گنجور

شمارهٔ ۲۴

رخ تو روز منیر است و زلف تو شب داج
برید صبر مرا تیغ عشقشان اوداج
منم که روز منیرم زمان زمان گیرد
ز عشق روز منیر تو گونه شب داج
چو حاجبان سر زلفت سیاه پوشیده ست
چو خسروان دل و صبرم همی کند تاراج
رخ تو تخته عاج است و دست فتنه بر او
ز بهر بردن دلها دو خط نبشت زساج
به صحبت تو که خواندم تمام دفتر عشق
چو دیده دید خط ساج و تخته ای از عاج
چو روی خویش نمودی مرا صلاح مخواه
به هیچ حال نخواهد کس از خراب خراج
مرا ز بیم فراقت چگونه باشد دل
ز بیم باز چگونه بود دل دراج
تویی که تا به وجود آمد از عدم رخ تو
همیشه دیده و دل در خصومتند و لجاج
منم که تات بدیدم شده ست دیده من
چو نقش چهره چون دیبه تو بر دیباج
لب و دلم به لب و چهره تو مشتاقند
چنانکه ملت و دولت به شمس دین محتاج
نظام دولت اسلام و سنت اسلام
نهاده بر سر اسلام و دولت افسرو تاج
اجل محمد بن طاهر الحسینی کوست
به حسن مجد و جلالت زمانه را منهاج
ثناش روضه و الفاظ شاعران باران
عطاش کعبه و آمال زیران حجاج
گهی کند به سخن فضل صاحب استنباط
گهی کند به سخا جود حاتم استخراج
نمونه سخن او نوادر فراست
نتیجه هنر او معانی زجاج
خجل ز مدحت (او) لفظ اخطل و اعشی
دژم ز مادح او جان روبه و عجاج
امید را ز عطاهای او بود سیری
نیاز را ز جهان بدل او کند ازعاج
رواق دولت او نیست خالی از مهمان
براق حشمت او نیست فارغ از معراج
صناعت ادب از فضل او گرفت خطر
بضاعت هنر از رای او ربود رواج
زهی به فضل و معالی خهی به علم و به عدل
ستوده در همه عالم چو اعتدال مزاج
خرد لب است و در آن لب عبارت تو سخن
طمع شب است و در آن شب سخاوت تو سراج
عنایت تو دهد هر ضعیف را قوت
فصاحت تو کند هر فصیح را لجلاج
مثال دولت و بدخواه توست آهن و موم
نشان حشمت و بدگوی توست سنگ و زجاج
به شرق و غرب جهان ناشران شکر تواند
ز شاعران طبقات و ز زیران افواج
طبیب علت افلاس این زمانه تویی
ز مجلس تو بود خلق را امید علاج
ز حضرت تو به حاصل کنند عدل عمر
اگر به ظلم گراید زمانه چون حجاج
قلم به دست تو نساج دیبه سخن است
جز این نسیج نبافد همیشه این نساج
همه طرایف فضل و هنر نتیجه اوست
به هیچ وقت نبرد از این نتیجه نتاج
مگیر عیب گر آرم به مجلس تو سخن
به سوی کعبه بود لامحال رغبت حاج
کرانه جود چه لایق بود مدیح و ثنا
کرا نه اسب چه باید رکابی و اسراج
همیشه تا که نباشد زمانه بی افلاک
همیشه تا که نباشد ستاره بی اسراج
ستاره بر سر عمرت نهاده باد کلاه
زمانه بر تن قدرت فکنده باد دواج
زمانه پیش هوای تو بنده مطواع
ستاره زیر مراد تو مرکب هملاج

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رخ تو روز منیر است و زلف تو شب داج
برید صبر مرا تیغ عشقشان اوداج
هوش مصنوعی: چهره‌ی تو مانند روز روشن است و موهایت مانند شب تاریک. صبر من با عشق آن‌ها بریده شده است.
منم که روز منیرم زمان زمان گیرد
ز عشق روز منیر تو گونه شب داج
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که روزم به روشنی می‌گذرد، اما زمان به خاطر عشق تو، شبیه شب‌های تار می‌شود.
چو حاجبان سر زلفت سیاه پوشیده ست
چو خسروان دل و صبرم همی کند تاراج
هوش مصنوعی: وقتی که همراهان و نگهبانان زیبایی‌های تو موهای سیاه خود را پوشانده‌اند، دل و صبر من مانند خسروان به غارت رفته است.
رخ تو تخته عاج است و دست فتنه بر او
ز بهر بردن دلها دو خط نبشت زساج
هوش مصنوعی: چهره‌ات مانند تخته‌ی عاج زیباست و دستان فتنه‌گر بر آن می‌کوشند تا دل‌ها را ببرند و در کنار آن دو خط زیبا به شیوایی نوشته شده است.
به صحبت تو که خواندم تمام دفتر عشق
چو دیده دید خط ساج و تخته ای از عاج
هوش مصنوعی: وقتی به سخنان تو گوش دادم، تمام ماجرای عشق برایم روشن شد و همچون خطی زیبا و واضح، از جواهرات و زیبایی‌ها در مقابل دیدگانم قرار گرفت.
چو روی خویش نمودی مرا صلاح مخواه
به هیچ حال نخواهد کس از خراب خراج
هوش مصنوعی: وقتی چهره‌ات را به من نشان دادی، دیگر از هیچ کسی کمک نخواه و خواسته‌ای نداشته باش، زیرا هیچ کس از وضع خراب تو نمی‌تواند نجاتت دهد.
مرا ز بیم فراقت چگونه باشد دل
ز بیم باز چگونه بود دل دراج
هوش مصنوعی: دل من چگونه می‌تواند از ترس جدایی آرام بگیرد، در حالی که این دل از ترس بازگشت دوباره به آن حال و هوا در اضطراب است؟
تویی که تا به وجود آمد از عدم رخ تو
همیشه دیده و دل در خصومتند و لجاج
هوش مصنوعی: تو هستی که وقتی از نیستی به وجود آمدی، چهره‌ات همیشه در نگاه و دل‌ها با دشمنی و تعصب مواجه بوده است.
منم که تات بدیدم شده ست دیده من
چو نقش چهره چون دیبه تو بر دیباج
هوش مصنوعی: من کسی هستم که دیدم چگونه چهره‌ای زیبا مانند دیوانه‌ای نازک‌تر از دیباج به چشم می‌آید.
لب و دلم به لب و چهره تو مشتاقند
چنانکه ملت و دولت به شمس دین محتاج
هوش مصنوعی: لب و دل من به صورت و لب‌های تو بی‌نهایت دل‌باخته‌اند، مانند اینکه مردم و حکومت به نور شمس‌الدین نیاز دارند.
نظام دولت اسلام و سنت اسلام
نهاده بر سر اسلام و دولت افسرو تاج
هوش مصنوعی: حکومت اسلامی و قوانین آن بر اساس اصول و مبانی اسلام بنا شده است و این حکمت و قدرت را همچون تاجی بر سر خود قرار داده است.
اجل محمد بن طاهر الحسینی کوست
به حسن مجد و جلالت زمانه را منهاج
هوش مصنوعی: این شعر به شخصیتی از نسل حسین بن علی (ع) به نام محمد بن طاهر اشاره دارد و از ویژگی‌های برجسته و مقام ارجمند او در زمانه‌اش صحبت می‌کند. شاعر به عظمت و جایگاه مهم او در تاریخ و جامعه تأکید می‌کند و به نوعی از او به عنوان الگویی درخشان یاد می‌کند.
ثناش روضه و الفاظ شاعران باران
عطاش کعبه و آمال زیران حجاج
هوش مصنوعی: او ستایشش همانند بهشت و سخنان شاعران، باران رحمتش مثل کعبه و آمال حجاج است.
گهی کند به سخن فضل صاحب استنباط
گهی کند به سخا جود حاتم استخراج
هوش مصنوعی: گاهی انسان با سخنان خود فضیلت و دانشش را نشان می‌دهد و گاهی با بخشندگی و generosity خود، خصلت مثل حاتم طایی را به نمایش می‌گذارد.
نمونه سخن او نوادر فراست
نتیجه هنر او معانی زجاج
هوش مصنوعی: سخن او مانند نمونه‌های نادر و خاص است و نشان دهنده‌ی هوش و ذکاوت اوست. آثار او همچون معانی شفاف و روشن می‌باشند که به زیبایی و هنر او افزوده می‌شوند.
خجل ز مدحت (او) لفظ اخطل و اعشی
دژم ز مادح او جان روبه و عجاج
هوش مصنوعی: شعر به این معناست که شاعر از ستایش آن شخص احساس شرمندگی می‌کند و به دلیل ضعف واژه‌ها و لغات خود، از توانایی در توصیف او ناامید است. او خود را ناتوان از بیان زیبایی‌ها و ویژگی‌های خوب آن فرد می‌بیند و این موضوع او را اندوهگین کرده است.
امید را ز عطاهای او بود سیری
نیاز را ز جهان بدل او کند ازعاج
هوش مصنوعی: امید به نعمت‌های اوست و نیازهای ما از دنیا برطرف می‌شود. او می‌تواند این نیازها را به راحتی برآورده کند.
رواق دولت او نیست خالی از مهمان
براق حشمت او نیست فارغ از معراج
هوش مصنوعی: جایگاه و مقام او همیشه پذیرای مهمانان است و هیچ‌گاه از جلال و عظمت او بی‌نصیب نیست.
صناعت ادب از فضل او گرفت خطر
بضاعت هنر از رای او ربود رواج
هوش مصنوعی: هنر و ادب از نعمت‌های او بهره‌مند شدند و پیشرفت کردند. این نشان می‌دهد که توانایی‌ها و قدرت فکر او باعث شد که هنر به شکوفایی برسد.
زهی به فضل و معالی خهی به علم و به عدل
ستوده در همه عالم چو اعتدال مزاج
هوش مصنوعی: عجب که تو به فضل و مقام بلندی، و با دانش و عدالت خود در تمام جهان همواره ستوده می‌شوی، مانند تعادل در مزاج.
خرد لب است و در آن لب عبارت تو سخن
طمع شب است و در آن شب سخاوت تو سراج
هوش مصنوعی: عقل و دانش مانند لبی هستند که در آن سخن تو وجود دارد. شب نیز به نشانه‌ی آرزو و خواسته‌هاست که در آن روشنایی و سخاوت تو مانند چراغی می‌درخشد.
عنایت تو دهد هر ضعیف را قوت
فصاحت تو کند هر فصیح را لجلاج
هوش مصنوعی: هر ضعیفی با لطف و محبت تو قدرت و توانایی می‌یابد، و هر فردی که سخنوری ماهر است، به واسطه تو دچار سرگردانی و خجالت می‌شود.
مثال دولت و بدخواه توست آهن و موم
نشان حشمت و بدگوی توست سنگ و زجاج
هوش مصنوعی: دولت و دشمنی تو مانند آهن و موم است که یکی سخت و دیگری نرم است. همچنین نشانه‌ی شکوه و بدگویی تو مانند سنگ و شیشه است که یکی محکم و دیگری شکننده است.
به شرق و غرب جهان ناشران شکر تواند
ز شاعران طبقات و ز زیران افواج
هوش مصنوعی: در سراسر جهان، شاعران از طبقات مختلف مانند زنبوران عسل، شکر و شیرینی خود را منتشر می‌کنند و این هنر و آثارشان را به همه جا می‌رسانند.
طبیب علت افلاس این زمانه تویی
ز مجلس تو بود خلق را امید علاج
هوش مصنوعی: بر توست که درد فقر این زمانه را درمان کنی، زیرا مردم از وجود تو امید به بهبودی دارند.
ز حضرت تو به حاصل کنند عدل عمر
اگر به ظلم گراید زمانه چون حجاج
هوش مصنوعی: اگر عمر به عدل و انصاف گذر کند، از تو بهره‌مند خواهد شد، اما اگر زمانه به ظلم و ستم کشیده شود، همچنان که حجاج بود.
قلم به دست تو نساج دیبه سخن است
جز این نسیج نبافد همیشه این نساج
هوش مصنوعی: تو که با قلم در دست داری، همچون بافنده‌ای هستی که سخن را می‌بافی و جز این بافت از تو برنمی‌آید.
همه طرایف فضل و هنر نتیجه اوست
به هیچ وقت نبرد از این نتیجه نتاج
هوش مصنوعی: تمامی ویژگی‌ها و توانایی‌های برجسته و هنری که وجود دارد، نتیجه‌ی وجود اوست و هیچ‌گاه از این نتیجه جدا نخواهد شد.
مگیر عیب گر آرم به مجلس تو سخن
به سوی کعبه بود لامحال رغبت حاج
هوش مصنوعی: اگر در جمع تو سخن از عیوب کسی به میان آید و به کعبه اشاره شود، ممکن است به ناچار برای زیارت و حاجت خواهی توجّه نشان دهم.
کرانه جود چه لایق بود مدیح و ثنا
کرا نه اسب چه باید رکابی و اسراج
هوش مصنوعی: بخشش و generosity او سزاوار ستایش و تمجید است و نه مثل اسب که فقط به رکاب و زین نیاز دارد، بلکه این احساس شایسته‌ی احترام و تقدیر است.
همیشه تا که نباشد زمانه بی افلاک
همیشه تا که نباشد ستاره بی اسراج
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهان از آسمان و ستاره‌ها خالی نباشد، همیشه تغییرات و تحولات ادامه خواهد داشت.
ستاره بر سر عمرت نهاده باد کلاه
زمانه بر تن قدرت فکنده باد دواج
هوش مصنوعی: ستاره بر سر عمر تو کلاه گذاشته و زمانه بر تن قدرت تو ردا افکنده است.
زمانه پیش هوای تو بنده مطواع
ستاره زیر مراد تو مرکب هملاج
هوش مصنوعی: زمانه به خواسته‌های تو تسلیم است و ستاره‌ها زیر فرمان تو مانند مرکبی مطیع هستند.