برگردان به زبان ساده
شکر به شکر نهم در دهان مژده دهان
اگر تو باز برآری حدیث من به دهان
هوش مصنوعی: اگر تو به زبان بیاوری داستان من، من هم شکر دارد و آن را به تو تقدیم میکنم.
بعید نیست که گر تو به عهد بازآیی
به عید وصل تو من خویشتن کنم قربان
هوش مصنوعی: اگر تو به وعدهات برگردی و در روز عید وصال تو حاضر شوم، به خاطر تو جانم را قربانی میکنم.
تو آن نهای که چو غایب شوی ز دل بروی
تفاوتی نکند قرب دل به بعد مکان
هوش مصنوعی: تو آن نیستی که وقتی از دل بروی، فاصلهای ایجاد شود؛ برای دل، دوری مکان اهمیت ندارد.
قرار یک نفسم بیتو دست میندهد
هم احتمال جفا به که صبر بر هجران
هوش مصنوعی: بیتو قرار و آرامی ندارم و هر لحظه به یاد تو دلم میشکند، حتی فکر کردن به این که ممکن است کسی به من جفا کند، تحمل این جدایی را سختتر میکند.
محب صادق اگر صاحبش به تیر زند
محبتش نگذارد که بر کند پیکان
هوش مصنوعی: عاشق واقعی اگرچه معشوقش به او آسیب برساند، همچنان عشق و محبتش را حفظ میکند و اجازه نمیدهد که این تیرگیها عشقش را کمرنگ کند.
وصال دوست به جان گر میسرت گردد
بخر که دیر به دست اوفتد چنین ارزان
هوش مصنوعی: اگر به وصال دوست برسی و این کار آسان شود، به جانت بخر که این فرصت خیلی دیر دست میآید و اینقدر ارزان نخواهد بود.
کدام روز دگر جان به کار بازآید
که جانفشان نکنی روز وصل بر جانان؟
هوش مصنوعی: آیا روز دیگری وجود دارد که جانت دوباره به کار بیفتد، در حالی که برای معشوق خود جانفشانی نکردهای در روز وصال؟
شکایت از دل سنگین یار نتوان کرد
که خویشتن زدهایم آبگینه بر سندان
هوش مصنوعی: نمیتوان از دل سنگین و سرد یار شکایت کرد، چرا که خودمان با دستان خود، شیشه را بر روی سندان کوبیدهایم.
ز دست دوست به نالیدن آمدی سعدی
تو قدر دوست ندانی که دوست داری جان
هوش مصنوعی: از دست دوست به زاری و شکایت پرداختهای، ای سعدی! اگر نمیدانی که چقدر ارزش دوست را باید دانست، پس به راستی چرا به او عشق میورزی و جان خود را بر او نثار میکنی؟
گر آن بدیع صفت خویشتن به ما ندهد
بیار ساقی و ما را ز خویشتن بستان
هوش مصنوعی: اگر آن زیبایی که خاص خود اوست به ما عطا نشود، ای ساقی بیا و ما را از خودمان بگیر.
زمان باد بهارست، داد عیش بده
که دور عمر چنان میرود که برق ایمان
هوش مصنوعی: در این زمان بهار است، بنابراین باید از زندگی لذت ببریم و شادی کنیم، چرا که عمر به سرعت میگذرد، مانند برق که ناگهان میگذرد.
چگونه پیر جوانی و جاهلی نکند
درین قضیه که گردد جهان پیر جوان
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که یک فرد مسن، جوانی کند و کسی که دانشی ندارد در این موضوع جاهل بماند، در حالی که دنیا در حال تغییرات بزرگ است و همه چیز در حال گذر است؟
نظارهٔ چمن اردیبهشت خوش باشد
که بر درخت زند باد نوبهار افشان
هوش مصنوعی: نگاه کردن به چمنهای بهاری در اردیبهشت بسیار دلنشین است، چرا که نسیم بهاری به زیبایی بر روی درختان میوزد.
مهندسان طبیعت ز جامه خانهٔ غیب
هزار حله برآرند مختلف الوان
هوش مصنوعی: طبیعت مانند یک مهندس زبردست است که از پوششی نامرئی هزاران لباس با رنگهای گوناگون میسازد.
ز کارگاه قضا در درخت پوشانند
قبای سبز که تاراج کرده بود خزان
هوش مصنوعی: از کارگاه سرنوشت، درختان را با لباس سبز میپوشانند؛ این در حالی است که خزان آنها را مورد تجاوز قرار داده بود.
به کلبهٔ چمن از رنگ و بوی باز کنند
هزار طبلهٔ عطار و تخت بازرگان
هوش مصنوعی: در کلبهٔ سبز و دلنشین، عطر و رنگی سرشار از زندگی جاری است و بهقدری زیباست که هزاران طبل و ساز با صدای عطار و تاجران را به وجد میآورد.
بهار میوه چو مولود نازپرور دوست
که تا بلوغ دهان برنگیرد از پستان
هوش مصنوعی: بهار، مثل کودکی نازپرورده است که تا بزرگ نشود، از شیر مادر خود تغذیه نمیکند.
نه آفتاب مضرت کند نه سایه گزند
که هر چهار به هم متفق شدند ارکان
هوش مصنوعی: نه خورشید آسیب میزند و نه سایه ضرری دارد، زیرا هر چهار عنصر طبیعی (زمین، آب، هوا و آتش) با هم توافق کردهاند.
اوان منقل آتش گذشت و خانهٔ گرم
زمان برکهٔ آبست و صفهٔ ایوان
هوش مصنوعی: زمانی که آتش در منقل سوخت و خانهای گرم داشت، در همین حال، حوض آب هم پر بود و ایوان خانه زیبا و دلربا به نظر میرسید.
بساط لهو بینداز و برگ عیش بنه
به زیر سایهٔ رز بر کنار شادروان
هوش مصنوعی: جشن و شادی را برپا کن و لذتها را در زیر سایه گلهای رز در کنار آب روان تجربه کن.
تو گر به رقص نیایی شگفت جانوری
ازین هوا که درخت آمدست در جولان
هوش مصنوعی: اگر تو به رقص نیایی، تعجبی نیست که حیوانات دیگر در این فضا شگفتزده شوند؛ زیرا درختان در حال حرکت و جنب و جوش هستند.
ز بانگ مشغلهٔ بلبلان عاشق مست
شکوفه جامه دریدست و سرو سرگردان
هوش مصنوعی: صدای بلبلهای عاشق و شاداب خبر از نشاط و زندگی را میدهد، که در نتیجه آن، شکوفهها لباس خود را به خاطر زیبایی و سرزندگی دریدند و سرو نیز از سر شگفتی و حیرت در حال گشت و گذار است.
خجل شوند کنون دختران مصر چمن
که گل ز خار برآید چو یوسف از زندان
هوش مصنوعی: دختران مصر اکنون شرمسار خواهند شد، زیرا مانند گل که از خار میروید، یوسف نیز از زندان آزاد شده است.
تو خود مطالعهٔ باغ و بوستان نکنی
که بوستان بهاری و باغ لالستان
هوش مصنوعی: اگر خودت به تماشای زیباییهای طبیعت نپردازی، چگونه میتوانی بفهمی که بهار چه زیباست و باغها چگونه سرسبز و دلانگیز هستند؟
کدام گل بود اندر چمن به زیباییت؟
کدام سرو به بالای تست در بستان؟
هوش مصنوعی: کدام گل در گلزار به زیبایی تو است؟ کدام درخت سروی در باغ به قد بلند تو میرسد؟
چه گویم آن خط سبز و دهان شیرین را
بجز خضر نتوان گفت و چشمهٔ حیوان
هوش مصنوعی: نمیتوانم دربارهٔ زیبایی و شیرینی آن نوشته و گفتار لذتبخش چیزی بگویم جز اینکه تنها خضر و چشمهٔ حیات میتواند این معانی را بیان کند.
به چند روز دگر کافتاب گرم شود
مقر عیش بود سایهبان و سایهٔ بان
هوش مصنوعی: پس از چند روز، آفتاب گرما خواهد بخشید و آن زمان است که لذت و خوشی در زیر سایهها احساس میشود.
تو کافتاب زمینی به هیچ سایه مرو
مگر به سایهٔ دستور پادشاه زمان
هوش مصنوعی: تو همچون خورشید زمین هستی، هرگز به هیچ سایهای نرو به جز به سایهی فرمان پادشاه زمان.
سحاب رحمت و دریای فضل و کان کرم
سپهر حشمت و کوه وقار و کهف امان
هوش مصنوعی: ابر رحمت و دریا پر از نعمت، و خدای بزرگ مانند کوهی از وقار و پناهگاهی امن.
بزرگ روی زمین پادشاه صدرنشین
علاء دولت و دین صدر پادشاهنشان
هوش مصنوعی: در اینجا به فردی اشاره شده که در زمین مقام و قدرت زیادی دارد و به عنوان پادشاه مورد احترام و ارادت قرار گرفته است. او نمایندهای از حکومت و دین است و در مرتبهای بلند از اعتبار و حسن مقام قرار دارد.
که گردنان اکابر نخست فرمانش
نهند بر سر و پس سر نهند بر فرمان
هوش مصنوعی: افراد بزرگ و برجسته ابتدا فرمان را روی گردن خود میگذارند و سپس پس از آن به دنبال اجرای آن فرمان میروند.
وگر حسود نه راضیست گو به رشک بمیر
که مرتبت به سزاوار میدهد یزدان
هوش مصنوعی: اگر حسود از موفقیت و خوشحالی دیگران راضی نیست، باید بپذیرد که زندگی گاهی با احساس حسادت همراه است. در نهایت، خداوند به هر کس بر اساس شایستگیاش مقام و مرتبهای میدهد. پس بهتر است به جای حسادت، در راه درست قدم برداشت و به موفقیتها احترام گذاشت.
نه تافتست چنین آفتاب بر آفاق
نه گستریده چنین سایه بر بسیط جهان
هوش مصنوعی: نه خورشیدی به این روشنی در جهان تابیده است و نه سایهای به این گستردگی بر زمین افتاده است.
بلند پایهٔ قدرش چه جای فهم و قیاس
فراخ مایهٔ فضلش چه جای حصر وبیان
هوش مصنوعی: فهم و اندازهگیری عظمت و مقام او بیفایده است، چرا که فضیلت و نعمتهایش را نمیتوان به هیچ نوعی محدود یا توصیف کرد.
به گرد همتش ادراک آدمی نرسد
که فهم برنتواند گذشتن از کیوان
هوش مصنوعی: به خاطر اراده و تلاش او، انسان نمیتواند به درک کاملی از آنچه که از کیوان (سیاره زحل) فراتر است، دست یابد.
برو محاسن اخلاق چون رطب بر بار
درو فنون فضایل چو دانه در رمان
هوش مصنوعی: به سراغ خوبیهای اخلاقی برو، مثل میوههای تازه که آماده برداشت هستند. همچنین فضایل و خصوصیات نیک را مانند دانهها در دل خود بکارید.
چو بر صحیفهٔ املی روان شود قلمش
زبان طعن نهد در بلاغت سحبان
هوش مصنوعی: وقتی قلم بر روی صفحهٔ آرزوها حرکت میکند، به گونهای حرف میزند که مانند زبانی گزنده و انتقادی در مورد زیباییهای سخنوری است.
چنان رمند و دوند اهل بدعت از نظرش
که از مسیحا دجال و از عمر شیطان
هوش مصنوعی: اهل بدعت به طرز عجیبی از چشمانش دور میشوند، انگار که از مسیحا (دجال) و از عمر (شیطان) فرار میکنند.
به ناز و نعمتش امروز حق نظر کردست
امید هست که فردا به رحمت و رضوان
هوش مصنوعی: امروز به خاطر زیبایی و نعمتهای او، امید دارم که فردا به رحمت و خوشنودی او برسم.
کسان ذخیرهٔ دنیا نهند و غلهٔ او
هنوز سنبله باشد که رفت در میزان
هوش مصنوعی: برخی از افراد تلاش میکنند تا ثروت و داراییهای دنیوی را جمعآوری کنند، در حالی که هنوز فرصتهای زیادی برای پیشرفت و رشد وجود دارد و زمان مناسبی برای برداشت میوهها نرسیده است.
بزرگوارا شرح معالیت که دهد
که فکر واصف ازو منقطع شود حیران
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، آیا میتوانی شرحی از حالت خود بیان کنی تا فکرم از تو جدا شود و به حیرت نیفتم؟
به گرد نقطهٔ عالم سپهر دایره گرد
ندید شبه تو چندانکه میکند دوران
هوش مصنوعی: در دورترین نقاط آسمان، هیچکس را مانند تو نمیتوان یافت که به این زیبایی و شکوه دور بزند و در کمال شایستگی در چرخش باشد.
که دید تشنهٔ ریان به جز تو در افاق
به عدل و عفو و کرم تشنه وز ادب ریان
هوش مصنوعی: هیچ کس غیر از تو را در گستره هستی نمیبینم که به عدالت، بخشش و جوانمردی تشنه باشد و این عطش را با ادب و احترام داشته باشد.
خدای را به تو فضلی که در جهان دارد
کدام شکر توان گفت در مقابل آن
هوش مصنوعی: به راستی در مقابل نعمتها و فضیلتهای زیادی که خداوند در جهان به ما داده، چه شکر و سپاسی میتوانیم ارائه دهیم؟
خنک عراق که در سایهٔ حمایت تست
حمایت تو نگویم، عنایت یزدان
هوش مصنوعی: عراق خوشبخت است که در سایه حمایت تو قرار دارد. من از حمایت تو نمیگویم، بلکه از لطف خدا سخن میگویم.
ز بأس تو نه عجب در بلاد فرس و عرب
که گرگ بر گله یارا نباشدش عدوان
هوش مصنوعی: تجلی قدرت و شدت تو در سرزمینهای پارس و عرب عجیب نیست، زیرا اگر گرگ به گله آسیب نرساند، نشاندهنده این است که دیگر نمیتواند به شکار بپردازد.
بر درخت امیدت همیشه باد که نیست
به دور عدل تو جز بر درخت بار گران
هوش مصنوعی: همیشه بر درخت امیدت باد، زیرا به جز بر درخت، هیچچیز دیگری در دور عدل تو وجود ندارد که بار سنگینی داشته باشد.
سپهر با تو به رفعت برابری نکند
که شرمسار بود مدعی، بلا برهان
هوش مصنوعی: آسمان در بلندی با تو برابر نخواهد شد، زیرا مدعی (دوست) از اینکه نتوانسته به تو برسد، شرمنده است.
چو حصر منقبتت در قلم نمیآید
چگونه وصف تو گوید زبان مدحت خوان
هوش مصنوعی: وقتی که فضیلتهای تو در نوشتار نمیگنجد، چگونه زبان مدح تو میتواند تو را توصیف کند؟
من این قصیده به پایان نمیتوانم برد
که شرح مکرمتت را نمیرسد پایان
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که شاعر نمیتواند داستان بزرگی از خوبیها و فضیلتهای شخص مورد نظرش را تمام کند، زیرا آنقدر عظیم و بیپایان هستند که هیچگاه نمیتوان به انتهای آن رسید.
به خاطرم غزلی سوزناک میگذرد
زبانه میزند از تنگنای دل به زبان
هوش مصنوعی: احساسی عمیق و دردناک در من وجود دارد که به طور ناخواسته و ناگهانی از دل بیرون میآید و به کلام میرسد.
درون خانه ضرورت چو آتشی باشد
به اتفاق برون آید از دریچه دخان
هوش مصنوعی: وقتی که درون خانه نیازی حاد و ضروری وجود داشته باشد، مثل آتش، آن نیاز به طور طبیعی از بیرون به صورت بخار یا دود نمایان میشود.
نخواستم دگر این باد عشق پیمودن
ولیک مینتوان بستن آب طبع روان
هوش مصنوعی: نخواستیم دیگر در مسیر عشق حرکت کنیم، اما نمیتوانیم جریان طبیعی احساسات و هیجانات خود را متوقف کنیم.