گنجور

شمارهٔ ۲

همی تا بقا ممکن است آسمان را
بقا باد سلطان سلطان نشان را
خداوند عالم که بفزود رتبت
زتختش زمین را ز تاج آسمان را
شهنشاه سنجر که بستد به خنجر
روان ملکشاه و الب ارسلان را
کران تا کران ملک او گشت گیتی
معین شده بنده ای هر کران را
شهان را به گرز گران کرد عاجز
چنین معجزات است گرز گران را
به زنجیر طاعت درآورد گردن
بدان خنجر سرفشان سرکشان را
سرفتح و نصرت همی سجده آرد
به رزم آن سر خنجر سرفشان را
به یک بنده عاجز کند دولت او
هزار اردشیر و هزار اردوان را
شهنشاه گیتی ستان است و شاهان
مسخر شهنشاه گیتی ستان را
زهی پادشاهی که فتح است و حرمت
ز ملکت زمین را ز حکمت زمان را
به بازار عدل تو از بس روایی
روان طیره گشته است نوشین روان را
تویی شاه مشرق تویی شاه مغرب
به حجت چه حاجت بود مر عیان را
ولیکن ببخشی چو زین بی نیازی
گهی مشرق این را گهی مغرب آن را
تو فرموده ای خلعت شهریاری
به گیتی فلان و فلان و فلان را
ز تو ملک و جان (بهر) هر ملک داری
چه غایت بود منت ملک و جان را
بساط تو بوسیدن و بنده بودن
به شاهی رسانید فغفور و خان را
زبان جز تو را شاه شاهان نخواند
به از راست گفتن چه باشد زبان را
دهان تا ثنای تو را ره گذر شد
ثناگوی شد هر دهانی زبان را
جهان را جهان بخش صاحب قرانی
که باشد قرین چون تو صاحب قران را
ظفر با عنان و رکاب تو باشد
هزار آفرین آن رکاب و عنان را
به نامت امان یافت دینار و دنیا
عطای تو چون خوار کرد این و آن را
بقای تو شد پاسبان شریعت
بقای ابد زیبد این پاسبان را
سنان چو نیلوفرت لاله گون شد
چه مایه دهی خون دشمن سنان را
رخ بدسگال تو از بیم تیغت
مدد می دهد زردی زعفران را
سرشک مخالف ز سهم سنانت
حکایت کند سرخی ارغوان را
ز شاهان تو را جاودان است دولت
تو زیبی و بس دولت جاودان را
نیاید تو را نقص در شهریاری
از آن سان که عیب ایزد غیب دان را
جهان را به ملک تو باشد تفاخر
به گوهر تفاخر بود بحر و کان را
به عدل تو خرم بود دین و دنیا
به باران بود خرمی بوستان را
به شعر روان گفت مدحت روانم
روایی فزون است شعر روان را
همی تا بماند جهان جهنده
جهان دار بادی جهان جهان را
به دیوان تو اقتدا داد و دین را
به فرمان تو التجا انس و جان را

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همی تا بقا ممکن است آسمان را
بقا باد سلطان سلطان نشان را
هوش مصنوعی: تا زمانی که بقای آزاد ممکن باشد، آسمان را برکت برای سلطان باد.
خداوند عالم که بفزود رتبت
زتختش زمین را ز تاج آسمان را
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، جایگاه و مقام خود را از بالای زمین تا بالای آسمان گسترش داده است.
شهنشاه سنجر که بستد به خنجر
روان ملکشاه و الب ارسلان را
هوش مصنوعی: شهان سنجر با خنجر خود جان ملکشاه و الب‌ارسالان را گرفت.
کران تا کران ملک او گشت گیتی
معین شده بنده ای هر کران را
هوش مصنوعی: تمامی سرزمین‌ها به ملک او در آمده است و برای هر گوشه‌ای از این دنیا، بنده‌ای معین شده است.
شهان را به گرز گران کرد عاجز
چنین معجزات است گرز گران را
هوش مصنوعی: پادشاهان به وسیلهٔ ضربات نیرومند به این نوع کارهای شگفت‌انگیز قادر نمی‌شوند؛ این معجزات از قدرت و توانایی ضربات سنگین فراتر است.
به زنجیر طاعت درآورد گردن
بدان خنجر سرفشان سرکشان را
هوش مصنوعی: با داسی که در دست دارد، گردن سرکشان را در زنجیر اطاعت فرو می‌آورد.
سرفتح و نصرت همی سجده آرد
به رزم آن سر خنجر سرفشان را
هوش مصنوعی: سرفرود آمدن و پیروزی در میدان جنگ، همانند سجده‌ای است که به خاطر آن سر خنجر بر افراشته می‌شود.
به یک بنده عاجز کند دولت او
هزار اردشیر و هزار اردوان را
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که قدرت و لطف خداوند می‌تواند به یک شخص ناتوان، توانمندی و کامیابی بخشد که از توانایی هزاران شاه و پادشاه بزرگ نیز فراتر باشد.
شهنشاه گیتی ستان است و شاهان
مسخر شهنشاه گیتی ستان را
هوش مصنوعی: پادشاه جهانیان حاکم است و دیگر پادشاهان تحت فرمان او هستند.
زهی پادشاهی که فتح است و حرمت
ز ملکت زمین را ز حکمت زمان را
هوش مصنوعی: چه خوب است سلطانی که بر زمین و زمان تسلط و احترام دارد و حکمت او در این سلطنت مشهود است.
به بازار عدل تو از بس روایی
روان طیره گشته است نوشین روان را
هوش مصنوعی: به خاطر داستان‌های زیادی که درباره عدالت تو گفته شده، خوشبختی و شادابی سرشار از شگفتی به بازار عدالت تو آمده است.
تویی شاه مشرق تویی شاه مغرب
به حجت چه حاجت بود مر عیان را
هوش مصنوعی: تو همانی که در شرق حکومت می‌کنی و همانی که در غرب سلطنت داری. برای چه نیازی به دلیل و برهان است وقتی که حقیقت خود را به وضوح نشان می‌دهد؟
ولیکن ببخشی چو زین بی نیازی
گهی مشرق این را گهی مغرب آن را
هوش مصنوعی: اما تو وقتی بی‌نیازی، گاهی به شرق می‌نگری و گاهی به غرب.
تو فرموده ای خلعت شهریاری
به گیتی فلان و فلان و فلان را
هوش مصنوعی: تو گفته‌ای که لباس پادشاهی به دنیا یعنی فلان و فلان و فلان را ارزانی داشتم.
ز تو ملک و جان (بهر) هر ملک داری
چه غایت بود منت ملک و جان را
هوش مصنوعی: از تو و به خاطر تو، هر پادشاهی چه هدفی دارد وقتی که این دارایی و جانش زیر سایه تو قرار دارد؟
بساط تو بوسیدن و بنده بودن
به شاهی رسانید فغفور و خان را
هوش مصنوعی: تو با دلبستگی به بوسیدن و تسلیم بودن، به مقام و بزرگی فغفور و خان دست پیدا کردی.
زبان جز تو را شاه شاهان نخواند
به از راست گفتن چه باشد زبان را
هوش مصنوعی: تنها زبان توست که قابل احترام است و هیچ پادشاهی به جز تو ارزش نخواهد داشت. حقیقت را گفتن، خود زبان را اعتبار می‌بخشد.
دهان تا ثنای تو را ره گذر شد
ثناگوی شد هر دهانی زبان را
هوش مصنوعی: هر کسی که زبانش به سخن گفتن درباره‌ی تو باز شود، به ستایش و تمجید تو خواهد پرداخت.
جهان را جهان بخش صاحب قرانی
که باشد قرین چون تو صاحب قران را
هوش مصنوعی: جهان را کسی اداره می‌کند که دارای علم و حکمت زیادی است، و این فرد با کسی مانند تو که خود دارنده علم و معرفت است، همراه و هم‌پیمان خواهد بود.
ظفر با عنان و رکاب تو باشد
هزار آفرین آن رکاب و عنان را
هوش مصنوعی: پیروزی در دستان توست و هر پیروزی را باید مدیون زین و افسارت دانست.
به نامت امان یافت دینار و دنیا
عطای تو چون خوار کرد این و آن را
هوش مصنوعی: به خاطر نام تو، دینار و دنیا به امانت رسیدند و بخشش تو این دو را در نظر دیگران بی‌ارزش کرد.
بقای تو شد پاسبان شریعت
بقای ابد زیبد این پاسبان را
هوش مصنوعی: وجود تو حافظ و نگهبان اصول جاودان زندگی شده است. شایسته است که این نگهبان را در کنار خود داشته باشی.
سنان چو نیلوفرت لاله گون شد
چه مایه دهی خون دشمن سنان را
هوش مصنوعی: زمانی که سنان به زیبایی و لطافت نیلوفر لاله‌ای درآید، چقدر می‌توانی بهای خون دشمن سنان را بپردازی؟
رخ بدسگال تو از بیم تیغت
مدد می دهد زردی زعفران را
هوش مصنوعی: زمانی که چهره‌ی نازیبت تو، بر اثر ترس از تیزی تیغت مرا یاری می‌دهد، زردی زعفران به نظر می‌رسد.
سرشک مخالف ز سهم سنانت
حکایت کند سرخی ارغوان را
هوش مصنوعی: اشک‌های رقیب از زیبایی تو خبر می‌دهند و سرخی گل ارغوان را نشان می‌دهند.
ز شاهان تو را جاودان است دولت
تو زیبی و بس دولت جاودان را
هوش مصنوعی: از میان پادشاهان، مقام و موقعیت تو همیشه پایدار و زیباست و این مقام جاودانه و پایدار را در خود داری.
نیاید تو را نقص در شهریاری
از آن سان که عیب ایزد غیب دان را
هوش مصنوعی: نقصی در مقام رهبری تو نیاید، درست مانند اینکه عیبی برای خداوند پنهان وجود نداشته باشد.
جهان را به ملک تو باشد تفاخر
به گوهر تفاخر بود بحر و کان را
هوش مصنوعی: دنیا برای تو به عنوان پادشاهی باعث فخر و بلندمرتبه‌گی است، اما فخر واقعی به ارزش و گوهر درونی انسان برمی‌گردد که همچون دریا و معدن، بی‌پایان و باارزش است.
به عدل تو خرم بود دین و دنیا
به باران بود خرمی بوستان را
هوش مصنوعی: عدل تو باعث خوشبختی دین و دنیای آدمیان است و مانند بارانی است که شکوفایی و سرسبزی باغ را به همراه دارد.
به شعر روان گفت مدحت روانم
روایی فزون است شعر روان را
هوش مصنوعی: شاعر به شعر خود می‌گوید که زیبایی و شیوایی کلامش بسیار بیشتر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد. او احساسات و زیبایی‌های درونش را از طریق شعر به تصویر کشیده و این احساسات را فراتر از کلمات می‌داند.
همی تا بماند جهان جهنده
جهان دار بادی جهان جهان را
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که برای حفظ و ادامه‌ی حیات جهان، باید انرژی و نیرویی وجود داشته باشد که حرکت و پویایی را به همراه داشته باشد. در واقع، تأکید بر اهمیت تحرک و تغییر در جهان است.
به دیوان تو اقتدا داد و دین را
به فرمان تو التجا انس و جان را
هوش مصنوعی: او به دفتر تو تمسک جسته و برای نجات دین، به دستوری که تو داده‌ای، به تو پناه آورده است. انس و جان خود را به تو سپرده‌اند.