برگردان به زبان ساده
به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
که برّ و بحر فراخست و آدمی بسیار
هوش مصنوعی: به هیچکس دل نبند و به هیچجا وابسته نشو، چون دنیا پر از آدمهاست و امکانات زیادی در اطراف ما وجود دارد.
همیشه بر سگ شهری جفا و سنگ آید
از آنکه چون سگ صیدی نمیرود به شکار
هوش مصنوعی: همواره بر سگ شهر، بیمهری و سختگیری میشود، زیرا او مانند سگی است که به شکار نمیرود و تنها به انتظار نشسته است.
نه در جهان گل رویی و سبزهٔ زنخیست
درختها همه سبزند و بوستان گلزار
هوش مصنوعی: در این دنیا نه فقط زیبایی گل و علف وجود دارد، بلکه درختان همگی سرسبز هستند و باغها پر از گلهای زیباست.
چو ماکیان به در خانه چند بینی جور؟
چرا سفر نکنی چون کبوتر طیار
هوش مصنوعی: چقدر از ماکیان در اطراف خانه میبینی؟ چرا مثل یک کبوتر پرواز نمیکنی و به سفر نمیروی؟
ازین درخت چو بلبل بر آن درخت نشین
به دام دل چه فروماندهای چو بوتیمار؟
هوش مصنوعی: از این درخت مانند بلبل بروی آن درخت بنشین، دلتنگی و غم را چه به خود راه میدهی مثل یک بوتیمار؟
زمین لگد خورد از گاو و خر به علت آن
که ساکنست نه مانند آسمان دوّار
هوش مصنوعی: زمین از ضربههای گاو و خر دچار آسیب میشود، زیرا ثابت و ساکن است، در حالی که آسمان در حال چرخش است و این انرژی را ندارد.
گرت هزار بدیعالجمال پیش آید
ببین و بگذر و خاطر به هیچکس مسپار
هوش مصنوعی: اگر هزاران زیبای دلفریب هم به تو روی بیاورند، فقط نگاه کن و بیتوجه بگذر، و دل را به هیچکس نسپار.
مخالط همهکس باش تا بخندی خوش
نه پایبند یکی کز غمش بگریی زار
هوش مصنوعی: با دیگران دوست باش و در جمع آنها خوش بگذران، نه اینکه خودت را به یک نفر محدود کنی و به خاطر غمش ناراحت شوی.
به خد اطلس اگر وقتی التفات کنی
به قدر کن که نه اطلس کمست در بازار
هوش مصنوعی: اگر به خداوند نظر کنی، به اندازه کافی توجه کن که در بازار، اطلس ارزانی وجود ندارد.
مثال اسبِ الاغند مردم سفری
نه چشم بسته و سرگشته همچو گاو عصار
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به زندگی و تجربه انسانها اشاره دارد. میگوید انسانها در سفر زندگی خود مانند الاغی نیستند که فقط نگران بارشان باشند و چشم بسته حرکت کنند. بلکه باید آگاهانه و با فهم درست به جلو بروند، نه مانند گاوی که در چرخ آسیاب فقط به دور خودش میچرخد. در واقع، تأکید بر لزوم آگاهی و بینش در مسیر زندگی است.
کسی کند تن آزاده را به بند اسیر؟
کسی کند دل آسوده را به فکر فکار؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است کسی که روحش آزاد است، به بند کشیده شود؟ آیا ممکن است کسی که دلش آرام است، به غم و اندیشه دچار شود؟
چو طاعت آری و خدمت کنی و نشناسند
چرا خسیس کنی نفس خویش را مقدار؟
هوش مصنوعی: وقتی که اطاعت میکنی و خدمت میکنی، چرا باید به خودت منت بگذاری و خود را کم ارزش بشماری؟
خنک کسی که به شب در کنار گیرد دوست
چنانکه شرط وصالست و بامداد کنار
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در شب در کنار دوستش باشد، چرا که این کاری است که نشاندهنده رابطه نزدیک و پیوستگی است، و در صبح نیز در کنار او باقی بماند.
وگر به بند بلای کسی گرفتاری
گناه تُست که بر خود گرفتهای دشوار
هوش مصنوعی: اگر به دلایل و مشکلات کسی دچاری، این نشاندهنده گناهان خودت است که با آنها دست به گریبان هستی.
مرا که میوهٔ شیرین به دست میافتد
چرا نشانم بیخی که تلخی آرد بار؟
هوش مصنوعی: چرا من به دنبال نشانهای از تلخی باشم در حالی که میوههای شیرین به دستم میرسند؟
چه لازمست یکی شادمان و من غمگین
یکی به خواب و من اندر خیال وی بیدار؟
هوش مصنوعی: چرا باید یکی خوشحال باشد و من غمگین؟ چرا یکی در خواب باشد و من در فکر او بیدار باشم؟
مثال گردن آزادگان و چنبر عشق
همان مثال پیادهست در کمند سوار
هوش مصنوعی: آزادی و قید و بند عشق را میتوان به تصویر کشید که مانند سرنوشت یک پیادهنظام در چنگال سوارکار است. آزادیخواهان در عشق مانند کسی هستند که در دام افتاده و نمیتوانند از آن رهایی یابند.
مرا رفیقی باید که بار برگیرد
نه صاحبی که من از وی کنم تحمل بار
هوش مصنوعی: کسی که باید در کنارم باشد، باید بتواند بار مسئولیت را به دوش بگیرد و نه کسی که فقط به من اجازه دهد بار را بر دوش خود بگذارم.
اگر به شرط وفا دوستی به جای آرد
وگرنه دوست مدارش تو نیز و دست بدار
هوش مصنوعی: اگر دوستی به عهد و پیمان خود وفا کند، دوستش داشته باش. اما اگر وفا نکند، از دوستی با او خودداری کن و رابطه را قطع کن.
کسی که از غم و تیمار من نیندیشد
چرا من از غم و تیمار وی شوم بیمار؟
هوش مصنوعی: اگر کسی به غم و درد من توجهی نکند، چرا من باید به غم و درد او فکر کنم و خود را بیمار کنم؟
چو دوست جور کند بر من و جفا گوید
میان دوست چه فرقست و دشمن خونخوار؟
هوش مصنوعی: وقتی که دوست با من سختگیری کند و بدرفتاری کند، چه تفاوتی بین او و یک دشمن سرسخت وجود دارد؟
اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام
مباش غره که بازیت میدهد عیار
هوش مصنوعی: اگر زمین به خاطر تو به خاک پای تو سجده کند، فریب نخور که به خاطر زیباییات برایت احترام میگذارد.
گرت سلام کند، دانه مینهد صیاد
ورت نماز برد، کیسه میبرد طرّار
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو سلام کند، صیاد دانهای برای تو میریزد و اگر تو را به نماز ببرد، دزد کیسهات را میبرد.
به اعتماد وفا، نقد عمر صرف مکن
که عن قریب تو بیزر شوی و او بیزار
هوش مصنوعی: به امید وفاداری کسی، عمر خود را بیهوده خرج نکن، زیرا به زودی ممکن است که او از تو دلزده شود و تو در مضیقه بمانی.
به راحت نفسی، رنج پایدار مجوی
شب شراب نیرزد به بامداد خمار
هوش مصنوعی: به آرامی زندگی کن و از دردهای همیشگی دوری کن، زیرا نوشیدن شراب در شب ارزش اینهمه بیداری و خمار بودن صبح را ندارد.
به اوّل همه کاری تأمل اولیتر
بکن، وگرنه پشیمان شوی به آخر کار
هوش مصنوعی: قبل از انجام هر کاری دقت و فکر بیشتری داشته باش؛ وگرنه ممکن است در پایان پشیمان شوی.
میان طاعت و اخلاص و بندگی بستن
چه پیش خلق به خدمت، چه پیش بت زنّار
هوش مصنوعی: در بین عبادت و خلوص نیت و خدمت به خدا، انسان باید بر این نکته توجه کند که چه در برابر مردم به خدمت بپردازد و چه در برابر بتها که نماد فریبندگی و وسوسهاند، باید هوشیار باشد.
زِمام عقل به دست هوای نفس مده
که گرد عشق نگردند مردم هشیار
هوش مصنوعی: عقل خود را به وسوسههای نفسانی واگذار نکن، زیرا افراد عاقل در عشق گرفتار نمیشوند.
من آزمودهام این رنج و دیده این زحمت
ز ریسمان متنفر بود گزیدهٔ مار
هوش مصنوعی: من تجربه کردهام که این درد و زحمت چقدر سخت است؛ مثل اینکه کسی از ریسمانی که مار گزیده باشد، متنفر شود.
طریق معرفت اینست بیخلاف ولیک
به گوش عشق موافق نیاید این گفتار
هوش مصنوعی: راه شناخت و آگاهی این گونه است که هیچ تضادی ندارد، اما این سخن با گوش عشق همخوانی ندارد.
چو دیده دید و دل از دست رفت و چاره نماند
نه دل ز مهر شکیبد، نه دیده از دیدار
هوش مصنوعی: وقتی چشم به چیزی مینگرد و دل از دست میرود، دیگر هیچ راهحلی نمانده است. نه دل میتواند از محبت شکیبایی بورزد و نه چشم میتواند از دیدن دست بکشد.
پیاده مرد کمند سوار نیست ولیک
چو اوفتاد بباید دویدنش ناچار
هوش مصنوعی: مردی که پیاده است و در شرایط خوبی نیست، نمیتواند با سوارکاری که در حال حرکت است رقابت کند، اما اگر او به زمین بیفتد، به ناچار مجبور به دویدن خواهد بود.
شبی دراز درین فکر تا سحر همه شب
نشسته بودم و با نفس خویش در پیکار
هوش مصنوعی: یک شب طولانی در این اندیشه بودم تا سپیده صبح. تمام شب را نشسته بودم و با نفس خودم در جدال بودم.
که چند ازین طلب شهوت و هوا و هوس
چو کودکان و زنان رنگ و بوی و نقش و نگار
هوش مصنوعی: این بیت به این موضوع اشاره دارد که افراد به دنبال خواستهها و تمایلات دنیوی همچون هوسها، شهوات و ظواهر فریبنده هستند. شاعر با مثال آوردن از کودکان و زنان، به این نکته اشاره میکند که این نوع تمایلات، شبیه به جستجوی بیدلیل و سطحی است که به رنگها و زیباییها توجه میکند. در واقع، هدف اینست که به عمق و معناهای واقعی زندگی توجه شود و از جاذبههای ظاهری و زودگذر دوری گزیده شود.
بسی نماند که روی از حبیب برپیچم
وفای عهد عنانم گرفت دیگر بار
هوش مصنوعی: مدت زیادی نمیگذرد که من از محبوبم روی برگردانم، زیرا وفای به عهد من دوباره کنترل احساساتم را در دست گرفته است.
که سخت سست گرفتی و نیک بد گفتی
هزار نوبت از این رای باطل استغفار
هوش مصنوعی: تو به شدت، زود قضاوت کردی و به دیگران نیک و بد نسبت دادی. هزار بار از این فکر نادرست پشیمان شدم و طلب بخشش کردم.
حقوق صحبتم آویخت دست در دامن
که حسن عهد فراموش کردی ای غدار
هوش مصنوعی: حق صحبت من را به خودم میگیرد و دستش را به دامنم میآویزد، که ای بیوفا، فراموش کردهای که چگونه با هم عهد بسته بودیم.
نگفتمت که چنین زود بگسلی پیمان
مکن کز اهل مروت نیاید این کردار
هوش مصنوعی: به تو نگفتم که زود و عجولانه از پیمانت دست نکشی، چرا که از افراد با وفا چنین رفتاری سر نمیزند.
کدام دوست بتابد رخ از محبت دوست؟
کدام یار بپیچد سر از ارادت یار؟
هوش مصنوعی: کدام دوستی وجود دارد که از محبتش روی برگرداند؟ کدام یار حاضر است از وفاداری و ارادت به دوست خود چشم بپوشد؟
فراق را دلی از سنگ سختتر باید
کدام صبر که بر میکنی دل از دلدار؟
هوش مصنوعی: برای تحمل جدایی، باید دلی به سختی سنگ داشته باشی. چه صبری باید داشته باشی تا بتوانی دل را از دلدار جدا کنی؟
هر آنکه مهر یکی در دلش قرار گرفت
روا بود که تحمل کند جفای هزار
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق و محبت یک نفر را در دل داشته باشد، باید بتواند بیمهری و سختیهای زیادی را تحمل کند.
هوای دل نتوان پخت بیتعنت خلق
درخت گل نتوان چید بیتحمل خار
هوش مصنوعی: دل آدمی نمیتواند بیزارش، درخواستی داشته باشد و مانند درختی نیست که بتوان گلش را بدون تحمل درد و خار چید.
درم چه باشد و دینار و دین دنیی و نفس
چو دوست دست دهد هرچه هست هیچ انگار
هوش مصنوعی: اگر دوست در کنارم باشد، هرچه دارم، چه دنیا باشد و چه دین و مال، همه را بیاهمیت میبینم و به ارزش واقعی آنها توجهی نمیکنم.
بدان که دشمنت اندر قفا سخن گوید
دلت دهد که دل از دوست برکنی زنهار
هوش مصنوعی: بدان که دشمن تو در غیابت حرفهایی میزند که ممکن است تو را دلسرد کند، حواست باشد که به دوستیات لطمه نزنی.
دهان خصم و زبان حسود نتوان بست
رضای دوست بدست آر و دیگران بگذار
هوش مصنوعی: برای خوشنودی دیگران نمیتوان دهان دشمن و حسود را بست، پس تلاش کن تا رضایت دوست را جلب کنی و بقیه را نادیده بگیر.
نگویمت که بر آزار دوست دل خوش کن
که خود ز دوست مصور نمیشود آزار
هوش مصنوعی: نگو که برای خوشحال کردن کسی که دوستش داری، به او آسیب برسانی، چون آسیب به او نمیتواند او را به تصویر دوست داشتنیاش نزدیک کند.
دگر مگوی که من ترک عشق خواهم گفت
که قاضی از پس اقرار نشنود انکار
هوش مصنوعی: دیگر از عشق سخن نگو، زیرا قاضی پس از قبول یک حقیقت، انکار آن را نمیپذیرد.
ز بحر طبع تو امروز در معانی عشق
همه سفینهٔ در میرود به دریا بار
هوش مصنوعی: امروز به خاطر خلاقیت تو، همه معانی عشق مانند کشتیهایی به دریا میروند و از دنیای دل خارج میشوند.
هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل
به صورتی ندهد صورتیست بر دیوار
هوش مصنوعی: هر کسی که با دیگران ارتباطی ندارد و احساساتش را بروز نمیدهد، فقط مثل یک نقاشی روی دیوار است و وجودش تأثیری در اطرافش ندارد.
مرا فقیه مپندار و نیک مرد مگوی
که عاقلان نکنند اعتماد بر پندار
هوش مصنوعی: مرا به عنوان یک عالم دینی نشناس و از من به عنوان یک انسان خوب یاد نکن، زیرا انسانهای خردمند به افکار و تصورها تکیه نمیکنند.
که گفت پیرِزن از میوه میکند پرهیز
دروغ گفت که دستش نمیرسد به ثمار
هوش مصنوعی: پیرهزن ادعا میکند که از میوهها دوری میکند، اما این دروغی است که میگوید چون دستش به آنها نمیرسد.
فراخ حوصلهٔ تنگدست نتواند
که سیم و زر کند اندر هوای دوست نثار
هوش مصنوعی: کسی که صبور و با تحمل نیست، نمیتواند برای دوستش قربانیهایی از طلا و نقره ارائه دهد.
تو را که مالک دینار نیستی سعدی
طریق نیست مگر زهد مالک دینار
هوش مصنوعی: اگر تو مالک ثروت و دارایی نباشی، سعدی راهی به تو نمیآموزد، مگر اینکه در زهد و بینیازی به مانند مالکان ثروت باشی.
وزین سخن بگذشتیم و یک غزل ماندست
تو خوش حدیث کنی سعدیا بیا و بیار
هوش مصنوعی: ما از این موضوع عبور کردیم و تنها یک غزل باقی مانده است. تو که حرفهای شیرینی میزنی، سعدی، بیا و آن را بیاور.
حاشیه ها
در بیت نوزدهم لطفا آود به آورد اصلاح شود.
1391/09/12 19:12
امیر سلیمانی
مصراع زیر:
کسی از غم و تیمار من نیندیشد
بگمانم موافقترست با وزن اگر اینچنین باشد:
کسی که از غم و تیمار من نیندیشد
در مصرع "مرا رفیقی باید که بار برگیرد" فکر میکنم وزن شعر رعایت نشده و بایستی اینگونه باشد :
" مرا رفیقی بباید که بار برگیرد "
قصده بسیار جالی بود من مصرع شب شراب نیرزد به بامداد خمار را در کتاب بامداد خمار خوانده بودم نمی دانستم از جناب سعدی است تا اینکه امروز اتفاقی به ان برخورد کردم شیوه اقرار و انکارش بسیار جالب بود با خواندن ابیات ابتدایی دچار حیرت شده بودم و توی ذهنم دنبال توجیه که استاد سخن خود گره گشایی کرد به نظر من نبرد عقل با دل است عقل عاقل اندیش و عافیت طلب با دل عشق جو و ملالت طلب
معنی مصرع "نه در جهان گل رویی و سبزهٔ زنخیست
" چیست؟ زنخ اینجا یعنی چه؟
زنخ به معنای چال چانه هیت و گاها برای چال گونه هم استفاده شده
در پاسخ به شیده : معنی بیت ، این تصور غلط است که فکر کنیم تنها یک نفر به گل شباهت دارد و بر چانه اش چند تار مو سبز شده ( کنایه از یار ما ). زنخ =چانه . چراکه اگر واقع بین باشیم خیلی ها چنین خصوصیاتی دارند و دنیا پر است از زیبارویان و پری سیمایان
چند تار مو بر چانهی یار؟! آیا این هم دلیلی دیگر بر شماتت سعدی میشود، از آن سیاق که افتد و دانی؟
1396/04/25 14:06
فرخ مردان
ببخشید ابن شعر کجاش "در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان" بود؟!
1396/04/25 14:06
فرخ مردان
زود نتیجه گیری کردم مثه اینکه! قصیده دو قسمتی ست.
بیت بیستم
کسی (که) از غم و تیمار من نیندیشد
که جا افتاده
1397/08/20 01:11
پویا حمیدی
درود بر استاد سخن سعدی عزیز که چه زیبا تمام جوانب یک رابطه رو بیان کرده. این غزل وصف حال خیلی از ماست و پند اخلاقی نیمهء دوم غزل که از رجحان وفای عهد و مروت بر حرف دشمنان و دلسردی و ذهنیتهاست نقطهء اوج انسانیت از یک سو و استاد بودن سعدی در به نظم کشیدن این ابیات از سوی دیگر رو نشون میده.
هرآنکه مهر یکی در دلش قرار گرفت
روا بود که تحمل کند جفای هزار
شیخ عبدالخلیل رفاهی اصفهانی در تهران یک دله که نه، صد دله عاشق دختری می شود. ولی آن دختر شرط ازدواج را خروج از لباس روحانیت توسط وی می داند. پدر دختر می گوید دوست داشتن این قید و شرط ها را نمی خواهد. عاقبت تصمیم می گیرند که به دیوان سعدی تفال بزنند و این شعر می آید:
به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار
و دکتر رفاهی با دیدن این شعر و توصیه شیخ اجل، دل از مهر دختر می کند. مرحوم رفاهی در ابتدای انقلاب به سبب همکاری با دربار خلع لباس شد ولی بعدا حکمش نقض شد. او ساکن لندن بود و 5 روز قبل یعنی 19 دی 97 درگذشت و امروز صبح -دو شنبه 24 دی- در خاک پاک اصفهان تشییع گشته و در باغ رضوان دفن خواهد شد. خاطراتش با نام "گردش ایام" چاپ شده است.
با این قصیده کل غزلیاتش رو آسفالت کرد
در. باب عشق و دوستی
زمین لگد خورد از گاو و خر به علت آن
که ساکنست نه مانند آسمان دوار
جالبه که لگد خوردن زمین از گاو خر را به علت سکون زمین میدانست که خود غلط است. جرجانو برونو بعدها جانش رو سر حرکت زمین گذاشت.
پاسخ به مجید:
زمین نسبت به موجودات روی آن ساکن است و اشتباهی در کار نیست؛ هدف سعدی هم استفاده تمثیلی است، نه واقعیت علمی، که کاملا درست بکار برده؛ اثبات متحرک بودن زمین هم حاصل کارهای گالیله، کپرنیک و کپلره و در این مورد جوردانو برونو نقشی نداشته.
عجب چیزی سروده!
ارزش داره که یک سال تمام روی این قصیده تفکر کنی
دقیقا
اشعار سعدی یه جوری هم هست که هرچی بیشتر میخونی چیزای بیشتری ازش در میاد که در دفعات پیشین متوجه نشده بودیم
1400/11/28 08:01
احسان چراغی
بالاخره عاشق بشیم یا نشیم آقای سعدی؟ تکلیف ما رو روشن کن
1400/11/28 08:01
احسان چراغی
این قصیده را بارها و بارها خوانده بودم اما این بیت، تازه امروز توجهم را سخت جلب کرد. عجیب است که تا امروز انگار آن را ندیدهام. و جالب است که این بیت، پاسخ سعدی به موضوعی است که ذهنم را مشغول کرده بود.
مخالط همه کس باش تا بخندی خوش
نه پایبند یکی کز غمش بگریی زار
1400/11/01 17:02
مسعود شاه نظری
یکی از زیباترین و آموزنده ترین قصیده های ادب پارسی که بر هر گرفتار عشق رواست خواندن آن، که تا نکند که بماند اسیر در پی آن ...
1400/11/16 13:02
حمید پورفارسی
خلاصه اینکه:
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
القصه:
گفتم آهن دلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی
وانکه را دیده بر دهان تو رفت
هرگزش گوش نشنود پندی
1401/01/10 11:04
احسان چراغی
کاش یکی از دوستان زحمت بکشد این قصیده را بخواند و ویسش را در سایت بارگذاری کند تا خوانش صحیح آن را بدانیم
1401/04/03 21:07
Mahmood Shams
با سلام و درود خدمت ادب دوستان گرامی ، شیخ اجل می فرماید :هرآنکه مهر یکی در دلش قرار گرفت / روا بود که تحمل کند جفای هزار / بنظرم یکی از بهترین و مهمترین مضمون این قصیده زیبا و قابل تامل این بیت است که در باب عشق و و عاشق واقعی که باید گذشت و صبوری را در خود پرورش داد و در فراز و شیب های زندگی ، جفای یار و روزگار رنج ها را تحمل کرد و جا نزد تا به عشق پایدار رسید ، در جای دیگری می فرماید : یار آن بود که صبر کند بر جفای یار / ترک رضای خویش کند در رضای یار / البته پندها و وعظ های بسیاری در این قصیده گنجانده شده که برای هر فردی در زندگی شخصی و اجتماعی مفید و تاثیرگذار و الهام بخش خواهد بود اگر گوش شنوایی داشته باشیم و شعر را در عمل و رفتار زندگی کنیم . امیدوارم
سلام
من با خواندن این قصیده به این فکر میکنم که سعدی نه تنها از زمان خودش جلوتر بوده بلکه از ما هم چند صد سال جلوتر هست
1402/02/26 16:04
فرهاد ربیعی
درحال گوش دادن فایل صوتی داستان دایی جان ناپلئون فصل آخر بودم که عمو اسدالله این شعر جناب سعدی رو میخونه، چقدر جالب و مطابق با تفکرات امروزیست. مرحبا بر جناب سعدی.
1402/03/06 19:06
حمید ستوده
با عرض ادب، من فکر نمیکنم بتوان ا هیچ منطقی بتوان حتی یک مصرع از این قصیده ریبا و بامعنا را رد کرد یا نفی نمود. باید بیاد آورد که شیخ اجل این چکامه را زمانی سرود، که اوضاع اجتماعی آن زمان بدلیل سادگی زیست، و ارتباطات بین مردمان آنزمان، بسیار آسانتر، مردمی تر و مهربان تر از روزگار مابود.
پیران سخن به تجربه گفتند، گوش دار
هان ای پسر، که پیر شوی، پند گوش کن
گردش دوران برشما خوش باد و کامتان شیرین
1402/03/18 15:06
علی رازنهان
سعدی نازنین در این قصیده
چقدر به انسان عاشق و دلباخته تسلی داده
و چقدر پند و اندرز داده،،، که عشق اینه،عقل اینه
اما آیا می توان کاری کرد
می توان از طغیان عشق جلوگیری کرد؟؟!
به فرموده ی خود جناب سعدی
(فرمان عقل بردن؟ عشقم نمی گذارد)
انسان عاشق محاسبه ی عقل را نمی فهمد 🙏🏼❤️
1402/06/11 12:09
آرش هادیزاده
بیت شماره ۳۰ نقطه عطف قصیده است، تا اینجا میگه وفا چیه، برو حال کن، دنیا رو ببین، معشوق عوض کن و به جایی و به کسی بند نشو. بعد این بیت درمیاد که این چه حرفی بود من زدم و نیک بد گفتم. مگه میشه وفادار نبود. بچسب به دوست که فراق را دلی از سنگ سختتر باید.
این دو مصراع هم عالین. اولی در مدح عقل و ذم عشق که: شب شراب نیرزد به بامداد خمار (ترکیب شبِ شراب چقدر خوبه آخه، نمیدونم واجآرایی ش هم محسوب میشه یا نه) و دومی برعکس، در مدح عشق و ذم عقل: که قاضی از پس اقرار نشنود انکار. عالیه این قصیده.
چقدر این شعر جناب سعدی زیباست. شاید ۱۰۰ بار این شعر رو خوندم و هر بار میرسم به این بیت محاله بغض نکنم و اشکم سرازیر نشه؛
طریق معرفت اینست بیخلاف ولیک
به گوش عشق موافق نیاید این گفتار
این بیت و در واقع کلمه "ولیک" نقض همه ابیات قبلیشه و تسکین قلب عاشق دلسوختهست. در ابیات بعدی به واقع زیبایی و خلوص و ناب بودن عشق رو به تصویر میکشه. بیخود نیست حضرت سعدی علیهالرحمه خداوندگار سرای سخنه
1403/03/07 12:06
فاطمه زندی
دگر مگوی که من ترک عشق خواهم گفت
*که قاضی از پس اقرار نشنود انکار*
سعدی به زیبایی ،اقرار در پیش قاضی را مطرح کرده و تاکید حقوقی می کند انکار بعد از اقرار پذیرفتنی نیست
گفتار حضرت سعدی برای تمامی مردم دنیا و دوران کار برد دارد ..کلام ایشان ،تنها و تنها از یک انسان کامل بر می آید و بس..
درود خدا بر روان حضرت عشق سعدی باد
1403/05/09 20:08
مرتضی دادگر
سعدی چه منظوری از این مصرع داشته؟
«چو کودکان و زنان رنگ و بوی و نقش و نگار»