گنجور

غزل شمارهٔ ۳۵

هر که با یار آشنا شد گو ز خود بیگانه باش
تکیه بر هستی مکن در نیستی مردانه باش
کی بود جای ملک در خانهٔ صورت پرست
رو چو صورت محو کردی با ملک همخانه باش
پاک چشمان را ز روی خوب دیدن منع نیست
سجده کایزد را بود گو سجده گه بتخانه باش
گر مرید صورتی در صومعه زنار بند
ور مرائی نیستی در میکده فرزانه باش
خانه آبادان درون باید نه بیرون پر نگار
مرد عارف اندرون را گو برون دیوانه باش
عاشقی بر خویشتن چون پیله گرد خویش تن
ور نه بر خود عاشقی جانباز چون پروانه باش
سعدیا قدری ندارد طمطراق خواجگی
چون گهر در سنگ زی چون گنج در ویرانه باش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که با یار آشنا شد گو ز خود بیگانه باش
تکیه بر هستی مکن در نیستی مردانه باش
هوش مصنوعی: کسی که با دوست واقعی آشنا شد، باید از خود غافل باشد و تکیه بر وجود خودش نکند. در شرایط عدم وجود و سختی‌ها باید با شجاعت و مردانگی رفتار کند.
کی بود جای ملک در خانهٔ صورت پرست
رو چو صورت محو کردی با ملک همخانه باش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی تصویر و ظاهری را در ذهن خود محو و ناپدید می‌کنی، دیگر جایی برای ملکات و صفات روحانی نمی‌ماند. به عبارتی، اگر به ظواهر دنیوی وابسته باشی، وجود ملکوتی و معنوی در قلب و جانت جایی نخواهد داشت. در واقع، می‌گوید که به جای توجه به ظاهر، باید به باطن و معانی عمیق‌تر زندگی پرداخت.
پاک چشمان را ز روی خوب دیدن منع نیست
سجده کایزد را بود گو سجده گه بتخانه باش
هوش مصنوعی: چشمان پاک می‌توانند زیبایی را ببینند و در برابر آن سجده کنند. درود بر کسی که چنین سجده‌ای را با کمال احترام در مقابل معشوق، حتی در مکان‌هایی که بتخانه نامیده می‌شوند، انجام می‌دهد.
گر مرید صورتی در صومعه زنار بند
ور مرائی نیستی در میکده فرزانه باش
هوش مصنوعی: اگر پیرو فردی هستی که در صومعه هستند، به او وابسته باش و اگر در میکده نیستی، پس به عنوان یک حکیم در آنجا رفتار کن.
خانه آبادان درون باید نه بیرون پر نگار
مرد عارف اندرون را گو برون دیوانه باش
هوش مصنوعی: برای آباد کردن یک خانه، باید درون آن را پر از زیبایی و صفا کنیم، نه اینکه به ظاهر و بیرون آن توجه کنیم. آن عارف واقعی که در دل خود به آرامش و معرفت رسیده، باید درون خود را خوب بسازد و در عین حال در دنیا به گونه‌ای دیوانه‌وار رفتار کند.
عاشقی بر خویشتن چون پیله گرد خویش تن
ور نه بر خود عاشقی جانباز چون پروانه باش
هوش مصنوعی: عاشق شدن به خودت مثل پیله‌ای است که دور خودش را بافته، اما اگر عاشق واقعی هستی، باید مثل پروانه‌ای باشید که به خاطر عشقش جان را فدای دیگران می‌کند.
سعدیا قدری ندارد طمطراق خواجگی
چون گهر در سنگ زی چون گنج در ویرانه باش
هوش مصنوعی: سعدی جان، نمی‌تواند کسی که در مقام بلند و بزرگ است، ارزش و قیمتی بیش از گوهر در سنگ یا گنج در خانه خراب داشته باشد. پس بهتر است که در جای خود، ساده و وارسته زندگی کنی و در معنای خودت غنا داشته باشی.

خوانش ها

غزل ۳۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۵ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1395/06/15 12:09
سونیا

یعنی اون کیه که اونقدر مهربونه که از بیت سوم این شعر تا آخر رو واسه من به طور روان معنی کنه؟؟؟؟؟؟
لطفاااااا......... برام مهمه

1395/06/15 12:09
سونیا

راستی در بیت ششم مصراع اول خویش تن دومی به صورت جدا نوشته میشه به ای صورت:(خویش تن), این تن به معنی تنیدن پیله هست.

1395/06/15 12:09
مهناز ، س

سونیا جان
خیلی ساده و خلاصه چنین است
پاک چشمان را ز روی خوب دیدن منع نیست
سجده کایزد را بود گو سجده گه بتخانه باش
,,, با نظر پاک میتوان به روی زیبا نگاه کرد،،،،سجده ای که برای خدا باشد حتی در بتخانه قبول است
گر مرید صورتی در صومعه زنار بند
ور مرائی نیستی در میکده فرزانه باش
،،،اگر مشتاق ظاهر هستی برو و در دیر کمربند مسیهان ببند،،،ولی اگر ریاکار نیستی حتی در میخانه میتوان حقیقت بین بود
خانه آبادان درون باید نه بیرون پر نگار
مرد عارف اندرون را گو برون دیوانه باش
،،،درون خانه را باید آباد کرد نه ظاهر آنرا زیور داد،،،مرد عارف بر ظاهر توجه نمی کند
عاشقی بر خویش تن چون پیله گرد خویشتن
ورنه بر خود عاشقی جانباز چون پروانه باش
اگر عاشق خود هستی دور خود حصار بکش ،،،اگر عاشق خود نیستی چون پروانه جانباز باش
سعدیا قدری ندارد طمطراق خواجگی
چون گهر در سنگ زی چون گنج در ویرانه باش
،،،کبر و غرور ریاست و ثروت بی ارزش است،،،مثل گوهر زندگی کن و مثل گنج در ویرانه
مانا باشی

1395/06/15 13:09
گمنام-۱

مهناز گرامی،
سپاس از روشنگری،
واما " خانه آبادان " گونه ای سپاسگزاری بود به هنگام پدرود، " خانه آبادان، خوش بود با شما بودیم و... "
ماشالا ، نوم خدا

1395/06/15 20:09
مهناز ، س

آری گمنام گرامی ، حق با شماست
خانه آبادان را به صور مختلف در موقعیت های گونه گون به کار می بردند ،
گاهی در اعتراض ، و گاهی به طعن و لعن ، و زمانی به سپاس
و اما : ماشالا ، نوم خدا ، ؟؟
و چگونه است آن حکایت؟
مانا باشید

1395/06/15 20:09
گمنام-۱

مهناز گرامی
در مقام تحسین و تشویق به کار می برند
ماشاالله و نوم خدا ، همان است که خواجه در حیرت از چشم سرشار از می ساقی می گوید ؛ به نام ایزد
سبحان الله!
شاد و تندرست بوید.

1395/06/16 11:09
nabavar

مهناز خانم گرامی درود
با احترام به نوشتار گمنام عزیز ، تکیه کلامی از پدر بزرگم که در جوانی میراب و سرپرست ده بوده ، یادم آمد
میگفت : خانه ی ارباب ، آباد باشه ، رعیت از گشنگی بمیرند .
اعتراض و طعن و لعنی بود به ارباب ، که شما اشاره کردید
شما هم مانا باشید

1395/07/24 00:09
سونیا

مرسی مهناز عزیزم

1397/01/15 20:04
۷

شکل درست و معنی بیت ششم:
1-عاشقی بر خویشتن چون پیله گرد خویش تن
2-ورنه بر خود عاشقی جانباز چون پروانه باش
اگر خویشتن پرست هستی مانند کرم ابریشم گرد خویش پیله میتنی(میبافی)
2-و اگر نه این است که عاشق خود هستی مانند پروانه(از پیله رهیده)شو و جانباز باش/خودپرستی و پیلگی بس است عاشق شو پروانه وار

1397/01/15 20:04
۷

سعدیا قدری ندارد طمطراق خواجگی
چون گهر در سنگ زی چون گنج در ویرانه باش
خواجه در شعر سعدی و حافظ معمولا به شکل متلک بکار رفته است.

1397/01/15 23:04
۷

برای نمونه خواجه در شعر سعدی:
خانه از پای و بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است
نصیحتگوی را از من بگو ای خواجه دم درکش
چو سیل از سر گذشت آن را چه می‌ترسانی از باران
عیب سعدی مکن ای خواجه اگر آدمیی
کآدمی نیست که میلش به پریرویان نیست
به نصیحتگر دل شیفته می‌باید گفت
برو ای خواجه که این درد به درمان نرود
عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر
نه مجنونم که دل بردارم از دوست
مده گر عاقلی ای خواجه پندم
و حافظ:
دی می‌شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست
گـفتـم که خواجه کی به سر حجله می ‌رود؟
گفت آن زمـان کـه مشتری و مَـه قِران کنـنـد
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برگو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این

1402/10/30 14:12
ابوتراب. عبودی

باسلام و عرض ادب و احترام، محضر استادان  عزیز و فرهیخته.

سه بند از هفت بند تضمین غزل شماره،، ۳۵،، در قالب مخمس تقدیم به محضر منور شما استادان عزیز و ارجمند.

 

در طواف خوب رویان در جهان پروانه باش

چون پریشان زلفِ مه رویان اسیر شانه باش

در طریق ِ عشقبازیّ و جنــون مستانه باش 

(هرکه با یار آشنا شد گو به خود دیوانه باش

 

تکیه بر هستی مکن در نیستی مردانه باش))

 

تیری از مژگان دلبر آمـد و  بر دل نشست

تار و پودِ قلب محزونِ مرا از هم گسست

دستِ مه رویان نگیرد دستِ هر جُهالِ مست

((کی بُـوَد جای ملک در خانه ی صورت پرست

 

رو چو صورت محو کردی با ملک همخانه باش))

 

گریه های شمع سوزان هیچ می دانی ز چیست؟

اشکِ شمع و سوزش پـــروانــه رمز عاشقی ست

کار معشوقان ِ عالم  عاشقان را دلبــری ست

(پاک چشمان را ز روی خوب دیدن منع نیست

 

سجده ایزد را بُـوَد  گو سجده گه بتخانه باش))

 

ط...

با احترام، دیوان ابوتراب عبودی، چاپ دوم