شمارهٔ ۳۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
شمارهٔ ۳۲ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
نه زنبورم که از نیشم بنالند
---
پاسخ: در متن چاپی «دستم» آمده.
سلام،
خداوندبیامرزدحضرت شیخ را که یک دنیا سخن را درچند بیت شعر جمع وجور نمود.
کلامی که مانند روز روشن،ساده،روان و قابل فهم برای همه با هرسوادی و هردانشی است.
بنده هم حق تعالی را سپاسگزارم که رزق و روزیم را مردم آزاری و ظلم به دیگران قرار نداد.
این شعر واین سخن آنقدر واضح می باشد که احتیاج به شرح نویسی،تفسیر وتعبیر ندارد.
هدیه به روح پاک حضرت شیخ فاتحه و صلوات
من آن مورم که در پایم بمالند.
بعضی از منتقدین که متاسفانه نام اساتید بزرگی هم در جمع آنها دیده می شود، این بیت را اینطور معنی کرده اند:
من مورچه ای هستم که زیر پا له می شوم و نه زنبوری که با نیش خود آزار می رساند. افراد بزرگی این تفسیر را نموده اند و به شدت به سعدی بزرگ تاخته اند که چرا از ضعف انسان و ضعیف پروری حمایت می کند و آن را به اندیشه های صوفیانه متصل نموده اند که سعدی هم طرفدار گوشه نشینی و دوری از جامعه و در امان ماندن از گناه است. و جسارت را به جایی رسانده اند که به شیخ اجل پیشنهاد داده اند بنویسد: نه آن مورم که...
حال آنکه به هیچ وجه معنای این شعر اینگونه نیست.
به طور واضح معلوم است که منظور سعدی از مور، مورچه نبوده بلکه روغن مورچه بوده!! و به همین دلیل هم از فعل مالیدن استفاده شده.
روغن مورچه اسید ضعیفی است که برای از بین بردن موهای زاید بر پا می مالیدند و گمان خواص دارویی هم از آن می رفته. منظور سعدی این است که من مفید بودن برای خلق را برگزیدم نه زوری بالای سر خلق بودن را.
امید مددی گرامی
این چه معنا و تفسیری ست که با هیچیک از ابیات دیگر که حکایت از تواضع و کرنش و شکسته نفسی شاعر می کند ؟ ندارد
میگوید : مردم آزار نیستم و چون زنبور هم نیستم که به کسی نیش بزنم و آنقدر خاکی و کوچک هستم که چونان موری به زیر پا له میشوم ، ولی اگر آن روغن مورچه را که شما مثال زدید در نظر بگیریم با مصرع وحتی بیت بعدی همخوانی ندارد
سعدی آنقدر مسلط به زبان بوده که اگر مقصودش تعبیر شما بود ، از عهده بیان مطلبش برآید
ضمناً : روغن مورچه اسید نیست که جوهر مورچه اسید است با نام” اسیدفرمیک “ و فرمول شیمیایی HCOOH ,
همان که در برگ گزنه هم موجود است
ولی چه خوب که بیان نظر کردید تا معلوم شود
مقصد کعبه است ولی بعضی راه ترکستان می روند
با احترام
ضمن تایید ایده سمانه گرامی افزون میکنم که براستی نداشتن زور همانقدر که ناخوشایند است نیکو نیز هست.
کجا خود شکر این نعمت برآرم
که زور مردم آزاری ندارم
زور نداشتن خود خالی از لطف نیست.
تاریخ این را اثبات می کند.
اگر به تاریخ مسیحیت در طی قرون وسطی (چهارم تا چهاردهم میلادی) نیم نگاهی بیندازید خواهید دید در زمانی که کلیسا در اوج قدرت بود دستگاه مخوفی به نام تفتیش عقاید به راه انداخت که در آن به طور سیستماتیک به تجسس در باورهای فردی انسان ها پرداخت.
در مورد تعداد قربانیان این دادگاهها، آمار معتبر و دقیقی در دست نیست.گفته شده است که در طول فعالیت دادگاه های تفتیش عقاید، 340 هزار نفر متحمل انواع شکنجه ها گردیدند و 32 هزار نفر نیز زنده در آتش سوختند.
یهودیان، مسلمانان، والدوسیان و پروتستان ها از قربانیان دادگاه تفتیش عقاید بودند.
اما تاریخ اسلام از چنین لکه ننگی پاک است.
گرچه جنگ های پراکنده به قصد کشورگشایی در این سو و آن سو جزء انکارناپذیر تاریخ اسلام هستند ولی مسلمانان میتوانند بابت براءت از جنایاتی از این دست به خود ببالند.
و این را براستی مرهون عدم دسترسی به قدرت عظیمی چون قدرت کلیسای قرون وسطی هستند.
اگر به ما پا داده اند به همان اندازه مسوولیت داده اند و اگر زبان نیز...
اگر ثروت، اگر ذهن زیبا، اگر خلق نیکو، اگر مقام داده اند همه به اندازه ارزش و منزلتی که دارند مسوولیت آفرین هستند.
فریاد زدیم که چرخ گردون لیلا تو نداده ای به مجنون
فریاد بر آمد آنکه خاموش ، کم داد اگر نگیرد افزون
همان گونه که ما به خود حق می دهیم قدرتمندان، ثروتمندان، هوشمندان را بیش از ضعفا، فقرا و بلهاء نقد کنیم، عدالت روزگار از ما نیز درست به اندازه برخورداریمان باز خواهد ستاند.
در بیت دوم ، بسا "ملا" صحیح هست. لطفا در ابیات سعدی دست نبرید. از گنجور بعیده این کار. متشکرم
معنی شعر کاملا واضح است .کسی که دنیا دیده باشه و یکم خدا ترس میتونه به عمق معنا و مفهوم این بیت پی ببره . این نوع نگاه به دنیا در زندگی بزرگواری چون حضرت مسیح نیز قابل مشاهده است .
در بیت دوم همان "مالا" صحیح است
محمد رضای عزیز لطفا به معنی و کلمات شعر توجه کنید و با فکر مخدوش و مغشوش به شعر زیبا و بلند مرتبه ی سعدی حکیم نظر ندهید!!
سپاس و شکر بیپایان خدا را
برین نعمت که نعمت نیست ما را
یعنی سپاس خداوند را بر این نعمت که نعمت زور و زر به ما نداده است
و
بسا مالا که بر مردم وبالست
مزید ظلم و تأکید ضلالست
یعنی چه بسیار مال هایی که وبال مردم است(بجای اینکه کمک حال مردم باشد)
با سلامواحترام
ضمن تایید گنجور و نظر پرهام
واضح است که در بیت دوم همتن "مالا" درست و بجا است
کسی که به معنی و وارستگی شعر توجه نداشته باشد به چنین اشتباهی هم دچار میشود
در ضمن جناب محمدرضا بد نیست بدانید خودِ حضرت سعدی علیه الرحمه هم مُلا بوده اند
اگر شما را میلی نیست به مُلا مُلا را نیز تمنایی نیست به شما
سعدی شیخ بوده، شیخ اجل. آیا شیخ و ملا یکی است؟
حضرت مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی معروف به سعدی
هم "شیخ" بوده و هم "مُلا" بوده است
با کمی جستجو در می یابید
مُلا به معنی: عالمی که درس می دهد(معلم) و فرد روحانی و بزرگوار را می گویند (تقریبا نزدیک به معنی کلمه ی "شیخ")
شیخ نیز به معنی: پیر بزرگوار و یا فرد با تجربه و روحانی
متشکرم از توجه عزیزان ، اول اینکه اگر تشریف برده باشید به آرامگاه شیخ اجل، میبینید که شعر روی سنگ مزار ایشان هم تحریف شده ، اونجا که گفته چهارم علی شاه دلدل سوار ، تغییرش دادن نوشتن خصوصا علی شاه دلدل سوار ، ابیات قبلش رو هم حذف کردن ، ضمنا من با کلمه ی مالا موافق نیستم و با توضیح شما ، سعدی گفته چه بسا ملا هم بر مردم وبال میشه ، یعنی ملا خوبه ولی گاهی همین خوب هم بد میشه ،کلمه ی مالا به معنی مال اصلا نمیتونه صحیح باشه چون مال نمیتونه با صفات بعدی یعنی وبال شدن و ظلم و خصوصا ابیات بعدی شعر جور در بیاد ، لطفا به دور از تعصب توجه کنید. بیت بعدی در مورد علیل بودن دست صحبت کرده ، بیت بعدی زنبور و مورچه رو مثال زده ، بعدش هم از زورمندی و مردم آزاری گفته ،
اضافه کنم کلمه ی مالا در فرهنگ لغات فارسی و عربی معنی مال نمیده و معنی عاقبت میده که به مفهوم شعر نمیخوره ، مگر اینکه با تنوین مالاً (مالن) خونده بشه که اون هم با وزن شعر جور در نمیاد
سعدی میفرماید بسا آن ناتوانی و بیچیزی که ناچار آدمی را از ستمگری و نامردمی بازداشته است،بهتر از دارندگی و توانایی بوده باشد که آدمی را به ستمگری و نامردمی وامیداشت و این بی نعمتی را نعمت میداند و میگوید خدایا شکرت
شکل درست هم اینگونه به نظر میرسد:
بسا مالی که بر مردم وبالست
مزید ظلم و تأکید ضلالست
تاکید نمیکند که حالا نداریها خیلی خوب هست بلکه میگوید حالا که اینگونه است باز هم شکر و این را نشانه مثبت می انگارد و منفی گرایی نمیکند
روا دارد کسی با ناتوان زور؟
کبوتر دانه خواهد هرگز از مور؟
اگر عنقا ز بیبرگی بمیرد
شکار از چنگ گنجشکان نگیرد
گربه مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از میان برداشتی
جنابان،
بسا مالها که وبال گردن مردمان است و مزید ظلم و ظلال.( مالهایی )
ضلال بی سواد جان!
یعنی گمراهی، ظلال یعنی سایه.
این اشتباه کوچک را دیدم چون خودم یکبار در این دام افتادم!
کز جوار طالبان طالب شوی
وز ظلال غالبان غالب شوی
و من دایم با خود می گفتم آخر یعنی چه که از گمراهی آدم های پیروز پیروز خواهی شد؟!
بعد از اینکه از استادی معنای بیت را پرسیدم هماندم چشمانم باز شد و دیدم که این ظلال نه آن ضلال است!
روفیا جان
مانای هردو را میدانم ظلال و ضلال را اشتباه نوشتاری بود ، با این حال سپاس از یاد آوری
شاد باشید
خود سعدی هم تشریف بیارن بگن منظورم مالها بوده ، در اصل قضیه ی وبال بودن ملاها تغییری ایجاد نمیکنه.
مالیدن مورچه بر کف پا ، رسمی در بین روستاییان جنوب ایران بوده است ( برای چه ؟ به یاد ندارم! )، دیده ام و شنیده .
سعدی نیز بی گمان ازین رسم باخبر بوده است
مور را سودمند و زنبور را ناسودمند دانسته است
(و زنبور عسل به روزگار شیخ مگس عسل ( انگبین )
خوانده می شده است ، هنوز نیز)
دربارهی واژهی مورد بحث در مصراع نخست از بیت دوم و اینکه آن را "مالا" بخوانیم و یا "ملا"، نظر به مفهوم کلام (که نعمت نیست ما را) و نیز اینکه سعدی دو بیت از این شعر را در حکایت دوم از باب سوم گلستان نیز آورده و آنجا از دو امیرزاده سخن گفته که یکی مال میاندوزد و دیگری علم (یکی به سلطنت میرسد و دیگری در مسکنت میماند) و نیز بر اساس اقدم نسخ که متن مُصَحَّح مرحوم فروغی بر پایهی آن صورت گرفته پر بدیهی است که واژهی درست "مال" با همان الف اطلاق و کثرت (مالا) است و نتیجتاً "ملا" (به هر معنی) محلّی از صحّت ندارد؛ گو اینکه نمونههای بسیاری بر اینکه مالداری مزید ظلم و ضلال و خود مایهی وبال صاحب آن بوده شاهد است.
امّا مور و مالیدن: همانگونه که دوستی نیز اشاره کردهاند و در تمام نسخ هم از لفظ "مالیدن" (طلی کردن و اندودن) استفاده شده، باید بگوییم سخن ناظر و دائر بر انتفاع و سودمندی و احتراز از گزند و آسیبرسانی است، و به هیچ روی اشاره به انظلام که برخی اشاره کردهاند ندارد و مصادیق دیگر آن را نیز به فراوانی در جایجای کلام سعدی (گلستان، بوستان و مواعظ) میتوان دید.
نکتهی آخر اینکه سعدی التقاطی است و اندیشهی او در طرز بخصوصی منحصر نیست.
جسارتا بعضی از دوستان اولش جوری در مورد وزن و قافیه اظهار فضل میکنن که انسان فکر میکنه مرحوم قآنی دوباره پا در عرصه وجود گذاشتن اما بعدش میفرمایند مال چون الف بهش اظافه شده معنی مال نمیده یعنی تا به حال افرودن ویا کم کردن حرفی رو بر کلمات جهت برهم نخوردن وزن و قافیه ندیدن در ضمن در عصر حضرت سعدی اصولا ملا قدرت چندانی نداشتن که بخوان مظهر مردم آزاری باشن.
بیت آخر اگر اینطور بود جای شکرش بیشتر نبود؟
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که دارم زور و آزاری ندارم
در پاسخ آقا رضای پارسا
ببین عزیزم این چه تفکر ایده آلیستیه که ماداریم. نه قربونت برم سعدی خود میداند که چه میگوید. نه خدا وکیلی چقد از مردمان ما با داشتن زور، آزاری به دیگران نمیرساند و اونها رو خادم خود نمیکند.
بنام خدا
یکی از سیاست پیشگان زمان قاجار می گوید:
دوره ی آخرالزمان رسیده! و وقتی از وی نشانه ای از آخر الزمان از وی می خواهند می گوید:
در این زمانه نخود و کشمش را در جیب پیر مردها ریخته اند و گلستان سعدی را زیر بغل کودکان گذاشته اند.
در آخرالزمانی که کوک بودم و گلستان سعدی را زیر بغلم دادند و مرا روانه ی مدرسه کردند، خوشبختانه معلم دلسوزی همراه ما شد که می دانست ذهن کودکانه ی ما ممکن است نصایح و کلمات حکمت آمیز سعدی را بر نتابد، ولی ایشان با هزار حیله و تمهید آ نچه از سعدی می بایست به ما بیاموزد آموخت، روانش شاد و روحش قرین آرامش باشد. از جمله همین قطعه ی 32 بود که هنوز دفترچه ی آن را که باقلم نی نوشته ام دارم، ایشان این قطعه را این گونه تقریر می فرمود و ما تحریر می کردیم:
سپاس و شکر بیپایان خدا را
برین نعمت که نَهمَت نیست ما را
بسا مالی که بر مردم وبالست
مزید ظلم و تأکید ضلالست
مفاصل مرتخی و دست عاطل
به از سرپنجگی و زور باطل
نه آن مورم که در پایم بمالند
نه زنبورم که از نیشم بنالند
چگونه شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم
امیدوارم گنجور این قطعه را با تقریر معلم ما وارد متن اصلی کند و با این کار 23 حاشیه ی نوشته شده را بی اثر کند.
با احترام: جعفر صادقی
با توجه به بیت اول ...در پایم بمالند یعنی در کنار پایم جان موری دیگر گرفته میشود یعنی راحت از دنیا خلاص هستم مثل مورچه له میشوم
چگونه شُکرِ این نعمت گزارم
که دارم زور و، آزاری ندارم
من تصور میکنم.
بسی مالا ... نبوده . و در حقیقت بسی ملا بوده ..
چرا که باقی شعر از ظلم انسانی و درواقع رذایل اخلاقی انسانی صحبت میکنه.
و پول و مال و ثروت اینگونه خصوصیاتی ندارند.