گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در ستایش علاءالدین جوینی صاحب دیوان

هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل
به صورتی ندهد صورتیست لایعقل
اگر همین خور و خوابست حاصل از عمرت
به هیچ کار نیاید حیات بی‌حاصل
از آنکه من به تأمل درو گرفتارم
هزار حیف بر آن کس که بگذرد غافل
نظر برفت و دل اندر کمند شوق بماند
خطا کنند سفیهان و عهده بر عاقل
ندانم از چه گلست آن نگار یغمایی
که خط کشیده در اوصاف نیکوان چگل
بدین کمال ندارند حسن در کشمیر
چنین بلیغ ندانند سحر در بابل
به خال مشکین بر خد احمرش گویی
نهاده‌اند بر آتش به نام من فلفل
سر عزیز که سرمایهٔ وجود منست
فدای پایش اگر قاطعست وگر واصل
ز هرچه هست گزیرست ناگزیر از دوست
ز دوست مگسل و از هرچه در جهان بگسل
دوای درد مرا ای طبیب می‌نکنی
مگر تو نیز فرومانده‌ای در این مشکل
هزار کشتی بازارگان درین دریا
فرو رود که نبینند تخته بر ساحل
جهانیان به مهمات خویشتن مشغول
مرا به روی تو شغلیست از جهان شاغل
که من به حسن تو ماهی ندیده‌ام طالع
که من به قد تو سروی ندیده‌ام مایل
به دوستی که ندارم ز کید دشمن باک
وگر به تیغ بود در میان ما فاصل
مرا و خار مغیلان به حال خود بگذار
که دل نمی‌رود ای ساربان ازین منزل
شتر به جهد و جفا برنمی‌تواند خاست
که بار عشق تحمل نمی‌کند محمل
به خون سعدی اگر تشنه‌ای حلالت باد
که در شریعت ما حکم نیست بر قاتل
تو گوش هوش نکردی که دوش می‌گفتم
ز روزگار مخالف شکایتی با دل
که آب حیرتم از سرگذشت و پای خلاص
به استعانت دستی توان کشید از گل
چه گفت گفت ندانسته‌ای که هشیاران
چه گفته‌اند که از مقبلان شوی مقبل
تو آن نه‌ای که به هر در سرت فرو آید
نه جای همت عالیست پایهٔ نازل
پناه می‌برم از جهل عالمی به خدای
که عالمست و به مقدار خویشتن جاهل
نظر به عالم صورت مکن که طایفه‌ای
به چشم خلق عزیزند و در خدای خجل
بلی درخت نشانند و دانه افشانند
به شرط آنکه ببینند مزرعی قابل
به هیچ خلق نباید که قصه پردازی
مگر به صاحب دیوان عالم عادل
نه زان سبب که مکانی و منصبی دارد
بدین قدر نتوان گفت مرد را فاضل
ازان سبب که دل و دست وی همی باشد
چو ابر همه عالم به رحمتی شامل
ز بس که اهل هنر را بزرگ کرد و نواخت
بسی نماند که هر ناقصی شود کامل
مثال قطرهٔ باران ابر آذاری
که کرد هر صدفی را به لؤلؤی حامل
سپهر منصب و تمکین علاء دولت و دین
سحاب رأفت و باران رحمت وابل
که در فضایل او جای حیرتست و وقوف
که مر کدام یکی را بیان کند قائل
خبر به نقل شنیدیم و مخبرش دیدیم
ورای آنکه ازو نقل می‌کند ناقل
کف کریم و عطای عمیم او نه عجب
که ذکر حاتم و امثال وی کند باطل
به دست‌گیری افتادگان و محتاجان
چنانکه دوست به دیدار دوست مستعجل
چو رعب پایهٔ عالیش سایه اندازد
به رفق باز رود پیش دهشت و اجل
امید هست که در عهد جود و انعامش
چنان شود که منادی کنند بر سائل
کدام سایه ازین موهبت شود محروم
که همچو بحر محیطست بر جهان سایل
هزار سعدی اگر دایمش ثنا گوید
هزار چندان مستوجبست و مستأهل
به دور عدل تو ای نیک نام نیک انجام
خدای راست بر افاق نعمتی طایل
همین طریق نگه دار و خیر کن کامروز
به بوی رحمت فردا عمل کند عامل
کسی که تخم نکارد چه دخل بردارد؟
بپاش دانهٔ عاجل که برخوری آجل
تو نیک‌بخت شوی در میان وگرنه بسست
خدای عزوجل رزق خلق را کافل
ثنای طال بقا هیچ فایدت نکند
که در مواجهه گویند راکب و راجل
بلی ثنای جمیل آن بود که در خلوت
دعای خیر کنندت چنانکه در محفل
همیشه دولت و بختت رفیق باد و قرین
مراد و مطلب دنیا و آخرت حاصل

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل
به صورتی ندهد صورتیست لایعقل
هوش مصنوعی: هر فردی که با کسی هم‌راستا نیست و به زیبایی‌های ظاهری توجهی ندارد، فردی است که درک و عقلش ناقص است.
اگر همین خور و خوابست حاصل از عمرت
به هیچ کار نیاید حیات بی‌حاصل
هوش مصنوعی: اگر صرفاً خواب و غذا باشد آنچه از عمرت به دست آمده، زندگی‌ات بی‌فایده خواهد بود.
از آنکه من به تأمل درو گرفتارم
هزار حیف بر آن کس که بگذرد غافل
هوش مصنوعی: کسی که به دقت و تأمل در زیبایی‌ها و عظمت‌ها مشغول است، باید افسوس بخورد بر آن‌هایی که بدون توجه از کنار این beauties و ارزش‌ها می‌گذرند.
نظر برفت و دل اندر کمند شوق بماند
خطا کنند سفیهان و عهده بر عاقل
هوش مصنوعی: زمانی که نگاه محبوب رفت و دل من در حال شوق و دلتنگی باقی مانده، نادان‌ها اشتباه می‌کنند و مسئولیت را بر عهده‌ی عاقل می‌گذارند.
ندانم از چه گلست آن نگار یغمایی
که خط کشیده در اوصاف نیکوان چگل
هوش مصنوعی: نمی‌دانم آن زیبایی که شبیه یغماست، چه گل خاصی است که ویژگی‌های عالی و نیکویی را در خود دارد.
بدین کمال ندارند حسن در کشمیر
چنین بلیغ ندانند سحر در بابل
هوش مصنوعی: در کشمیر چنین زیبایی وجود ندارد و هیچ‌کس در بابل سحر و جادو را به این قوت نمی‌شناسد.
به خال مشکین بر خد احمرش گویی
نهاده‌اند بر آتش به نام من فلفل
هوش مصنوعی: خال سیاه بر صورت سرخ او مانند این است که بر روی آتش نام من "فلفل" را نوشته‌اند.
سر عزیز که سرمایهٔ وجود منست
فدای پایش اگر قاطعست وگر واصل
هوش مصنوعی: سر من که ارزشمندترین دارایی‌ام است، فدای قدم‌های او می‌شود، حتی اگر او مرا نپذیرد یا اگر مرا به خود نزدیک کند.
ز هرچه هست گزیرست ناگزیر از دوست
ز دوست مگسل و از هرچه در جهان بگسل
هوش مصنوعی: از هر چیزی می‌توان فرار کرد، اما از دوست نمی‌توان جدا شد. پس از دوستی فاصله نگیر و از هر چیز دیگر در دنیا دل بکن.
دوای درد مرا ای طبیب می‌نکنی
مگر تو نیز فرومانده‌ای در این مشکل
هوش مصنوعی: ای طبیب، تو هم در این درد و مشکل گرفتار هستی که نمی‌توانی به من دارویی بدهی.
هزار کشتی بازارگان درین دریا
فرو رود که نبینند تخته بر ساحل
هوش مصنوعی: هزاران کشتی تجاری در این دریا غرق می‌شوند، اما کسی تخته‌های چوبی را که در ساحل مانده‌اند، نمی‌بیند.
جهانیان به مهمات خویشتن مشغول
مرا به روی تو شغلیست از جهان شاغل
هوش مصنوعی: مردم دنیا هر کدام در کارهای خود مشغولند، اما من فقط به تو فکر می‌کنم و این برای من از همه چیز مهم‌تر است.
که من به حسن تو ماهی ندیده‌ام طالع
که من به قد تو سروی ندیده‌ام مایل
هوش مصنوعی: من به زیبایی تو هیچ ماهی را ندیده‌ام که به اندازه تو دلربا باشد و هیچ قد بلندی را هم ندیده‌ام که به قامت تو شباهت داشته باشد.
به دوستی که ندارم ز کید دشمن باک
وگر به تیغ بود در میان ما فاصل
هوش مصنوعی: من از نیرنگ دشمن نگرانی ندارم، حتی اگر در میان ما فاصله‌ای باشد و این فاصله به مانند تیغی جداکننده باشد، چون به دوستی که هیچ‌گاه نداشتم.
مرا و خار مغیلان به حال خود بگذار
که دل نمی‌رود ای ساربان ازین منزل
هوش مصنوعی: مرا و آن علف بی‌فایده به حال خود رها کن، زیرا دیگر دلم از این مکان نمی‌رود، ای راهبان.
شتر به جهد و جفا برنمی‌تواند خاست
که بار عشق تحمل نمی‌کند محمل
هوش مصنوعی: شتر به خاطر دشواری‌ها و رنج‌هایی که می‌کشد، نمی‌تواند بار عشق را به دوش بکشد و آن را تحمل کند.
به خون سعدی اگر تشنه‌ای حلالت باد
که در شریعت ما حکم نیست بر قاتل
هوش مصنوعی: اگر به خون سعدی تشنه‌ای، برایت مبارک باشد؛ چون در قوانین ما، برای قاتل مجازاتی نیست.
تو گوش هوش نکردی که دوش می‌گفتم
ز روزگار مخالف شکایتی با دل
هوش مصنوعی: تو به حرف‌های من توجه نکردی که دیشب از روزهای سخت و ناملایمتی که با دل شکایت می‌کردم، صحبت می‌کردم.
که آب حیرتم از سرگذشت و پای خلاص
به استعانت دستی توان کشید از گل
هوش مصنوعی: آب حیرت من از گذشته به‌پیش می‌آید و برای رهایی، دستی قوی می‌تواند از گل و لای بیرون کشیده شود.
چه گفت گفت ندانسته‌ای که هشیاران
چه گفته‌اند که از مقبلان شوی مقبل
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو هنوز از سخنان آگاهان خبر نداری، چون اگر اینطور نیستی، چگونه می‌خواهی به جمع افرادی که در مسیر درست قرار دارند بپیوندی؟
تو آن نه‌ای که به هر در سرت فرو آید
نه جای همت عالیست پایهٔ نازل
هوش مصنوعی: تو آن کسی نیستی که هرکسی به راحتی بتواند بر تو ظلم کند و تو را سرکوب کند. تو در جایگاه و مقام والایی قرار داری و شایسته‌ی برخوردهای سطحی و بی‌ارزش نیستی.
پناه می‌برم از جهل عالمی به خدای
که عالمست و به مقدار خویشتن جاهل
هوش مصنوعی: از جهل و نادانی آدمی به خداوندی پناه می‌برم که دانای مطلق است، و خود انسان به اندازه‌ی وجودش نادان است.
نظر به عالم صورت مکن که طایفه‌ای
به چشم خلق عزیزند و در خدای خجل
هوش مصنوعی: به دنیا و ظواهر آن توجه نکن، زیرا برخی افراد در نگاه مردم عزیز و محترمند، اما در نزد خداوند خجالت‌زده و ناچیز هستند.
بلی درخت نشانند و دانه افشانند
به شرط آنکه ببینند مزرعی قابل
هوش مصنوعی: آن‌ها آماده‌اند درخت بکارند و دانه بپاشند، به شرط آنکه ببینند که زمین و مزرعه‌ای مناسب برای رشد وجود دارد.
به هیچ خلق نباید که قصه پردازی
مگر به صاحب دیوان عالم عادل
هوش مصنوعی: انسان نباید برای هیچ‌کس داستان‌سرایی کند مگر برای کسی که عادل و نیکوکار است و در مقام والایی قرار دارد.
نه زان سبب که مکانی و منصبی دارد
بدین قدر نتوان گفت مرد را فاضل
هوش مصنوعی: انسان‌ها به خاطر موقعیت و مقامشان ارزشمند نیستند، بلکه شایستگی و فضیلت آنهاست که نشان‌دهنده‌ی نیکی و فضیلت واقعی آنها می‌باشد.
ازان سبب که دل و دست وی همی باشد
چو ابر همه عالم به رحمتی شامل
هوش مصنوعی: به همین دلیل که دل و دست او مانند ابر، رحمتی را به تمام عالم سرازیر می‌کند.
ز بس که اهل هنر را بزرگ کرد و نواخت
بسی نماند که هر ناقصی شود کامل
هوش مصنوعی: به خاطر تمام محبت‌ها و توجهاتی که به هنرمندان شده، تقریبا هیچ نقصی باقی نمانده و هر کمبودی به نوعی برطرف شده است.
مثال قطرهٔ باران ابر آذاری
که کرد هر صدفی را به لؤلؤی حامل
هوش مصنوعی: به مانند قطرهٔ بارانی است که ابر بر روی هر صدفی می‌ریزد و آن را به مروارید درخشان تبدیل می‌کند.
سپهر منصب و تمکین علاء دولت و دین
سحاب رأفت و باران رحمت وابل
هوش مصنوعی: آسمان درجه و مقام بالا، نماد بزرگ و با عظمت دین و دولت است که همواره برکت و رحمت را همچون باران نازل می‌کند و از لطف خود به مردم می‌بخشد.
که در فضایل او جای حیرتست و وقوف
که مر کدام یکی را بیان کند قائل
هوش مصنوعی: در خصوص فضایل او، جای شگفتی و درنگ وجود دارد، زیرا هیچ‌کس نمی‌داند کدام یک از این فضایل را باید بیان کند.
خبر به نقل شنیدیم و مخبرش دیدیم
ورای آنکه ازو نقل می‌کند ناقل
هوش مصنوعی: ما خبری را شنیدیم و شخصی را که این خبر را گفت، دیده‌ایم، و این خبر فراتر از آن است که کسی فقط از گوشت دیگران نقل کند.
کف کریم و عطای عمیم او نه عجب
که ذکر حاتم و امثال وی کند باطل
هوش مصنوعی: دست بخشنده و عطای فراوان او چنان است که جای شگفتی نیست اگر نام حاتم و امثال او بی‌ارزش جلوه کند.
به دست‌گیری افتادگان و محتاجان
چنانکه دوست به دیدار دوست مستعجل
هوش مصنوعی: به کمک نیازمندان و افرادی که در سختی هستند باید با عجله و عشق رفتار کرد، درست مانند اینکه دو دوست سریعاً برای دیدار یکدیگر می‌شتابند.
چو رعب پایهٔ عالیش سایه اندازد
به رفق باز رود پیش دهشت و اجل
هوش مصنوعی: زمانی که ترس و هراس بر انسان چیره شود، او با آرامش و ملایمت به جلو می‌رود و از خطر و مرگ دور می‌ماند.
امید هست که در عهد جود و انعامش
چنان شود که منادی کنند بر سائل
هوش مصنوعی: امید است که در زمان بخشش و لطف او، به گونه‌ای باشد که کسی برای درخواست کننده خبر بدهد.
کدام سایه ازین موهبت شود محروم
که همچو بحر محیطست بر جهان سایل
هوش مصنوعی: کدام سایه از این نعمت بی‌بهره می‌ماند در حالی که مثل دریا، فراگیر و گسترده است بر جهان؟
هزار سعدی اگر دایمش ثنا گوید
هزار چندان مستوجبست و مستأهل
هوش مصنوعی: اگر هزار سعدی هم به تو تمجید کنند، تو هنوز هزاران بار بیشتر لایق ستایش و تقدیر هستی.
به دور عدل تو ای نیک نام نیک انجام
خدای راست بر افاق نعمتی طایل
هوش مصنوعی: ای خداوندی که با نام نیک و کارهای نیک خود شناخته می‌شوی، به خاطر عدالتت، نعمت‌ها را در آسمان‌ها پراکنده کرده‌ای.
همین طریق نگه دار و خیر کن کامروز
به بوی رحمت فردا عمل کند عامل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که باید به همین روش ادامه دهی و کار خوبی انجام بدهی، زیرا امروز با بوی رحمت فردا، عمل تو می‌تواند نتیجه‌ای مثبت به بار آورد.
کسی که تخم نکارد چه دخل بردارد؟
بپاش دانهٔ عاجل که برخوری آجل
هوش مصنوعی: هر کس که تلاشی نکند و اقدام نکند، چگونه می‌تواند از ثمره‌اش بهره‌مند شود؟ پس باید به سرعت اقدام کنی تا نتیجه‌اش را زودتر ببینی.
تو نیک‌بخت شوی در میان وگرنه بسست
خدای عزوجل رزق خلق را کافل
هوش مصنوعی: اگر تو در میانه‌ی کار با خیر و نیکی رفتار کنی، خوشبخت خواهی شد؛ وگرنه بدان که خداوند همواره روزی مردم را تأمین می‌کند.
ثنای طال بقا هیچ فایدت نکند
که در مواجهه گویند راکب و راجل
هوش مصنوعی: مدح و ستایش طول عمر هیچ سودی ندارد، زیرا در مواجهه با واقعیت، همواره راکب و راجل (سوار و پیاده) وجود دارند.
بلی ثنای جمیل آن بود که در خلوت
دعای خیر کنندت چنانکه در محفل
هوش مصنوعی: آری، ستایش خوب آن است که در تنهایی برای تو دعا کنند، همان‌طور که در جمع و در میان دیگران.
همیشه دولت و بختت رفیق باد و قرین
مراد و مطلب دنیا و آخرت حاصل
هوش مصنوعی: همیشه شانس و اقبال تو در کنار تو باشد و خواسته‌های دنیا و آخرتت برآورده شود.

حاشیه ها

لطفا شعدی را به سعدی اصلاح کنید.
ممنون از زحماتتون!
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1403/03/07 10:06
فاطمه زندی

پناه می‌برم از جهل عالمی، به خدای؛

 

که عالمست و به مقدار خویشتن جاهل

 

درود خدا بر حضرت سعدی 

 

در این بیت به نظرم خودشناسی را گوشزد می فرماید ..که گرچه دانای به علوم بیرون از خودشده ست 

اما نسبت به شناخت قدر و منزلت خودش جاهل ست ..

1403/03/07 10:06
فاطمه زندی

*نه زان سبب که مکانی و منصبی دارد*

 

*بدین قدر نتوان گفت مرد را فاضل!*

فقط به مقام و منصب نیست ..

چقدر این قصیده حرف برای گفتن  دارد..

درودو رحمت خدا بر حضرت سعدی

1403/03/07 10:06
فاطمه زندی

*ثنای طال بقا هیچ فایدت نکند*

 

*که در مواجهه گویند راکب و راجل*

 

*بلی ثنای جمیل آن بود که در خلوت*

 

*دعای خیر کنندت چنانکه در محفل*

 

دعای عمرت ،دراز باد ،در حضورت ،

وقتی اثر می کند ،که در غیابت نیز همان گویند (چقدر زیبا ...)

درود خدا بر حضرت سعدی