گنجور

شمارهٔ ۲۰

تا دلم در دست آن سیمین بر سنگین دل است
زیر پای من ز آب چشم و خون دل گل است
جز جفای من نگردد در دل سنگین او
بر ندارد سنگ خارا آنچه او را در دل است
نیست نرمی در دلش با دیده پرآب من
سنگ را از آب دیده نرم کردن مشکل است
تا دل سنگین او سازد همی اسباب هجر
از دل مسکین من اسباب شادی زایل است
بابلی چشم است و زنگی زلف و رومی عارضین
آینه با صورت او زنگ و روم و بابل است
خوابم اندر دیده بسمل شد زتیغ هجر او
گر رخم پر خون شدست آن خون زخون بسمل است
نوش جان افزای (دارد) در لب نوشین چرا
پاسخ تلخش مرا پیوسته زهر قاتل است
تا به منزل رفت و محمل خواست بر عزم سفر
جایگاه ماه منزل بود اکنون محمل است
گر به راه اندر زمنزل کاروان را چاره نیست
کاروان عشق او را در دل من منزل است
در دلم بی او صبوری نیست کاندر کیش عشق
بی جمال روی دلبر صبر کردن باطل است
یاد باد آن روز کز دیدار او گفتی دلم
هر چه دل را باید از شادی مرا آن حاصل است
گر مراد کرد از وصال او فراقش بی نصیب
از عطای مجلس عالی نصیبم کامل است
سید سادات شرق و غرب کاندر شرق و غرب
هر که بیتی شعر گوید مدح او را قایل است
عمده اسلام ابوالقاسم علی کاسلام از او
در حریم اهتمام و در نعیم شامل است
آن خداوندی که پیش همت و بر و عطاش
آسمان بی قدر و کان درویش و دریا مبخل است
چون سخن در جود او رانند دریا ممسک است
چون حدیث از علم او گویند سحبان باقل است
کعبه آل نبی شد قبله آل علی
دوستدار کعبه و قبله است هر کو عاقل است
چون علی ذات شریفش صدر و بدر عالم است
چون نبی قدر رفیعش صدر و بدر محفل است
از مدیحش عاجل و آجل همی حاصل شود
دیده معطی کز او هم عاجل و هم آجل است
آنکه از اقبال مدحش خیر آجل کسب کرد
از قبول مجلس او در عطای عاجل است
دیگران در مال و نعمت کسب کردن مایلند
او به نام نیک و نعمت بذل کردن مایل است
بار شکرش را مکان برگردن هر زایر است
زر جودش را وطن در کیسه هر سایل است
حاسدان را گر جراحتهاست بر دلها از او
حشمت او بر جراحتهای ایشان پلپل است
از حلیمی گرچه مستعجل نباشد وقت خشم
از کریمی در قبول معذرت مستعجل است
در امان عدل و بذلش ترمذ و اطراف او
کرخ بغدادست پنداری و نهر معقل است
شاه شاهان پادشا سنجر که شرق و غرب را
شهریار کامگار و پادشاه عادل است
در پناه رایت او در امان تیغ او
از ثریا تا ثری از کاشغر تا موصل است
خان ترکستان ز دست بندگانش نایب است
خسرو غزنی ز دست نایبانش عامل است
هر غلام از نعمتش با نعمت صد خسرو است
هر امیر از لشکرش با حشمت صد هر قل است
اعتمادش بر ضمیر اوست در تدبیر ملک
بس ضمیرا کو ز تدبیر ممالک غافل است
بکر اگر حامل شود نادر بود نزدیک خلق
لفظ بکر او ز انواع معانی حامل است
بذله ای از بذل او سرمایه صد مفلس است
فضه ای از فضل او پیرایه صد فاضل است
مدحت او پیشه کردم تا مرا مقبل کند
مدحت او پیشه کردن پیشه هر مقبل است
وهم من در موج دریای مدیحش غرقه شد
نیست عیب از وهم من دریای او بی ساحل است
تا همی وحشت قرین او بود کو غمگن است
تا همی دهشت ندیم او بود کو بیدل است
وحشت و دهشت نصیب حاسدش باد از جهان
جز حسودش کیست کین هر دو صفت را قابل است
اوست در دعوی جود و مجد و داد و دین به حق
واندرین هر چار دعوی بدسگالش مبطل است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا دلم در دست آن سیمین بر سنگین دل است
زیر پای من ز آب چشم و خون دل گل است
هوش مصنوعی: تا وقتی که دل من در اختیار آن معشوق زیبای سرد و سنگین‌دل است، زیر پای من دنیایی از اشک و درد وجود دارد که به مانند گلی در آب و خون است.
جز جفای من نگردد در دل سنگین او
بر ندارد سنگ خارا آنچه او را در دل است
هوش مصنوعی: جز ناراحتی من، هیچ‌چيزی در دل او سنگینی نمی‌کند. حتی سنگ سخت نیز نمی‌تواند آنچه را که در دل او است، تحمل کند.
نیست نرمی در دلش با دیده پرآب من
سنگ را از آب دیده نرم کردن مشکل است
هوش مصنوعی: دل او هیچ نرمی و احساسی ندارد و من با چشمان پر از اشک نمی‌توانم سنگ را از آب اشک نرم کنم؛ این کار بسیار دشوار است.
تا دل سنگین او سازد همی اسباب هجر
از دل مسکین من اسباب شادی زایل است
هوش مصنوعی: دل سنگین او در حال آماده‌سازی و ایجاد مشکلات جدایی است، در حالی که دل من که بیچاره و مسکین است، تمام روزنه‌های شادابی و خوشحالی‌اش را از دست می‌دهد.
بابلی چشم است و زنگی زلف و رومی عارضین
آینه با صورت او زنگ و روم و بابل است
هوش مصنوعی: چشم او به زیبایی و جذابیت بابل می‌ماند، زلف‌هایش مانند رنگ زنگ است و چهره‌اش شبیه رومیان است. این ترکیب از زیبایی‌ها در آینه صورتش جلوه‌گر است، که به نوعی نشان‌دهنده تأثیر فرهنگ‌ها و زیبایی‌های مختلف بر یکدیگر است.
خوابم اندر دیده بسمل شد زتیغ هجر او
گر رخم پر خون شدست آن خون زخون بسمل است
هوش مصنوعی: در چشمان من خواب، به مانند زخمی از تیغ جدایی او است. اگر لبخندم پر از خون شده، آن خون از درد و زخم جدایی است.
نوش جان افزای (دارد) در لب نوشین چرا
پاسخ تلخش مرا پیوسته زهر قاتل است
هوش مصنوعی: نوشیدنی لذت‌بخش چرا جواب تلخ من را می‌دهد؛ این پاسخ دائماً مانند زهر کشنده است.
تا به منزل رفت و محمل خواست بر عزم سفر
جایگاه ماه منزل بود اکنون محمل است
هوش مصنوعی: او به منزل رسید و خواست مرکبش را آماده کند. در این میان، مکان او به عنوان منزلگاه، جایی بود که ماه در آن قرار داشت و اکنون زمان حرکت با مرکب فرا رسیده است.
گر به راه اندر زمنزل کاروان را چاره نیست
کاروان عشق او را در دل من منزل است
هوش مصنوعی: اگر در مسیر زمان به کاروانی برسی، چاره‌ای جز ادامه دادن نخواهی داشت؛ زیرا کاروان عشق او در دل من ساکن است.
در دلم بی او صبوری نیست کاندر کیش عشق
بی جمال روی دلبر صبر کردن باطل است
هوش مصنوعی: در دل من بی‌او تحملی نیست، زیرا در عشق، صبر کردن بدون زیبایی محبوب بی‌فایده است.
یاد باد آن روز کز دیدار او گفتی دلم
هر چه دل را باید از شادی مرا آن حاصل است
هوش مصنوعی: یاد آن روز بخیر که وقتی او را دیدم، دل من پر از شادی شد و همه چیزهایی که هر دل باید داشته باشد، برای من در آن لحظه به دست آمد.
گر مراد کرد از وصال او فراقش بی نصیب
از عطای مجلس عالی نصیبم کامل است
هوش مصنوعی: اگر در پی پیوستن به او هستم، ولی فراق و دوری‌ام از او نصیبم شده، از لطف و برکت آن مجلس عالی که در آن مناسبت‌ها و محبت‌ها وجود دارد، به اندازه کافی بهره‌مند شده‌ام.
سید سادات شرق و غرب کاندر شرق و غرب
هر که بیتی شعر گوید مدح او را قایل است
هوش مصنوعی: سید، بزرگ‌ترین فرزند پیامبر، در شرق و غرب شناخته شده است. هر کسی که شعری بگوید، به ستایش او می‌پردازد و به عظمت او اعتراف می‌کند.
عمده اسلام ابوالقاسم علی کاسلام از او
در حریم اهتمام و در نعیم شامل است
هوش مصنوعی: اساس و بنیاد اسلام در وجود ابوالقاسم علی است و او در این حوزه مورد توجه و احترام خاصی قرار دارد و در تمام نعمت‌ها و خوشبختی‌ها نیز شامل حال اوست.
آن خداوندی که پیش همت و بر و عطاش
آسمان بی قدر و کان درویش و دریا مبخل است
هوش مصنوعی: خداوندی که با اراده و بخشش‌هایش، آسمان را بی‌اهمیت و زمین را برای افراد فقیر و دریا را کم‌مایه نشان می‌دهد.
چون سخن در جود او رانند دریا ممسک است
چون حدیث از علم او گویند سحبان باقل است
هوش مصنوعی: زمانی که سخن از generosity و بخشندگی او به میان می‌آید، دریا هم کم می‌آورد و سکوت می‌کند. و زمانی که از علم و دانش او صحبت می‌شود، اسب سحبان هم عاجز و کم‌شأن می‌شود.
کعبه آل نبی شد قبله آل علی
دوستدار کعبه و قبله است هر کو عاقل است
هوش مصنوعی: کعبه که محل تبرک و پرستش است، به خاطر جایگاه اهل بیت پیامبر، به سمت آنان توجه دارد. هر کس که عاقل و با درایت باشد، عشق و ارادت به کعبه و اهل بیت آن را در دل دارد.
چون علی ذات شریفش صدر و بدر عالم است
چون نبی قدر رفیعش صدر و بدر محفل است
هوش مصنوعی: علی با ذات نیکو و والایش، در میان جهان همچون ستاره‌ای درخشان است. او مانند پیامبر، در جمع مردم و محافل، دارای مقام و جایگاهی بسیار بلند و رفیع است.
از مدیحش عاجل و آجل همی حاصل شود
دیده معطی کز او هم عاجل و هم آجل است
هوش مصنوعی: هر کس که به وصف و ستایش او بپردازد، هم در این دنیا و هم در آخرت بهره‌مند خواهد شد، زیرا او خود نیز در هر دو جهان بخشنده و عطا کننده است.
آنکه از اقبال مدحش خیر آجل کسب کرد
از قبول مجلس او در عطای عاجل است
هوش مصنوعی: کسی که از نعمت و خوش‌شانسی به خاطر ستایش او بهره‌مند شده، از پذیرفته شدن در مجالس او و دریافت نعمت‌های فوری بهره می‌برد.
دیگران در مال و نعمت کسب کردن مایلند
او به نام نیک و نعمت بذل کردن مایل است
هوش مصنوعی: برخی افراد به جمع کردن ثروت و امکانات علاقه دارند، اما او تمایل دارد تا نام نیک بسازد و از داشته‌های خود در راه کمک به دیگران بهره‌برداری کند.
بار شکرش را مکان برگردن هر زایر است
زر جودش را وطن در کیسه هر سایل است
هوش مصنوعی: هر فردی که به سفر می‌رود، وظیفه دارد که شکر نعمات و خوبی‌ها را بر دوش خود حس کند. همچنین، دارایی و خلاقیت برخی افراد باید در خدمت دیگران قرار بگیرد و این generosity باید در زندگی دیگران تجلی یابد.
حاسدان را گر جراحتهاست بر دلها از او
حشمت او بر جراحتهای ایشان پلپل است
هوش مصنوعی: اگر حسودان از دل‌ها جراحتی دارند، باید بدانند که عظمت او بر روی زخم‌های آن‌ها مانند مرهمی است.
از حلیمی گرچه مستعجل نباشد وقت خشم
از کریمی در قبول معذرت مستعجل است
هوش مصنوعی: هر چند فردی که با حوصله است ممکن است در زمان خشمش شتابزده عمل نکند، اما فردی بزرگوار و بخشنده در پذیرش عذر و پوزش همیشه سریع و آماده است.
در امان عدل و بذلش ترمذ و اطراف او
کرخ بغدادست پنداری و نهر معقل است
هوش مصنوعی: در پناه عدالت و بخشندگی او، ترمذ و مناطق اطراف آن مانند کرخ بغداد به نظر می‌رسند و رودخانه معقل جاری است.
شاه شاهان پادشا سنجر که شرق و غرب را
شهریار کامگار و پادشاه عادل است
هوش مصنوعی: شاه سنجر، که پادشاهی شایسته و عادل است، در شرق و غرب حکومت می‌کند و به عنوان بزرگ‌ترین پادشاه شناخته می‌شود.
در پناه رایت او در امان تیغ او
از ثریا تا ثری از کاشغر تا موصل است
هوش مصنوعی: در زیر سایه‌ی پرچم او، از خنجر دشمن در امان هستیم و این امنیت از فراز کوه‌های ثریا تا مناطق کاشغر و موصل برقرار است.
خان ترکستان ز دست بندگانش نایب است
خسرو غزنی ز دست نایبانش عامل است
هوش مصنوعی: خان ترکستان به‌واسطه‌ی زیر دستانش دارای قدرت و نفوذ است، و خسرو غزنی نیز به خاطر نمایندگانش در مدیریت امور خود تأثیرگذار است.
هر غلام از نعمتش با نعمت صد خسرو است
هر امیر از لشکرش با حشمت صد هر قل است
هوش مصنوعی: هر فردی که از نعمت و ثروت برخوردار است، به اندازه‌ی آن ثروت ارزشمند است و هر فرمانروا که از پیروان و لشکر خود به خوبی حمایت کند، به اندازه‌ی قدرت و شکوه آن لشکر ارزشمند می‌باشد.
اعتمادش بر ضمیر اوست در تدبیر ملک
بس ضمیرا کو ز تدبیر ممالک غافل است
هوش مصنوعی: او به ضمیر و درون خود اعتماد دارد و در مدیریت کشورش به این درون‌نگری تکیه می‌کند، در حالی که بسیاری از کسانی که مدیریت کشورها را بر عهده دارند، از این سوژه غافل هستند.
بکر اگر حامل شود نادر بود نزدیک خلق
لفظ بکر او ز انواع معانی حامل است
هوش مصنوعی: اگر زنی باکره فرزندی به دنیا آورد، این امر نزد مردم نادر و کمیاب است، زیرا که واژه "بکر" در واقع معانی مختلف و گوناگونی دارد که هر کدام از آن‌ها قابل تفسیر است.
بذله ای از بذل او سرمایه صد مفلس است
فضه ای از فضل او پیرایه صد فاضل است
هوش مصنوعی: ارزش و کرامت بخشش او به قدری زیاد است که با یک کمکی از او می‌توان به‌اندازه صد فرد بی‌پول بهره‌مند شد و یکی از نعمت‌های او به اندازه زینت و فضیلت صد فرد دانشمند است.
مدحت او پیشه کردم تا مرا مقبل کند
مدحت او پیشه کردن پیشه هر مقبل است
هوش مصنوعی: من به ستایش او پرداختم تا نظرش را جلب کنم و در واقع، ستایش او کار هر کسی است که به دنبال دعوت و خوشامد گویی است.
وهم من در موج دریای مدیحش غرقه شد
نیست عیب از وهم من دریای او بی ساحل است
هوش مصنوعی: فکر من در دریای عظمت و زیبایی او غرق شده است، اما این نقص از من نیست، زیرا دریای وجود او انتهایی ندارد و در برابرش، من فقط یک خیال هستم.
تا همی وحشت قرین او بود کو غمگن است
تا همی دهشت ندیم او بود کو بیدل است
هوش مصنوعی: تا زمانی که وحشت و ترس با او همراه است، او غمگین خواهد بود. و تا زمانی که بی‌دلی و بی‌احساسی با او باشد، او دلشوره و نگرانی خواهد داشت.
وحشت و دهشت نصیب حاسدش باد از جهان
جز حسودش کیست کین هر دو صفت را قابل است
هوش مصنوعی: بگذار حسودش از زندگی وحشت و ترس را بچشد، زیرا جز حسادت چه کسی در این دنیا وجود دارد که این دو ویژگی را تحمل کند؟
اوست در دعوی جود و مجد و داد و دین به حق
واندرین هر چار دعوی بدسگالش مبطل است
هوش مصنوعی: او در بحث سخاوت، منزلت، عدالت و دین، بر حق است و در این چهار موضوع، هر گونه ادعای بدخواهانه او باطل است.