گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - مطلع دوم

کجا همی روَد این شاهد شکر گفتار؟
چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار؟
به آفتاب نماند مگر به یک معنی
که در تأمل او خیره می‌شود ابصار
نظر در آینهٔ رویِ عالم افروزش
مثال صیقل از آیینه می‌برد زنگار
برات خوبی و منشور لطف و زیبایی
نبشته بر گل رویش به خط سبز عذار
به مشک سودهٔ محلول در عرق ماند
که بر حریر نویسد کسی به خط غبار
لبش ندانم و خدش چگونه وصف کنم
که این چو دانهٔ نارست و آن چو شعلهٔ نار
چو در محاورت آید دهان شیرینش
کجا شدند تماشا کنان شیرین کار؟
نسیم صبح بر اندام نازکش بگذشت
چو بازگشت به بستان بریخت برگ بهار
متابع توام ای دوست گر نداری ننگ
مطاوع توام ای یار اگر نداری عار
تو در کمند من آیی؟ کدام دولت و بخت؟
من از تو روی بپیچم؟ کدام صبر و قرار؟
حدیث عشق تو با کس همی نیارم گفت
که غیرتم نگذارد که بشنود اغیار
همیشه در دل من هر کس آمدی و شدی
تو برگذشتی و نگذشت بعد از آن دیار
تو از سر من و از جان من عزیزتری
بخیلم ار نکنم سر فدا و جان ایثار
اکر ملول شوی، حاکمی و فرمان ده
وگر قبول کنی بنده‌ایم و خدمت‌کار
حلال نیست محبت مگر کسانی را
که دوستی به قیامت برند سعدی‌وار
حکایت این همه گفتیم و هم‌چنان باقی است
هنوز باز نکردیم دوری از طومار
اگر در سخن این جا که هست دربندم
هنوز نظم ندارد نظام و شعر شعار
سخن به اوج ثریا رسد اگر برسد
به صدر صاحب دیوان و شمع جمع کبار
جهان دانش و ابر سخا و کان کرم
سپهر حشمت و دریای فضل و کوه وقار
امین مشرق و مغرب که ملک و دین دارند
به رای روشن او اعتماد و استظهار
خدایگان صدور زمانه شمس‌الدین
عماد قبهٔ اسلام و قبلهٔ زوار
محمد بن محمد که یمن همت اوست
معین و مظهر دین محمد مختار
اکابر همه عالم نهاده گردن طوع
بر آستان جلالش چو بندگان صغار
نه هر کس این شرف و قدر و منزلت دارد
که قصد باب معالی کنندش از اقطار
چه کعبه در همه آفاق نقطه‌ای باید
که اهل فضل طوافش کنند چون پرگار
قلم به یمن یمینش چو گرم رو مرغی است
که خط به روم برد دم به دم ز هندو بار
برآید از ظلمات دوات هر ساعت
چنان که می‌رود آب حیاتش از منقار
پناه ملت حق تا چنین بزرگانند
هنوز هست رسول خدای را انصار
عدوی دولت او را همیشه کوفت رسد
وگر سرش همه پیشانی است چون مسمار
مر این یگانه ی اهل زمانه را یارب
به کام دولت و دنیا و دین مُمتّع دار
که می‌برد به خداوند منعم محسن
پیام بندهٔ نعمت‌شناس شکرگزار
که من نه اهل سخن گفتنم درین معنی
نه مرد اسپ دوانیدنم در این مضمار
مرا هزار زبان فصیح بایستی
که شکر نعمت وی کردمی یکی ز هزار
چو بندگی نتوانم همی به جای آورد
به عجز می‌کنم از حق بندگی اقرار
وگر به جلوهٔ طاوس شوخیی کردم
به چشم نقص نبینندم اهل استبصار
که من به جلوه‌گری پای زشت می‌پوشم
نه پر و بال نگارین همی کنم اظهار
به سوق صیرفیان در، حکیم آن را به
که بر محک نزند سیم ناتمام عیار
هنر نمودن اگر نیز هست لایق نیست
که خود عبیر بگوید چه حاجت عطار
برای ختم سخن دست در دعا داریم
امیدوار قبول از مهیمن غفار
همیشه تا که فلک را بود تقلب دور
همیشه تا که زمین را بود قرار و مدار
ثبات عمر تو باد و دوام عافیتت
نگاه داشته از نایبات لیل و نهار
توحاکم همه آفاق و آنکه حاکم تست
ز تخت و بخت و جوانی و ملک برخوردار

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کجا همی روَد این شاهد شکر گفتار؟
چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار؟
هوش مصنوعی: این دختر زیبا و دلربا کجا می‌رود که سخنانی شیرین می‌گوید؟ چرا او به چشمان من نگاه نمی‌کند و با من رفتار نمی‌کند؟
به آفتاب نماند مگر به یک معنی
که در تأمل او خیره می‌شود ابصار
هوش مصنوعی: آفتاب تنها به یک معنا باقی می‌ماند و آن هم این است که نگاه‌ها به تأمل و دقت به آن خیره می‌شود.
نظر در آینهٔ رویِ عالم افروزش
مثال صیقل از آیینه می‌برد زنگار
هوش مصنوعی: نگاه کردن به چهرهٔ درخشان و روشن جهان مانند این است که آینه‌ای را صیقل دهیم تا زنگار و کدری‌اش برطرف شود.
برات خوبی و منشور لطف و زیبایی
نبشته بر گل رویش به خط سبز عذار
هوش مصنوعی: برایت خوبی و ویژگی‌های نیکو، همچون یک نوشته زیبا بر روی چهره گل، به زیبایی و با خط سبز از خود او نمودار شده است.
به مشک سودهٔ محلول در عرق ماند
که بر حریر نویسد کسی به خط غبار
هوش مصنوعی: مانند عطر مشک که در عرق حل شده است و بر روی پارچه ابریشمی نوشته می‌شود، کسی با خط غبار بر آن می‌نویسد.
لبش ندانم و خدش چگونه وصف کنم
که این چو دانهٔ نارست و آن چو شعلهٔ نار
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چطور ویژگی‌های لب او را توصیف کنم، چون یکی مانند دانه‌ی نارس است و دیگری مثل شعله‌ای از آتش.
چو در محاورت آید دهان شیرینش
کجا شدند تماشا کنان شیرین کار؟
هوش مصنوعی: هنگامی که کسی با گفتار شیرین و دلنشین خود در نزدیکتو حاضر می‌شود، ببین که آن کسانی که به تماشای او آمده بودند، کجا رفتند و دیگر حاضر نیستند.
نسیم صبح بر اندام نازکش بگذشت
چو بازگشت به بستان بریخت برگ بهار
هوش مصنوعی: نسیم صبح با لطافت به بدن او برخورد کرد و سپس به باغ برگ های بهاری را ریخت.
متابع توام ای دوست گر نداری ننگ
مطاوع توام ای یار اگر نداری عار
هوش مصنوعی: ای دوست، من به دنبال توام، اگر تو از این پیروی حس ننگ می‌کنی، ای یار، اگر این پیروی برایت عیب است، باز هم من با تو هستم.
تو در کمند من آیی؟ کدام دولت و بخت؟
من از تو روی بپیچم؟ کدام صبر و قرار؟
هوش مصنوعی: آیا تو در دام من خواهی افتاد؟ چه خوشی و شانس بزرگی می‌تواند باشد؟ آیا من می‌توانم از تو روی گردانم؟ چه آرامش و صبری در این کار وجود دارد؟
حدیث عشق تو با کس همی نیارم گفت
که غیرتم نگذارد که بشنود اغیار
هوش مصنوعی: من هرگز درباره عشق تو با کسی صحبت نمی‌کنم، چون غیرتم اجازه نمی‌دهد که دیگران این حرف‌ها را بشنوند.
همیشه در دل من هر کس آمدی و شدی
تو برگذشتی و نگذشت بعد از آن دیار
هوش مصنوعی: هر کسی که وارد دل من شد، تو از تمام آن‌ها گذشتی و پس از تو دیگر کسی نتوانست در آنجا بماند.
تو از سر من و از جان من عزیزتری
بخیلم ار نکنم سر فدا و جان ایثار
هوش مصنوعی: تو برای من از هر چیز دیگری عزیزتری و اگر بخواهم، جان و سرم را برایت فدای می‌کنم.
اکر ملول شوی، حاکمی و فرمان ده
وگر قبول کنی بنده‌ایم و خدمت‌کار
هوش مصنوعی: اگر ناراحت شوی، تو حاکم و فرمانده‌ای، و اگر قبول کنی، ما بنده و خدمت‌گزار تو هستیم.
حلال نیست محبت مگر کسانی را
که دوستی به قیامت برند سعدی‌وار
هوش مصنوعی: محبت واقعی فقط برای افرادی است که دوستی‌شان تا قیامت ادامه پیدا کند و به مانند سعدی در دوستی پایدار باشند.
حکایت این همه گفتیم و هم‌چنان باقی است
هنوز باز نکردیم دوری از طومار
هوش مصنوعی: ما درباره‌ی این موضوع بسیار سخن گفتیم و هنوز هم در حال گفتگو هستیم، اما نکته‌ی اصلی هنوز باز نشده و به درستی روشن نشده است.
اگر در سخن این جا که هست دربندم
هنوز نظم ندارد نظام و شعر شعار
هوش مصنوعی: اگر در اینجا که صحبت می‌کنم هنوز در قید و بندم، سخن من نظم و ترتیب ندارد و شعر من فقط یک شعار است.
سخن به اوج ثریا رسد اگر برسد
به صدر صاحب دیوان و شمع جمع کبار
هوش مصنوعی: اگر سخن به اوج بلندی برسد، تنها در صورت دستیابی به مقام والای صاحب دیوان و جمع افراد بزرگ خواهد بود.
جهان دانش و ابر سخا و کان کرم
سپهر حشمت و دریای فضل و کوه وقار
هوش مصنوعی: دنیا پر از علم و دانش است، مانند ابری که سخاوت می‌ورزد. آسمان، تجمل و شکوه را به نمایش می‌گذارد، در حالی که دریای فضل و کوهی از وقار را به تصویر می‌کشد.
امین مشرق و مغرب که ملک و دین دارند
به رای روشن او اعتماد و استظهار
هوش مصنوعی: مردی که در شرق و غرب دنیا مورد اعتماد است و بر ملک و دین تسلط دارد، به خاطر روشنایی فکر و تدبیرش مورد حمایت و تکیه‌گاه دیگران قرار می‌گیرد.
خدایگان صدور زمانه شمس‌الدین
عماد قبهٔ اسلام و قبلهٔ زوار
هوش مصنوعی: خداوندی که به عنوان منبع روزگار شناخته می‌شود، شمس‌الدین عماد، ستون اسلام و نقطه‌ توجه زائران است.
محمد بن محمد که یمن همت اوست
معین و مظهر دین محمد مختار
هوش مصنوعی: محمد بن محمد شخصی است که همت و تلاش او در یمن به همگان شناخته شده است و او نماینده و مظهر دین پیامبر محمد (ص) می‌باشد.
اکابر همه عالم نهاده گردن طوع
بر آستان جلالش چو بندگان صغار
هوش مصنوعی: برخی از بزرگترین شخصیت‌های عالم با کمال میل و تواضع سر به زیر فرود آورده‌اند و خود را در مقابل عظمت او قرار داده‌اند، همان‌طور که بندگان کوچک و حقیر چنین می‌کنند.
نه هر کس این شرف و قدر و منزلت دارد
که قصد باب معالی کنندش از اقطار
هوش مصنوعی: نه هر کسی توانایی و شایستگی این را دارد که از دوردست‌ها به سوی اوج و جایگاه‌های بلند برود.
چه کعبه در همه آفاق نقطه‌ای باید
که اهل فضل طوافش کنند چون پرگار
هوش مصنوعی: در هر گوشه‌ای از جهان، مکانی وجود دارد که افراد دانا و با دانش، به دور آن می‌گردند و به آن احترام می‌گذارند، درست مثل اینکه پرگار دور یک نقطه می‌چرخد.
قلم به یمن یمینش چو گرم رو مرغی است
که خط به روم برد دم به دم ز هندو بار
هوش مصنوعی: قلم به دست راستش بسیار قدرتمند و فعال است، مانند پرنده‌ای که به طور مداوم در حال پرواز و سر دادن آواز است. این پرنده به سمت روم، جایی که در آن خط و نوشتار ارزشمند است، پرواز می‌کند و دائماً از هند بار می‌آورد.
برآید از ظلمات دوات هر ساعت
چنان که می‌رود آب حیاتش از منقار
هوش مصنوعی: هر لحظه از تاریکی‌های نوشتن، کلماتی به وجود می‌آید، مانند اینکه زندگی تازه‌ای از نوک پرنده‌ای می‌ریزد.
پناه ملت حق تا چنین بزرگانند
هنوز هست رسول خدای را انصار
هوش مصنوعی: تا زمانی که چنین شخصیت‌های بزرگ و محترمی در میان مردم وجود دارند، همچنان حمایت و پشتیبانی از پیامبر خدا ادامه خواهد داشت.
عدوی دولت او را همیشه کوفت رسد
وگر سرش همه پیشانی است چون مسمار
هوش مصنوعی: دشمنان همیشه بر او ضربه می‌زنند، حتی اگر تمام جانی که دارد، در خود نهاد خود را متمرکز کرده باشد.
مر این یگانه ی اهل زمانه را یارب
به کام دولت و دنیا و دین مُمتّع دار
هوش مصنوعی: ای پروردگار، این شخص منحصر به فرد زمانه را در برکات دنیا و دین بهره‌مند کن.
که می‌برد به خداوند منعم محسن
پیام بندهٔ نعمت‌شناس شکرگزار
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که کسی که شکرگزار نعمت‌های الهی است، پیام خود را به خداوند مهربان می‌فرستد. او با آگاهی از نعمت‌ها و قدردانی از آنها، ارتباط خود را با خالق برقرار می‌کند.
که من نه اهل سخن گفتنم درین معنی
نه مرد اسپ دوانیدنم در این مضمار
هوش مصنوعی: من نه کسی هستم که در این مورد سخن بگویم و نه توانایی رقابت در این عرصه را دارم.
مرا هزار زبان فصیح بایستی
که شکر نعمت وی کردمی یکی ز هزار
هوش مصنوعی: برای شکرگزاری از نعمت‌های خدا، لازم است که هزار زبان فصیح داشته باشم، اما در واقع فقط یکی از این هزار زبان کافی است.
چو بندگی نتوانم همی به جای آورد
به عجز می‌کنم از حق بندگی اقرار
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به درستی خدمتگزاری کنم، با کمال فروتنی از کمبود توانایی‌ام در انجام این وظیفه اعتراف می‌کنم.
وگر به جلوهٔ طاوس شوخیی کردم
به چشم نقص نبینندم اهل استبصار
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی و خوش‌تیپی طاووس توجهی کنم، اهل بصیرت و زیرکی این رفتار مرا به عنوان نقص و کاستی نخواهند دید.
که من به جلوه‌گری پای زشت می‌پوشم
نه پر و بال نگارین همی کنم اظهار
هوش مصنوعی: من برای جلب توجه، پا را در زشت‌پوشی می‌گذارم و نه اینکه با پر و بال زیبا خود را به نمایش بگذارم.
به سوق صیرفیان در، حکیم آن را به
که بر محک نزند سیم ناتمام عیار
هوش مصنوعی: حکیم وقتی به بازار صرافان می‌رود، بهتر است که سکه‌ی ناتمام و بی‌کیفیت را آزمایش نکند.
هنر نمودن اگر نیز هست لایق نیست
که خود عبیر بگوید چه حاجت عطار
هوش مصنوعی: اگرچه هنر نشان دادن ممکن است کار مهمی باشد، اما شایسته نیست که خود عطار بگوید چه نیازی به اوست.
برای ختم سخن دست در دعا داریم
امیدوار قبول از مهیمن غفار
هوش مصنوعی: برای پایان دادن به کلام، دستان خود را به دعا بلند می‌کنیم و امیدواریم که درخواست ما از پروردگار بخشنده و مهربان پذیرفته شود.
همیشه تا که فلک را بود تقلب دور
همیشه تا که زمین را بود قرار و مدار
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان دچار تغییر و نوسان باشد و زمین نیز دچار ثبات و نظم باشد، همیشه همین وضعیت ادامه خواهد داشت.
ثبات عمر تو باد و دوام عافیتت
نگاه داشته از نایبات لیل و نهار
هوش مصنوعی: برقرار بمانی و سلامتت همیشگی باشد، و این حال خوبت را از تغییرات شب و روز محفوظ بداری.
توحاکم همه آفاق و آنکه حاکم تست
ز تخت و بخت و جوانی و ملک برخوردار
هوش مصنوعی: تو فرمانروای تمام جهان هستی و آن کس که بر همه چیز تسلط دارد، از تخت سلطنت و جوانی و خوشبختی و سرزمین برخوردار است.

حاشیه ها

1391/11/24 09:01
خداداد

به سوق صیرفیان در، حکیم آن را به
که بر محک نزند سیم ناتمام عیار
در این بیت منظور شاعر این است که انسان دانا و حکیم در بازار زرگران سیم ناخالص خود را برای محک عرضه نمی کند زیرا باعث رسوایی خود او خواهد شد .

1396/12/02 20:03
رهام

بسیاری از مطلع اشعار سعدی رو عبید زاکانی در دوبیتی هایش تضمین آورده است مثل مطلع شعر بالا

1398/09/29 03:11
عین. ح

در این بیت:
همیشه تا که ملک را بود تقلب دور
همیشه تا که زمین را بود قرار و مدار
در مصراع اول «همیشه تا که فلک را...» درست است.

1399/09/06 14:12
محمد غافری

با سلام و درود و صد آفرین بر همت والای شما برای به وجود آوردن چنین سایت با ارزشی. دراین قصیده مصراع دوم از بیت 17 مصراع دوم از بیت 16 تکرار شده است. به احتمال زیاد اشتباه تایپی است. مصراع صحیح برا بیت 17 بر اساس نسخه ی مرحوم فروغی این است: هنوز نظم ندارد نظام و شعر شعار موفق باشید

1402/09/14 11:12
H.A.A A.A

           بسم الله الرحمن الرحیم

بیت ۳۴ این غزل، غلط املایی دارد.

لطفا تصحیح شود!