برگردان به زبان ساده
سالک راه خدا پادشه ملک سخن
ای ز الفاظ تو آفاق پر از درّ یتیم
هوش مصنوعی: در مسیر خداوند، تو همچون پادشاهی در دنیای کلمات هستی. کلام تو به قدری عمیق و گرانبهاست که جهان با سخنان تو پر از زیبایی و گوهرهای ناب شده است.
اختر سعدی و عالم ز فروغ تو منیر
واضع عقلی و گیتی ز نظیر تو عقیم
هوش مصنوعی: شما مانند ستارهای درخشانی هستید که بر دیگران نور میافشاند. دانش و عقل شما دنیا را روشنتر کرده و بدون وجود شما، گیتی از نظر عقل و دانش تهی است.
پیش اشعار تو شعر دگران را چه محل
سحر بی وقع نماید برِ اعجاز کلیم
هوش مصنوعی: برخی اشعار دیگر در برابر اشعار تو چه ارزشی دارند، انگار سحر و جادو را بیموقع به نمایش میگذارند در مقابل معجزهی حضرت موسی.
بنده را از تو سؤالیست به توجیه و سؤال
نکند مردم پاکیزه سیر جز ز کریم
هوش مصنوعی: من از تو سوالی دارم، ولی مردم خوب و پاکیزه به جز از انسانهای بخشنده و نیکو، پرسشی نمیکنند.
مرد را راه به حق عقل نماید یا عشق
این در بسته تو بگشای که بابیست عظیم
هوش مصنوعی: انسان را یا عقل به راه حقیقت هدایت میکند یا عشق. این در بستهای که بر توست را بگشای که دری بزرگ و با اهمیت است.
گرچه این هر دو به یک شخص نیایند فرود
در دماغ و دل بیدار تو بینند مقیم
هوش مصنوعی: هر دو حالت، یعنی ذهن و احساس، به یک فرد مربوط نمیشوند، اما همگان به خوبی در وجود بیدار تو به وضوح قابل مشاهدهاند.
عقل را فوقتر از عشق توان گفت بگو
چون تو را روز و شب این هر دو حریفند و ندیم
هوش مصنوعی: عقل بر عشق برتری دارد، اما چگونه ممکن است که در هر روز و شب، هر دو همدم و همراه تو باشند؟
پایه و منصب هر یک به کرم باز نمای
تا ز الفاظ خوشت تازه شود جان سقیم
هوش مصنوعی: هر کسی باید نشان دهد که مقام و موقعیتش به لطف و بزرگی اوست، تا روح بیمار تو با زیبایی کلمات شاداب و تازه شود.
باد آسوده و فارغ ز بد و نیک جهان
خاطر آینه کردار تو چون نفس حکیم
هوش مصنوعی: باد بیدغدغه و آزاد از خوبی و بد جهان، به یاد داشته باش که آینه رفتار تو همانند نفس حکیمی است.
قال رسول الله صلی الله علیه وسلم اول ما خلق الله تعالی العقل .فقال له اقبل فَاقبل ثم قال لَه اَدبر فَاَدبر قالَ وَ عزتی و جلالی ما خلقت خلقا اَکرم علی مِنکَ بکَ اخذُ و بکَ اُعطی و بک اثیب و بک اُعاقِب، پس قیاس مولانا سعد الدین أدام الله عافیته و احسن عاقبته عین صواب است که عقل را مقدم داشت و وسیلت قربت حق دانست، و داعی مخلص را به عین رضا نظر کرد، و تشریف قبول ارزانی داشت، و صاحب مقام شمرد. اما راه از رسیدگان پرسند و این ضعف از واماندگان است و خداوند تعالی ذوالجلال و الاکرام است، اکرامش در حصر نمی آید که و اِن تعدوا نعمة الله لاتحصوها در جلالش عزّ اسمه چه توان گفت به تقدیر آنکه این بنده فاضل است با افضل چگونه مقاومت تواند کرد. اما به یمین همّت درویشان و به برکت صحبت ایشان به قدر وسع در خاطر این درویش می آید که عقل با چندین شرف که دارد نه راه است بلکه چراغ راه است، و اول راه ادب طریقت است و خاصیت چراغ آن است که به وجود آن، راه از چاه بدانند و نیک از بد بشناسند و دشمن از دوست فرق کنند و چون آن دقایق را بدانست بر این برود که شخص اگرچه چراغ دارد تا نرود به مقصد نرسد.نقل است از مشایخ معتبر که:روندگان طریقت در سلوک به مقامی برسند که علم آن جا حجاب باشد . عقل و شرع این سخن را به گزاف قبول کردندی تا به قراین معلوم شد که علم آلت تحصیل مراد است نه مراد کلی .پس هر که به مجرد علم فرود آید و آنچه به علم حاصل میشود در نیابد همچنان است که به بیابان از کعبه باز مانده است.بدان که مراد از علم ظاهر ،مکارم اخلاق است و صفای باطن ،که مردم نکوهیده اخلاق را صفای درون کمتر باشد ،وبه حجاب کدورات نفسانی از جمال مشاهدات روحانی محروم . پس واجب آمد مرید طریقت را به وسیلت علم ضروری، اخلاق حمیده حاصل کردن تا صفای سینه میسر گردد.چون مدتی برآید بامداد صفا ، با خلوت و با عزلت آشنایی گیرد و از صحبت خلق گریزان شود؛در اثنای این حالت بوی گل معرفت دمیدن گیرد از ریاض قدس به طریق انس ، چندان که غلبات نسیمات فیض الهی مست شوقش گرداند و زمام اختیار از دست تصرفش بستاند:اول این مستی را حلاوت ذکر گویند و اثنای آن را وجد خوانند و آخر آن را که آخری ندارد، عشق خوانند.و حقیقت عشق بوی آشنایی ست و امید وصال و مراد را این مشغله از کمال معرفت محجوب میگرداند ، که نه راه معرفت بسته است ، خیل خیال محبت بر ره نشسته است . صاحبدلان نگویم که موجود نیست طلسم بلای عشق بر سر است و کشته بر سر گنج میاندازد.
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام فرمودند که اولین چیزی که خداوند خلق کرد عقل بود. سپس خداوند به عقل دستور داد که نزدیک بیاید و او آمد، سپس به او گفت که دور شود و او نیز دور شد. خداوند با عزت و جلال خود فرمود: «هیچ مخلوقی برای من عزیزتر از تو نیست؛ با تو میگیرم و به تو میدهم و بابت تو پاداش میدهم و تو را تنبیه میکنم.» لذا گفته مولانا سعدالدین که عقل را مقدم داشته و آن را وسیلهای برای نزدیکی به حق دانسته، کاملاً درست است. او به افرادی که با نیت خالص به حق نزدیک میشوند، نگاه دارد و مقام این افراد را گرامی میدارد. اما برای فهم دقیق مسیر باید از کسانی که به مقصد رسیدهاند پرسید و این نکته از ضعف کسانی است که نتوانستهاند به هدف برسند. خداوند صاحب جلال و کرامت است و نمیتوان کرامت او را شمارش کرد. تفکر در جلال او دشوار است، و در اینجا اشاره به این است که اگر این بندگان فاضل با بهترینها مقایسه شوند، چگونه میتوانند مقاومت کنند. اما از تفکر و برکت صحبت درویشان، این نکته به درویش الهام میشود که عقل نه تنها راه نیست بلکه چراغ راه است. ابتداییترین ادب در مسیر تصوف است و خاصیت چراغ این است که با وجود آن، انسان میتواند راه را از چاه و خوب را از بد تشخیص دهد.
سپس اشاره میشود که در مسیر تصوف، گاهی انسان به مقامی میرسد که علم در آن جا مانع است. عقل و شرع این موضوع را به سادگی قبول کردند تا اینکه دلیلها نشان دادند که علم، وسیلهای برای دستیابی به مقصود است نه هدف نهایی. بنابراین کسی که فقط به علم اکتفا کند و ایمان و معرفت عمیق را به دست نیاورد، مانند کسی است که از کعبه دور مانده است. بنابراین هدف از علم، اخلاق نیکو و صفای باطن است، چرا که کسانی که اخلاقی ناپسند دارند، کمتر به صفای درون میرسند. پس بر مریدانِ صوفی واجب است که با علم ضروری، اخلاق نیکو را پرورش دهند تا دلشان صاف شود.
پس از مدتی، انسان باید با خلوت و عزلت آشنا شود و از جمع مردم دوری کند. در این حالت، بوی گل معرفت از باغهای قدسی به او میرسد و نسیم لطف الهی او را مدهوش میکند، به گونهای که هوش و اختیارش را از دست میدهد. این نخستین حالت مستی، حلاوت ذکر نامیده میشود، و در وسط آن وجد و در انتها عشق نامیده میشود. حقیقت عشق، بوی آشنایی و امید وصال است و این احساس، انسان را از کمال معرفت دور میکند؛ چرا که راه معرفت همواره باز است، اما خیال عشق بر آن نشسته است. پس به صاحبدلان گفته میشود که عشق، بلای خاصی نیست و کشته این عشق در میانه گنجهای معنوی است.
کسی ره سوی گنج قارون نبرد
و اگر برد ره باز بیرون نبرد
هوش مصنوعی: هیچکس به سمت گنج قارون نمیرود و اگر هم به آن برسد، نمیتواند به راحتی از آنجا خارج شود.
هیچ دانی که معنی کنتُ کنزاً مخفیاً فَاَحببت ان اُعرَف چیست؟ کنز عبارتی است از نعمت بیقیاس پنهانی، راه به سر آن نبرد جز پادشاه و تنی چند از خاصان او، و سنت پادشاه آن است که کسانی که بر کیفیت گنج وقوف دارند به تیغ بیدریغ، خون ایشان بریزد تا حدیث گنج پنهان ماند. همچنین پادشاه ازل و قدیم لم یزل حقیقت کنز مخفی ذات او کس نداند و باشد که تنی چند از خاصان او یعنی فقرا و ابدال که با کس ننشینند و در نظر کس نیایند. رُبَّ
أَغْبَرَ لَوْ أَقْسَمَ عَلَى اَللَّهِ لَأَبَرَّهُ همین که به سرّی از سایر بیچون وقوف یابند به شمشیر عقل خون ایشان را بریزد تا قصه گنج در افواه نیفتد.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که عبارت "کنتُ کنزاً مخفیاً فَأحببت ان أعرَف" چه معنایی دارد؟ کنز به معنای نعمتی پنهان و بینظیر است که تنها پادشاه و عدهای خاص به آن دسترسی دارند. سنت پادشاه بر این است که افرادی که به راز گنج آگاهاند، به سختی و بدون رحم مورد آزار قرار میگیرند تا این راز باقی بماند. همچنین، حقیقت این گنج پنهان که موجودیت خداوند است، برای کسی قابل درک نیست و تنها عدهای خاص، نظیر فقرا و عرفا که در جامعه شناخته شده نیستند، به آن دست مییابند. اگرچه در نگاه اول ممکن است به نظر برسد که چنین افرادی قدرتی ندارند، اما اگر به عمق حقیقت نائل شوند، از دیگاه عقل، دچار رنج و عذاب میشوند تا راز گنج فاش نشود.
کسی را در این بزم ساغر دهند
که داروی بیهوشیاش در دهند
هوش مصنوعی: در این مهمانی، فقط به کسی اجازه میدهند که بتواند به صورت عمیق و کامل از شراب لذت ببرد و از دنیا فاصله بگیرد.
تا سر مکنون حقیقت ذات بی چون نهفته بماند.
هوش مصنوعی: تا اکنون، حقیقتی بدون نقص و کامل پنهان مانده است.
گر کسی وصف او ز من پرسد
بیدل از بینشان چه گوید باز
هوش مصنوعی: اگر کسی از من درباره او بپرسد، بیدل چگونه میتواند بگوید که از بینشانی چه باید بگوید؟
عاشقان کشتگان معشوقند
برنیاید ز کشتگان آواز
هوش مصنوعی: عاشقان به عشق معشوق خود دچار مرگ و فنا میشوند و از این مردگان صدایی به گوش نمیرسد.
پای درویشی توان بود که به گنجی فرو رود و بتوان بود که سرش در سر آن رود. از تو می پرسم که آلت معرفت چیست؟ جوابم دهی که عقل و قیاس و قوت و حواس، چه سود آنگه که قاصد مقصود در منزل اول بوی بهار و جد از دست به در می برد و عقل و ادراک و قیاس و حواس سرگردان میشود.
هوش مصنوعی: پای درویش میتواند او را به گنجی برساند و شاید هم باشد که سرش به آنجا برسد. از تو میپرسم وسیله شناخت چیست؟ اگر بگویی عقل، قیاس، قدرت و حواس، چه فایدهای دارد وقتی که پیامآور هدف در ابتدا بوی بهار و جدایی را حس میکند و عقل و درک و قیاس و حواس در سردرگمی هستند؟
در روی تو گفتم: سخنی چند بگویم
رو باز گشادی و در نطق ببستی
هوش مصنوعی: به چهرهات گفتم: چند کلامی بگویم، اما تو لبخند زدی و سکوت اختیار کردی.
حیرت از آنجا خاست که مکاشفت بی وجد نمیشود، و وجد از ادراک مشغول می کند، سبب این است و موجب همین است که پختگان دم خامی زدهاند و رسیدگان اقرار ناتمامی کرده و ملائکه ملأ اعلی به عجز از ادراک این معنی اعتراف نموده که ما عرفناک حق معرفتک. پایان بیابان معرفت که داند که روندۀ این راه را در هر قدمی قدحی بدهند و مستی تُنُک شرابِ ضعیفاحتمال، در قدم اول به یک قدح مست و بیهوش میگرداند و طاقت شراب زلال محبت نمیآرند و به وجد از حضور غایب می گردند و در تیه حیرت می مانند و بیابان به پایان نمیرسانند.
هوش مصنوعی: حیرت ناشی از این است که تجربههای عمیق روحانی بدون آگاهی و درک به وقوع نمیپیوندد. این موضوع باعث میشود که افراد با تجربه هم به نوعی خامی برگردند و قبول کنند که شناخت کاملی از حقیقت ندارند. حتی فرشتگان در بالاترین رتبههای خود به ناتوانی در درک این موضوع اعتراف میکنند. در این مسیر معرفت، هر قدمی میتواند به فرد نوشیدنیای بخشد و مستی ناشی از آن به گونهای عمیق او را فرا گیرد. افراد توان تحمل عشق و محبت عمیق را ندارند و در حضور چیزی که غایب است از خود بیخود میشوند و در میان حیرت و سردرگمی باقی میمانند، بدون اینکه به هدف نهایی خود نائل شوند.
در این ورطه کشتی فرو شد هزار
که پیدا نشد تختهای بر کنار
هوش مصنوعی: در این وضعیت سخت و ناگوار، بسیاری تلاش کردند ولی هیچ امیدی به نجات و آرامش پیدا نشد.
امیرالمؤمنین ابوبکر صدیق رضیاللهعنه نکو گفته است یا من عجز عَن مَعرِفَته کمال معرفة الصدّیقین معلوم شد که غایت معرفت هر کس مقام انقطاع اوست به وجد از ترقی.
هوش مصنوعی: امیر المؤمنین ابوبکر صدیق رضیاللهعنه به خوبی بیان کرده است که وقتی کسی در شناخت و درک حقیقت با محدودیتهایی مواجه میشود، این نشاندهنده این است که او به کمال شناخت اهل صدق و راستین نرسیده است و اوج معرفت هر فرد به میزان وابستگی و ارتباط او با مقام تعالی است که به واسطه آن میتواند روح و جان خود را به ترقی برساند.
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد
هوش مصنوعی: ای پرنده صبح، از پروانه عشق را بیاموز، چون او سوخته است و جانش رفته، اما صدایش درنمیآید.
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
کآن را که خبر شد خبری باز نیامد
هوش مصنوعی: این افراد که در طلب او هستند، از حقیقت بیخبرند، زیرا کسی که به حقیقت او آگاه شد، دیگر خبری از دنیا نگرفت و به آن بازنگشت.
نشان دریای آتشین از که می پرسی که بر کنار می سوزند! بیابان این ورطه از چه می پرسی که هیچ آفریدهای این معنی را مفهوم نکرده!
هوش مصنوعی: نشان آتشین دریا را از چه کسی میپرسی که در کنارش میسوزند! این بیابان و این چاله را نیز از چه چیزی میپرسی وقتی که هیچ آفریدهای نتوانسته این معنا را درک کند!
کسی را در این بزم ساغر دهند
که داروی بیهوشیاش در دهند
هوش مصنوعی: در این مجالس و جشنها، فقط کسانی باید شرکت کنند که بتوانند با نوشیدنیهای قوی، خود را به حالت آرامش و بیحوصلگی ببرند.
*
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که محبت عمیق و واقعی به سادگی آشکار میشود و مانند رودخانهای زلال و بیآلایش است که در دل کوهها جریان دارد.
این ره نه به پای هر گداییست
در دست و زبان ما ثناییست
هوش مصنوعی: این مسیر به راحتی برای هر کسی نیست و در میان صحبتها و گفتار ما ستایش و تعریفی خاص وجود دارد.
نی من کیام و ثنا کدام است
لا اُحصی انبیا تمام است
هوش مصنوعی: من کی هستم و ستایش چه کسی را میتوانم بگویم؟ به شمارش نمیتوان آورد تمام پیامبران و بزرگان.
*
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی به طور خاص آماده و تربیت شده است تا با دادهها و اطلاعاتی که تا تاریخ مشخصی جمعآوری شده، فعالیت کند و دانش خود را به آن پایهها استوار کند.
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم
هوش مصنوعی: تو فراتر از هر تصوری هستی، بالاتر از هر تخمین و گمانی، و از همه چیزهایی که گفته و شنیدهایم یا خواندهایم برتری.
مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم
هوش مصنوعی: جلسه به پایان رسید و عمر ما هم به سر آمد، اما ما هنوز در ابتدا و وصف تو ماندهایم.
*
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که عشق و محبت باید در زندگی انسانها جریان داشته باشد و نمیتوان بدون آن وجود داشت. عشق مانند نوری است که زندگی را روشن میکند و وجود آن برای ادامه زندگی ضروری است.
آن نه رویی ست که من وصف جمالش دانم
این حدیث از دگری پرس که من حیرانم
هوش مصنوعی: این چهرهای نیست که من بتوانم زیباییاش را توصیف کنم. از کسی دیگر بپرس که من خودم در حیرت و شگفتیام.