گنجور

شمارهٔ ۲۸

این پری رویان که با زلف پریشان آمدند
آدمی را اصل و فرع فتنه ایشان آمدند
عاشقان را با سر کار پریشان کرده اند
تا به میدان با سر زلف پریشان آمدند
از رخ رنگین قرین آذر برزین شدند
وز لب شیرین شریک آب حیوان آمدند
زلفشان چو زنگیان پاسبان بر گرد رخ
راست گویی گنج خوبی را نگهبان آمدند
گرچه آمد زلفشان را صد هزاران پیچ و تاب
حسن و ملح و زیبشان صد بار چندان آمدند
تابهای جعد ایشان حلقه های زلفشان
بی گنه دلهای ما را بند و زندان آمدند
عابدان را غمزه هاشان آفت دلها شدند
عاشقان را آفت اسرار پنهان آمدند
دیده از دیدارشان با لعل و مرجان شد قرین
کان لب و دندان قرین لعل و مرجان آمدند
در خم زلفین چوگان شکل عنبر بویشان
گوی کردم دل چو با چوگان به میدان آمدند
خوب دیدارند ایشان گشت میدان چون بهشت
تا به میدان با نشاط گوی و چوگان آمدند
راست پنداری ز بهر رسم استقبال شاه
نزد ما از روضه فردوس رضوان آمدند
عادل دنیا علاءالدین که عدل و دین او
ناصر شرع رسول و دین یزدان آمدند
آفتاب ملک و ملت کز برای طاعتش
اختران چون بندگان در زیر فرمان آمدند
رایت عالیش کز ایران به توران بازگشت
فر و پیروزی ز ایران باز توران آمدند
تخت سلطان زمین بر آسمان شد از شرف
چون بشارتهای او در گوش سلطان آمدند
تا زمین از عهد و پیمانش نگردد بعد از این
اختران آسمان در عهد و پیمان آمدند
همت و قدرش سرافلاک را افسر شدند
سیرت و رسمش تن انصاف را جان آمدند
بر امید دیدن دیدار میمون مرکبش
رهروان را کوه و صحرا باغ و بستان آمدند
تا به عالی مرکب او ره نیابد گرد راه
ابرها لولو نثار و گوهر افشان آمدند
مرکبان را از نشاط راه استقبال او
زیر نعل از سنگ ها لعل بدخشان آمدند
وز نشاط آنکه در ره صید یوز او شوند
آهوان یوز دشمن در بیابان آمدند
وان جماعت را که از غم دیده ها با گریه بود
منت ایزد را که با لبهای خندان آمدند
وهم او و سهم او و عزم او و حزم او
دردهای ملک را دارو و درمان آمدند
رای و تدبیرش که (با) تقدیر ایزد محکمند
کشتزار مملکت را ابر و باران آمدند
گرچه استادند و دانا عقل پاک و فهم تیز
پیش عقل و فهم او شاگرد و نادان آمدند
اندر آن موضع که دیوان را سلیمانی نبود
فر او و مهر او مهر سلیمان آمدند
دولت و اقبال غایب گشته از اوطان خویش
در پناه رایت او باز اوطان آمدند
ای خداوندی که ایام تو و اوقات تو
مصحف اقبال را آیات فرقان آمدند
چون تو را دیدند صدق و عدل بوبکر و عمر
مونست علم علی و حلم عثمان آمدند
تاج شاهان آمدی و شاعران را از شرف
بیتهای مدحت تو تاج دیوان آمدند
تا در ایوان آمدی وز رنج ره فارغ شدی
عدل و فضل و داد و دین با تو در ایوان آمدند
تا دل میر خراسان شاد گشت از آمدنت
بر دلش دشوارهای گیتی آسان آمدند
هر خراسانی ز دشواری به آسانی رسید
تا سپاه و موکب تو در خراسان آمدند
تا به ما باز آمدی گویی پس از عهد دراز
فر و زیب و حسن یوسف باز کنعان آمدند
قبه الاسلام را کاندر دیانت اهل او
قبله اسلامیان و قطب ایمان آمدند
خسروا پیری و ضعفند آمده مهمان من
صد بلا بر جان من زین هر دو مهمان آمدند
عذر استقبال من بپذیر کز پیری و ضعف
در تن و در جان من صدگونه نقصان آمدند
هیچ بد عهدم مخوان زیرا زبان و لفظ من
جان و جاهت را ثناگو و دعا خوان آمدند
تا طبایع در مراتب برتر از آتش نیند
تا کواکب جز منازل زیر کیوان آمدند
باد چون کیوان و آتش عمر بی پایان تو
کز تو عمر و عهد بیدادی به پایان آمدند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این پری رویان که با زلف پریشان آمدند
آدمی را اصل و فرع فتنه ایشان آمدند
هوش مصنوعی: این دختران زیبا با موهایی شل و آشفته، باعث ایجاد اختلاف و مشکلات زیادی برای انسان‌ها شده‌اند.
عاشقان را با سر کار پریشان کرده اند
تا به میدان با سر زلف پریشان آمدند
هوش مصنوعی: عاشقان را به‌هم ریخته و مضطرب کرده‌اند تا با مویی آشفته و بی‌نظم به میدان بیایند.
از رخ رنگین قرین آذر برزین شدند
وز لب شیرین شریک آب حیوان آمدند
هوش مصنوعی: از چهره‌ی زیبا و رنگین او، عیاشی و سرگرمی پدید آمد و از لب‌های شیرینش، دوستی و محبت مانند آب زنده‌گی به وجود آمد.
زلفشان چو زنگیان پاسبان بر گرد رخ
راست گویی گنج خوبی را نگهبان آمدند
هوش مصنوعی: موهای آن‌ها مانند زنگیان پاسبان، دور چهره را در بر گرفته است و گویی نگهبان زیبایی‌های نیکو به شمار می‌آیند.
گرچه آمد زلفشان را صد هزاران پیچ و تاب
حسن و ملح و زیبشان صد بار چندان آمدند
هوش مصنوعی: هرچند زلف‌هایشان به زیبایی و پیچ و تاب‌های بسیار معروف است، اما زیبایی و جذابیت آن‌ها به مراتب بیشتر از این‌هاست.
تابهای جعد ایشان حلقه های زلفشان
بی گنه دلهای ما را بند و زندان آمدند
هوش مصنوعی: ویژگی‌های فرهای موهای آن‌ها، مانند حلقه‌هایی است که بی‌دلیل دل‌های ما را به بند کشیده و در زندان نگه داشته‌اند.
عابدان را غمزه هاشان آفت دلها شدند
عاشقان را آفت اسرار پنهان آمدند
هوش مصنوعی: عابدان با نگاه‌های جذاب و دل‌ربایشان دل‌ها را متاثر کردند. اما عاشقان با رازهای پنهان و مشکلاتی که دارند، دچار دردسر و سختی شدند.
دیده از دیدارشان با لعل و مرجان شد قرین
کان لب و دندان قرین لعل و مرجان آمدند
هوش مصنوعی: چشم‌ها به خاطر دیدن آن‌ها به زیور لعل و مرجان آراسته شد، چون لب و دندان آن‌ها نیز به زیبایی لعل و مرجان می‌ماند.
در خم زلفین چوگان شکل عنبر بویشان
گوی کردم دل چو با چوگان به میدان آمدند
هوش مصنوعی: در خم زلف‌های پیچیده، بوی خوشی شبیه عطر عنبر را حس کردم. وقتی که قلبم همچون گوی در میدان بازی چوگان ظاهر شد، احساس عمیقی پیدا کردم.
خوب دیدارند ایشان گشت میدان چون بهشت
تا به میدان با نشاط گوی و چوگان آمدند
هوش مصنوعی: آن‌ها خوب می‌بینند که میدان بازی چقدر زیبا و شبیه بهشت است. به همین خاطر با شادی و نشاط به میدان گوی و چوگان آمده‌اند.
راست پنداری ز بهر رسم استقبال شاه
نزد ما از روضه فردوس رضوان آمدند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که افرادی که به خاطر مراسم استقبال از شاه به نزد ما آمده‌اند، به طور مستقیم از باغ بهشت و آرامش آنجا آمده‌اند.
عادل دنیا علاءالدین که عدل و دین او
ناصر شرع رسول و دین یزدان آمدند
هوش مصنوعی: عادل دنیا، علاءالدین، به عنوان شخصیتی مورد احترام شناخته می‌شود که هم عدالت و هم دین را در زندگی‌اش رعایت کرده است. عدالت و دین او به حمایت از قوانین و اصول الهی و معارف پیامبر کمک کرده است.
آفتاب ملک و ملت کز برای طاعتش
اختران چون بندگان در زیر فرمان آمدند
هوش مصنوعی: نور خورشید، نماد پادشاهی و ملت، باعث شده است که ستاره‌ها مثل بندگانی در زیر فرمانش به اطاعت درآیند.
رایت عالیش کز ایران به توران بازگشت
فر و پیروزی ز ایران باز توران آمدند
هوش مصنوعی: این بیت به بازگشت پیروزمندانهٔ ایرانیان از سرزمین توران به ایران اشاره دارد. در آن، به عظمت و شکوه این بازگشت و پیروزی بر دشمنان پرداخته شده است.
تخت سلطان زمین بر آسمان شد از شرف
چون بشارتهای او در گوش سلطان آمدند
هوش مصنوعی: تخت سلطنت که بر روی زمین بود، به خاطر عظمت و شرافت آن به آسمان رسید، چون خبرهای خوش درباره او به گوش پادشاه رسید.
تا زمین از عهد و پیمانش نگردد بعد از این
اختران آسمان در عهد و پیمان آمدند
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمین به وعده‌اش وفادار بماند، ستارگان آسمان نیز در انتخاب‌ها و تعهداتشان با یکدیگر همراه هستند.
همت و قدرش سرافلاک را افسر شدند
سیرت و رسمش تن انصاف را جان آمدند
هوش مصنوعی: با تلاش و عزمی راسخ، بزرگان و عالی‌منزلتی به مقام‌های بلند نائل آمده‌اند و رفتار و شخصیت او باعث شده است که عدالت و انصاف جان بگیرد و جان تازه‌ای پیدا کند.
بر امید دیدن دیدار میمون مرکبش
رهروان را کوه و صحرا باغ و بستان آمدند
هوش مصنوعی: بر اساس امیدی که به دیدن چهره‌ی خوشحال و خوشبختی داریم، مسافران و کسانی که در راه هستند، به سمت کوه‌ها، دشت‌ها و باغ‌ها می‌روند.
تا به عالی مرکب او ره نیابد گرد راه
ابرها لولو نثار و گوهر افشان آمدند
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی به آن وسیلهٔ رفیع نرسد، در مسیر آسمان، مرواریدها و جواهرات پراکنده شده‌اند.
مرکبان را از نشاط راه استقبال او
زیر نعل از سنگ ها لعل بدخشان آمدند
هوش مصنوعی: با شوق و خوشحالی، اسبان را به سمتی هدایت کردند که به استقبال او بروند و در مسیرشان، بر روی سنگ‌ها، جواهراتی مثل لعل بدخشان پیدا کردند.
وز نشاط آنکه در ره صید یوز او شوند
آهوان یوز دشمن در بیابان آمدند
هوش مصنوعی: با نشاط و سرحالی به دنبال شکار یوز، آهوان که دشمن یوز هستند، به صحراء می‌آیند.
وان جماعت را که از غم دیده ها با گریه بود
منت ایزد را که با لبهای خندان آمدند
هوش مصنوعی: آن گروهی که به خاطر غم و درد، با چشمان اشک‌آلود آمده بودند، باید شکر خدا را به جا آورند که به رغم حالشان، با لبخند و شادی به جمع ما پیوستند.
وهم او و سهم او و عزم او و حزم او
دردهای ملک را دارو و درمان آمدند
هوش مصنوعی: افکار و اراده و تدبیر او، به همراه سهمی که در این امور دارد، به عنوان درمانی برای مشکلات و دردهای کشور به حساب آمدند.
رای و تدبیرش که (با) تقدیر ایزد محکمند
کشتزار مملکت را ابر و باران آمدند
هوش مصنوعی: اندیشه و برنامه‌ریزی او به کمک سرنوشت خداوند استحکام دارد و به این ترتیب، برکت و نعمت به سرزمین کشور می‌بارد.
گرچه استادند و دانا عقل پاک و فهم تیز
پیش عقل و فهم او شاگرد و نادان آمدند
هوش مصنوعی: با اینکه آن‌ها استاد و دانا هستند و دارای عقل و درک بالایی‌اند، اما در مقایسه با او، عقل و درکشان مانند شاگردی نادان به نظر می‌رسد.
اندر آن موضع که دیوان را سلیمانی نبود
فر او و مهر او مهر سلیمان آمدند
هوش مصنوعی: در جایی که سلیمان در میان دیوان حضور نداشت، فر و مهر او به عنوان نماد قدرت و عظمت سلیمان ظاهر شدند.
دولت و اقبال غایب گشته از اوطان خویش
در پناه رایت او باز اوطان آمدند
هوش مصنوعی: خوشبختی و شانس از سرزمین‌های خود دور شده‌اند، اما در سایه پرچم او، دوباره به سرزمین‌های خود بازگشتند.
ای خداوندی که ایام تو و اوقات تو
مصحف اقبال را آیات فرقان آمدند
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، که روزها و زمان‌های تو، نشانه‌های خوشبختی را به شکل آیات قرآن درآورده‌اند.
چون تو را دیدند صدق و عدل بوبکر و عمر
مونست علم علی و حلم عثمان آمدند
هوش مصنوعی: وقتی مردم صداقت و عدالت ابوبکر و عمر را مشاهده کردند، همچنین علم علی و بردباری عثمان را نیز در نظر گرفتند.
تاج شاهان آمدی و شاعران را از شرف
بیتهای مدحت تو تاج دیوان آمدند
هوش مصنوعی: تاج شاهان تو به زمین آمده و شاعران به خاطر بزرگواری اشعار تو، مانند تاجی به دیوان تقدیم کردند.
تا در ایوان آمدی وز رنج ره فارغ شدی
عدل و فضل و داد و دین با تو در ایوان آمدند
هوش مصنوعی: وقتی به ایوان وارد شدی و از رنج و سختی راه آسوده گشتی، عدالت، فضل، داد و دین هم با تو وارد شدند.
تا دل میر خراسان شاد گشت از آمدنت
بر دلش دشوارهای گیتی آسان آمدند
هوش مصنوعی: با آمدن تو، دل میر خراسان خوشحال شد و مشکلات زندگی برای او راحت‌تر شد.
هر خراسانی ز دشواری به آسانی رسید
تا سپاه و موکب تو در خراسان آمدند
هوش مصنوعی: هر کسی از خراسان با تلاش و سختی به راحتی به مقصد رسید و سپاه و کاروان تو نیز به خراسان رسیدند.
تا به ما باز آمدی گویی پس از عهد دراز
فر و زیب و حسن یوسف باز کنعان آمدند
هوش مصنوعی: وقتی که به ما برگشتی، انگار بعد از مدت طولانی، زیبایی و魅یّت یوسف از سرزمین کنعان به ما بازگشته است.
قبه الاسلام را کاندر دیانت اهل او
قبله اسلامیان و قطب ایمان آمدند
هوش مصنوعی: در دیانت این قوم، قبه‌الاسلام به عنوان مکان مقدس اسلامی و محل تجمع ایمان‌داران شناخته شد.
خسروا پیری و ضعفند آمده مهمان من
صد بلا بر جان من زین هر دو مهمان آمدند
هوش مصنوعی: پیری و ضعف به سراغ من آمده‌اند و مانند مهمانانی ناخوانده به زندگی‌ام وارد شده‌اند. این دو مهمان برای من دردسرهای زیادی به همراه دارند و وضعیت مرا بدتر کرده‌اند.
عذر استقبال من بپذیر کز پیری و ضعف
در تن و در جان من صدگونه نقصان آمدند
هوش مصنوعی: لطفاً عذر مرا بپذیر که به خاطر پیری و ضعف در جسم و روح، دچار نقص‌ها و کمبودهای زیادی شده‌ام.
هیچ بد عهدم مخوان زیرا زبان و لفظ من
جان و جاهت را ثناگو و دعا خوان آمدند
هوش مصنوعی: به هیچ‌وجه پیمان‌شکن خطاب نکن، زیرا کلام و گفتار من، مدح و دعاگوی جان و مقام تو هستند.
تا طبایع در مراتب برتر از آتش نیند
تا کواکب جز منازل زیر کیوان آمدند
هوش مصنوعی: تا زمانی که ویژگی‌ها و طبیعت‌ها به مقام‌هایی بالاتر از آتش نرسند، ستاره‌ها نیز به جز مکان‌هایی زیر سیاره کیوان نمی‌آیند.
باد چون کیوان و آتش عمر بی پایان تو
کز تو عمر و عهد بیدادی به پایان آمدند
هوش مصنوعی: باد به مانند ستاره کیوان است و آتش عمر تو بی‌پایان می‌باشد. ولی این عمر و زمان بی‌رحمی که از تو نشأت گرفته، به پایان رسیده است.