مصنوعی: من ذکر تو را به یادگار می‌گذارم تا بقا و دوام آن، موجب تداوم و پایداری آسمان باشد که در غیر این صورت به فنا خواهد رفت.
زبان عقل نداند تو را به شرط ستود
ستایش تو چه مقدار عقل ما باشد
هوش مصنوعی: عقل نمی‌تواند تو را به درستی توصیف کند، به شرطی که تو خوب توصیف شده باشی. معلوم نیست که چه مقدار از عقل ما برای درک تو کافی است.
دعا کنیم تو را گر ستود نتوانیم
زبان بنده همان به که با دعا باشد
هوش مصنوعی: اگر نتوانیم تو را ستایش کنیم، بهتر است دعا کنیم. زبان بنده هنگامی مفیدتر است که با دعا همراه باشد.
بقات باد که اندر بقای دولت تو
سخاوت و کرم و فضل را بقا باشد
هوش مصنوعی: در هوای خوب، زمانی که دولت و قدرت تو برقرار است، جوانمردی و بخشندگی تو نیز ادامه خواهد داشت.
همه مدار فلک بر خط مراد تو باد
همیشه تا فلک و خط استوا باشد
هوش مصنوعی: همه چیز به دور هدف و آرزوی تو بچرخد و همیشه تا زمانی که آسمان و خط استوا وجود دارند، این موضوع برقرار باشد.