گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم از اوست
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنی‌آدم از اوست
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست
زخم خونینم اگر به نشود به باشد
خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست
پادشاهی و گدایی بر ما یکسان است
که بر این در همه را پشت عبادت خم از اوست
سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
هوش مصنوعی: من از خوشبختی این دنیا شادمانم که این دنیا به خاطر او شاداب است. عاشق همه موجودات عالم هستم، زیرا همه‌ی این موجودات به خاطر او وجود دارند.
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم از اوست
هوش مصنوعی: ای دوست، لحظه‌های صبح به یاد عیسی را غنیمت بشمار و سعی کن دل‌های مرده را زنده کنی، زیرا این لحظات از اوست.
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنی‌آدم از اوست
هوش مصنوعی: نه آسمان به منطق خود درست است و نه ملک و مَلَک به دست آوردند آنچه که در دل و رویدادهای درونی انسان‌ها وجود دارد.
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست
هوش مصنوعی: می‌توانم زهر را با لذت بخورم چرا که شاهد و معشوقه‌ام به من تعلق دارد. با این حال، درد را هم به جان می‌خرم چرا که درمان نیز از اوست.
زخم خونینم اگر به نشود به باشد
خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست
هوش مصنوعی: اگر زخم خونینی که دارم بهبود نیابد، حداقل این خوب است که آن زخم هر لحظه برایم مرهمی دارد.
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست
هوش مصنوعی: برای عارف، غم و شادی تفاوتی ندارند. ساقی، باده را بده تا خوشحالی بیافریند، زیرا این غم نیز از اوست و بخشی از وجود اوست.
پادشاهی و گدایی بر ما یکسان است
که بر این در همه را پشت عبادت خم از اوست
هوش مصنوعی: حکومت و فقر برای ما تفاوتی ندارد، زیرا در این زمینه همه افراد به خاطر عبادت و اعتقاد خود سر تسلیم فرود آورده‌اند.
سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
هوش مصنوعی: ای سعدی، اگر سیل نابودی خانهٔ عمر را ویران کند، دل خود را محکم نگه‌دار؛ زیرا اساس بقا و ماندگاری از آنجا ناشی می‌شود.

خوانش ها

غزل ۱۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۳ به خوانش فاطمه زندی

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"به جهان خرم از آنم.بیات ترک"
با صدای شهرام ناظری (آلبوم کیش مهر)
"بیداد (همایون) ۴"
با صدای محسن کرامتی (آلبوم ۱۸۶ تصنیف قدیمی ۱)
"شور ۱۲ (شهناز)"
با صدای محسن کرامتی (آلبوم ۱۸۶ تصنیف قدیمی ۴)
"(همایون) (۰۶:۲۶ - ۰۷:۲۸) نوازندگان: ارکستر گل‌هاخواننده ترانه: عبدالوهاب شهیدی مطلع شعر ترانه: به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست (به جهان خرم)"
(آلبوم یک شاخه گل » شمارهٔ ۲۹۱)
"(همایون) (۳۱:۵۲ - ۳۴:۲۴) نوازندگان: ارکستر گل‌هاترانه سرا: سعدی شیرازی خواننده ترانه: عبدالوهاب شهیدی آهنگساز: شیدا تنظیم آهنگ: جواد معروفی مطلع شعر ترانه: به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست (به جهان خرم)"
(آلبوم گلهای رنگارنگ » شمارهٔ ۳۲۷)
"(همایون) (۱۹:۱۴ - ۲۱:۴۶) نوازندگان: ارکستر گل‌هاترانه سرا: سعدی شیرازی خواننده ترانه: عبدالوهاب شهیدی آهنگساز: شیدا تنظیم آهنگ: جواد معروفی مطلع شعر ترانه: به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست (به جهان خرم)"
(آلبوم گلهای رنگارنگ » شمارهٔ ب۳۲۷)
"تصنیف شاهد ساقی"
با صدای رحیم عدنانی (آلبوم دل رسوا)

حاشیه ها

1387/09/12 18:12
مژده

سعدیا گر بکند سیل فنا خانه‌ی دل
به
سعدیا گر بکند سیل فنا خانه‌ی عمر
(ضمنا: تضاد عمر و بقا)
---
پاسخ: پیشنهاد شما اعمال شد.

1388/10/28 08:12
علیرضا

این غزل برترین غزل سعدی است . و به گفته بزرگان جزو چند غزل سعدی میباشد که بوی عرفان حقیقی میدهد

با سلام بر دوستان
این غزل زیبای سعدی را حیف که متاسفانه غلط می نویسند و از زیبایی غزل می کاهند و من الان صورت صحیح بیت و معنای آن را می نویسم و علت غلط بودن این نسخه ( نسخه مرحوم فروغی ) را عرض می کنم :
به حلاوت بخورم زهر که شاهد سافی است
به ارادت بکشم درد که درمانم از اوست
یعنی در مصرع دوم ( درمانم ) نه درمان هم
و حالا معنی :
من زهر را با کمال میل و حلاوت می خورم چون به زهر نگاه نمی کنم به این توچه دارم که آن کس که زهر می دهد (دلبر مورد نظر من = شاهد ) است یعنی چون زهر دهنده زیبا است زهر را هم می خورم
اما معنی مصرع دوم : من درد را با کمال میل قبول می کنم چون این درد ، همان درمان من است .درد درمان من است از جانب او /
نه این که حالا این درد را تحمل می کنم درمان هم خواهد رسید که در این صورت از معنای عرفانی شعر خیلی کاسته شده است . بلاهایی که عارف در راه خدا به حان می خرد در جشمش بلا نیستند بلکه نعمت هایی هستند که موجبات علو درجات او را فراهم می آورند .
مثال : حضرت زینب در مسجد ابن زیاد در مورد کربلا می فرماید : انی ما رایت الا جمیلا یعنی من چیزی جز زیبایی ندیدم .
محمد حنیفه نژاد

دوستان اگر نظر ی داشتند می توانند برایم بفرمایند : 09141044965 حنیفه نژاد

1391/03/14 09:06
محمد

خانم مژده عمر و فنا با هم تضاد ندارند تضاد بین بقا و فناست. البته عمر صحیح است نه دل.

1392/02/01 19:05
صافی

خانه عمر درست است

1392/11/17 18:02
ناشناس

معنی خانه عمر و دل قوی داشتن در بیت آخر چیست؟!

1392/11/19 15:02
نازگل

با توجه به ابیات 1و2 شاعر از رابطه دل ومعشوق سخن میگوید بنابراین درمصراع سعدیا گر بکند سیل فنا خانه دل چون( اگر )حالت احتمالی و بکند هم از فعل کردن استفاده گردد یعنی سعدیا گر به کند سیل: فنا خانه دل که در مصرع بعد میگوید با این وجود دل را ازدست مده که....قابل قبول خواهد بوددو در مصرع به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست صحیح میباشد زیرا در اینجا (هم )معنای یقین وتاکید را میرساندو شاعر بدین وسیله سیر عرفانی خویش رابیشتر متجلی میسازد
با احترام
نازگل

1392/12/22 16:02
امیر

حقیقتآ با صدای استاد شهرام ناظری بی نظیره ، بی نظیر ، بی نظیر بی نظیر بی نظیر
و البته این غزل فوق العاده استاد سخن سعدی بی نهایت بی نظیر

1393/02/22 18:04
احمد ضرغام

سلام لطفا معنی این بیت را برایم توضیح دهید
نه فلک راست مسلّم نه مَلَک را حاصل ----- آنچه در سرّسویدای بنی آدم ازوست
باتشکر

1400/12/23 09:02
سیروس

دکتر دینانی در این باره مقاله جالبی دارند.

ترکیب «سر سویدا» اصطلاحی است که سعدی شیرین سخن به زیباترین صورت، آن را در شعرش به کار برده و با همین اصطلاح به خلوتگاه خودی خویش اشاره کرده است. خلوتگاه خودی خود، مظهر مقام کنز مخفی است. البته عنوان «کنز مخفی» مقام و جایگاه مخصوصی است که حق تبارک و تعالی از آن خبر داده است و انسان نیز تنها موجودی است که می تواند مظهر و مجلای این مقام بوده باشد. هیچ موجود دیگری را نمی شناسیم که از شایستگی مظهریت و مجلا بودن، برای مقام کنز مخفی برخوردار بوده باشد. هر موجودی چه در ملک و چه در ملکوت، همان هست که هست؛ یعنی ظاهر یا باطن در آن واحد و یگانه است.

اگر ظاهر است، فقط ظاهر است و اگر باطنی است، جز باطنی بودن چیز دیگری در آن یافت نمی شود. اما انسان هم ظاهر دارد و هم از باطن برخوردار است. انسان از باطن خویش به ظاهر می آید و از ظاهر به باطن می رود. وقتی از باطن به ظاهر می آید، احساس بیگانگی با ظاهر خود را ندارد، چنانکه وقتی از ظاهر خود به باطن خویش می رود نیز احساس بیگانگی با ظاهر خود را ندارد، زیرا ظاهر و باطن انسان در دو مرحله یا دو مرتبه از مراتب هستی او شناخته می شوند و مراتب هستی در یک موجود، در عین تفاوت و اختلافی که با یکدیگر دارند، از نوعی اتحاد و یگانگی برخوردارند.

فاصله میان ظاهر و باطن در وجود یک انسان ،ژرف ترین و دورترین شکاف و فاصله ای است که می توان آن را مورد شناسایی قرار داد. فاصله میان ظاهر و باطن انسان بسی دورتر و ژرف تر از فاصله میان مشرق و مغرب دیده می شود. حافظ از جمله کسانی است که به این مساله توجه کامل داشته، عظمت انسان و شگفت انگیز بودن او را نیز در همین می بیند .همانگونه که یادآور شدیم، شیخ اجلّ سعدی نیز پیش از به ظهور رسیدن حافظ، به فاصله و تفاوتی که میان ظاهر و باطن انسان تحقق دارد، توجه کامل داشته و باطن او را «سر سویدا» خوانده است.

سر سویدا یا خال سیاه عبودیت

این ترکیب زیبا از دو واژه «سر» و «سویدا» تشکیل شده، نیکوترین عبارتی است که از باطن انسان حکایت می کند. واژه «سرّ» بر پنهان بودن امری دلالت دارد که نباید برای اشخاص روشن و آشکار باشد. واژه «سویدا» که مصغر مونث از کلمه «أسود» به شمار می آید نیز به معنی یک سیاه بسیار کوچک است که می توان آن را با خال سیاه در یک صورت زیبا قابل انطباق دانست.

در منطبق ساختن کلمه «سویدا» با آنچه خال سیاه خوانده می شود، به این امر نیز اشاره می شود که «سر سویدا ی» انسان همان مقام وحدت و بساطت و یگانگی است که تفرقه و پراکندگی و کثرت در آن نیست و اگر نقطه خال سیاه به حکم بساطت و یگانگی صرف، قابل تقسیم نیست، باطن انسان نیز به هیچ وجه تفرقه و پراکندگی ندارد و مقام جمع الجمع او به شمار می آید و این همان مقام است که مظهر و مجلای کنز مخفی شناخته می شود و خداوند تبارک و تعالی نیز به حسب آنچه در یک جمله نقل شده، فرموده است: «کنت کنزا مخفیا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف» یعنی من گنجی پنهان بودم. پس دوست داشتم که شناخته شوم. سپس مخلوقات را آفریدم تا اینکه شناخته شوم.

از این سخن قدسی می توان دریافت که اگر آفرینش صورت نمی پذیرفت، حق تبارک و تعالی به ظهور نمی رسید و در نتیجه، شناختن او امکان پذیر نمی گشت. به این ترتیب حق تعالی از مقام غیب ذات خود، با فعل آفرینش به ظهور رسید و تجلی خود را آشکار ساخت. در این میان تنها موجودی که که مظهر کامل ذات و صفات خداوند شناخته می شود، انسان است که او نیز به حکم مظهریت و مجلا بودنش از باطن خود که کنز مخفی او به شمار می آید به واسطه افعال و آثارش به ظهور می رسد، اما این ظهور و آشکار شدن در سخن، به گونه ای ژرف و گسترده است که با افعال و آثار دیگر تفاوت چشمگیر دارد. شاعر عارف به همین مساله اشاره می کند، آنجا که با زیبایی خیره کننده ای می گوید :

نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل     آنچه در سرّ سویدای بنی آدم از اوست

تفسیر «انی اعلم ما لاتعلمون»

چنانکه در این بیت زیبا و ظریف دیده می شود، به نظر شاعر عارف در سر سویدا ی انسان چیزی نهفته است که نه فلک می تواند به آن دسترسی پیدا کند، نه ملک از توانایی درک و دریافت آن برخوردار است. می دانیم که فرشتگان سر سویدا ندارند و راز پنهان را نیز نمی شناسند. به همین جهت بود که پس از آفریده شدن انسان، گفتند: پروردگارا این موجودی که در زمین آفریدی، خونریز و تبهکار است، ولی ما پیوسته به تسبیح و تقدیس تو اشتغال داریم. بی درنگ از سوی خداوند  پاسخ شنیدند که گفت آنچه من می دانم، شما هرگز نخواهید دانست. آنچه در هنگام آفرینش، فرشتگان آن را نمی دانستند، همان چیزی است که هرگز نمی توانند آن را درک و دریافت کنند؛ زیرا فرشگان دارای قوه و استعداد نیستند بلکه آنچه دارند بالفعل است و اگر چیزی را نداشته باشند، هرگز آن را نخواهند داشت در نتیجه فرشته راز ندارد و سرّ پنهان برای او مطرح نیست، بلکه به هر چیزی که عالم است، همیشه عالم است و آنچه را که نمی داند هرگز نخواهد دانست.

این سخن در مورد موجودات ناسوتی نیز صادق است و نمی توان از تکامل آگاهانه درباره آنها سخن به میان آورد، اگر چه در تکامل زیستی برای موجودات جهان طبیعت هرگز نمی توان تردید روا داشت. به این ترتیب، رازداری و رازمندی از ویژگیهای انسان است و او تنها موجودی در جهان شناخته می شود که سرّ پنهان دارد و افزون بر این که راز می گوید، رازهای دیگر را نیز می گشاید و این همه تفسیر این سخن خداوند متعال است که خطاب به فرشتگان درباره انسان فرمود: آنچه من درباره این موجود شگفت انگیز می دانم شما نمی دانید. علت رازمند بودن انسان این است که ملک و ملکوت را یکجا در خود جمع دارد و به همان اندازه که فرشته خو شناخته می شود، حیوان صفت و درنده خو نیز به شمار می آید. کسی که ملک و ملکوت را در خود جمع دارد، از ظاهر و باطن نیز برخوردار است و کسی که هم ظاهر و باطن دارد، می تواند رازگونه سخن بگوید و در تقابل سخن های قابل تفسیر نیز پیش آهنگ باشد. اینجاست که می گوییم: هرمنوتیک در ساحت سخن انسان معنی پیدا می کند.

 

1393/02/24 17:04
فیاض

سلام.واقعا سعدی مرد سخن است. و آرایه ی تکرار رو خیلی قشنگ به کار برده

1393/02/18 00:05
ناشناس

سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی باغ طبعت همه مرغان شکر گفتارند

1393/06/02 23:09
محمد حنیفه نژاد

نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل

آنچه در سر سویدای بنی‌آدم ازوست
آقای احمد ضرغام ، معنی این بیت رو خواسته بودند :
یعنی آن عشقی که خدا در دل آدمی نهاده است نه آسمان ها آن ودیعه را دارند و نه ملک آن عشق را دارد و آن مخصوص انسان است
سویدا : نقطه سیاه دل که در اثر عشق ایجاد شود ، سر سویدا : سرعشق
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند

1393/09/07 16:12
جلال

معنی "عیسی"
در به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
چیست؟ و چطوری خوانده می شود؟
ممنون

1393/09/16 21:12
رها

سلام لطفا معنی کامل این شعر رو بزارید ممنون

1394/02/27 00:04
حنیفه نژاد

در توضیح دم عیسی صبح : صبح به حضرت عیسی تشبیه شده است که با نفس خود همه چیز را زنده می کند ، آن چنان که حضرت عیسی با نفسش مردگان را زنده می کرد . ضمنا عیسا خوانده نمی شود بلکه عیسی E30 خوانده می شود

1394/07/08 14:10
سید امیر حسین طباطبائی

با سلام
شعر ذکر شده یکی از عرفانی ترین اشعار شعراست. اصلا عرفا در تعریف عشق از این شعر خصوصا بیت اول استفاده میکنند. و اگر عشق را طبق این بیت تعریف کنیم آنوقت بر خلاف کسانی که معتقدند عشق خود خواهی است ثابت میشود که عشق دگر خواهی است......

1394/08/08 21:11
فرحزاد

سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر/ دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست
در مورد اینکه خانه عمر درسته یا خانه دل، بنظرمن خانه عمر درسته چون خانه دل در وجود ماست و در باطن و فناناپذیر است یعنی ویران شدنی نیست.

1394/09/12 03:12
قانع خورشید

(سعدیا! گر بکند سیلِ فنا خانهء عمر) بکند از مصدر (کردن) نیست و نباید ضمه‌ بر کافش باشد، بلکه‌ این فعل از (کندن) است و فتحه‌ بر کافشه‌. یعنی اگر سیل فنا خانه‌ عمر را بکند و ویران کند...

1394/09/18 00:12
ناشناس

با اینکه از شعر: عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست خیلی تعریف شنیده ایم اما یک شعر نادرست است. چطور می شود انسان، عاشق سگ و گاو و خر و جرج بوش و اوباما و پوتین و بشار اسد و یزید و چنگیز و هیتلر و نمرود و ضحاک و شاه محمود غزنوی باشد؟ مگه اینکه بگیم اینا جزو عالم نیستن؟

1394/09/18 00:12
روفیا

پرسش بسیار خوبیست!
آن شخصیت هایی که فرمودید به جای خود، جای بحث دارد، من فقط نفهمیدم سگ و گاو و خر چه مشکلی دارند؟
اصلا عاشق آنها نبودن خیلی سخت است،
من راستی با دیدنشان عشق در قلبم موج می زند!

1394/09/19 17:12
Hamishe bidar

ای خدای خوب و بی انباز و یار
دست گیر و جرم ما را در گذار
یاد ده ما را سخنهای رقیق
کآن به رحم آرد ترا ای خوش رفیق
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن
مصلحی تو ای تو سلطان سُخُن
کیمیا داری که تبدیلش کنی
گرچه جوی خون بود نیلش کنی
این چنین میناگریها کار تست
این چنین اکسیرها زاسرار تست
سعدی اینجا از دید خداوند به عالم مینگرد. بله خداوند عاشق همه عالم است. اگر همه عالم هم به او کافر شوند او به عشقش وفا میکند.
دوست عزیز شاید شما دید بدی از عشق دارید:
مراکز عشق به ناید شعاری
مبادا تا زیم جز عشق کاری
فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی‌خاک عشق آبی ندارد
غلام عشق شو کاندیشه این است
همه صاحب دلان را پیشه این است
جهان عشقست و دیگر زرق سازی
همه بازیست الا عشقبازی
اگر بی‌عشق بودی جان عالم
که بودی زنده در دوران عالم
کسی کز عشق خالی شد فسردست
گرش صد جان بود بی‌عشق مردست
اگر خود عشق هیچ افسون نداند
نه از سودای خویشت وارهاند
نروید تخم کس بی‌دانه عشق
کس ایمن نیست جز در خانه عشق
ز سوز عشق بهتر در جهان چیست
که بی او گل نخندید ابر نگریست
شنیدم عاشقی را بود مستی
و از آنجا خاست اول بت‌پرستی
اگر عشق اوفتد در سینه سنگ
به معشوقی زند در گوهری چنگ
که مغناطیس اگر عاشق نبودی
بدان شوق آهنی را چون ربودی
و گر عشقی نبودی بر گذرگاه
نبودی کهربا جوینده کاه
هران جوهر که هستند از عدد بیش
همه دارند میل مرکز خویش
طبایع جز کشش کاری ندانند
حکیمان این کشش را عشق خوانند
گر اندیشه کنی از راه بینش
به عشق است ایستاده آفرینش

1394/09/19 20:12
Hamishe bidar

بانو روفیا گرامی: عبدالله بن سنان می گوید: از امام صادق(ع)پرسیدم ملائکه بالاتر هستند یا فرزندان آدم؟ آن حضرت در جواب، سخن امیرالمؤمنین علی(ع) را نقل فرمود: “خداوند در فرشتگان عقل بدون شهوت قرار داد و در حیوان شهوت بدون عقل و در انسان عقل همراه با شهوت؛ پس اگر عقل انسان بر شهوتش پیروز گردد او از ملائکه برتر است و اگر شهوتش برعقل او پیروز گردد او از حیوان فروتر و پست تر است."

1394/09/19 21:12
Hamishe bidar

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً
سوره مبارکهُ احزاب؛ آیه 72
ما امانت خود را بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم ، آنها از حمل آن سر برتافتند ، و از آن هراسیدند امّا انسان آن را بر دوش کشید او بسیار ظالم و جاهل بود:
حضرت حافظ میفرماید:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند

1394/09/19 23:12
بی در کجا

بیدار همیشه،
این آ قای سنان در باره زاد و ولد فرشتگان نظرشان چیست ، آیا به شیوه تقسیم بدون کاهش کروموزومی است؟ یا زندگی جاوید دارند در هر حال اگر روشن بفرمایید ممنون میشویم.

1394/09/19 23:12
س ، م

بی در کجا جان
خیلی ظریف نکته سنجی می کنی

1394/09/20 00:12
بی در کجا

آن که نامش آلوده است تراوش مغزش ازین بهتر نمیشود.

1394/09/20 00:12
Hamishe bidar

مرحوم بهار چقدر دقیق فرمودند، در باره ابلهان و سوال ابلهانه ایشان:
تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن
در جهان گریاندن آسانست اشکی پاک کن
تا شوی فارغ بهار از بازپرس ابلهان
صوم‌ رحمن گیر و چندی‌در سخن‌امساک کن
متاسفانه شما همان متن فارسی را هم نفهمیدی عزیز برادر. در آنچه من نوشتم آ قای سنان وجود نداشت، هر وقت شما ظاهر متن زبان مادریتان را فهمیدید، بعد سوال کنید.

1394/09/20 00:12
Hamishe bidar

س ، م گرامی اینکه کسی ظاهر زبان مادری خود را نفهمیده و سوال میکند از نظر شما نکته سنجی ظریف است؟ چقدر ملاک والایی برای نکته سنجی دارید!؟ به امید خدا شما نکته سنجی درست را یاد بگیرید.

1394/09/20 00:12
س ، م

بی در کجا جان
سنان ، وجود دارد
شما درست فهمیدی
می نویسد : عبدالله بن سنان می گوید: از امام صادق(ع)پرسیدم ملائکه بالاتر هستند یا فرزندان آدم؟
پرسش کننده عبدالله بن سنان است
ولی چرا باید ائمه ی معصومین حیوانات را پست تر از انسان بدانند؟
مگر تا بحال سگی سگ دیگر را گردن زده است
مگر تا به حال گاوی در راه عقیده اش گاو دیگر را به اسیری گرفته ، برده کرده یا فروخته است؟
کدام حیوان از انسان پست تر است؟

1394/09/20 01:12
Hamishe bidar

س ، م گرامی شما یا فارسی نمیفهمی یا قصد مغلطه دارید:
... 2پس اگر عقل انسان بر شهوتش پیروز گردد او از ملائکه برتر است و اگر شهوتش برعقل او پیروز گردد او از حیوان فروتر و پست تر است."
مثال شما ازانسان در مورد دسته دوم است.

1394/09/20 01:12
Hamishe bidar

واقعاّ جای تعجب است که بعضی از دوستان گرامی حتی ظاهر متن فارسی را متوجه نمیشوند٬ ولی به خود اجازه اظهارنظروایراد گرفتن هم میدهند. بعضی هم به دنبال پیدا کردن یک اشتباه به خود هم رحم نمیکنند
به قول آقای خلیل جوادی
حیف که آدم خودشو پیر کنه،
همیشه سوزنش یه جا گیر کنه
جناب س ، م:
تو که کلت پره قورمه سبزیست
وقتی نمیفهمی بپرسی بد نیست

1394/09/20 01:12
بی در کجا

بیدار همیشه،
حالا بفرمایید عبدالله سنا ن نظرشان چیست، راضی شدید ؟ استاد زبان و ادبیات فارسی؟
یا اصلا همان حضرت که ازشان نقل قول شده است فارسی روشن و همه کس فهم!
شما جواب سوال را بفرمایید چه تفاوت دارد سنان یا پور سنان؟

1394/09/20 01:12
بی در کجا

بیدار همیشه
ای بسا که این ملایک هرمافرودیت باشند، چون تکثیر بدون کاهش کروموزومی در تک یاخته ایها انجام میشود
اگر چه نمی دانیم فرشتگان تک یا پر یاخته اند
و الله اعلم.....

1394/09/20 01:12
Hamishe bidar

شما که هنوز اسم راوی را هم نتوانستید بگویید.
چنین نقل شده که روزی امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) ضمن سخنانش فرمود:
(سَلُونِی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِی فَوَاللهِ لا تَسْئَلُونِی عَنْ فِئَةٍ تُضِلُّ مِاَةً و تَهْدِی مِاَةً اِلاّ اَنْبَأْتُکُمْ بِناعِقِها وَ سائِقِها).
(از من بپرسید پیش از اینکه مرا بجویید و نیابید؛چرا که به خدا سوگند درباره‌ی هر گروهی که جمعی را گمراه و جمعی را هدایت می ‌کند از من نمی ‌پرسید مگر اینکه من به شما خبر می ‌دهم از ناعق و سائق آن؛زمامدار و دنباله رو آن را معرّفی می‌ کنم{و از تمام جزئیّات آن شما را آگاه می‌سازم}).
در این هنگام مردی از جا برخاست و گفت:
(اَخْبِرنِی کَمْ فِی رَأسِی وَ لِحْیَتِی مِنْ طاقَةِ شَعْرٍ).
(بگو در سر و ریش من چند عدد تار مو هست)؟!
پیدا بود که این سؤال از روی بغض نسبت به امام(علیه السلام) است.امام(علیه السلام) فرمود:
(وَ اللهِ لَقَدْ حَدَّثَنِی خَلِیلِی اَنَّ عَلَیکُلِّ طاقَةِ شَعْرٍ مِنْ رَأسِکَ مَلَکاً یَلْعَنُکَ وَ اَنَّ عَلیکُلِّ طاقَةِ شَعْرٍ مِنْ لِحْیَتِکَ شَیْطاناً یُغْوِیکَ وَ اَنَّ فِی بَیْتِکَ سَخْلاً یَقْتُلُ ابْنَ رَسُولِ اللهِ).
(به خدا قسم خلیلم [رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم )] به من خبر داده که در پای هر مویی از موهای سرت ملکی است که تو را لعنت می ‌کند و در پای هر موی ریشت شیطانی است که تو را اغوا می ‌کند و در خانه‌ات بزغاله یا گوساله‌ ای داری که قاتل پسر پیغمبر خواهد شد).
نوشته‌اند: آن شخص سؤال کننده، اَنس نخعی بود و گوساله‌ی در خانه‌اش، پسرش سَنان ‌بن‌انس که آن روز کودکی بود و روی چهار دست و پا راه می ‌رفت و روز عاشورا جزء قاتلان امام حسین(علیه السلام) شد و بعضی گفته‌اند، آن شخص سائل، سعدبن ابی وقّاص بود و پسرش عمربن‌ سعد در کربلا فرمانده لشکر اِبن زیاد شد.
حالا ممکن است این سؤال در ذهنی پیدا شود که چرا امیرالمؤمنین(علیه السلام) از تعداد موهای سر و ریش آن مرد آگاهی نداده است؟!در جواب عرض می ‌شود: البتّه امام(علیه السلام) آگاهی دارد امّا این آگاهی از تعداد موهای صورت و سر، راه اثبات ندارد؛ زیرا اگر مثلاً می ‌فرمود: تعداد موهای تو یک هزاروپانصدوپنج عدد است؛ او که به صِرْف این گفته قانع نمی ‌شد؛ می‌ گفت: بیا ثابت کن؛آن هم راهی جز این نداشت که امام سر نحس او را روی دامنش بگذارد و موها را یک ‌یک بشمارد و جمعیّت هم دورش حلقه بزنند و تماشا کنند!آن هم مناسب شأن امام‌(علیه السلام) نبود؛تازه راه بهانه باز بود و می ‌گفت: در شمارش اشتباه شده و چند تار مو از زیر دستت رد شده و باید دوباره و سه ‌باره از سر بگیری و لذا امام(علیه السلام) از جواب این سؤال اعراض کرد و اوّلاً به مردم فهماند این آدم منافق است و سؤالش هم بر اساس لجاج و عناد و کفر درونی اوست و ثانیاً خبر از آینده‌ی تاریک فرزندش سنان بن انس یا عمربن‌ سعد داد و این اخبار از غیب بود و آینده‌ی زمان، آن را به اثبات رسانید.
امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مذمّت این انسان مغرور فراموشکار می ‌فرماید:
(أمْ هَذَا الَّذِی أنْشَأهُ فِی ظُلُمَاتِ الْأرْحَامِ وَ شُغُفِ الْأسْتَارِ نُطْفَةً دِهَاقاً وَ عَلَقَةً مِحَاقاً).
(این موجود مستکبر به نام انسان را بنگر که خالقش او را در میان تاریکی‌ های ارحام و لایه ‌لای پرده ‌های پنهان آفرید در حالی که نطفه و علقه‌ای بود).
(حَتَّی إِذَا قَامَ اعْتِدَالُهُ وَ اسْتَوَیمِثَالُهُ نَفَرَ مُسْتَکْبِراً وَ خَبَطَ سَادِراً).
(تا وقتی قامتی برافراشت و صورتی برافروخت، بی ‌اعتنا به خدایش شد و با کبر و غرور تمام از او رو برگردانید و راه نافرمانی پیش گرفت).

1394/09/20 01:12
Hamishe bidar

شما که هنوز اسم راوی را هم نتوانستید بگویید.

1394/09/20 01:12
Hamishe bidar

امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مذمّت این انسان مغرور فراموشکار می ‌فرماید:
(أمْ هَذَا الَّذِی أنْشَأهُ فِی ظُلُمَاتِ الْأرْحَامِ وَ شُغُفِ الْأسْتَارِ نُطْفَةً دِهَاقاً وَ عَلَقَةً مِحَاقاً).
(این موجود مستکبر به نام انسان را بنگر که خالقش او را در میان تاریکی‌ های ارحام و لایه ‌لای پرده ‌های پنهان آفرید در حالی که نطفه و علقه‌ای بود).
(حَتَّی إِذَا قَامَ اعْتِدَالُهُ وَ اسْتَوَیمِثَالُهُ نَفَرَ مُسْتَکْبِراً وَ خَبَطَ سَادِراً).
(تا وقتی قامتی برافراشت و صورتی برافروخت، بی ‌اعتنا به خدایش شد و با کبر و غرور تمام از او رو برگردانید و راه نافرمانی پیش گرفت).

1394/09/20 02:12
بی در کجا

بیدار همیشه،
سرکار که به وجود ملایک باور دارید کمی اطلاعات به ما بی خبرهابدهید،چرابخل
می ورزید؟ عبدالله پسر سنان یا خود سنان ابن انس !! چه فرقی دارد؟ ( نمی خواهم نام آن بزرگان را بیاورم)
از جواب دادن طفره میروید؟

1394/09/20 02:12
Hamishe bidar

بی در کجا گرامی: امام صادق (ع) می فرمایند: "ملائکه آب و طعام نمی‏خورند، و ازدواج ندارند، و تنها با نسیم عرش، زنده‏ اند، و برای خدای عز و جل فرشتگانی است که تا روز قیامت یکسره در رکوع‏اند، و برای او فرشتگانی دیگر است که تا روز قیامت یکسره در سجده‏ اند".

1394/09/20 03:12
س.م

من حیوانات را بسیار دوست میدارم تا به حال ندیده ام هیچ حیوانی به کسی بگوید تو کلت پره قورمه سبزیست .
حتی بااشاره
حیوان از انسان پست تر است؟

1394/09/20 03:12
س.م

عرش کجاست

1394/09/20 03:12
ناباور

س.م جان
تو هم که از قبیله ی طنّازانی
...
به خط طنز نوشتی و با ادب گفتی
که هرکه آیه نوشت ، لاجرم مسلمان نیست

1394/09/20 04:12
ناباور

عرش زیر پای مادران است
اشتباه گفتند بهشت

1394/09/20 04:12
ناباور

اینکه تا قیامت دسته ای از فرشتگان در رکوع و دسته ی دیگر در سجود باشند به نظر خیییییییلی بی عدالتی میآید . یعنی خداوند این فرشتگان را برای همین آفریده ؟
مگر به این چیزها نیاز دارد؟

1394/09/20 04:12
خودم

در هر صورت، هزار تا هم توجیه بیاورید و داستان ببافید، "عاشق بودن بر همه ی عالم" توی کله ی پوک من نمی رود. بعدش اینکه مسئول گنجور، چرا برخی نظرات بی مشکل، را حذف می کنی و بعضی مشکل دارها را نه؟ یک مقدار دقت به خرج بده دوست گرامی در بقا و فنای نظرات.

1394/09/20 04:12
خودم

خانم ناباور
لازم نیست شما شبهات اعتقادی یا سوالات دینی تان را اینجا بپرسید. عصر عصر اتم است و می توانید از سایت های مربوط بپرسید و محیط گنجور را مشوش ننمایید.

1394/09/20 05:12
ناباور

خودم گرامی
گنجور گرداننده دارد و بسیاری از نوشته های نا مربوط را حذف میکند
ایشان این محیط را در اختیار همه قرار داده اند تا برخورد نظرات روشنگر مسائل باشد
حالا اگر دوست دارید به ایشان یا به بنده پرخاش بفرمایید و دستور صادر کنید مختارید
راستی از کجا حدس زدید من خانم هستم نه آقا؟
شاید فکر میکنید خانم ها نا باورند

1394/09/20 05:12
خودم

درود بر ناباور عزیز. آقای محترم، انسان جایز الگناه است. حالا ما اشتباهی کردیم بیخ ریش! خودمان، شما باید فورا مچ گیری کنید! اگر قرار است پرخاش های امثال من! حذف شود چرا خیلی نظرات مستهجن و زشت دیگر باقی مانده و می ماند؟! در ضمن شما اگر به جای اینکه به هر چیز اشکال کنید خوب است لااقل اندکی در سخن بزرگان درنگ و اندیشه بفرمایید و بلافاصله نگویید اشتباه کرده اند. مثلا بهشت زیر چای مادران است که احتمالا استعاره ی بلاغی دارد(اسم علم بلاغت را شنیده اید؟!) را شما بی دلیل می گویید زیر عرش مادران است. شما نکند تا عرش رفتید و برگشتید و بعد دیدید زیر پای مادران بود؟ حیف نیست وقت خودتان را در اشکال هایی صرف نمایید که چیزی نصیب و عاید شما نمی شود؟ از بانوی گنجور، روفیا یاد بگیر که سعی می کند همیشه دانش و دریافت خود را بالاتر ببرد. بای.

1394/09/20 05:12
ناباور

خودم گرامی
لطف کنید یکبار مرقومه ی خودتان را بخوانید ببینید چه کرده اید
ماشالله

1394/09/20 05:12
خودم

مرقومه؟ مگر من نامه نوشته ام ناباور؟ من نظر نوشته ام نه نامه. و یک بار دیگر خواندم اتفاق خاصی نیفتاد. دیدم نظر خوبی نوشته ام. غلط املایی و انشایی داشتم مگر؟ باید بیشتر کتاب دستور زبان را مرور کنم. خیلی درس بدی است. معلمش بدتر است. نفرین به هر دو.

1394/09/20 05:12
ناباور

خودم گرامی
مرا به بهشت راه نمی دهند چون ناباورم
آری ، من بار و بارها عرش اعلی را سیر کرده ام
هنوز هم در سیر هستم کار هر روزه ی من است
شمارا هم نشانی میدهم خاک پای مادر گرامیتان را سجده کنید تا سیاحتی در عرش داشته باشید
کار هر روزه ی من است
من خوشبختم به همین سجده و زیارت

1394/09/20 05:12
خودم

یافتم.
پای را چای نوشته بودم.
ناباور ممنون و قدردان شمایم که غلط املایی ام را تذکر دادید. مرسی.

1394/09/20 05:12
ناباور

خودم گرامی
ببخشید
محض یادآوری نوشته ی خودتان را کپی میکنم تا ببینید اشتباهی در اثر عجله درآن هست یا نه :
مثلا بهشت زیر چای مادران است که احتمالا استعاره ی بلاغی دارد(اسم علم بلاغت را شنیده اید؟!) را شما بی دلیل می گویید زیر عرش مادران است.
از نمره ی 20 شما دو نمره کم میکنند میشود 18

1394/09/20 05:12
خودم

مادر؟!!!
ای کاش مادری بود تا می توانستم دست و پای و سرش را ببوسم.
خوش به حال شما.
کسی که از کودکی از مادرش جدا شده روزگارش خوش نیست. اگر هم بخندد به دروغ می خندد. با مادرت مهربان باش و هر روز یا هر چند روز یک شاخه مریم زیبا برایش ببر.
اما دوست عزیز. چرا ناباور شدی تا به بهشت نروی؟ مگر بهشت جای مادران نیست؟ تو دوست داری مادرت بهشت برود بعد خودت نروی؟ خیلی بد است جدایی بین مادر و فرزند. این را از یک کسی که تجربه دارد، گوش کن. این قدر حرف نشنو نباش.

1394/09/20 05:12
خودم

بی انصافی نکن نامرد. 19 می شوم.

1394/09/20 05:12
خودم

آقا منظورم از نامرد، معنای بدی نبود. من به دوستانم می گویم نامرد، چون زن(دختر) هستند. حواسم نبود اینجا داریم با دوستانم حرف نمی زنم.

1394/09/20 05:12
خودم

درباره ی سجده هم نمی دانم کارتان صحیح است یا نیست. اما سجده را نباید برای مادر کرد. سجده فقط باید روی مهر کربلای امام حسین باشد. یک مقدار اعتقادات دینی ات را قوی کن هم از ناباوری که چیز بدی است بیرون می آیی و هم مادرت را بدون اینکه اشتباهی مرتکب شوی، دوست خواهی داشت. مثلا پایش را ببوسی بس است و سجده نکن. البته حضرت یوسف برای ستاره ها سجده کرد یا نه ستاره ها برای حضرت سجده کردند. ولی شاید استعاره و تشبیه باشد. خلاصه مادرت را خوب دوست بدار و خالق و آفریننده ی توانا و هنرمندی که مادرها را آفریده است هم خیلی دوست بدار. به جر خدا هیچ کس نمی تواند موجوداتی مثل مادرها و روفیاها را بیافریند. اگر با این دیدگاه به ماجرا نگاه کنیم می توانیم عاشق همه ی عالم باشیم. اما باز برای من سخت است عاشق اسب شوم. باز کبوتر و قناری هم قابل تحمل تر است. یزید و هیتلر و بقیه هم بد هعستند. ولی باراک اوباما انسان بدی نیست. خیلی مهربان است. آزارش به کسی نمی رسد. اما خدا نصیب کسی نکند مثل ضحاک و چنگیز آمکش ررا. شب به خیر دوست من.

1394/09/20 05:12
ناباور

خودم گرامی
آنچه که نوشته میشود مرقومه میگویند
و آنچه که به صورت شعر است سروده
البته که شعر هم مرقومه است زمانی که نوشته شود
دیگر اینکه باور را که نمیشود تحمیل کرد
این باورها اکتسابی ست
کسی اگر در دامان جامعه ی یهودیان رشد کند احتمالاً به بهشت و دوزخ اعتقادی ندارد
ولی در جامعه ی مسلمانان و مسیحیان این اعتقاد محکم است
من هم در خانواده ی مسلمان بزرگ شده ام
مادرم را سر نماز بارها و بارها در آغوش گرفته ام و بوسیده ام همیشه هم آرزو داشته ام مثل او معتقد باشم ، ولی باور این نادیده ها برایم غیر ممکن است
شاید عقلم کم است و به قول حاشیه نویسی
کله ام پر است از قورمه سبزی
چه غذای لذیدی را هم مثال زده

1394/09/20 06:12
ناباور

خودم گرامی
دو اشتباه داشتید
اولی : را متوجه شدید
دومی : میگویند زیر عرش مادران است
نامرد بودن هم به معنای زن بودن برای من توهین نیست ، زن و مرد توفیر ندارند

1394/09/20 06:12
ناباور

خودم گرامی
به جز درگاه مقدس مادر به هیچ کجا سجده نمی کنم
شماهم بروید بر آستان مقدس مادرتان سجده کنید که نقد است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار

1394/09/20 06:12
خودم

قورمه سبزی غذای خوشمزه ای نیست. مگر اینکه مادر انسانش بپزد. به نظر من در کله ی شما غذا نیست چون اگر بود می سوختید. اکتسابی یعنی چه؟
باورهای غیر اکتسابی هم داریم مگر؟
من شما را مجبور نکردم که سجده برای غیر مادر بکنید. نظر و تجربه ی خودم را گفتم. سجده برای مادرآفرین هم بسیار لذت بخش است و همیشه ممکن است.
اگر من این نوع سجده را نداشتم، بجده برای مادر هم نیست، چه خاکی به سرم می ریختم؟ نظر شما محترم است باور جان. اما به نظر من سجده برای خدا، نسیه نیست. نقد نقد است. باور نادیده ها، ناممکن نیست. من شما را ندیده ام ولی می دانم هستید.
چون این نظرات را یک انسانی که می اندیشد می نویسد و الکی نوشته نمی شوند. خدا هم بزرگتر از این است که در چشم سر ما برود و جا بگیرد. باید زیاد برای خدا سجده کرد، با نیت درست، بعد می شود خدا را دید، به قول مولوی رومی با دیده ی دل ، نه دیده ی سر. در هر صورت انسان در این جهان دنیا اختیار خودش را دارد و نمی شود همه را مجبور و به فرمایش شما تحمیل کرد یک گونه رفتار کنند.
شما هم ناباوری هایت را بر بنای محکمی بگذار حتما خداوند با شما به گونه ای بهتر برخورد می کند از ناباوری که بر اساس غرض و کینه و ... ناباور شده است.
اشتباه دومم را هم فهمیدم. باید می نوشتم بهشت زیر عرش مادران است که نوشتم عرش زیر مادران است.

1394/09/20 06:12
س.م

خودم گرامی 2
نمره ی دیگر از دست دادید اگر می نوشتید عرش زیر پای مادران است .درست بود
.در مورد اعتقاد هیچ نمی گویم مبادا بر ایمان کسی لطمه وارد بیاید اکتسابی یعنی از محیط گرفته

1394/09/20 07:12
خودم

مرا ببخشید. باز هم مثل اینکه اشتباه نوشتم.
بهشت زیر قدم های مادران است. ولی عرش جایی است -که بر اساس عقیده ی ما خداباوران- خداوند بر آن تکیه داده است.(خداوندی که جسم نیست و محدود نیست و تکیه بر عرش استعاره ای از قدرت اوست) حال شما می خواهید عرش خودتان را زیر پالی مادران فرض کنید، اختیار با خودتان است.
نباید بر سر این موضوعات دعوا کنیم. تازه با دعوای ما که عرش خدا از جایش کنده نمی شود و زیر پای مادران بیاید.
پس اکتسابی یعنی این.
چه جالب.
من امشب فهمیدم نیمی از ایمانم اکتسابی است و نیمی دیگر هنوز به مرحله ی اکتسابی نرسیده.
پس باید محیطی را بیابم که خداباورانه تر باشد تا نیمه ی دیگر محکم تر و زیباتر شکل بگیرد. ممنونم از شما و چیزهایی که به کودکی مثل من آموختید.

1394/09/20 07:12
ناباور

خودم گرامی
بله بعضی باورها اکتسابی هستند
که مثلاً از طرف خانواده یا معلم یا محیط به ادم خورانده میشوند
بعضی هم تجربی هستند که شخصاً آزمایش می شوند و بعد باورش می کنیم
بعضی جملات شما را من فهم نمی کنم مثلاً از این جمله:
اگر من این نوع سجده را نداشتم ، بجده برای مادر هم نیست
مقصود شما را درک نکردم
بی سوادی مرا ببخشید
ضمناً ، من ناباورم ، باورجان نیستم
خوش به حال شما که نادیده ها را دیده اید و خدایتان آنقدر بزرگ است که در چشم سرتان جای نمی گیرد
مبارکتان باشد
ولی چه کنم که دل من دیده ندارد
من ناباوری هایم برای خودم بر بنای محکمی استوار است ، هیچ غرض و کینه هم ندارم و با مؤمنان را تحسین می کنم چنانچه مادرم را ، هرگز به مادرم نگفته ام چرا نماز می خوانی که بعضی اوقات به ایشان وقت نماز را یاد آور میشوم
او در عشقی مستغرق است که برای من مقدور نیست
شما نیز عشق به خدا را غنیمت بدانید
من نیز چون سعدی به عالم عشق میورزم
به حیوانات و به آنچه که در دنیا هست
حتی به عشق هم عشق میورزم

1394/09/20 07:12
ناباور

ببخشید
با قبل از مؤمنان اضافی ست

1394/09/20 10:12
Hamishe bidar

س.م گرامی: متاسفم که شما هنوز هم چیزی از آنچه که نوشتم نفهمیدید. به زبان ساده بگویم: مقام انسان معلوم نیست، یعنی انسان هم پست تر از حیوان هست و هم بالاتر از فرشته... "تو کلت پره قورمه سبزیست" را از شعر آقای جوادی نوشتم و منظور این بود که شما ظاهر مرقومهُ حقیر را هم نفهمیدی، بهتر بود سوال کنی به جای اعتراض. حالا هم اگر کدورتی پیش آمده من از شما معضرت میخواهم.

1394/09/20 10:12
Hamishe bidar

"به جز درگاه مقدس مادر به هیچ کجا سجده نمی کنم"
ناباور گرامی: اگر واقعاّ به این حرف عمل کنیم در بهشت هستیم دوست گرامی.
سجده به پدر و مادر به عنوان احترام خیلی خوب هم هست.
"این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار"
اگر شما به این باور دارید خوش به حال شما که مقامی بس والاترازبعضی زاهیدین و عابدین دارید و آن هم نقد.
همسایه حضرت موسی در بهشت‏
حضرت موسی، علیه السلام، که در پیشگاه خداوند ارزش والایی دارد، روزی به پروردگار عالم عرض کرد: خدایا، همسایه من در بهشت کیست؟ خداوند نشانی فردی را به او داد. حضرت طبق نشانی به مغازه قصابی رسید و با خود گفت: این مرد در بهشت همسایه من است؟ او که شغلی معمولی دارد و شب و روز سروکارش با ساطور و چاقو و استخوان و گوشت است؟! مدتی کنار آن مغازه نشست تا سرّ آن سخن را فهم کند. دید این مرد قصاب به فقیر همان گوشتی را می‏دهد که به غنی می‏دهد. پس از پایان کار روزانه، حضرت به او گفت: ای مرد، می‏خواهم امشب میهمانت باشم! با خوشرویی گفت: در خدمت شما هستم! تشریف بیاورید! این مرد تا آن روز موسی را ندیده بود و او را نمی‏شناخت، بآین‏حال، او را به خانه برد و برایش شام تهیه کرد و موسی، علیه السلام، میل فرمود.
مدتی بعد، حضرت به این فکر افتاد که وی شب را چگونه سر میکند.
اما هرچه توجه کرد صدای مناجات و گریه‏ای از مرد نشنید. فقط دید او مرتب به اتاق مجاور میرود و برمیگردد. موسی، علیه السلام، که زمینه سؤال را مناسب می‏دید، فرمود: در آن اتاق به چه کاری مشغول هستید؟
مرد قصاب در اتاق را باز کرد و پرده را کنار زد. موسی دید گهواره‏ای از سقف آویزان است. مرد گفت: بیا درون گهواره را ببین! موسی، علیه السلام، پیرزنی خمیده و کم‏وزن و صد واندی ساله را درون آن دید. مرد گفت: این خانم مادر من است. خودم غذا در دهانش میگذارم؛ خودم او را تمیز می‏کنم؛ لباس‏هایش را میشویم؛ او را به حمام میبرم و دائم هم به او میگویم: من نوکر تو هستم و هر کاری از دستم بربیایید برایت انجام میدهم!
موسی فرمود: ای مرد، من موسی بن عمران هستم.
دیروز از خداوند پرسیدم: همسایه من در بهشت چه کسی است؟ خدا نشانی تو را داد. تو بالاترین عبادت‏ها را انجام میدهی که به این مادر نیکی میکنی و مادرِ مادرت شده‏ ای.
به راستی، عقل درباره این حکم قرآن که "به والدین احسان کنید" چه می اندیشد؟ غیر از این است که عقل و حقیقت انسانی این حکم را می پسندد؟ عقل میگوید: پدر و مادر همه عمرشان را صرف فرزندشان کرده‏ اند و از هیچ تلاشی دریغ نکرده‏ اند. پس، سزاوار هر نوع احسان و نیکی ای هستند؛ درحالی‏که مردمان دور از عقل و حقیقت انسانی احسان و نیکی‏ ای به آنان نمیکنند و اگر بین منافع مادی و احترام به پدر و مادرشان تداخلی پیش بیاید نفع مادی را برمی‏گزینند و چشم از این دو منبع لطف و محبت برمیگیرند.

1394/09/20 11:12
Hamishe bidar

در منتخب از سلمان فارسی (ره) نقل است که گفت: مولایان امیرالمومنین علیه السلام زیاد از اخبار غیب برایمان خبر می گفت و می دیدیم که در طی سالها آن اخبار واقع می شد، یک روز جمعه ای در مسجد کوفه خطبه می خواند، در خطبه فرمود: ای مردم هر چه می خواهید از من بپرسید پیش از آنکه از دست شما بروم، بخدا قسم از هیچ دسته و گروهی (چیزی) سوال نمی کنید که صدها طایفه از آن طریق گمراه شده و صدها گروه هدایت یافته اند، مگر آنکه از آن به شما خبر می دهم از شعارهایشان و رهبرانشان تا روز قیامت، می گوید: شخص فاسق و فاجری بلند شد و گفت: به من بگو در سر و ریش من چند تار مو وجود دارد؟ فرمود: بخدا قسم پسر عمویم رسول خدا صلی الله علیه و آله از این سوال تو به من خبر داد و جواب آن را نیز بیان کرد، بر هر تار موی سر و ریش تو شیطانی است که تو را گمراه می کند و تو را به سوی خود دعوت می کند و بر هر یک از موهای بدن تو شیطانی است که تو را و نسل تو را لعنت می کند و برای تو فرزندی است کوچک و ملعون که فرزندم حسین علیه السلام و پسر دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را به قتل می رساند تو و پسرت خالی از ایمان هستید اگر تو این سوال را از من نپرسیده بودی دلیل آوردن برای این خبر سخت بود اما این پرسش برای ملعون و پلید بودنت و ملعون بودن پسرت کافی است (آن هنگام فرزند کوچکی در خانه داشت پس از آنکه بزرگ شد و موضوع امام حسین علیه السلام پیش آمد به قتل حسین علیه السلام اقدام کرد، بعضی ها گفته اند اسم آن بچه خولی بن یزید اصبحی وده که حضرت را با نیزه زد و سر آن از پشت حضرت بیرون آمد، حضرت از مرکب به زمین افتاد و در خون خود غلتید و به خدا شکایت کرد و فرمود خداوندا طایفه ستمگران را لعنت کن).

1394/09/20 11:12
Hamishe bidar

علی (ع) در خطبه فرمود: ای مردم هر چه می خواهید از من بپرسید پیش از آنکه از دست شما بروم، شخصی بلند شد و گفت: به من بگو در سر و ریش من چند تار مو وجود دارد؟ فرمود: بخدا قسم پسر عمویم از این سوال تو به من خبر داد و جواب آن را نیز بیان کرد، بر هر تار موی سر و ریش تو شیطانی است که تو را گمراه می کند و تو را به سوی خود دعوت می کند.

1394/09/20 12:12
همیشه بیدار

روزی امام سجاد به جمعی از مسلمانان مدینه از قول رسول خدا فرمود: وقتی که انسان می میرد و جنازه او را درمیان تابوت می گذارند و حمل می کنند، او به حمل کنندگان می گوید: ”آیا سخن مرا نمی شنوید؟من در مورد دشمن خدا به شما شکایت می کنم.او مرا فریب داد و به اینجا رسانید و برای نجات من اقدام نکرد، و از شما در مورد خواهران و برادران شکایت می کنم که مرا به خود واگذاشتند، با من مدارا کنید، و در مورد من شتاب نکنید.”

1394/09/20 12:12
همیشه بیدار

یکی گفت: (اگر مرده ،سخن می گوید،می بایست بر گردن ها بجهد)

1394/09/20 12:12
همیشه بیدار

وقتی امام آگاه شد فرمود: ”نمی دانیم با مردم چگونه رفتار کنیم

1394/09/20 12:12
Hamishe bidar

اگر آنچه از پیامبر شنیده ایم به آنها EBLAGH کنیم،( KHANDAND و HMASKHARE می کنند،و اگر سکوت کنیم برای ما روا نیست.)

1394/09/20 12:12
Hamishe bidar

اگر آنچه از پیامبر شنیده ایم به آنها EBLAGH کنیم،( KHANDAND و MASKHARE می کنند،و اگر سکوت کنیم برای ما روا نیست.)

1394/09/20 12:12
همیشه بیدار

سپس در مورد (ضمره)چنین فرمود:(خدایا اگر ضمره حدیث رسول تو را به MASKHAREH می گیرد، او را به عذاب سختت بگیر)

1394/09/20 12:12
همیشه بیدار

چهل روز از این ماجرا گذشت که ضمره از دنیا رفت

1394/09/20 12:12
همیشه بیدار

غلامش نقل می کند وقتی که او را در میان GHABR نهادیم صورتم را بر روی او نهادم صدایی شنیدم، به خدا ،صدای خود ضمره بود که می شنیدم، او به خود می گفت:...

1394/09/20 12:12
همیشه بیدار

امروز هر دوستی، تو را تنها به خودت واگذاشت

1394/09/20 13:12
همیشه بیدار

سروران گرامی، مدیران عزیز گنجور: اگر لطف میکردید لیستی از کلمات تهت سانسور یکجا مرقوم میفرمودید، هم کار حاشیه نویسان و هم کار خود شما راحتتر بود...
با احترام فراوان.

1394/09/20 13:12
همیشه بیدار

تحت

1394/09/20 13:12
روفیا

آن دوست گرانقدری که در صفحه ای دیگر نوشتار من را انشا نامیدند یا اصلا حقیقت بزرگ پشت حاشیه بنده مبتنی بر اصالت و کرامت خدمت به مادر را ندیدند یا تلاش در پرده پوشی از حقیقت داشتند.
ایشان بر این باور بودند که با تحقیر و خوار بر شمردن من یا اندیشه من می توانند این پرسش مرا کم رنگ یا محو کنند:
که چگونه است که مومنی برای خوار بر شمردن دیگران آنها را دعوت به کمک به مادر در امور آشپزخانه میکند؟؟!!
خوشبختانه همیشه بیداری و دیگرانی بودند تا جوهر حقیقت نهفته در انشای کودکانه مرا ببینند و در صفحه دیگری از صفحات گنجور که صفحه ای از صفحات دهر است پرده از پریروی حقیقت بردارند.
پریرو تاب مستوری ندارد
چو در بندی سر از روزن برآرد
شاید آن همزبان گرامی با گرد و خاک بر پا کردن در آن صفحه بتوانند چهره تابان حقیقت را بپوشانند ولی نور حقیقت بر ظلمت غالب است و به طریقی در جایی بر آنانی که تغذیه از نور میکنند می تابد.
چه بسا که آقای مجتبی خراسانی گرامی هم دارند با خود می اندیشند که چنین طرفداری از کجا پیدا کرده اند!!
چه ایشان هر چند ما کودکان را لایق وادی معرفت نمی دانند هرگز زبان به ناسزا گویی نیالوده اند و آلودگی و تردامنی را مایه مبالات ندانسته اند!
و اینجاست که ما باید قوه تمییزمان را به کار گیریم و همه مومنان و همه ناباوران و همه منکران را در یک category قرار ندهیم و از این مغلطه تعمیم که یکی از فریب های مهلک روزگار است جان سالم بدر بریم.

1394/09/20 13:12
همیشه بیدار

خواهر عزیزم، روفیای گرامی حقیردیده که جناب آقای مجتبی خراسانی در خیلی از حواشی که مینویسد در موارد بسیاری مورد فحاشی دوستان عزیز قرار گرفته اند. همانطور که فرمودید آقای مجتبی خراسانی گرامی هرگز زبان به ناسزا گویی نیالوده اند. ولی این حقیر طرف مقابل به هیچ عنوان نمیتواند درک کند. این چه عقده و نفرتی است که برخی به زبان عربی دارند؟ حقیر از یاد گرفتن این زبان ناتوان مانده ام و تعجب میکنم که کسی از زبان عربی انتقاد میکند و شعری میسراید که 50٪ عربی در کلامش موج میزند. خواهر گرامی من اینطور نظر و عمل را نمیتوانم درک کنم: به نظر شما این رفتار یک رفتار عاقلانه است؟ من واقعاّ قصد انتقاد ندارم و میخواهم بفهمم که این نفرت از کجا موج میزند؟ شاید انسان منطقی مثل شما بتواند اینطور فکر را به حقیر بفهماند.
با احترام

1394/09/20 14:12
روفیا

همیشه بیدار گرانقدر
بنده پاسخ این پرسش شما را در بخش 139 مثنوی دفتر سوم نگاشته ام.
نمی دانم چرا با اینکه به قواعد گنجور و قواعد صلح جهانی احترام گزارده و احدی را مورد هتاکی قرار نداده ام مشمول بگیر و ببند و سانسور شده ام!
اینقدر بگویم ریشه هایش در تاریخ یافت میشود لیکن انسان اندیشمند باید همه رویدادهای تاریخ و ماقبل تاریخ و ما بعد آن را بداند تا بتواند قواعد بازی روزگار که ماورای تاریخ پنهان شده اند را پیدا کند.

1394/09/20 14:12
همیشه بیدار

بعضی از کلمات سانسور میشوند. خوب بود میدانستیم کدام کلمات. پس فرمودید تاریخ؟ من زیاد تاریخ نمیدانم، یعنی تاریخ ایران را نمیدانم، ولی به نظر شما این کار که به هر کس که عربی حرف بزند ناسزا بگوییم منطقی است؟

1394/09/20 15:12
نخود هر آش

جناب آقا/ خانم بیدار
کسی با عربها و عربی دانی و عربی حرف زدن مشکل و مخالفتی ندارد، آنچه من مشتری گاه گاهی گنجور دیده ام مخالفت با عربی و انگلیسی و......نویسی در گنجور سخن سرایان پارسی گوی است.

1394/09/20 15:12
همیشه بیدار

نخود گرامی:
اولاً حقیر خود به آلمانی، انگلیسی و فرانسه نوشتم و کسی اعتراض نکرد.
ثانیاً خود سخن سرایان پارسی گوی اشعارو ابیات بسیاری به عربی در همین گنجور دارند که با این حساب باید اینجا نمیبودند. خوب بود می دانستیم که دلیل واقعی این فحاشیها چیست که به خود این دوستان از همه بیشتر ضرر میرساند. اینطور نکات بسیار Anormal هستند و عواقب بدی را به دنبال خواهند داشت. این بیشتر مثل یک فوبی است.

1394/09/20 15:12
همیشه بیدار

فوبیا یا فوبی، ترس نامعقول و شدید از یک موضوع، یک موقعیت یا یک شیئ است. در واقع با اینکه فرد می‌داند ترسش نامعقول است ولی توانایی کنترل آن را ندارد و اگر در معرض آنچه که از آن "هراس" دارد، قرار بگیرد موجی از اضطراب، ترس شدید و حتی وحشت‌زدگی بر او چیره می‌شود و این تجربه چنان برایش ناخوشایند است که سعی می‌کند همیشه از آن مورد "هراس آور" دوری کند. در میان اختلال اضطراب، "فوبیاها" از همه شایع ترند.

1394/09/20 16:12
همیشه بیدار

آنرمال یک کلمه آلمانی است. جالب است که در فارسی هم هست.

1394/09/20 17:12
مسعود سعیدی

سرکار خانم روفیا
با سلام
اجازه بدهید یکبار دیگر این بحث عداوت و بد گویی را با یکدیگر مرور کنیم تا علت ها روشنتر و شاید ابهامات برای بعضی بر طرف گردد
زبان ما که اکنون صحبت می کنیم آمیخته ایست از عربی فارسی و گاهی زبانهای دیگر ولی لغاتی که از عربی به کار میبریم فارسی شده است و اغلب به آن معنا و آن تلفظ در عربی کاربرد ندارد حالا اگر محترم آقایی لغات عربی را طوری کنار هم چید که برای من ِفارسی زبان نا مفهوم بود ، ناخوش آیند است و اگر به تظاهر و خودنمایی گرایش داشت که ناخوش آیندتر.
همه دوست دارندکه درین حاشیه ها صحبت ها بی ریا ،
صاف ، قابل فهم ودر عین حال با نهایت فروتنی ارائه شود
همانطور که همه ی دوستان بر این گرایش نیک شما ، روفیا بانوی گرامی ، متفق القول هستند
بنده مدتی پیش به آقای خراسانی با نهایت ادب پیشنهاد کردم که روش خود را در تعامل با دیگران تغییر دهند ولی اثری نداشت و نتیجه این شد که عده ای ، همه جوان و نکته دان ، بعضی شاعر ، در مقابل جبهه گیری ایشان ایستادند و آقای خراسانی نیز کوتاه نیامدند و از در استهزا ، کوچک شمردن و یکی دو بار اهانت به خانواده ی آنان سعی در به کرسی نشاندن روش خود کردند . که این درگیری هنوز هم ادامه دارد.
مثل اینکه حساسیتی به نوشته های آقای خراسانی در میان است و می بینیم ، حاشیه های ایشان هم با صحبت روزمره ی ما متفاوت است . متأسفانه اغلب ما به خودمان اجازه می دهیم دیگران را تحقیر کنیم تا منطق مان به کرسی نشانده شود ، همین دیروز دیدم حاشیه نویسی که دم از اسلام و دین و راه حق معصومین میزند به بی گناهی دیگر نوشته : تو کله ی تو پر ِ قورمه سبزیست ، همراه با تهمت نفهم بودن
این رشته سر دراز دارد
بااحترام

1394/09/20 17:12
همیشه بیدار

جناب مسعود سعیدی و یا س م: شما متاسفانه هر آنچه دوست دارید میبینید. به اسامی مختلف به دیگران توهین میکنید. بنده به شما چند بار گفتم که امام برای انسان مقامی مشخص نکردند، ولی شما همان مقامی را که برای انسان دوست دارید که پایینتر از حیوان میباشد دیدید و چند بار گفتید که "مگر تا به حال گاوی در راه عقیده اش گاو دیگر را به اسیری گرفته ، برده کرده یا فروخته است؟
کدام حیوان از انسان پست تر است؟"
من هم که دیدم شما یا ظاهر لغات را نمیفهمید و یا مغلطه میکنید با شما یک بیت از آقای جوادی خواندم که کمی کمتر جهد کنید و متون را درست بخوانید. از شما و آن اسم دیگرتان س.م امروز معضرت هم خواستم؛ کاری که نه شما و نه دوستان دیگر شما و که بارها با اسامی مختلف فحاشی کرده اند هرگز نکردند. حال هم بابت آن شوخی از شما و اسم دیگر شما " س.م" دوباره معضرت میخواهم. لطفا دست از فحاشی بردارید. هم شما و هم دوستان شما. شما اگر عربی دوست ندارید نخوانید بزرگوار. اگر به جناب خراسانی فحاشی کنید مشکل شما حل میشود؟

1394/09/20 18:12
همیشه بیدار

حقیر از بیشتر کامنتهای جناب خراسانی استفاده میکنم. متاسفانه بعضی مواقع ایشان هم به نظر حقیر به دیگران توهین کرده اند که حقیر هم بعضی اوقات به خود اجازه دادم که اعتراض کنم، ولی بیشتر مواقع فحاشی را شخص دیگری شروع میکند، بعد یکی پس از دیگری شروع به فحاشی میکنند. کسانی که دم از آزادی بیان میزنند لطفاّ به ایشان بدون فحاشی اجازه حرف زدند بدهند. بنده دم از اسلام و دین و راه حق معصومین نمیزنم و اصلاّ ایشان را نمیشناسم ولی این روش مافییایی را هم نمیفهمم.

1394/09/20 18:12
ناشناس

...

1394/09/20 20:12
مسعود سعیدی

آقای بیدار
عقده گشایی کردی ؟
اینهمه اصرار که نام مرا به دیگران بچسبانی چه معنا دارد
دوستان من کدامند
ماهها بود که من به جز یکبار شاید دوبار بیشتر درین گنجور حاشیه ننوشتم
دارم به جایی میرسم که از هرکه ادعای دینداری کند متنفر باشم
بنده حاشیه های یکی دو نفر که به نظرم مؤدب اند و نوشته هایشان قابل خو اندن است بیشتر نمی خوانم
مرا هیچ نسبتی با دیگران نیست اگر چه نامم شبیه باشد
مطمین باشید ازین پس مانند سابق شما را نخواهم خواند و جوابی به اهانت های امثال شما نمی دهم اگر چه نام مرا بیاورید
با تنفر از حاشیه ی سراپا اهانت شما

1394/09/20 20:12
همیشه بیدار

جناب مسعود سعیدی عزیز: در ایران بارها شنیده ام که افراد "روشنفکر" هر اهانتی میکنند و سپس طلبکارانه میگویند: اگر یکی بگی ده تا میگم.
پس این اشتباه من است که شما و دوستان دیگر از یک کامپیتر (یک ای پی) مینویسند، گفتم شاید خود شما باشید یا کسانی که شما بشناسید.
جای تعجب است که شما که ایشان را نمیشناسی، تصادفی خود را به میان انداختی و سوال نپرسیده از شما را جواب دادی.
جناب مسعود سعیدی اگر شما و دوستان روشنفکرتان به حقیر 10 اهانت هم بکنند، اگر از هرکه ادعای دینداری کند متنفرباشند و هر فحاشی بکنند حقیر فقط برای ایشان آرزوی موفقییت میکنم، جناب مسعود سعیدی عزیز شما و دوستان روشنفکرتان اگر فحاشی نفرمایید ما را شرمنده کردید. عزیزم اگر دین ندارید آزاده باشید:
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
فعل تو کان زاید از جان و تنت
همچو فرزندی بگیرد دامنت
پس تو را هر غم که پیش آید ز درد
بر کسی تهمت منه، بر خویش گرد

1394/09/20 21:12
من ؛معلم ادبیات اینده

کاش ارایه هاشم می نوشتید

1394/09/21 01:12
Hamishe bidar

واقعاً چه تناقضی از این بیشتر که در حاشیه غزل
"به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست"
انسانی بنویسد:
"دارم به جایی میرسم که از هرکه ادعای دینداری کند متنفر باشم"
"با تنفر از حاشیه ی سراپا اهانت شما"
آیا شما بر این گمان هستید که سعدی ادعای دینداری ندارد؟
هر چقدر شما نفرت دارید خداوند صدها برابر شما را دوست دارد
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بت‌پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
به قول رضا مارمولک: ما شما را میبریم به بهشت حتی به زور!
دوست گرامی قصد اهانت نداشتم و ندارم، حال شما هم ببخش، حتما من شما را با شخص دیگری اشتباهی گرفتم.
تنفر نداشته باشید بزرگوار، تنفر آتش است و وجود شما را میسوزاند.

1394/10/27 01:12
روفیا

همیشه بیدار و مسعود سعیدی گرامی
دلبندان
آنچه موجب می شود ما در قضاوت میان حق و باطل به اشتباه بیفتیم دیدن تنها بخشی از حقیقت و ندیدن بخش دیگری از آن است.
درباره شخص صحبت نمی کنم. بلکه درباره رفتارها و گفتار هایی که از اندیشه ها سرچشمه می گیرند میگویم.
عربی به خودی خود آزار دهنده نیست. پارسی به خودی خود بار اخلاقی و ارزشی ندارد.
ولی هنگامی واژه های عربی یا پارسی محمل حمل معنای تلخی چون تحقیر و تمسخر شوند بار اخلاقی می یابند.
صورت را رها کنیم و معنا را دریابیم.
زبان صورت است.
یکی با همان حروف شعر حافظی میگوید.
دیگری همان که میدانید…
من دیده ام برخی عزیزان در گنجور به ظاهر پرسشی می پرسند،
ولی پرسش شان محتوای استفهامی ندارد. بلکه محتوای انکاری یا فحوای تمسخر آمیز دارد.
یا به ظاهر از واژه های خوش به حالت و آفرین و مرحبا استفاده میکنند ولی فحوای کلامشان تحقیر و خوار بر شمردن آن سوی مکالمه است.
خوب این یک معنا بیشتر ندارد :
گوینده دارد در لفافه به مخاطب می گوید تو نمی فهمی!!!
این تحقیر را ما همه وقتی خطاب به ماست احساس میکنیم،
ولی وقتی خود به کار می بریم تلخی آن را دست کم میگیریم.
این است که گاهی واژگانی به ظاهر وجیه آتش به پا میکنند.
شوربختانه ریشه و علت این تحقیر ها همه در خودبزرگ بینی ایست که ما ناظر آن در هر دو سر طیف هستیم. برخی مومنان دچار خود بزرگ بینی شده اند چون خیال میکنند به منبع حقیقت وصل شده اند که هیچ خطایی در آن جا راه ندارد. بعضی منکران دچار خود بزرگ بینی شده اند چون خود را صاحب اندیشه و عقل کافی می دانند.
و خود بزرگ بینی را هیچ کس دوست ندارد و بر نمی تابد. حتی اگر خودش خود بزرگ بین باشد!
بگذارید مثالی بیاورم که تمرینی است برای همه ما تا ماورای صورت را ببینیم.
گدایی با ظاهری زار و نزار در حالی که نان خشکی را در آب گندی میزد و میخورد با طعنه میگفت ” خدایا کرمتو شکر “،
خوب این شکر است؟؟؟
همه خوب میدانیم که این شکایت است هر چند صورت شکر دارد!
برای اینکه مفاهیم نهفته در ماورای صورت ها را هر چه کاملتر دریابیم میتوانیم صورت ها راتجزیه کنیم.
مثلا حاشیه ای بسیار درست از نظر علمی و واژه آرایی است، حقیقت و منطق را نیز در بر دارد، ولی بوی تمسخر میدهد.
نوشتاری از نظر قواعد عربی در منتها درجه کمال است ولی مبنای علمی ندارد.
کلامی رمانتیک و شاعرانه و احساسی و موزون است ولی حقیقت بزرگی را بیان نمیکند.
این متن از واژگانی بس ثقیل و تخصصی استفاده کرده است ولی در پایان هدف خاصی را تعقیب نمیکند.
و سر انجام حاشیه ای هم از نظر معنا و صورت و تجزیه و ترکیب هیچ بار ارزشی مثبتی در بر ندارد….
ووو….
چه خوب است که همانقدر که درباره حواشی دیگران نقاد هستیم درباره رکورد خودمان هم بیرحمانه نقادی کنیم و پیش از ثبت آن بر صفحه هستی آنرا از فیلتر تحقیر و تهدید و تنبیه و توهین و اعتراض و… عبور داده و اثری پاکیزه از هر نوع آلودگی صوری و معنایی بر جای بگذاریم.
این به نوبه خود تمرینی کارآمد است چه در سیر و سلوک میتوان از صورت زیبا نیز به معنا رسید ولی اگر معنای نهفته در دل هایمان زیبا و حقیقت جو و زیبابین باشد صورت های بر آمده از این معنا خود بخود زیبا خواهند بود. نیازی نیست جان بکنیم یا انرژی فراوانی صرف کنیم تا آثار زیبایی از خود به جای بگذاریم.
بلکه زیبایی رفتار و گفتار جزو پیامد های طبیعی زیبایی اندیشه خواهند بود.

1394/10/27 12:12
همیشه بیدار

با عرض سلام خدمت بانو روفیا گرامی: البته که حق با شماست. متاسفانه اینجا هر کسی گمان میکند که چون اینجا مکانی مجازی است همه چیز قابل نوشتن است (البته منظور بیشتر حقیر است). چونکه شخص دیگر را نمیبیند. در باره کامنت شما باید خدمتتون عرض کنم که بنده نه دم از اسلام و دین و راه حق معصومین میزنم و نه دوست دارم که اینطور گفته بشود. حقیر هنوز از حسهای نباتی و حیوانی راه بسیاری پیش پا دارم که خود را بتوانم انسان نام بدهم، چه برسد به مؤمن. ولی لا مذهب هم نیستم. خدا را شکر دوستان به توهین و سخره گرفتن ادامه ندادند. البته هیچ کس از خطا پاک و معصوم نیست و هر چند کسی قصد اهانت هم نداشته باشد، ناخودآگاه ممکن است اهانتی بکند.اگر دیرتر به اشتباه خود پی ببرد، به جز معضرت خواستن کار دیگری نمیتواند بکند. به نظر حقیردر بعضی مواقع آدم باید از حق خود هم بگذرد. متاسفانه تجربه حقیر در کشور مسلمانی مانند ایران بر عکس بود: چنان به هم توهین میکردند که تو گویی فردایی وجود ندارد. در اروپا که خود را لامذهب میداند چنین اهانتی ندیدم.
حقیر از کامنتهای جناب خراسانی بسیار استفاده میکنم و از به سخره گرفتن ایشان و زبان عربی بارها اعتراض کردم ولی متاسفانه برای خیلی از ما مرگ خوب است ولی برای همسایه. من نه ایشان را میشناسم و نه طرفدار اسلام هستم. حقیر فقط از این فحاشیها و مسخره کردنها که انسان در حواشی گنجور میخواند اعتراض کردم.

1394/10/27 12:12
همیشه بیدار

با عرض سلام خدمت بانو روفیا گرامی: البته که حق با شماست. متاسفانه اینجا هر کسی گمان میکند که چون اینجا مکانی مجازی است همه چیز قابل نوشتن است (البته منظور بیشتر حقیر است). چونکه شخص دیگر را نمیبیند. در باره کامنت شما باید خدمتتون عرض کنم که بنده نه دم از اسلام و دین و راه حق معصومین میزنم و نه دوست دارم که اینطور گفته بشود. حقیر هنوز از حسهای نباتی و حیوانی راه بسیاری پیش پا دارم که خود را بتوانم انسان نام بدهم، چه برسد به مؤمن. ولی لا مذهب هم نیستم. خدا را شکر دوستان به توهین و سخره گرفتن ادامه ندادند. البته هیچ کس از خطا پاک و معصوم نیست و هر چند کسی قصد اهانت هم نداشته باشد، ناخودآگاه ممکن است اهانتی بکند.اگر دیرتر به اشتباه خود پی ببرد، به جز معضرت خواستن کار دیگری نمیتواند بکند. به نظر حقیردر بعضی مواقع آدم باید از حق خود هم بگذرد. متاسفانه تجربه حقیر در کشور مسلمانی مانند ایران بر عکس بود: چنان به هم توهین میکردند که تو گویی فردایی وجود ندارد. در اروپا که خود را لامذهب میداند چنین اهانتی ندیدم.
حقیر از کامنتهای جناب خراسانی بسیار استفاده میکنم و از به سخره گرفتن ایشان و زبان عربی بارها اعتراض کردم ولی متاسفانه برای خیلی از ما مرگ خوب است ولی برای همسایه. من نه ایشان را میشناسم و نه طرفدار اسلام هستم. حقیر فقط از این فحاشیها و سخره گرفتن ها که انسان در حواشی گنجور میخواند اعتراض کردم.

1394/11/01 23:02
بودی که بودا شد

گفت زان زهزن بگو چون برد عقلت، گفتم او
مضمر اندر مکمن دل گشت و آنجا زد کمین
بادبان بشکسته را گر صرصری آید چه سود
کی شود جاهل فکور از نطق نیک همنشین

1395/06/25 17:08
سجاد

بنظر من بعد از غزل "برآمد باد صبح و بوی نوروز" به حق از زیبا ترین غزل های استاد سخن ، سعدی است.
سعدی شیرین سخن این همه شور از کجاست/ شاهد ما آیتیست این همه تفسیر او
سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی/ باغ طبعت همه مرغان شکر گفتارند،
دفتر فکرت بشوی گفته سعدی بگوی/ دامن گوهر بیار بر سر مجلس ببار
تقدیم به همه کسانی که مفهوم عشق واقعی رو از زبان سعدی طلب میکنند.

1395/06/28 02:08
از نام چه پرسی...

جناب همیشه بیدار و هشیارِ نازنین،سلام و درود.خواستم عرض کنم معذرت درست می باشد و نه معضرت!

1395/08/04 21:11
۷

پیوند به وبگاه بیرونی
آلبوم کیش مهر شهرام ناظری

1395/11/29 15:01
...

دوستان بزرگوار
سوالی در مورد لفظ «آن» در مصراع اول بیت اول برام پیش اومد. به نظر شما خوانش درست بیت کدوم حالته؟
به جهان خرم از «آن کسی» هستم که باعث خرم بودن جهان است
یا
«به این دلیل» به جهان خرم هستم که جهان خرم از اوست.
یا چیزی غیر از این دو حالت؟
«از آن» در حالت اول به معنی از آن کس (خدا) است و در حالت دوم اشاره به دلیل و علت خرم بودن داره.
نظر خودم به خوانش دوم نزدیکتره. به نظر مناسب تر میاد.

1395/11/29 18:01
...

بحثی شد در مورد عاشق بودن بر همه عالم.
این موضوع بحث مفصلی در جریان تصوف هست که در ادبیات عرفانی ما به وفور نمود داره و فکر می کنم اساسا برگرفته از تفکرات کلامی اشاعره باشه.
هرچند به نظر من سعدی رو نمیشه جزئی از جریان تصوف و عرفان به مفهوم خاص دونست، اما مثل بسیاری از شعرا مثل حافظ، خاقانی، نظامی و... از موتیف ها یا حداقل چارچوب های زبانی جریان تصوف برای انتقال مضامین استفاده می کنه.
بر اساس این بحث مفصلی که عرض کردم، در واقع به طور خلاصه علت «عاشق بودن بر همه عالم» رو در ادامه همون مصراع میگه: «که همه عالم از اوست».
تفکرات جریان تصوف (در عمده فرقه ها) تمام هستی رو تجلی معشوق می دونه، این بیان شکل ساده شده و نتیجه ای از بحث مفصل وحدت وجود هست. تمام هستی یعنی تمام زیبایی ها و زشتی های هستی. صوفیه معتقده در زشتی های هستی هم مانند زیبایی های اون، معشوق قابل مشاهده هست. زیبایی های هستی تجلی صفات جمالیه و زشتی های هستی تجلی صفات جلالیه حق هستند و موضوعات خوف و رجا و قهر و لطف و ... هم به همین مفاهیم گره میخوره.
این بحث بسیار مفصل هست و از منابع بسیاری قابل بررسی. یکی از منابعی که شخصا علاقه خاصی بهش دارم مرصادالعباد نجم الدین رازی هست. فکر می کنم در فصل اول از باب دوم که به بیان مبدا موجودات می پردازه این مفاهیم رو بیان می کنه و به غایت زیبا و هنرمندانه و عاشقانه. همینطور مطالبی مثل نور سیاه و ... هم در تفکرات صوفیه مطرح میشه و به همین مفهوم هست. جالب اینکه این بحث مختص عرفان اسلامی نیست و من حداقل در متون عرفان هندی هم این تفکر جالب توجه رو دیدم.

1396/01/29 02:03
علی

در جواب عزیزی که فرموده بودن چطور ممکنه آدم عاشق سگ و الاغ و هیتلر و.... باشد عرض میکنم
برای آن بخش که به حیوانات اشاره کردید جواب های در خوری داده شد که دیگر بنده نیازی به ورود نمیبینم اما برای بخش انسان ها پاسخ میدهم که
خداوند مهربان ترین در حدیث قدسی چنین می فرماید که
"اگر بندگان گنه کارم بدانندتا چه اندازه مشتاق بازگشت و توبه آنان هستم از شدت شوق میمردند"
حال بنده از شما سوال میکنم آیا اگر کسی از کسی متنفر باشد مشتاق بازگشت او به در گاه خود است ??
خداوند هیچگاه از عملی که از آن نهی کرده راضی نمیشود اما راه بازگشت و استفاده از رحمت خدا تا دم مرگ باز است از آن اشخاصی که نام بردید آنها که زنده هستند آیا حاضرید قسم یاد کنید که تا لحظه ی مرگ به راه حق باز نخواهند گشت ???
اما این که چرا پس از مرگ بعضی ها دیگر نمیتوانند از رحمت خداوند بهره ببرد مانند این است که بگوییم چرا هر چه باران بر سنگ ببارد سبزی نمیروید
پاسخ این است که اشکال از باران نیست از سنگ است که قابلیت ندارد
به همین صورت بعضی ها در دنیا آن قدر از صفات اللهی و انسانی فاصله گرفته اند که دیگر قابلیت ظرف رحمت بودن راندارند
پس افرادی که تام بردید تا زمانی که زنده هستند مورد شوق خدا برای بازگشت هستند و در مقام نظر میشود دوستشان داشت اما این به هیچ وجه بدان معنی نیست که در مقام عمل ظلمشان را بپذیزیم
برای قوی تر شدن کلام به جمله ای از آقای اللهی قمه شه ای که خداوند ایشان را حفظ نماید اشاره میکنم که فرمود ابیلهب مقدس است اگر باور نمیکنی جرات داری برو بی وضو به کلمه ی ابیلهب در قرآن دست بزن نمیتوانی چون حرام است آری او مقدس بود اما خودش خودش را پایمال و نابود و نفرین شده کرد
علی اسکندری
09392236950 اگه نکته ای بود ممنون میشم بفرمایید

1396/01/29 11:03
۷

سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست
سیل فنا=مرگ
خانه عمر=خانه عمر در اینجا همان معنی شیشه عمر را میرساند=خانه شیشه ای زندگی
مثل شیشه عمر یا خانه شیشه ای
اگر مرگ فرا رسد باکی نیست چون بنیاد هستی ازوست.
بنیاد بقایی که از خداست در برابر خانه عمر انسان
برای فهم درست کافی است یادمان بیاید معنای عمر مدت زمان بقا است
تلفط عمر به شکل Amr نیز درست است و به معنی
روزگار،زندگی

1396/01/29 14:03
۷

غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می‌شود کم
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بنیادش نه بنیادیست محکم
سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست

بگردان ساقیا جام لبالب
بیاموز از فلک دور دمادم
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
به روی دوستان خوش باش و خرم
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست

1397/10/05 04:01
سجاد

با سلام
واقعا این شخصیتی که اینچنین شعر گفته، عارفی حقیقی بوده نه شاعر.
ایشان در منزل تسلیم قرار داشته که اینگونه می گوید: غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد.
در باب تسلیم که یکی از منازل صدگانه ی جناب خواجه عبدالله انصاری است، سالک همه‌ی امورش را به حق واگذاری می‌کند و اگرچه ممکن است که این واگذاری او همراه با درد و رنج باشد، اما او دیگر نظری به تلخی و شیرینی آن ندارد، بلکه همه چیز برای او شیرین می‌شود و در درونش شیرینی و حلاوت موج می‌زند.
لذا جناب سعدی می گوید: زخم خونینم اگر به نشود به باشد.
درواقع چون خدا را در آن بلا می بیند، آن بلا را دوست دارد.

1397/12/21 11:02
عباس بایندر

هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من

1398/04/13 16:07
کوروش روحانی

بس است دیگر!!
چقدر بحث های پوچ و باطل
چقدر دعوا ها و ستیزه جویی های بی مورد و بی ربط به شعر سعدی
من جوانی محصلم و ادبیات را دوست دارم
حالا اما امدم کامنت ها را بخوانم تا استفاده ایی ببرم و معنی بعضی قسمت ها را بدانم و اگر نکات خوبی از دوستان هست که بازگو کنند؛بدانم
اما افسوس و صد افسوس که انسان را به خشم وا میدارند
آدم پشیمان میشود از نگاه کردن و خواندن کامنت ها(البته نه همه ی آنها)
چقدر حرف های بیخود و نامربوط به شعر میگویند بعضی از این نابخردان بی احساس!!! اصلا تمام ذوق آدم به مطالعه را نابود میکنند با این کامنت های بی سر و ته بی اساس
سخن را سر است ای خردمند و بن
میاور سخن در میان سخن.......
باشد که اصلاح شود

1398/04/14 04:07
Mahyar

عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
یعنی
عاشق همه حاشیه ها هستم - همه کم و بیش با یک موضوع کنارمی آیند - عشق

1399/10/17 08:01
محمدعلی سبحانی

زمانی که دل به تزلزل می افتد
زان پیش که بر سرت شبیخون آرند
فرمای که تا باده گلگون آرند
تو زر نئی ای غافل نادان که ترا
در خاک نهند و باز بیرون آرند
و اشعار زیبایی از این دست..
و شک دل را فرا می گیرد
این بیت زیبای غزل سعدی به داد دل می رسد
سعدیا گر بکند سیل فنا خانه عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست

1399/11/09 06:02
باقر ابوالمعالی

با عرض سلام حضرت سعدی با دید عرفانی
میفرماید که این اصل است که آمد و رفت در این
دنیا با هم برابر است شادی و غم برابر است
آمد و رفت دایم است در رفتن شاد باش حضرت حافظ میفرماید پیش شمشیر غمش ( موقع رفتن)
رقص کنان باید رفت هر که شد کشته او نیک سر
انجام افتاد در بیت دیگر سعدی اضافه می‌کند
سعدیا گر بکند سیل فنا خانه عمر. دل قوی دار
که بنیان بقا محکم از اوست. کوچک شما

1400/09/13 01:12
پریسا

به نظرتون مصرع آخر به این شکل زیبا تر نیست؟

دل قوی دار که بنیاد بقا باقی از اوست

1400/09/20 13:12
نبی احمدی

یکی از بی‌نظیرترین اشعار سعدی که "چون قلەای بیرون از مە" ایستادە است.نمونەای فاخر از شعر عرفانی کە بر تارک ادبیات فارسی تا جهان هست می‌درخشد

1400/10/09 06:01
مبتدی۷۶

با سلام خدمت اساتید گرامی

فکر میکنم تو این غزل، سعدی یه بخش از غم هاش گفته و یه بخش هم از شادیهاش. و اون شادیها رو در نتیجه ی اون غم ها دونسته. یعنی از عدم وصال دوست رنجیده خاطر و ناراحته ولی اینکه از عدم وصال ناراحته رو دوست داره. وای اگر از نرسیدن به مراد و رهرو نبودن ناراحت و غمگین نباشه. اونوقت چه کنه؟ گفته با این توانایی و دانش ما، کار دیگری از دست ما بر نمیاد و باید جویای یارمان باشیم و امیدوار باشیم که او را دریابیم. امیدوار که روزی به خودمان برسیم. غم و شادی رو در این رابطه تعریف کرده و کل هنر زندگی، توانِ تلفیق این دو احساس با یکدیگره که انسان رو کامل میکنه. چه، اگر دائم بخواهیم شاد باشیم یا دائم غمگین، اولا امکان نداره و ثانیا تعادل نداریم و بی هدف میشیم. وقتی آن دو را بتوانیم با هم تلفیق کنیم..... درست تر پیش میرویم.

1402/01/09 00:04
فاطمه یاوری

سعدیا گر بکند سیل فنا خانه‌ی عمر

دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست......

1404/01/26 23:03
ب دلارام

با سلام وعرض ارادت

آقا رها کنید این هوش مصنوعی مسخره را با این اراجیفش، مگر ما کم اساتید بر جسته ادبی داریم؟