شمارهٔ ۲۱
طرف چمن که خلعت فصل بهار یافت
بی بت جمال بتکده قندهار یافت
هر زینتی که گم شده بود از زمین باغ
جوینده با طراوت فصل بهار یافت
جادوست چار طبع که چندین هزار نقش
طبع چمن به واسطه هر چهار یافت
از زاغ زینهار نمی یافت عندلیب
اکنون به فر دولت گل زینهار یافت
میخواره وار بلبل گل دوست مست گشت
گویی ز گل نسیم می خوشگوار یافت
گل جوی و می پرست که اطراف باغ دید
یک غم نیافت در دل و صد غمگسار یافت
از چشم ابرها دهن لاله ها لعل
بی بحر و بی صدف گهر شاهوار یافت
وقت بهار عاشق دلتنگ یار جوی
رخسار یار برطرف لاله زار یافت
بلبل که زیر شاخ گل تر قرار جست
رضوان نبود و روضه دارالقرار یافت
عاشق همی قرار نیابد چو زلف یار
کز باد صبحدم خبر زلف یار یافت
چشم چمن ز لاله و گل روی یار دید
گوش سمن ز گوهر و در گوشوار یافت
ناگشته پیر قد بنفشه خمیده ماند
ناخورده باده دیده نرگس خمار یافت
رخسار لاله تازه چو لعلی است آبدار
گویی به بارگاه خداوند بار یافت
نرگس چو خسروان کله از در و زر گزید
گویی ز جود مجلس عالی نثار یافت
فرزند مجددین شرف الساده شمس دین
کز کردگار فضل و شرف بی شمار یافت
جعفر کز آل جعفر صادق یگانه گشت
از بس که فضل و مرتبت (از) کردگار یافت
آن صدر روزگار که خوش روزگار شد
آن کس که پیش خدمت او روزگار یافت
پیوسته سرخ روی بود زر جعفری
گویی که زر جعفری از وی عیار یافت
فرزند حیدر آمد و جوینده ظفر
در سیر کلک او اثر ذوالفقار یافت
آن را که بود دل به هزار آرزو اسیر
چون یافت فر خدمت او هر هزار یافت
پیشش ستاره با همه رتبت پیاده شد
کو را زمانه در همه میدان سوار یافت
ای آنکه در ثنای تو شاعر برات دید
ای آنکه از یمین تو زایر یسار یافت
آن را که در وفاق تو غم بود شاد گشت
و آن کس که در خلاف تو گل جست خار یافت
خرم تر است طبع زمانه ز عهد تو
از عاشقی که لذت بوس و کنار یافت
روشن تر است رای تو در حل مشکلات
از چشم آن که راحت روی نگار یافت
طامع همیشه جود تو را حق گزار دید
مجرم همیشه حلم تو را بردبار یافت
در وصف تو درخت سخن برگ و بار کرد
وز بذل تو لباس سخا پود و تار یافت
نطق از کمال منقبت تو نطاق بست
شعر او جمال مرتبت تو شعار یافت
اندر رسوم مجلس تو عقل بنگریست
هر رسم را دلیل هزار افتخار یافت
جوینده دقایق افعال مهتران
در مهر و کین تو اثر نور و نار یافت
در خدمت تو مفلس بی سیم سیم کرد
وز مدحت تو شاعر بی کار کار یافت
لفظ زمانه محمدت یادگار گفت
کز مصطفا وجود تو را یادگار یافت
آن کس که فضل و قول تو را گفتگوی کرد
با علم مرتضی سخن یار غار یافت
وان کز جهان تفحص احوال شعر کرد
در مدحت تو شعرا مرا آبدار یافت
گویای مدح مدح تو را نامدار گفت
جویای عهد عهد مرا استوار یافت
تا جای در حصار امان باشد از خدای
هر بنده کو حمایت پروردگار یافت
پیوسته در حصار امان باشی از خدای
به زین نیافت هر که به عالم حصار یافت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
طرف چمن که خلعت فصل بهار یافت
بی بت جمال بتکده قندهار یافت
هوش مصنوعی: در کنار چمن که فصل بهار لباس زیبایی به خود گرفت، بیوجود زیبایی معشوق، به یادآورنده معبودی در قندهار شد.
هر زینتی که گم شده بود از زمین باغ
جوینده با طراوت فصل بهار یافت
هوش مصنوعی: در فصل بهار، هر چیزی که در باغ گم شده بود، به طرز طراوت بخشی پیدا شد.
جادوست چار طبع که چندین هزار نقش
طبع چمن به واسطه هر چهار یافت
هوش مصنوعی: چهار نوع طبیعت جادوگری است که به واسطه هر یک از آنها، هزاران نقش و تصویر از زیباییهای چمن پدید میآید.
از زاغ زینهار نمی یافت عندلیب
اکنون به فر دولت گل زینهار یافت
هوش مصنوعی: زاغ (کلاغ) از نزدیک شدن به قفس و خطر دوری میکند، اما اکنون بلبل به لطف و نعمت و خوشبختی دست یافته و از اوضاع بهتری برخوردار شده است.
میخواره وار بلبل گل دوست مست گشت
گویی ز گل نسیم می خوشگوار یافت
هوش مصنوعی: بلبلی که مست و سرمست از گل عشق است، گویی با نسیم خوشگون گل، سرخی و شوری خاصی به دست آورده و شاداب و شگفتانگیز شده است.
گل جوی و می پرست که اطراف باغ دید
یک غم نیافت در دل و صد غمگسار یافت
هوش مصنوعی: گل و جویبار را دوست داشته باش، زیرا وقتی که به دور و بر باغ نگریستی، نه غمی در دل یافتی و نه غمگساری پیدا کردی.
از چشم ابرها دهن لاله ها لعل
بی بحر و بی صدف گهر شاهوار یافت
هوش مصنوعی: چشم ابرها بر روی گلهای لاله میبارد و آنها را با زیبایی و درخشندگی خاصی میپوشاند، مثل جواهراتی شگفتانگیز که به صورت طبیعی و بدون نیاز به دریا یا صدف به دست آمدهاند.
وقت بهار عاشق دلتنگ یار جوی
رخسار یار برطرف لاله زار یافت
هوش مصنوعی: در فصل بهار، عاشق نسبت به معشوق خود احساس دلتنگی میکند و در جستجوی چهرهی او، زیباییهای گلزار را میبیند.
بلبل که زیر شاخ گل تر قرار جست
رضوان نبود و روضه دارالقرار یافت
هوش مصنوعی: بلبل که در زیر شاخههای گل تازه نشسته بود، بهشت را نیافت و به مکان امن و آرامش رسید.
عاشق همی قرار نیابد چو زلف یار
کز باد صبحدم خبر زلف یار یافت
هوش مصنوعی: عاشق هیچ وقت آرام نمیگیرد، مانند موهای محبوبش که در نسیم صبحگاهی به اهتزاز درآمده و زیباییاش را نشان میدهد.
چشم چمن ز لاله و گل روی یار دید
گوش سمن ز گوهر و در گوشوار یافت
هوش مصنوعی: چشم چمن زیبایی لاله و گل را از چهره یار مشاهده کرد و گوش سمن صدای زیبا و درخشانی را که به گوشوارهای آویخته شده، شنید.
ناگشته پیر قد بنفشه خمیده ماند
ناخورده باده دیده نرگس خمار یافت
هوش مصنوعی: پیرمردی که هنوز جوانی خود را نچشیده و به تازگی به سن و سال بزرگسالی نرسیده، همچنان به حالت خمیده و افسرده است. او هنوز جوهر خوشی را نچشیده و در چشمهایش نشانههایی از غم و خمار دیده میشود.
رخسار لاله تازه چو لعلی است آبدار
گویی به بارگاه خداوند بار یافت
هوش مصنوعی: صورت گل لاله تازه همچون مرواریدی درخشان است، گویی که در حضور خداوند به مقام والایی دست یافته است.
نرگس چو خسروان کله از در و زر گزید
گویی ز جود مجلس عالی نثار یافت
هوش مصنوعی: نرگس مانند پادشاهان بزرگ، سر و شکوهی از طلا و زر را انتخاب کرده است، گویی از بخشش و سخاوت یک مجلس مهم بهرهمند شده است.
فرزند مجددین شرف الساده شمس دین
کز کردگار فضل و شرف بی شمار یافت
هوش مصنوعی: فرزند مجددین، شرف و بزرگی را از جانب خداوند که دارای نعمتها و فضایل بیپایان است، به دست آورده است.
جعفر کز آل جعفر صادق یگانه گشت
از بس که فضل و مرتبت (از) کردگار یافت
هوش مصنوعی: جعفر از نسل امام جعفر صادق، به دلیل برخورداری از فضل و مقام والا، در نظر خداوند منحصر به فرد و خاص شده است.
آن صدر روزگار که خوش روزگار شد
آن کس که پیش خدمت او روزگار یافت
هوش مصنوعی: زمانی که فردی در اوج خوشبختی و سعادت قرار میگیرد، این امر به دلیل آن است که شخصی در خدمت او بوده و به او کمک کرده است.
پیوسته سرخ روی بود زر جعفری
گویی که زر جعفری از وی عیار یافت
هوش مصنوعی: همیشه صورت او سرخ و زیباست، گویی زر جعفری از او زیبایی گرفته است.
فرزند حیدر آمد و جوینده ظفر
در سیر کلک او اثر ذوالفقار یافت
هوش مصنوعی: فرزند حیدر به دنیا آمد و کسی که به دنبال پیروزی بود، در حرکت قلم او نشانهای از شمشیر ذوالفقار را یافت.
آن را که بود دل به هزار آرزو اسیر
چون یافت فر خدمت او هر هزار یافت
هوش مصنوعی: کسی که دلش به هزار آرزو گرفتار است، وقتی که به خدمت او برسد، تمام آرزوهایش را به دست میآورد.
پیشش ستاره با همه رتبت پیاده شد
کو را زمانه در همه میدان سوار یافت
هوش مصنوعی: در حضور او، حتی ستارهها با تمام اعتبارشان پایین آمدهاند، زیرا او را زمانه در هر عرصهای برتر و پیروز یافته است.
ای آنکه در ثنای تو شاعر برات دید
ای آنکه از یمین تو زایر یسار یافت
هوش مصنوعی: ای کسی که شاعر در مدح تو ثواب و پاداش دیده است، ای کسی که از سمت راست تو زائری از سمت چپ برخوردار شده است.
آن را که در وفاق تو غم بود شاد گشت
و آن کس که در خلاف تو گل جست خار یافت
هوش مصنوعی: آن کسی که در اتفاق و همراهی با تو غم و اندوه داشت، خوشحال شد و آن کسی که در مخالفت با تو به دنبال شادی بود، غمی بزرگ را یافت.
خرم تر است طبع زمانه ز عهد تو
از عاشقی که لذت بوس و کنار یافت
هوش مصنوعی: زمانه حال از زمان تو خوشتر و شادابتر است، چرا که عاشقان اکنون از لذت بوسیدن و نزدیکی برخوردارند.
روشن تر است رای تو در حل مشکلات
از چشم آن که راحت روی نگار یافت
هوش مصنوعی: دیدگاه و مشورت تو در یافتن راهحلها به مراتب بهتر و واضحتر است از کسی که تنها به زیباییهای ظاهری غره شده است.
طامع همیشه جود تو را حق گزار دید
مجرم همیشه حلم تو را بردبار یافت
هوش مصنوعی: کسی که دنبال بهرهمندی از بخشش و generosity تو باشد، همیشه آن را شایسته میداند. از سوی دیگر، فردی که مرتکب خطا میشود، همواره بردباری و صبر تو را میبیند.
در وصف تو درخت سخن برگ و بار کرد
وز بذل تو لباس سخا پود و تار یافت
هوش مصنوعی: در مورد تو، درخت با برگها و میوههایش سخن گفت و از بخشش تو، لباس سخاوت به هم بافت.
نطق از کمال منقبت تو نطاق بست
شعر او جمال مرتبت تو شعار یافت
هوش مصنوعی: سخن از فضیلتهای تو آغاز شد و شعر به زیبایی جایگاه تو اشاره کرد و به نوعی نمایانگر آن شد.
اندر رسوم مجلس تو عقل بنگریست
هر رسم را دلیل هزار افتخار یافت
هوش مصنوعی: در مراسم و مجالس تو، عقل به بررسی رسوم و قواعد پرداخت و برای هر یک از آنها هزار و یک دلیل برای افتخار یافت.
جوینده دقایق افعال مهتران
در مهر و کین تو اثر نور و نار یافت
هوش مصنوعی: کسی که در پی درک رفتارهای مهمترهاست، در عشق و دشمنی تو نشانهای از روشنایی و تاریکی را پیدا کرده است.
در خدمت تو مفلس بی سیم سیم کرد
وز مدحت تو شاعر بی کار کار یافت
هوش مصنوعی: در کنار تو، آدم بیپولی با تار و پود زندگیاش یعنی بیپول، جلا پیدا کرد و شاعر بیکار به خاطر تمجید و تعریف از تو، مشغول به کار شد.
لفظ زمانه محمدت یادگار گفت
کز مصطفا وجود تو را یادگار یافت
هوش مصنوعی: زمانه محمد، یادگاری از اوست که نشان میدهد وجود تو، یادگار پیامبر است.
آن کس که فضل و قول تو را گفتگوی کرد
با علم مرتضی سخن یار غار یافت
هوش مصنوعی: کسی که دانش و سخن تو را با علم و دانش علی (ع) مقایسه کند، به گفتگو و دوستی با او همانند یار غار دست پیدا میکند.
وان کز جهان تفحص احوال شعر کرد
در مدحت تو شعرا مرا آبدار یافت
هوش مصنوعی: شخصی که به جستوجوی وضعیت شعر پرداخته و در ستایش تو شعرها را خوانده، متوجه شده که من از لطف و زیبایی برخوردارم.
گویای مدح مدح تو را نامدار گفت
جویای عهد عهد مرا استوار یافت
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که کسی که به ستایش تو میپردازد، نامی بلند و معروف دارد و در تلاش است تا توافق و پیمانی که با من داشته است را محکم و مستحکم ببیند.
تا جای در حصار امان باشد از خدای
هر بنده کو حمایت پروردگار یافت
هوش مصنوعی: تا زمانی که در مرزهای امنیت قرار داریم، هر بندهای که از حمایت و یاری پروردگار برخوردار باشد، در امان خواهد بود.
پیوسته در حصار امان باشی از خدای
به زین نیافت هر که به عالم حصار یافت
هوش مصنوعی: در تمام دوران زندگی خود تحت حمایت و مراقبت خداوند قرار داری، زیرا هر کسی که به دنیای امن و حامی وارد شود، از آسیبها در امان خواهد بود.