گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در تنبیه و موعظه

إِنَّ هَوَی النَّفْسِ یَقُدُّ الْعِقال
لا یَتَهَدّیٰ وَ یَعِی ما یُقال
خاک من و توست که باد شَمال
می‌بردش سوی یَمین و شِمال
ما لَکَ فِی ‌الْخَیمةِ مُسْتَلْقیاً؟
وَ انْتَهَضَ الْقَومُ وَ شَدُّوا الرِّحال
عمر به افسوس برفت آن‌چه رفت
دیگرش از دست مده بر مُحال
قَدْ وَعَرَ الْمَسْلَکُ یا ذَا الْفَتیٰ
أَفْلَحَ مَن هَیَّأَ زَادَ الْمَآل
بس که در آغوشِ لَحَد بگذرد
بر من و تو روز و شب و ماه و سال
لا تَکُ تَغْتَرُّ بِمَعْمُورَةٍ
یَعْقَبُهَا الْهَدْمُ أَوِ الْاِنْتِقال
گر به مَثَل، جام جمست آدمی
سنگِ اجل بشکندش چون سُفال
لَو کُشِفَ التُّربةُ عَنْ بَدْرِهِم
لَمْ یُرَ إِلّا کَدَقیقِ الْهِلال
بس که درین خاک، مُمَزَّق شدست
پیکرِ خوبانِ بَدیعُ الْجَمال
وَ انْدَرَسَ الرَّسْمُ بِطُولِ الزَّمان
وَ انْتَخَرَ الْعَظْمُ بِمَرِّ اللَّیال
ای که درونت به گنه تیره شد
ترسمت آیینه نگیرد صَقال
ما لَکَ تَعْصِی؟ وَ مُنادِی الْقَبول
مِنْ قِبَلِ الْحَقِّ یُنادِی تَعال
زندهٔ دل‌مرده ندانی که کیست؟
آنکه ندارد به خدای اِشْتِغال
عِزٌ کریمٌ أَحَدٌ لایَزول
جَلٌّ قَدیمٌ صَمَدٌ لایَزال
پادشهان بر در تعظیم او
دست برآورده به حکمِ سؤال
کَمْ حَزَنٍ فی بَلَدٍ بَلْقَعٍ
مَنَّ عَلَیْها بِسَحابٍ ثِقال
بار خدایی که درون صدف
دُر کند از قطرهٔ آب زلال
إِنْ نَطَقَ الْعارِفُ فی وَصْفِهِ
یَعْجِزُ عَن شَأْنِ عَدیمِ الْمِثال
کار مگس نیست درین ره پرید
بلکه بسوزد پَرِ عَنقا و بال
کَمْ فَطِنٍ بادَرَ مُسْتَفْهِماً
عادَ وَ قَدْ کَلَّ لِسانُ الْمَقال
فهم بسی رفت و نبودش طریق
وهم بسی گشت و نماندش مَجال
لَو دَنَتِ الْفِکرةُ مِنْ حُجْبِهِ
لَاحْتَرَقَتْ مِنْ سُبُحاتِ الْجَلال
بر دل عُشّاقِ جمالش خوشست
تلخی هجران به امید وصال
أَصْبَحَ مِنْ غایةِ أَلْطافِهِ
یَجْتَرِمُ الْعَبْدُ وَ یُبْقِي النَّوال
بنده دگر بر که کند اعتماد؟
گر نکند بر کَرَمِ ذُوالجَلال
إِنَّ مَقالي حِکَمٌ فَاعْتَبِرْ
مَوعِظةٌ تُسْمِعُ صُمَّ الْجِبال
هر که به گفتار نصیحت کنان
گوش ندارد بخورَد گوشمال
بادیةُ الْمَحْشَرِ وادٍ عَمیق
تَمْتَحِنُ النَّفْسَ وَ تُمْضِی الْجَمال
گر قدمت هست چو مردان برو
ور عملت نیست چو سعدی بنال
رَبِّ أَعِنِّی وَ أَقِلْ عَثْرَتی
أَنْتَ رَجائی وَ عَلَیْکَ اتِّکال

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

إِنَّ هَوَی النَّفْسِ یَقُدُّ الْعِقال
لا یَتَهَدّیٰ وَ یَعِی ما یُقال
هوش مصنوعی: علاقه و میل نفس انسان، می‌تواند به حدی قوی باشد که فرد را از محدودیت‌ها و موانع آزاد کند و در عین حال به او درک عمیق‌تری از سخنان و مفاهیم ارائه شده بدهد.
خاک من و توست که باد شَمال
می‌بردش سوی یَمین و شِمال
هوش مصنوعی: خاک ما تحت تاثیر باد است و به سمت راست و چپ می‌رود.
ما لَکَ فِی ‌الْخَیمةِ مُسْتَلْقیاً؟
وَ انْتَهَضَ الْقَومُ وَ شَدُّوا الرِّحال
هوش مصنوعی: چرا در خیمه دراز کشیده‌ای؟ در حالی که مردم برخاستند و سفر را آغاز کردند.
عمر به افسوس برفت آن‌چه رفت
دیگرش از دست مده بر مُحال
هوش مصنوعی: عمر به اندوه و پشیمانی گذشت و آنچه گذشته دیگر بر نمی‌گردد، پس وقت را بیهوده نگذران و به امور غیر ممکن فکر نکن.
قَدْ وَعَرَ الْمَسْلَکُ یا ذَا الْفَتیٰ
أَفْلَحَ مَن هَیَّأَ زَادَ الْمَآل
هوش مصنوعی: راه و مسیر روشن شده است، ای جوان! کسی که توشهٔ مسیر را آماده کند، در نهایت موفق و کامیاب خواهد بود.
بس که در آغوشِ لَحَد بگذرد
بر من و تو روز و شب و ماه و سال
هوش مصنوعی: روزها و شب‌ها، ماه‌ها و سال‌ها به قدری در آغوش مرگ می‌گذرد که ما حتی متوجه نمی‌شویم.
لا تَکُ تَغْتَرُّ بِمَعْمُورَةٍ
یَعْقَبُهَا الْهَدْمُ أَوِ الْاِنْتِقال
هوش مصنوعی: فریب نخور از زیبایی و رونق چیزی که بعدها نابود یا تغییر می‌کند.
گر به مَثَل، جام جمست آدمی
سنگِ اجل بشکندش چون سُفال
هوش مصنوعی: اگر به طور مثال، اگر انسان مانند جام جم، تمام دانایی و قدرت را در دست داشته باشد، اما سرنوشت و مرگ می‌تواند او را به سادگی مانند یک کوزه بشکند.
لَو کُشِفَ التُّربةُ عَنْ بَدْرِهِم
لَمْ یُرَ إِلّا کَدَقیقِ الْهِلال
هوش مصنوعی: اگر پرده از چهره آنها برداشته شود، تنها مثل نور کم رنگ هلال ماه دیده خواهند شد.
بس که درین خاک، مُمَزَّق شدست
پیکرِ خوبانِ بَدیعُ الْجَمال
هوش مصنوعی: این زمین پر از خُسروانی است که به خاطر زیبایی‌هایشان، از هم پاشیده و پراکنده شده‌اند.
وَ انْدَرَسَ الرَّسْمُ بِطُولِ الزَّمان
وَ انْتَخَرَ الْعَظْمُ بِمَرِّ اللَّیال
هوش مصنوعی: با گذشت زمان، نشانه‌ها و آثار فراموش می‌شوند و استخوان‌ها نیز با گذر شب‌ها متلاشی می‌شوند.
ای که درونت به گنه تیره شد
ترسمت آیینه نگیرد صَقال
هوش مصنوعی: ای کسی که با گناه، دلت تاریک شده است، از این می‌ترسم که آینه‌ای نتواند حقیقت تو را نشان دهد.
ما لَکَ تَعْصِی؟ وَ مُنادِی الْقَبول
مِنْ قِبَلِ الْحَقِّ یُنادِی تَعال
هوش مصنوعی: چرا از اطاعت سرپیچی می‌کنی؟ در حالی که نداکننده‌ی پذیرش از جانب حق تو را فرا می‌خواند.
زندهٔ دل‌مرده ندانی که کیست؟
آنکه ندارد به خدای اِشْتِغال
هوش مصنوعی: کسی که به دل مرده زندگی می‌دهد، را نمی‌شناسی؟ او تنها کسی است که دغدغه‌ای نسبت به خدا ندارد.
عِزٌ کریمٌ أَحَدٌ لایَزول
جَلٌّ قَدیمٌ صَمَدٌ لایَزال
هوش مصنوعی: وجودی باعزت و بخشنده است که هیچگاه زوال نمی‌پذیرد و قدرتی فراموش‌نشدنی دارد که در تمامی اوقات پایدار است.
پادشهان بر در تعظیم او
دست برآورده به حکمِ سؤال
هوش مصنوعی: پادشاهان در برابر او احترام می‌گذارند و دست به سوی او دراز می‌کنند تا سوال بپرسند.
کَمْ حَزَنٍ فی بَلَدٍ بَلْقَعٍ
مَنَّ عَلَیْها بِسَحابٍ ثِقال
هوش مصنوعی: چقدر در دیاری بی‌نشان، اندوه و غم وجود دارد که بر آن بارانی سنگین خوشحالی نازل شده است.
بار خدایی که درون صدف
دُر کند از قطرهٔ آب زلال
هوش مصنوعی: پروردگارا، تو که در دل صدف، مروارید را از قطرهٔ آب پاک می‌سازی،
إِنْ نَطَقَ الْعارِفُ فی وَصْفِهِ
یَعْجِزُ عَن شَأْنِ عَدیمِ الْمِثال
هوش مصنوعی: اگر عارف بخواهد وصف او را بیان کند، در توصیف مقام و ویژگی‌های او ناتوان و عاجز خواهد بود.
کار مگس نیست درین ره پرید
بلکه بسوزد پَرِ عَنقا و بال
هوش مصنوعی: پرواز در این مسیر کار هر کس نیست و فقط مگس نمی‌تواند در آن پرواز کند. بلکه در این راه، شاید باید بال‌های پرنده‌ای افسانه‌ای مانند عَنقا بسوزد.
کَمْ فَطِنٍ بادَرَ مُسْتَفْهِماً
عادَ وَ قَدْ کَلَّ لِسانُ الْمَقال
هوش مصنوعی: چند نفری که با درک و توجه، سوال کننده را درک کرده و پاسخ دادند، اما سخن آن‌ها به دلیل نداشتن مهارت بیان، ضعیف بود.
فهم بسی رفت و نبودش طریق
وهم بسی گشت و نماندش مَجال
هوش مصنوعی: درک و فهم عمیق از موضوعی بسیار فراتر رفته و دیگر راهی برای تصورات و تخیلات باقی نمانده است.
لَو دَنَتِ الْفِکرةُ مِنْ حُجْبِهِ
لَاحْتَرَقَتْ مِنْ سُبُحاتِ الْجَلال
هوش مصنوعی: اگر اندیشه به مقام او نزدیک شود، از تابش جلالش می‌سوزد.
بر دل عُشّاقِ جمالش خوشست
تلخی هجران به امید وصال
هوش مصنوعی: عاشقان زیبایی او، حتی تلخی جدایی را با امید به رسیدن دوباره به او تحمل می‌کنند.
أَصْبَحَ مِنْ غایةِ أَلْطافِهِ
یَجْتَرِمُ الْعَبْدُ وَ یُبْقِي النَّوال
هوش مصنوعی: او با نهایت لطف و محبتش باعث می‌شود که بنده خطا کند و در عین حال کرم و احسانش را همچنان بر جای بگذارد.
بنده دگر بر که کند اعتماد؟
گر نکند بر کَرَمِ ذُوالجَلال
هوش مصنوعی: هیچ بنده‌ای نمی‌تواند به کسی دیگر اعتماد کند اگر به لطف و کرم خداوند بزرگ اعتماد نکند.
إِنَّ مَقالي حِکَمٌ فَاعْتَبِرْ
مَوعِظةٌ تُسْمِعُ صُمَّ الْجِبال
هوش مصنوعی: سخن من پر از حکمت است، پس عبرت بگیر؛ این پندها حتی می‌تواند کوه‌های کر را به شنیدن وادار کند.
هر که به گفتار نصیحت کنان
گوش ندارد بخورَد گوشمال
هوش مصنوعی: کسی که به نصیحت دیگران توجه نکند، باید عواقب کارش را ببیند و از آن درس گیرد.
بادیةُ الْمَحْشَرِ وادٍ عَمیق
تَمْتَحِنُ النَّفْسَ وَ تُمْضِی الْجَمال
هوش مصنوعی: دشت محشر، دره‌ای عمیق است که روح را آزمایش می‌کند و زیبایی را می‌برد.
گر قدمت هست چو مردان برو
ور عملت نیست چو سعدی بنال
هوش مصنوعی: اگر مثل مردان قدم برمی‌داری، پیش برو، اما اگر نمی‌توانی عمل کنی، مثل سعدی شکایت و ناله کن.
رَبِّ أَعِنِّی وَ أَقِلْ عَثْرَتی
أَنْتَ رَجائی وَ عَلَیْکَ اتِّکال
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، به من کمک کن و لغزش‌هایم را کم کن، تو امید منی و بر تو توکل دارم.

خوانش ها

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در تنبیه و موعظه به خوانش حجت الله عباسی

حاشیه ها

1395/04/16 00:07
علی

واقعا عاشق سعدیم ای کاش هنوز هم کنارمون بود
در ضمن خواهش دارم قسمت های عربی رو یکی به فارسی برگردونه سپاسگزارم

1397/03/08 09:06
عاطفه سپیانی

با سلام
کسی امکانش هست معنی شعر را بنویسه . از لطف شما سپاسگذارم

1397/05/15 12:08

این قصیده از سعدی نیست 1371 اضافه شده

1401/06/15 08:09
جهن یزداد

کی جز سعدی این همه  سخنش زیبا و نرم است

1397/10/24 19:12
ALI MUSAVY

ترجمه ی بیت آخر
ای تربیت کننده ی من یاریَم فرما و از لغزشم بگذر
تو امیدم هستی و اعتمادم به حضرتت میباشد.

1402/03/10 20:06
حمزه حکمی ثابت

انت رجائی و علیک اتکال...

1403/01/14 02:04
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

متن این قصیده اصلاح و حرکت‌گذاری شد و استاد ارجمندم دکتر عباچی در این مسیر با صبر و حوصله راهنمایی و ارشاد و یاری فرمودند.

ترجمه بیت‌های عربی

بیت 1

إِنَّ هَوَی النَّفْسِ یَقُدُّ الْعِقال

لا یَتَهَدّیٰ وَ یَعِی ما یُقال

قَدَّ: قطع کرد، برید، دو نیم کرد یا از درازا برید

عِقال: زنجیر و پای‌بند

یَتَهَدّیٰ: راهنمائی و هدایت می‌خواهد.

وعی: پذیرفت (سخن)

هوایِ نفس، زنجیر و ‌بند را پاره می‌کند (یعنی بدون بند و عقال، بار می‌کند و حرکت می‌کند) راهنمایی و هدایت نمی‌خواهد و هر آن‌چه گفته می‌شود را می‌پذیرد.

 

بیت 2

خاک من و توست که باد شَمال

می‌بردش سوی یَمین و شِمال

شَمال: سمت شمال، متضاد جنوب – شِمال: چپ، متضاد راست.

 

بیت 3

ما لَکَ فِی ‌الْخَیمةِ مُسْتَلْقیاً؟

وَ انْتَهَضَ الْقَومُ وَ شَدُّوا الرِّحال

ما لَکَ: تو را چه می‌شود؟

 مُسْتَلْقی: به پشت خوابیده، دراز کشیده

انْتَهَضَ: برخاست

شُدُّوا: محکم بستند

رِحال: وسایل سفر

تو را چه می‌شود که در خیمه، دراز کشیده‌ای؟ در حالی که مردم (قافله و کاروان) برخاسته‌اند و بارهای خود را محکم بسته‌اند.

 

بیت 4

عمر به افسوس برفت آن‌چه رفت

دیگرش از دست مده بر مُحال

مُحال، کارِ نشدنی، کار بیهوده

 

بیت  5

قَدْ وَعَرَ الْمَسْلَکُ یا ذَا الْفَتیٰ

أَفْلَحَ مَن هَیَّأَ زَادَ الْمَآل

وَعَرَ (وَعُرَ، وَعِرَ) سفت و سخت شد و راه رفتن در آن دشوار گردید

ذا: این (اسم اشاره)

الْفَتیٰ: جوان‌مرد

هَیَّأَ: تهیه کرد، آماده کرد

زَاد: توشه

المآل: آینده

ای جوان‌مرد! راه، سفت و سخت شده و راه رافتن دشوار گردیده است. کسی که توشۀ راه آینده را آماده کرده است رستگار می‌شود.

 

بیت 7

لا تَکُ تَغْتَرُّ بِمَعْمُورَةٍ

یَعْقَبُهَا الْهَدْمُ أَوِ الْاِنْتِقال

لا تَکُ: مباش (لا تَکُنْ)

تَغْتَرُّ: مغرور می‌شوی، فریب می‌خوری

مَعْمُورَة: دنیای آباد

یَعْقَبُ: در پی می‌آید

هَدْم: ویرانی

به دنیای آبادی که ویرانی یا انتقال از آن در پی آن می‌آید، مغرور و فریفته مباش

 

بیت  9

لَو کُشِفَ التُّربةُ عَنْ بَدْرِهِم

لَمْ یُرَ إِلّا کَدَقیقِ الْهِلال

کُشِفَ: آشکار شد

بَدر: ماه شب چهارده

یُرَ: دیده می‌شود (لَمْ یُرَ: دیده نشد، اما چون جمله شرطی است به صورت مضارع ترجمه می شود: دیده نمی‌شود)

دَقیق: باریک

اگر خاک از رخسارۀ چون ماه شب چهارده آنها کنار زده شود جز یک هلال نازک دیده نمی‌شود.

 

بیت 10

بس که درین خاک مُمَزَّق شدست

پیکر خوبانِ بَدیع الْجَمال

مُمَزَّق: پاره شده، درهم دریده

بَدیع الْجَمال: خوش چهره، زیبارو

 

بیت 11

وَ انْدَرَسَ الرَّسْمُ بِطُولِ الزَّمان

وَ انْتَخَرَ الْعَظْمُ بِمَرِّ اللَّیال

اِنْدَرَسَ: پاک شد و از بین رفت، پوسیده شد

رَسْم: نشانه و اثر

انْتَخَرَ: پوسیده شد

عَظْم: استخوان

مَرِّ اللَّیال: مرور شب‌ها، گذر شب‌ها

در درازنایِ زمان، نشانه‌ها پاک شدند و از بین رفتند و به گذرِ شب‌ها استخوان‌ها پوسیدند.

 

بیت 12

ای که درونت به گنه تیره شد

ترسمت آیینه نگیرد صَقال

صَقال: درخشندگی و جلا

 

بیت 13

ما لَکَ تَعْصِی؟ وَ مُنادِی الْقَبول

مِنْ قِبَلِ الْحَقِّ یُنادِی تَعال

ما لَکَ: تو را چه می‌شود؟

تَعْصِی: نافرمانی می‌کنی

مُنادِی: ندا دهنده

قَبول: باد صبا

قِبَل: طرف، سمت

یُنادِی: ندا می دهد

تَعال: بیا

تو را چه می‌شود که نافرمانی می‌کنی؟ در حالی که ندا دهندۀ بادِ صبا از سوی حق ندا می‌دهد که بیا.

 

 

بیت 15

عِزٌ کریمٌ أَحَدٌ لایَزول

جَلٌّ قَدیمٌ صَمَدٌ لایَزال

عِزّ: بزرگی و عزت

أَحَد: تک و تنها

لایَزول: از بین نمی‌رود

جَلّ: بزرگوار

لایَزال: از بین نمی‌رود

با عظمت،  بخشنده و فرد است که از بین نمی‌رود. بزرگ ، پاک و منزّه است که پیوسته وجود دارد (از بین نرفتنی است.)

 

بیت 17

کَمْ حَزَنٍ فی بَلَدٍ بَلْقَعٍ

مَنَّ عَلَیْها بِسَحابٍ ثِقال

کَمْ: چه بسا

حَزَن: سرزمین ناهموار

بَلَد: سرزمین

بَلْقَع: خشک و بی‌آب و علف

مَنَّ: منت نهاد

سَحاب: ابر

ثِقال: سنگین

چه بسا سرزمینی ناهموار در یک سرزمین خشک و بی آب و علف که به واسطۀ ابرهای سنگین (پر بار) بر آن منت نهاد.

 

بیت 19

إِنْ نَطَقَ الْعارِفُ فی وَصْفِهِ

یَعْجَزُ عَن شَأْنِ عَدیمِ الْمِثال

نَطَقَ: حرف زد

یَعْجَزُ: ناتوان می‌شود

شَأْن: جایگاه و مقام

عَدیمِ الْمِثال: بی‌مانند

اگر شخص عارف و دانا به ذات حق، در وصفش سخن گوید از (بیانِ) جایگاهِ بی‌مانندش ناتوان است.

 

بیت 20

کَمْ فَطِنٍ بادَرَ مُسْتَفْهِماً

عادَ وَ قَدْ کَلَّ لِسانُ الْمَقال

فَطِن: زیرک و با هوش

بادَرَ: مبادرت کرد، آغاز به انجام کاری کرد

مُسْتَفْهِم: پرسش‌گر، جوینده

عادَ: برگشت، بازگشت

کَلَّ: لال شد

لسان: زبان

مَقال: سخن، گفتار

چه بسا فرد زیرک و باهوش که خواست اقدام به فهم (فهم و شناخت خدا) کند، بازگشت در حالی که زبان گفتارش لال شده است. (نمی‌تواند آن را بیان کند.)

 

بیت 23

لَو دَنَتِ الْفِکرةُ مِنْ حُجْبِهِ

لَاحْتَرَقَتْ مِنْ سُبُحاتِ الْجَلال

دَنَتْ: نزدیک شد

حُجْب: پرده، پوشش

اِحْتَرَقَتْ: آتش گرفت، سوخت

سُبُحاتِ: بزرگی و جلال خدا

اگر اندیشه به پرده و حجاب نزدیک شد از بزرگی و جلال خدا آتش گرفت و سوخت.

 

بیت 25

أَصْبَحَ مِنْ غایةِ أَلْطافِهِ

یَجْتَرِمُ الْعَبْدُ وَ یُبْقِی النَّوال

أَصْبَحَ: شد، زیبنده شد

غایةِ: نهایتِ

یَجْتَرِمُ: گناه می‌کند

یُبْقِی: پایدار می‌کند

نَوال: بخشش، سهم

از زیادی لطفش این‌که بنده گناه می‌کند در حالی که خداوند هم‌چنان  به او می‌بخشد. (بخشش را قطع نمی‌کند.)

 

بیت 27

إِنَّ مَقالی حِکَمٌ فَاعْتَبِرْ

مَوعِظةٌ تُسْمِعُ صُمَّ الْجِبال

مَقال: سخن، گفتار

حِکَمٌ: حکمت‌ها، سخنانِ حکیمانه

اِعْتَبِرْ: عبرت بگیر

تُسْمِعُ: به گوش ... می‌رساند

سخن من حکمت است پس عبرت بگیر. پندی است که به گوش کوه‌های سخت می‌رساند. (یعنی دل تو نباید در پذیرش آن از کوه، سخت‌تر باشد.)

 

بیت 29

بادیةُ الْمَحْشَرِ وادٍ عَمیق

تَمْتَحِنُ النَّفْسَ وَ تُمْضِی الْجَمال

واد: وادی، درۀ تنگ و عمیق

تَمْتَحِنُ: آزمایش می‌کند

تُمْضِی: از بین می‌برد

جَمال: زیبایی

صحرای محشر درۀ تنگِ ژرفی است که جان را امتحان می‌کند و زیبایی را از بین می‌برد.

 

بیت 31

رَبِّ أَعِنِّی وَ أَقِلْ عَثْرَتی

أَنْتَ رَجائی وَ عَلَیْکَ اتِّکال

أَعِنْ: یاری کن

أَقِلْ: در گذر، از خطر سقوط حفظ کن (فعل امر از ریشه قیل در باب افعال)

عَثْرَة: لغزش

رَجاء: امید

اِتِّکال: تکیه، اعتماد، توکل

پروردگارا مرا یاری کن و از لغزشم در گذر و مرا از افتادن نگه‌دار. تو امید من هستی و توکل و تکیه بر توست.