گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶

ساقیا می ده که ما دردی کش میخانه‌ایم
با خرابات آشناییم از خرد بیگانه‌ایم
خویشتن سوزیم و جان بر سر نهاده شمع‌وار
هر کجا در مجلسی شمعیست ما پروانه‌ایم
اهل دانش را در این گفتار با ما کار نیست
عاقلان را کی زیان دارد که ما دیوانه‌ایم
گرچه قومی را صلاح و نیکنامی ظاهر است
ما به قلاشی و رندی در جهان افسانه‌ایم
اندر این راه ار بدانی هر دو بر یک جاده‌ایم
واندر این کوی ار ببینی هر دو از یک خانه‌ایم
خلق می‌گویند جاه و فضل در فرزانگیست
گو مباش اینها که ما رندان نافرزانه‌ایم
عیب توست ار چشم گوهربین نداری ورنه ما
هر یک اندر بحر معنی گوهر یکدانه‌ایم
از بیابان عدم دی آمده فردا شده
کمتر از عیشی یک امشب کاندر این کاشانه‌ایم
سعدیا گر بادهٔ صافیت باید باز گو:
ساقیا می ده که ما دردی کش میخانه‌ایم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقیا می ده که ما دردی کش میخانه‌ایم
با خرابات آشناییم از خرد بیگانه‌ایم
هوش مصنوعی: ای ساقی، برای ما نوشیدنی بیاور؛ زیرا ما دردهایمان را در میخانه تحمل می‌کنیم و با مکان‌های خراب آشنا هستیم. ما از خرد و اندیشه دور هستیم.
خویشتن سوزیم و جان بر سر نهاده شمع‌وار
هر کجا در مجلسی شمعیست ما پروانه‌ایم
هوش مصنوعی: ما در آتش شوق خود می‌سوزیم و جان‌مان را همچون شمعی در میهمانی‌ها تقدیم می‌کنیم. هر جا که شمعی وجود داشته باشد، ما به عنوان پروانه در اطراف آن خواهیم گشت.
اهل دانش را در این گفتار با ما کار نیست
عاقلان را کی زیان دارد که ما دیوانه‌ایم
هوش مصنوعی: ما در اینجا نیازی به صحبت با اهل دانش نداریم، چرا که عاقلان توجهی نمی‌کنند به اینکه ما دیوانه‌ایم و این به آنها ضرری نمی‌زند.
گرچه قومی را صلاح و نیکنامی ظاهر است
ما به قلاشی و رندی در جهان افسانه‌ایم
هوش مصنوعی: هرچند که بعضی از مردم به نظر می‌رسد دارای خوبی‌ها و شهرتی نیکو هستند، ما به خاطر شیوه‌ی باهوشانه و دلقک‌وارمان در این دنیا به افسانه و داستان تبدیل شده‌ایم.
اندر این راه ار بدانی هر دو بر یک جاده‌ایم
واندر این کوی ار ببینی هر دو از یک خانه‌ایم
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر خوب دقت کنی، متوجه می‌شوی که هر دو در یک جاده می‌رویم و اگر در این محل نگاه کنی، متوجه خواهی شد که هر دو از یک خانه هستیم.
خلق می‌گویند جاه و فضل در فرزانگیست
گو مباش اینها که ما رندان نافرزانه‌ایم
هوش مصنوعی: مردم می‌گویند که مقام و ارزش در دانایی و فضیلت است، اما تو نگران نباش؛ ما رندان (آزادگان) به این مقامات اهمیت نمی‌دهیم و به طور غیرمتعارف زندگی می‌کنیم.
عیب توست ار چشم گوهربین نداری ورنه ما
هر یک اندر بحر معنی گوهر یکدانه‌ایم
هوش مصنوعی: اگر نگاه تیزبین و عمیق به ما داشته باشی، می‌توانی ببینی که هر یک از ما در عمق وجود خود ارزش و زیبایی خاصی داریم. اگر این را نمی‌فهمی، به نقص دید شما برمی‌گردد.
از بیابان عدم دی آمده فردا شده
کمتر از عیشی یک امشب کاندر این کاشانه‌ایم
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که ما از یک حیات غیرواقعی و ناچیز به زندگی امروزیم آمده‌ایم و این زندگی (شب) به اندازه‌ی کمی از خوشی و لذت برخوردار است. در واقع، با اشاره به گذر زمان و حالتی که داریم، به موقتی بودن لذت‌ها و زندگی اشاره می‌کند.
سعدیا گر بادهٔ صافیت باید باز گو:
ساقیا می ده که ما دردی کش میخانه‌ایم
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی بادهٔ خالصت را به من بدهی، پس ای ساقی، می‌زن به ما، چرا که ما دردی داریم که فقط در میخانه می‌توانیم تسکین دهیم.

خوانش ها

غزل ۴۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۶ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1394/10/02 21:01
م رجبی

در بیت اول منظور از دردی کش هر دلسوخته ایست

1396/03/10 09:06
فرخ مردان

جالبه که چقدر با فضای سایر غزلیات سعدی فرق داره این غزل. سعدی خیلی ملموس و اینجهانی فکر میکنه. انگار این یکی نوشته شده که سرمشقی برای حافظ بشه بعداً.

1397/01/13 00:04
ایرانی

در مصرع : ساقیا می ده که ما دردی کش میخانه‌ایم منظور سعدی بزرگوار از دردی کشی نهایت رندی و درد به معنی ته خمره شراب هست که ناخالصی دارد. الحق که سعدی شیرازی فرمانروای مسلم ملک سخن و استاد غزل می باشد و افتخار ما ایرانی هاست.

1401/02/16 08:05
آروین یوسفی

چقدر این غزل زیباست! گویی آمیزه ای است از کلام نغز سعدی، با حال و هوایی که از اشعار حافظ میشناسیم. حس غریب و در عین حال فوق العاده ای دارد.

1402/07/03 17:10
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

یکی از غزل هایِ حافظانه یِ سعدی!

ظاهرا حافظ این نوع سبک و سیاق از غزل هایِ سعدی را دوست داشته است!

1403/11/29 02:01
سفید

 

خلق می‌گویند جاه و فضل در فرزانگیست

گو مباش اینها که ما رندان نافرزانه‌ایم