گنجور

غزل شمارهٔ ۳۶

گر مرا دنیا نباشد خاکدانی گو مباش
باز عالی همتم، زاغ آشیانی گو مباش
بز نیم در آخور قسمت، گیاهی گو مرو
سگ نیم بر خوانچهٔ رزق استخوانی گو مباش
گر همه کامم برآید نیم نانی خورده گیر
ور جهان بر من سرآید نیم جانی گو مباش
من سگ اصحاب کهفم بر در مردان مقیم
گرد هر در می‌نگردم استخوانی گو مباش
چون طمع یکسو نهادم پایمردی گو مخیز
چون زبان اندر کشیدم ترجمانی گو مباش
وه که آتش در جهان زد عشق شورانگیز من
چون من اندر آتش افتادم جهانی گو مباش
در معنی منتظم در ریسمان صورت است
نی چو سوزن تنگ چشمم ریسمانی گو مباش
در بن دیوار درویشی چو خوابت می‌برد
سر بنه بر بام دولت نردبانی گو مباش
گر به دوزخ در بمانم خاکساری گو بسوز
ور بهشت اندر نیابم بوستانی گو مباش
من چیم در باغ ریحان، خشک برگی، گو بریز
من کیم در باغ سلطان، پاسبانی، گو مباش
سعدیا درگاه عزت را چه می‌باید سجود
گرد خاک آلوده‌ای بر آستانی گو مباش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر مرا دنیا نباشد خاکدانی گو مباش
باز عالی همتم، زاغ آشیانی گو مباش
هوش مصنوعی: اگر دنیا برای من مانند خاکی باشد، نگران نباش. همت بلند من را فراموش نکن، زیرا همچون زاغی در لانه‌ام نشو.
بز نیم در آخور قسمت، گیاهی گو مرو
سگ نیم بر خوانچهٔ رزق استخوانی گو مباش
هوش مصنوعی: تو را به قسمتی از زندگی خود راضی کن و برای سعادت خود تلاش کن، همانطور که گیاهان به زمین وابسته‌اند. نگذار که زندگی‌ات فقط به شانس و شرایط دیگران محدود شود. مثل سگی نباش که در انتظار طعام باشد؛ بلکه خود نیز باید در تلاش برای به دست آوردن رزق و روزی باشی.
گر همه کامم برآید نیم نانی خورده گیر
ور جهان بر من سرآید نیم جانی گو مباش
هوش مصنوعی: اگر تمام آرزوهایم برآورده شود، حتی یک نان کوچک هم بگیر و اگر بر من مشکلی پیش آید، حتی یک لحظه نیز از زندگی‌ام کم نشود.
من سگ اصحاب کهفم بر در مردان مقیم
گرد هر در می‌نگردم استخوانی گو مباش
هوش مصنوعی: من همانند سگ اصحاب کهف هستم که در کنار مردان ثابت و پایدار می‌ایستم و هر کسی را که به در نزدیک می‌شود، با دقت نگاه می‌کنم. از کسی که به من توجه نمی‌کند، گله‌ای ندارم.
چون طمع یکسو نهادم پایمردی گو مخیز
چون زبان اندر کشیدم ترجمانی گو مباش
هوش مصنوعی: زمانی که از آرزو و طمع دست برداشتم، نشانه‌های استقامت و پایداری را برپا دار. زمانی که زبان را به سکوت کشیدم، دیگر سخن گفتن معنا ندارد. پس خود را در این حالت نگه‌دار و از گفتن بپرهیز.
وه که آتش در جهان زد عشق شورانگیز من
چون من اندر آتش افتادم جهانی گو مباش
هوش مصنوعی: عشق پرشور من همچون آتشی در جهان برافروخته است. من خود در این آتش فرورفته‌ام، و جهانی دیگر را از وجود خود بی‌خبر بگذارید.
در معنی منتظم در ریسمان صورت است
نی چو سوزن تنگ چشمم ریسمانی گو مباش
هوش مصنوعی: در این ابیات، سخن از این است که در زیبایی و جذابیت، مانند ریسمانی که در هم تنیده شده، به نظم و ترتیب اشاره دارد. اما در عین حال، چون سوزن تنگی که درون چشمانم قرار گرفته، می‌خواهم که این ریسمان در زندگیم وجود نداشته باشد. به عبارتی، وجود زیبایی یا آنچه باعث جذابیت می‌شود، گاهی باعث ایجاد فشار و تنگنایی در درون انسان می‌گردد.
در بن دیوار درویشی چو خوابت می‌برد
سر بنه بر بام دولت نردبانی گو مباش
هوش مصنوعی: زمانی که در خواب و خیالات خود غرق شده‌ای، به یاد داشته باش که برای رسیدن به موفقیت و خوشبختی باید تلاشی جدی انجام دهی و صرفاً به خواب و خیال بسنده نکنی.
گر به دوزخ در بمانم خاکساری گو بسوز
ور بهشت اندر نیابم بوستانی گو مباش
هوش مصنوعی: اگر در دوزخ بمانم، بی‌نهایت خاکساری دارم و بسوزم، و اگر بهشت را نیابم، باید بگویم که هرگز نباش.
من چیم در باغ ریحان، خشک برگی، گو بریز
من کیم در باغ سلطان، پاسبانی، گو مباش
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساس عدم ارزش و بی‌اهمیتی پرداخته است. گوینده خود را مانند برگی خشک در باغ ریحان می‌بیند که ارزشی ندارد و از دیگری می‌خواهد که او را دور بیندازد. همچنین، گوینده در باغ سلطان که نماد قدرت و شکوه است، خود را به مانند پاسبانی می‌یابد که در واقع تنها یک نگهبان است و نمی‌تواند در آن مقام اهمیت چندانی داشته باشد. به طور کلی، این شعر به حس بی‌ارزشی و کوچکی در برابر بزرگی و شکوه توصیف شده است.
سعدیا درگاه عزت را چه می‌باید سجود
گرد خاک آلوده‌ای بر آستانی گو مباش
هوش مصنوعی: ای سعدی، چه نیازی به سجده بر درگاه بزرگی و عزت داری، در حالی که خود را در خاک و آلودگی می‌بینی. به این آستان نیایید.

خوانش ها

غزل ۳۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۶ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1396/03/05 18:06
فرخ مردان

در نسخه فروغی در بیت ماقبل آخر"...خشم برگی،گو بریز" ذکر شده که بنظر خطای چاپی میرسه و همین "خشک برگی،گو بریز" که آوردید صحیح بنظر میرسه.

1396/03/05 18:06
نادر..

به نظر می رسد سعدی در بخشهایی از این غزل به شیوه یا حال و هوایی مشابه سبک هندی (اصفهانی) که بعدها رواج پیدا کرده گریز زده است!..