غزل شمارهٔ ۲۱
نادر از عالم توحید کسی برخیزد
کز سر هر دو جهان در نفسی برخیزد
آستین کشتهٔ غیرت شود اندر ره عشق
کز پی هر شکری چون مگسی برخیزد
به حوادث متفرق نشوند اهل بهشت
طفل باشد که به بانگ جرسی برخیزد
سنگوش در ره سیلاب کجا دارد پای
هر که زین راه به بادی چو خسی برخیزد
گرچه دوری به روش کوش که در راه خدای
سابقی گردد اگر بازپسی برخیزد
سعدیا دامن اقبال گرفتن کاریست
که نه از پنجهٔ هر بوالهوسی برخیزد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نادر از عالم توحید کسی برخیزد
کز سر هر دو جهان در نفسی برخیزد
هوش مصنوعی: شخصی در عالم توحید و یکتاپرستی ظهور میکند که از دل هر دو جهان، در یک لحظه به حقیقتی دست پیدا کند.
آستین کشتهٔ غیرت شود اندر ره عشق
کز پی هر شکری چون مگسی برخیزد
هوش مصنوعی: در راه عشق، انسان از شدت غیرت و خودگذشتگی به جایی میرسد که مانند یک قربانی به آستینی تبدیل میشود که برای دیگران فایدهای ندارد. او به هر دلخوشی و شکرگزاری کوچک مانند مگسی که از لابهلای شکر برمیخیزد، توجه نمیکند.
به حوادث متفرق نشوند اهل بهشت
طفل باشد که به بانگ جرسی برخیزد
هوش مصنوعی: اهل بهشت مانند کودکی هستند که وقتی صدای بلندی میشنود، بلافاصله از جا بلند میشوند و متوجه میشوند. این نشان میدهد که آنها به یکدیگر نزدیک و متحد هستند و از حوادث دور نمیشوند.
سنگوش در ره سیلاب کجا دارد پای
هر که زین راه به بادی چو خسی برخیزد
هوش مصنوعی: در مسیر طوفان، سنگ و سنگینی جایی ندارند و هر کس که مانند کاه از این راه بهراحتی جا بهجا شود، حتماً نمیتواند در برابر مشکلات ایستادگی کند.
گرچه دوری به روش کوش که در راه خدای
سابقی گردد اگر بازپسی برخیزد
هوش مصنوعی: هرچند که دوری و فاصلهای وجود دارد، تلاش کن که در مسیر خداوند ثابتقدم باشی؛ زیرا اگر به گذشتهات بازگردی، بهتر است که این تلاش را ادامه دهی.
سعدیا دامن اقبال گرفتن کاریست
که نه از پنجهٔ هر بوالهوسی برخیزد
هوش مصنوعی: ای سعدی، به دست آوردن شانس و خوشبختی کار آسانی نیست و هر کسی که دچار بیهدفی و بیدقتی است نمیتواند به این موفقیت برسد.
حاشیه ها
1402/06/19 02:09
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
به حوادث متفرق نشوند اهل بهشت
طفل باشد که به بانگِ جرسی برخیزد
سنگ وش در رهِ سیلاب کجا داری پای
هرکه زین راه به بادی چو خَسی برخیزد