گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در تهنیت اتابک مظفرالدین سلجوقشاه ابن سلغر

خدای را چه توان گفت شکر فضل و کرم
بدین نظر که دگرباره کرد بر عالم
به دور دولت سلجوقشاه سلغرشاه
خدایگان معظم اتابک اعظم
سر ملوک زمان پادشاه روی زمین
خلیفهٔ پدر و عم به اتفاق اعم
زمین پارس دگر فر آسمان دارد
به ماه طلعت شاه و ستارگان حشم
یکی به حضرت او داغ خادمی بر روی
یکی به خدمت او دست بندگی بر هم
به قبلهٔ کرمش روی نیکخواهان راست
به خدمت حرمش پشت پادشاهان خم
هنوز کوس بشارت تمام نازده بود
که تهنیت به دیار عرب رسید و عجم
ز سر نهادن گردن‌کشان و سالاران
بر آستان جلالش نماند جای قدم
سپاس بار خدایی که شکر نعمت او
هزار سال کم از حق او بود یک دم
خوشست بر دل آزادگان جراحت دوست
به حکم آنکه همش دوست می‌نهد مرهم
شب فراق به روز وصال حامله بود
الم خوشست به اندیشهٔ شفای الم
دگر خلاف نباشد میان آتش و آب
دگر نزاع نیفتد میان گرگ و غنم
ز سایهٔ علم شیر پیکرش نه عجب
که لرزه بر تن شیران فتد چو شیر علم
اگر دو دیدهٔ دشمن نمی‌تواند دید
که دوستان همه شادند، گو بمیر از غم
وجود هر که نخواهد دوام دولت او
اسیر باد به زندان ساکنان عدم
شها به خون عدو ریختن شتاب مکن
که خود هلاک شوند از حسد به خون شکم
هر آنکه چون قلمت سر به حکم بر ننهد
دو نیمه باد سرش تا به سینه همچو قلم
چنان به عهد تو مشتاق بود نوبت ملک
که تشنگان به فرات و پیادگان به حرم
به حلق خلق فرو ریخت شربتی شیرین
زدند بر دل بدگوی ضربتی محکم
جهان نماند و آثار معدلت ماند
به خیر کوش و صلاح و سداد و عفو و کرم
که ملک و دولت اضحاک بی‌گناه آزار
نماند و تا به قیامت برو بماند رقم
خطای بنده نگیری که مهتران ملوک
شنیده‌اند نصیحت ز کهتران خدم
خنک تنی که پس از وی حدیث خیر کنند
که جز حدیث نمی‌ماند از بنی‌آدم
به دولتت همه افتادگان بلند شدند
چو آفتاب که بر آسمان برد شبنم
مگر کمینهٔ آحاد بندگان سعدی
که سعیش از همه بیشست و حظش از همه کم
همیشه خرمیت باد و خیر باد که خلق
نبوده‌اند به ایام کس چنین خرم
سری مباد که بر خط بندگی تو نیست
وگر بود به سرنیزه باد چون پرچم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خدای را چه توان گفت شکر فضل و کرم
بدین نظر که دگرباره کرد بر عالم
هوش مصنوعی: خداوند را چگونه می‌توان سپاس گفت و از نعمت‌هایش قدردانی کرد، زمانی که دوباره به عالم نظر لطفی داشته و بر آن مهر ورزیده است.
به دور دولت سلجوقشاه سلغرشاه
خدایگان معظم اتابک اعظم
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف و ستایش مقام و قدرت حکومتی اشاره دارد، که از آن به عنوان حکومت سلجوقیان یاد شده است. در اینجا، از شخصیت‌های برجسته و مورد احترام آن دوره نام برده می‌شود، که نشان‌دهنده عظمت و اعتبار آنهاست.
سر ملوک زمان پادشاه روی زمین
خلیفهٔ پدر و عم به اتفاق اعم
هوش مصنوعی: سر ملوک زمان یعنی اوج قدرت و سلطنت پادشاهی که در زمین حاکم است و به نوعی نماینده و جانشین پدر و عمود خود به شمار می‌آید. این مقام او به نوعی از توافق نزدیکان و اقوامش ناشی می‌شود.
زمین پارس دگر فر آسمان دارد
به ماه طلعت شاه و ستارگان حشم
هوش مصنوعی: زمین پارس، دیگر از آسمان فاصله گرفته و اکنون به زیبایی و شکوهی چون ماه و ستاره‌ها، به زیبایی چهره شاه می‌درخشد.
یکی به حضرت او داغ خادمی بر روی
یکی به خدمت او دست بندگی بر هم
هوش مصنوعی: یک نفر با افتخار لقب خدمتگزاری او را بر پیشانی خود دارد و دیگری با نیت خالص، دست به خدمت او می‌زند.
به قبلهٔ کرمش روی نیکخواهان راست
به خدمت حرمش پشت پادشاهان خم
هوش مصنوعی: به سمت معشوقی که دارای صفات خوب و پسندیده است، افرادی که نیکوکارند، سر فرود می‌آورند و برای خدمت در درگاه او، حتی پادشاهان هم به سوی خاک می‌افتند و تواضع می‌کنند.
هنوز کوس بشارت تمام نازده بود
که تهنیت به دیار عرب رسید و عجم
هوش مصنوعی: هنوز زمان خوشحالی و نوید فرا نرسیده بود که تبریک و شادباش به سرزمین‌های عرب و عجم رسید.
ز سر نهادن گردن‌کشان و سالاران
بر آستان جلالش نماند جای قدم
هوش مصنوعی: بزرگان و فرمانرواها در برابر عظمت او چنان خضوع و احترام می‌کنند که حتی جایی برای قرار گرفتن پای آنها باقی نمی‌ماند.
سپاس بار خدایی که شکر نعمت او
هزار سال کم از حق او بود یک دم
هوش مصنوعی: شکرگزاری از خداوندی که برای نعمت‌هایش حتی اگر هزار سال هم سپاسگزاری کنیم، باز هم کم است و نمی‌توانیم حق او را ادا کنیم.
خوشست بر دل آزادگان جراحت دوست
به حکم آنکه همش دوست می‌نهد مرهم
هوش مصنوعی: دوست داشتن و آسیب دیدن از دوست برای آزادگان خوشایند است، زیرا در نظر آن‌ها همین دوست است که زخم‌هایشان را با محبت و توجه خود درمان می‌کند.
شب فراق به روز وصال حامله بود
الم خوشست به اندیشهٔ شفای الم
هوش مصنوعی: در دل شب جدایی، امید روشنی روز وصل وجود دارد. اندوهی که در دل داریم، با فکر به روزهای خوب و درمان آن، شیرین می‌شود.
دگر خلاف نباشد میان آتش و آب
دگر نزاع نیفتد میان گرگ و غنم
هوش مصنوعی: دیگر نزاعی بین آتش و آب وجود نخواهد داشت و دیگر درگیری‌ای بین گرگ و بره‌ها نخواهد بود.
ز سایهٔ علم شیر پیکرش نه عجب
که لرزه بر تن شیران فتد چو شیر علم
هوش مصنوعی: از علم و دانش قوی مانند شیری پرقدرت و با شکوه باید انتظار داشت که حتی دل شیران را هم به لرزه درآورد. این نشان‌دهنده تأثیر عمیق و قوت علم بر دیگران است.
اگر دو دیدهٔ دشمن نمی‌تواند دید
که دوستان همه شادند، گو بمیر از غم
هوش مصنوعی: اگر چشم‌های دشمن نمی‌توانند ببینند که دوستان چقدر خوشحالند، پس بهتر است از غم بمیری.
وجود هر که نخواهد دوام دولت او
اسیر باد به زندان ساکنان عدم
هوش مصنوعی: هرکس که نخواهد دوام و بقای خود را، مثل این است که اسیر بادی است که او را به دنیای عدم و نیروی خلقت می‌کشاند.
شها به خون عدو ریختن شتاب مکن
که خود هلاک شوند از حسد به خون شکم
هوش مصنوعی: ای زیبا، عجله نکن برای ریختن خون دشمنان؛ زیرا آنها به خاطر حسد و کینه، خودشان نابود خواهند شد.
هر آنکه چون قلمت سر به حکم بر ننهد
دو نیمه باد سرش تا به سینه همچو قلم
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند تو غلامی مطیع نیست و به راحتی تسلیم نمی‌شود، به حالتی دچار می‌شود که گویی از درون دچار تفرقه و دوگانگی است، درست مثل قلمی که دو نیم می‌شود.
چنان به عهد تو مشتاق بود نوبت ملک
که تشنگان به فرات و پیادگان به حرم
هوش مصنوعی: چنان که ملک در انتظار وفای تو بود، مانند تشنگانی که به آب فرات و پیادگانی که به خانه خدا می‌شتابند.
به حلق خلق فرو ریخت شربتی شیرین
زدند بر دل بدگوی ضربتی محکم
هوش مصنوعی: شربت شیرینی را در دهان مردم ریختند و به دل کسی که بدگویی کرده بود، ضربه‌ای محکم وارد کردند.
جهان نماند و آثار معدلت ماند
به خیر کوش و صلاح و سداد و عفو و کرم
هوش مصنوعی: دنیا فانی است، اما خصلت‌های نیکو و ادب تو در یادها خواهد ماند. پس سعی کن تا کارهای نیک انجام دهی، درستی و بخشش را در پیش بگیری و با لطف و مهربانی برخورد کنی.
که ملک و دولت اضحاک بی‌گناه آزار
نماند و تا به قیامت برو بماند رقم
هوش مصنوعی: حاکمیت و قدرت هیچ‌گاه به بی‌گناهی اضحاک آسیبی نخواهد رساند و این وضعیت تا قیامت ادامه خواهد داشت.
خطای بنده نگیری که مهتران ملوک
شنیده‌اند نصیحت ز کهتران خدم
هوش مصنوعی: لطفاً اشتباهات من را نادیده بگیر، زیرا بزرگ‌ترها و شخصیت‌های مهم نصیحت‌هایی را از افراد کوچکتر و زیردست شنیده‌اند.
خنک تنی که پس از وی حدیث خیر کنند
که جز حدیث نمی‌ماند از بنی‌آدم
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که پس از او، از او به نیکی یاد کنند، زیرا تنها داستان‌های خوب از انسان‌ها باقی می‌ماند.
به دولتت همه افتادگان بلند شدند
چو آفتاب که بر آسمان برد شبنم
هوش مصنوعی: با ظهور و کیفیت نعمت‌ها و خوشبختی‌های تو، همه افراد کم‌توان و ضعیف به اقتدار و عظمت رسیدند، مانند ظهور آفتاب که شبنم‌ها را از زمین برمی‌دارد و آنها را به سمت آسمان می‌برد.
مگر کمینهٔ آحاد بندگان سعدی
که سعیش از همه بیشست و حظش از همه کم
هوش مصنوعی: آیا تعداد کسانی که تلاش بیشتری دارند و در عوض پاداش کمتری می‌برند، کم نیست؟
همیشه خرمیت باد و خیر باد که خلق
نبوده‌اند به ایام کس چنین خرم
هوش مصنوعی: همیشه برایت شادی و نیکی باشد، زیرا مردم در هیچ زمانی مثل تو اینقدر شاداب نبوده‌اند.
سری مباد که بر خط بندگی تو نیست
وگر بود به سرنیزه باد چون پرچم
هوش مصنوعی: سری نداشته باش که به نشانهٔ بندگی تو<|image_sentinel|> نیست و اگر هم باشد، مثل پرچم بر سرنیزه به اهتزاز درخواهد آمد.