گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار

بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقت است که در خانه بخفتی بیکار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دل‌ست
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار؟
هر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آنست که فرداش نبیند دیدار
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش؟
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
که تواند که دهد میوهٔ اَلوان از چوب‌؟
یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار؟
وقت آنست که داماد گل از حجلهٔ غیب
به در آید که درختان همه کردند نثار
آدمی‌زاده اگر در طرب آید نه عجب
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار
باش تا غنچهٔ سیراب دهن باز کند
بامداد‌ان چو سر نافهٔ آهوی تَتار
مژدگانی که گل از غنچه برون می‌آید
صد هزار اَقْچه بریزند درختان بهار
باد گیسوی درختان چمن شانه کند
بوی نسرین و قَرَنْفُل بدمد در اَقطار
ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر
راست چون عارض گل‌بوی عرق کردهٔ یار
باد بوی سمن آورد و گل و نرگس و بید
در دکان به چه رونق بگشاید عطار‌؟
خیری و خطمی و نیلوفر و بستان‌افروز
نقش‌هایی که درو خیره بماند ابصار
ارغوان ریخته بر دکّهٔ خَضراءِ چمن
همچنان‌ست که بر تختهٔ دیبا دینار
این هنوز اول آذار جهان‌افروزست
باش تا خیمه زند دولت نیسان و اَیار
شاخ‌ها دختر دوشیزهٔ باغ‌اند هنوز
باش تا حامله گردند به اَلوانِ ثِمار
عقل حیران شود از خوشهٔ زرّین عِنَب
فهم عاجز شود از حُقّهٔ یاقوت انار
بندهای رطب از نخل فرو آویزند
نخل‌بند‌ان قضا و قدر شیرین کار
تا نه تاریک بود سایهٔ انبوه درخت
زیر هر برگ چراغی بنهند از گلنار
سیب را هر طرفی داده طبیعت رنگی
هم بر آن گونه که گلگونه کند روی نگار
شکل اَمرود تو گویی که ز شیرینی و لطف
کوزه‌ای چند نبات است معلق بر بار
هیچ در به نتوان گفت چو گفتی که به است
به از این فضل و کمالش نتوان کرد اظهار
حَشْوِ انجیر چو حلوا‌گر استاد که او
حَبِّ خشخاش کند در عسلِ شهد به کار
آب در پای ترنج و به و بادام روان
همچو در زیر درختان بهشتی أَنهار
گو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین
ای که باور نکنی فِي ‌الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نار
پاک و بی‌عیب، خدایی که به تقدیر عزیز
ماه و خورشید مُسَخَّر کند و لیل و نهار
پادشاهی نه به دستور کند یا گنجور
نقشبندی نه به شَنْگَرف کند یا زَنگار
چشمه از سنگ برون آید و باران از میغ
انگبین از مگسِ نَحْل و دُر از دریا بار
نیک بسیار بگفتیم درین باب سخن
و اندکی بیش نگفتیم هنوز از بسیار
تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او
همه گویند و یکی گفته نیاید ز هزار
آن که باشد که نبندد کمر طاعت او؟
جای آنست که کافر بگشاید زُنّار
نعمتت بار خدایا ز عدد بیرون است
شکر اِنعام تو هرگز نکند شکرگزار
این همه پرده که بر کَردهٔ ما می‌پوشی
گر به تقصیر بگیری نگذاری دَیّار
ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت‌؟
تاب قهر تو نیاریم خدایا زنهار
فعل‌هایی که ز ما دیدی و نپسندیدی
به خداوندی خود پرده بپوش ای سَتّار
سعدیا راست روان گوی سَعادت بردند
راستی کن که به منزل نرود کج‌رفتار
حَبَّذا عمر گرانمایه که در لغو برفت
یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار
درد پنهان به تو گویم که خداوند منی
یا نگویم، که تو خود مُطَّلِعی بر اَسرار

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
هوش مصنوعی: صبحی که شب و روز به هم نمی‌خورند و تفاوتی بین آنها نیست، برای گشت و گذار در دامن طبیعت و تماشای زیبایی‌های بهار دلپذیر و خوشایند است.
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقت است که در خانه بخفتی بیکار
هوش مصنوعی: ای صوفی، از گوشه‌ی خانقاه بیرون بیا و در باغ گل چادر برپا کن، چرا که الآن زمان خواب و بی‌کاری تو نیست.
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
هوش مصنوعی: در زمان شکفتن گل‌ها، بلبلان وقت آن رسیده که از شوق و عشق خود ناله کنند، اما تو که هشیار هستی، این شوق و مستی را از یاد نبر و ناله کن.
آفرینش همه تنبیه خداوند دل‌ست
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
هوش مصنوعی: تمامی آفرینش حاصل تأدیب و آموزش خداوند است، اما اگر دل وجود نداشته باشد، نمی‌تواند به وجود خداوند اعتراف کند.
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
هوش مصنوعی: این همه طرح‌های شگفت‌انگیز که بر دیوار و درهای وجود ما وجود دارد، اگر کسی فکر نکند، فقط یک نقش ساده به نظر می‌آید.
کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
هوش مصنوعی: کوه‌ها و دریاها و درختان همه در حال یاد خدا هستند، اما نه همه می‌توانند این رازها را درک کنند.
خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار؟
هوش مصنوعی: می‌دانستی که پرندگان صبح با صدای دلنشین خود به انسان‌ها می‌گویند: ای خواب‌آلود، از خواب نادانی بیدار شو؟
هر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آنست که فرداش نبیند دیدار
هوش مصنوعی: هر کسی که امروز نتواند نشانه‌های قدرت او را ببیند، به احتمال زیاد فردا نیز فرصتی برای دیدار و شناخت او نخواهد داشت.
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش؟
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
هوش مصنوعی: چقدر می‌خواهی در غفلت بمانی؟ افسوس که تو در خواب هستی و نرگس بیدار است.
که تواند که دهد میوهٔ اَلوان از چوب‌؟
یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار؟
هوش مصنوعی: کیست که بتواند از چوب انواع میوه‌ها را بگیرد؟ یا چه کسی می‌داند که چگونه می‌توان از خار، گلی صدبرگ به وجود آورد؟
وقت آنست که داماد گل از حجلهٔ غیب
به در آید که درختان همه کردند نثار
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که داماد گل از جایی پنهان بیرون بیاید، چون درختان همه به نشانه‌ی خوشحالی جلوه‌گری می‌کنند.
آدمی‌زاده اگر در طرب آید نه عجب
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار
هوش مصنوعی: اگر انسان در شادی و خوشی فرو رود، جای تعجب نیست که درختان نیز به رقص درآیند و شاداب شوند.
باش تا غنچهٔ سیراب دهن باز کند
بامداد‌ان چو سر نافهٔ آهوی تَتار
هوش مصنوعی: منتظر باش تا غنچهٔ تازه آب‌خورده از خواب بیدار شود و شکوفا گردد، مانند صبح که سر نافهٔ یک آهوی تیزپا نمایان می‌شود.
مژدگانی که گل از غنچه برون می‌آید
صد هزار اَقْچه بریزند درختان بهار
هوش مصنوعی: خبر خوشی که گل از غنچه بیرون می‌آید، باعث می‌شود صدها شکوفه از درختان در بهار بریزد.
باد گیسوی درختان چمن شانه کند
بوی نسرین و قَرَنْفُل بدمد در اَقطار
هوش مصنوعی: باد در میان درختان چمن حرکت می‌کند و گیسوان آن‌ها را به بازی درمی‌آورد، بویی از گل‌های نسرین و میخک در فضا پخش می‌شود.
ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر
راست چون عارض گل‌بوی عرق کردهٔ یار
هوش مصنوعی: قطره‌های شبنمی بر روی گل لاله نشسته و در نزدیک‌های صبح، به زیبایی و طراوت رخسار معشوقی می‌ماند که عرق کرده است.
باد بوی سمن آورد و گل و نرگس و بید
در دکان به چه رونق بگشاید عطار‌؟
هوش مصنوعی: باد، عطری از سمن را به همراه آورده و با گل و نرگس و بید، چه شور و شوقی در مغازه‌ی عطاری برپا خواهد شد؟
خیری و خطمی و نیلوفر و بستان‌افروز
نقش‌هایی که درو خیره بماند ابصار
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی‌های طبیعت اشاره شده است که چشم‌ها را شگفت‌زده می‌کند. گل‌های نیلوفر و باغ‌های پرزرق و برق، تصاویری هستند که چشم‌ها نمی‌توانند از تماشای آن‌ها خسته شوند.
ارغوان ریخته بر دکّهٔ خَضراءِ چمن
همچنان‌ست که بر تختهٔ دیبا دینار
هوش مصنوعی: در این تصویر، گل‌های ارغوانی که در دشت سبز چمن پخش شده‌اند، شبیه به سکه‌های طلایی هستند که بر روی پارچه‌ی گران‌قیمت دیبا قرار گرفته‌اند. این تشبیه نشان‌دهنده‌ی زیبایی و جذابیت طبیعی گل‌هاست که با رنگ و صورت خود، چمن را آراسته و دل‌انگیز کرده‌اند.
این هنوز اول آذار جهان‌افروزست
باش تا خیمه زند دولت نیسان و اَیار
هوش مصنوعی: این تنها آغاز سختی‌ها و مشکلاتی است که دنیای زیبا به ما می‌دهد. صبر کن تا زمانی که قدرت و دولت نیسان به راه بیفتد و فعالیتش را آغاز کند.
شاخ‌ها دختر دوشیزهٔ باغ‌اند هنوز
باش تا حامله گردند به اَلوانِ ثِمار
هوش مصنوعی: شاخه‌ها مانند دختران جوان باغ هستند که هنوز در حال رشد و پرورش‌اند؛ صبر کن تا به میوه‌های رنگارنگ تبدیل شوند.
عقل حیران شود از خوشهٔ زرّین عِنَب
فهم عاجز شود از حُقّهٔ یاقوت انار
هوش مصنوعی: عقل انسان از زیبایی خوشه‌ی انگور زرد به شگفتی می‌افتد و توان درک ارزش و زیبایی دانه‌های انار یاقوتی را ندارد.
بندهای رطب از نخل فرو آویزند
نخل‌بند‌ان قضا و قدر شیرین کار
هوش مصنوعی: رطب‌ها از درخت نخل آویزان هستند و کسانی که به سرنوشت و تقدیر اهمیت می‌دهند، در کارهای شیرین و خوب خود موفق خواهند بود.
تا نه تاریک بود سایهٔ انبوه درخت
زیر هر برگ چراغی بنهند از گلنار
هوش مصنوعی: تا زمانی که سایهٔDense Trees تاریک و سنگین است، زیر هر برگ، چراغی از گلنار بگذارید.
سیب را هر طرفی داده طبیعت رنگی
هم بر آن گونه که گلگونه کند روی نگار
هوش مصنوعی: سیب به هر شکل و رنگی که باشد، طبیعت آن را به گونه‌ای زیبا و جذاب خلق کرده است، درست مثل زیبایی چهره یک معشوقه.
شکل اَمرود تو گویی که ز شیرینی و لطف
کوزه‌ای چند نبات است معلق بر بار
هوش مصنوعی: شکل میوه‌ات مثل این است که کوزه‌ای پر از نبات‌های شیرین و خوشمزه در آسمان معلق است.
هیچ در به نتوان گفت چو گفتی که به است
به از این فضل و کمالش نتوان کرد اظهار
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند از این فضیلت و کمال او سخن بگوید، چون وقتی که گفته‌ای، دیگر نیازی به بیان ندارد.
حَشْوِ انجیر چو حلوا‌گر استاد که او
حَبِّ خشخاش کند در عسلِ شهد به کار
هوش مصنوعی: درخت انجیر مانند حلواگری ماهر است که دانه‌های خشخاش را در عسل خوب ترکیب می‌کند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی هنر و مهارت در ایجاد ترکیبات خوشمزه و لذت‌بخش است.
آب در پای ترنج و به و بادام روان
همچو در زیر درختان بهشتی أَنهار
هوش مصنوعی: آب در کنار درختان میوه‌ای مانند ترنج، به و بادام به آرامی جریان دارد، مانند جویبارهایی که در زیر درختان بهشتی جاری هستند.
گو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین
ای که باور نکنی فِي ‌الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نار
هوش مصنوعی: به چشم‌ خودت نگاه کن و زیبایی نارنج را ببین، ای کسی که ممکن است به این حقیقت باور نداشته باشی که در درختان سبز، نار نارنجی وجود دارد.
پاک و بی‌عیب، خدایی که به تقدیر عزیز
ماه و خورشید مُسَخَّر کند و لیل و نهار
هوش مصنوعی: خداوندی که پاک و بی‌نقص است، می‌تواند سرنوشت و تقدیر را به گونه‌ای رقم بزند که ماه و خورشید در اختیار او باشند و شب و روز تحت فرمان او قرار گیرند.
پادشاهی نه به دستور کند یا گنجور
نقشبندی نه به شَنْگَرف کند یا زَنگار
هوش مصنوعی: سلطنت و قدرت واقعی به راحتی به دست نمی‌آید و نمی‌توان با نیرنگ یا ترفندهای ناچیز به آن دست یافت. افراد با ثروت و جواهرات نیز نمی‌توانند با ظاهر فریبنده، مقام و منزلت واقعی را بدست آورند.
چشمه از سنگ برون آید و باران از میغ
انگبین از مگسِ نَحْل و دُر از دریا بار
هوش مصنوعی: چشمه از دل سنگ بیرون می‌جوشد و باران از ابرها می‌بارد، عسل از مگس زنبور تولید می‌شود و مروارید از دریا به دست می‌آید.
نیک بسیار بگفتیم درین باب سخن
و اندکی بیش نگفتیم هنوز از بسیار
هوش مصنوعی: ما در این زمینه گفتگوهای زیادی کرده‌ایم و سخنان زیادی را رد و بدل کرده‌ایم، اما هنوز هم از آنچه که باید بگوییم، حرف زیادی باقی مانده است.
تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او
همه گویند و یکی گفته نیاید ز هزار
هوش مصنوعی: تا قیامت، همه درباره کرم و رحمت او سخن می‌گویند و هیچ کس نمی‌تواند به اندازه هزاران نفر، تنها یک سخن درباره‌اش بگوید.
آن که باشد که نبندد کمر طاعت او؟
جای آنست که کافر بگشاید زُنّار
هوش مصنوعی: کسی که به عبادت و اطاعت خداوند اهتمام ندارد، در واقع جایی برای کافر وجود خواهد داشت که زنجیر بارت را باز کند.
نعمتت بار خدایا ز عدد بیرون است
شکر اِنعام تو هرگز نکند شکرگزار
هوش مصنوعی: بار خداوندگار، نعمت‌هایت از شمار و تعداد خارج است و شکرگزاری به خاطر نعمت‌های تو هرگز نمی‌تواند به درستی انجام شود.
این همه پرده که بر کَردهٔ ما می‌پوشی
گر به تقصیر بگیری نگذاری دَیّار
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که سعی کنی بابت اشتباهات ما پرده‌پوشی کنی، اگر بخواهی ما را سرزنش کنی، دیگر جایی برای زندگی باقی نمی‌گذاری.
ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت‌؟
تاب قهر تو نیاریم خدایا زنهار
هوش مصنوعی: نگاهی به رحمت و بخشش تو نداریم، پس کجا باید برویم؟ ما طاقت تحمل خشم و قهرت را نداریم، پس ای خدا، کمک کن.
فعل‌هایی که ز ما دیدی و نپسندیدی
به خداوندی خود پرده بپوش ای سَتّار
هوش مصنوعی: اعمالی که از ما دیدی و به نظرت خوشایند نبود، به خاطر خدا آنها را پنهان کن ای ستّار.
سعدیا راست روان گوی سَعادت بردند
راستی کن که به منزل نرود کج‌رفتار
هوش مصنوعی: سعدی، می‌گوید کسی که به راه راست و درست قدم بردارد، به سعادت و خوشبختی می‌رسد. بنابراین باید مراقب باشیم که در مسیر زندگی منحرف نشویم و با رفتارهای نادرست دور نشویم.
حَبَّذا عمر گرانمایه که در لغو برفت
یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار
هوش مصنوعی: ای کاش عمر گرانبهایی که در کارهای بیهوده سپری شد، عذرخواهی و جبران خطاهایم بر عهده‌ام باشد، زیرا هر اشتباهی را با هزار توبه می‌توان جبران کرد.
درد پنهان به تو گویم که خداوند منی
یا نگویم، که تو خود مُطَّلِعی بر اَسرار
هوش مصنوعی: من دردی که در جوف دلم دارم را به تو می‌گویم یا نمی‌گویم، چرا که تو خود به تمامی رازها و اسرار آگاه هستی.

خوانش ها

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار به خوانش حجت الله عباسی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار به خوانش فاطمه زندی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1390/08/19 20:11
رضا

فکر کنم این قصیده 41بیت است

1390/09/05 15:12
آزاده

آیا میدانید این شعر از کیست؟
باد بهر پرده ی صد غنچه وا کند
تا عندلیب را به گلی مبتلا کند

1390/12/19 10:03
محمد هنرمندی

آقای مستغنی منظور از مصراع اول این است که در روز اول بهار طول روز و شب یکسان است و تفاوتی ندارد.

1390/12/19 11:03
محمد هنرمندی

بیت دهم مصراع اول باید این گونه باشد: «که تواند که دهد میوه ی الوان از چوب» که ابتدای آن «کی ... » نوشته شده است. اصلاح شود. مصراع دوم همان بیت نیز نیاز به علامت سؤال دارد.
در بیت بیست و ششم نیز مصراع اول باید این گونه نوشته شود: «شکل امروز...» که نوشته شده است: «شکل امرود...». اصلاح شود.

با سلام خدمت دوستان گرامی :
منظور از بیت اول این شعر این نیست که در اول بهار شب و روز مساوی است و دیدن دامن صحرا و تماشای بهار بهتر است چرا که د آن صورت همه ی زیبایی های بهار را در روز اول فروردین می بیند در حالی که زیبایی بهار در روز های بعدی بیشتر خواهد شد و علاوه بر آن روز های آخر اسفند نیز با روز نوروز از نظر دیدن زیبایی های بهاری ندارد .
و این معنای ضعیف از قلم سعدی بعید است در نسخه های دیگر این بامدادان آمده است یعنی زمان صبح که شب و روز با هم فرقی ندارند یعنی نمی توان گفت که دقیقا شب است یا روز است و به اصطلاح گرگ و میش قابل تشخیص نیست . و در تمامی روز های بهار می توان گفت که صبح بهاری زیباست حالا می توان گفت که در این مصرع که مطابق محمد علی فروغی (بامدادی ) نوشته شده است حرف ( ی ) در آخر کلمه ی ( بامداد) زمان را می رساند یعنی زمان بامداد مثل این که می گویند ( ظهری به خانه برگشتیم ) یعنی موقع ظهر
محمد حنیفه نژاد 09141044965

1403/12/20 18:03
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

درود بر شما

همان «بامدادی» درست است به دلایل مختلف

بلافاصله در ابیات بعد، سخن از شکفتن گل و گلزار است: بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق

وقت گل، همان بهار است

و نیز مستقیما و صراحتا به اول بهار اشارت دارد:

این هنوز اول آذار جهان افروز است.

آذار، فروردین است.

فرمودید زیبایی در روزهای بعد هم بیشتر خواهد شد.

سعدی به همه اشاره دارد تا اردیبهشت و خرداد

این هنوز اول آذار جهان‌افروزست

باش تا خیمه زند دولت نیسان و اَیار

نیسان، اردیبهشت و ایار، خرداد است و می‌دانیم شکوفایی شیراز در اردیبهشت است.

با این صراحتی که سعدی در اشاره به اول بهار دارد چگونه می‌توان از کلمۀ بامدادان استفاده کرد و گفت هر روز منظور است و موقع گرگ و میش؟

کجا هر روز فصل گل است و نالش بلبل؟ کجا هر روز، اول آذار جهان افروز است؟

حتی معتبرترین اساتید هم بنوسیند «بامدادان» دلیل بر درستی آن نیست. وقتی می خواهیم در باره بیتی نظر بدهیم کل غزل یا قصیده را در نظر بگیریم. 

مثلا برخی تصور می‌کنند «قدر» در این بیت، منظور شب قدر رمضان است! اما باید کل غزل را دید که صراحتا به شب وصال یک دوست اشارت دارد.

دهل‌زن گو دو نوبت زن بشارت
که دوشم قدر بود؛ امروز، نوروز

 

از بزرگواران خواهش می کنم که این شعر را مطابق نسخه ی مرحوم محمد علی فروغی ننویسند ، این نسخه در برخی از جاها اشتباهات و یا دشواری هایی دارد که نسخه های دیگر بهتر از آن هستند .( مخصوصا بیت اول )
صورت فصیح تر بیت اول :
بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

1391/02/21 14:04
محمدعلی مظفری

باسمه تعالی
سلام علیکم درپاسخ به جناب آقای هنرمندی درنظر شماره 5 به عرض می رسد: ظاهرا همان ( شکل امرود... ) درست تراست، زیرا باتوجه به مصرع بعد ی نظر شاعر پرقریحه شکل گلابی بوده است که شبیه کوزه های قدیم وازفرط شیرینی سرشار ازعسل مجسم کرده است.

1392/03/14 09:06
علیرضا پیشگو

در باب آن بیت که می گوید
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود

هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
حضرت سعدی در نظر بنده می گوید تمام نقش و نگا ر و حوادث عالم تمام مشاهدات برای فرد هوشیار حکمت بین که می داند هیچ چیز بیجکمت نیست دلیل و ساعت هشدار و یادانداز خدای تعالی است و درمصرع دوم هم تلمیحح به آن آیه ی شریف حق جلّ و علا که سیروا فی الارض....(در زمین بگردید و ببینید عاقبت تکدیب کنندگان چه بوده است)

در بیتی که می فرماید :
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
در مصرع دوم زیبایی ظریفی نهفته است و آن این که نرگس استعاره از چشم انسان است ، و می فرماید حیف است که چشمانت زیبایی های خلقت را ببینند ولی دلت غافل باشد و فکر نکنی و در واقع در خواب باشی .

1392/09/08 02:12
امین کیخا

درود بر جناب حنیفه نژاد برای نگارش درست هیز گروهی با لغزش آن را حیز می نویسند که همان که حنیفه نژاد گرامی آورده اند درست است ، تنها یک نکته افزون کنم که معنی ناییده ای ( منفی) هم دارد و ان نامرد و پست است .

1394/03/05 13:06
روفیا

هر که امروز نبیند به جهان طلعت دوست
غالب ان است که فرداش نبیند دیدار
"Who has not found the heaven below"
Who has not found the heaven below
Will fail of it above.
God’s residence is next to mine,
His furniture is love.
Emily Dickinson
آن کس که بهشت را روی زمین نیافته است
در آسمان نیز نخواهد یافت
خانۀ خدا کنارخانۀ ماست
و اثاثیه اش عشق است

1394/07/28 21:09
Koroush

سلام . با عرض معذرت یک سوال دارم ... سر کلاس ادبیات با معلمم سر ابیات 1 و 5 بحث و مشاجره ای شد... او میگفت بیت اول اشاره به یکسانی روز دز بهار دارد و من هم عقیده ام بر این بود که اشاره به گرگ و میش دارد و دربیت پنجم مصرع دوم او میگفت هر که فکر نکند مثل نقشی بر دیوار بی احساس است ولی من بر این نظرم که هر که فکرت نکند در نظرش این همه نقش عجب تنها مثل نقوش بر دیوار بی ارزشند... خواهشا ... نظر خود را بگویید و من را راهنمایی کنید.

1403/12/20 18:03
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

نظر دبیرتان درست است

 

و نیز حرف «ت» در فکرت، ضمیر نیست بلکه فکرت به معنی فکر است

1394/07/28 22:09
Koroush

البته من جسارت میکنم ... با عرض معذرت و پوزش ... اگر در محفل شما استادان حتی کلمه ای بر زبان میاورم... لاجرم ... مزاحم شدم ... برای یافتن پاسخ سوالم...

1394/07/29 16:09
d.n.a

سلام دوستان عذر میخوام که در محضر بزرگانی مثل شما نظری میدم.میخواستم بگم که این شعر 34 بیت هست. بعد هم دوستان در مورد بیت اول سوالی مطرح کرده بودند میخواستم بگم که معنی اصلی این بیت این هست که در زمانی که طول شب و روز یکسان میشه(اشاره به صبح کاذب در بهار داره) نشستن به تماشای دشت و بهار بسیار لذت بخشه. در رابطه با سوالی که در رابطه با بیت 5 بود باید بگم که معنی اصلی اینه که کسی که راجع به این نقش و نگار ها فکر نکند مثل یک عکس روی دیوار بی احساسه ا.

1394/07/02 11:10
شاعره

سلام
ببخشید توی بیت اول دامن صحرا چه اضافه ای هست؟

1394/07/03 07:10
ناشناس

سلام به همه اساتید گرامی نظرها ومعنی ها عالی بود ممنون

1394/07/14 20:10
علی عبدی

باسلام دوستان درست فرمودند . بامدادی منظور اول بهار نیست .تازه اگر "بامدادی " باشد ی نکره دارد . بای دبگویم که جناب حنیفه نیاد درباره چشم نرگس اشتباه فرمودند . اینجا تشخیص دارد .نرگس خودش به انسانی تشبیه شده . نه این که چشم انسان باشد . چون دربیت قبل هم مرغان سحر بیدارند ومی خوهند انسان را بیدار کنند

1395/05/22 20:07
محمد حنیفه نژاد

بدرالدین محمد شاعری است که این بیت را سروده :
آهویِ آتشین‌روی چون در بَره درافتد کافور خشک گردد با مُشک تر برابر
این شعر به مضمون اعتدال بهاری اشاره دارد: آهوی آتشین‌روی، خورشید است (آهو در ادبیات کهن فارسی نماد بهار و شیر نماد زمستان است) که به نقطه اعتدالی برج حَمَل (بره) وارد می‌شود و روز (کافور خشک) با شب (مشک تر) با هم برابر می‌شوند
این بیت که در ذهن بسیاری از ادبیان جا خوش کرده بود ، باعث می شود در دریافت بیت اول این شعر سعدی هم به اشتباه بیفتیم
نظر سعدی اعتدالین نیست
اعتدالین در سال دو روز است و از آن گذشته سعدی اگر بخواهد از کل بهار یک روزش را بستاید که درست نیست
این قصیده جنبه خداشناسی دارد ، و سعدی هم که مرد خداست بهترین زمان تفکر در آیات الهی را برای شروع شعرش برگزیده
یعنی زمان صبح
زمان صبح که شب از روز مشخص نیست ، بهترین وقت تفکر در خلقت و دعا و راز و نیاز است
ان قرآن الفجر کان مشهودا
مستغفرین بالاسحار

1395/05/22 20:07
محمد حنیفه نژاد

دوستان من فکر می کنم صورت درست بیت اول چنین باشد :
بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

1395/07/02 23:10
علی

سلام . در پاسخ به کورش عزیز . بامدادان در ادبیات فارسی بسیار رایج بوده است . بیت های بعدی ثابت می کند کل بهار منظور است . سعدی می توانست بگوید روز عیدی که تفاوت نکند لیل ونهار . در بیت این همه نقش عجب ... ابندا نقش دیوار مشبه به است برای زیبایی و تمجید. درمصرع دوم مشبه به یرای بیجان بودن و فروکاستن مشبه . هرکیس تفکر نکند مانند نقش بیجانی بردیوار است

1395/07/09 17:10
سایه وند

منظور از بیت اول اینه که
در روزگار بهار که ساعات شبانه روز یکسان است دل انگیز است که دشت و صحرا رفته و به مشاهده ی مناظر بهاری بنشینیم

1395/07/09 17:10
سایه وند

این شعر بهترین و شیرین ترین شعر جناب سعدی است من با خواندن این شعر یاد بهترین معلمم می افتم :-)

1395/07/14 01:10
پویا

حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار :)

1395/07/21 18:10
میکائیل ساحلی

کسی می داند دقیقاً منظور جناب سعدی از عبارت ''گوی سعادت'' چیست؟

1395/07/21 18:10
میکائیل ساحلی

با توجه به فرمایش مولانا ''هرکس که این چوگان خورد گوی سعادت او برد'' چه ارتباطی بین گوی چوگان و سعادت است که شعرای ما به آن اشاره می کنند؟

1395/08/22 03:10
نیما سعادتی

دلت خاقانیا زخم فلک راست
که آن چوگان جز این گوئی ندارد.

1395/08/22 19:10
روفیا

درود میکاییل ساحلی گرامی
سعدیا راست روان گوی سعادت بردند
اینجا گویی گوی سعادت بردن یعنی گوی سعادت را در میدان از حریف ربودن، یعنی کسانی که طریق راست را پیمودند گوی سعادت را ربودند.
سخنی از چوگان به میان نیامده است.
لیک آنچه مولانا میفرماید قدری با این معنا متفاوت است :
آن کس که این چوگان خورد گوی سعادت او برد
اینجا مولانا از مقام گوی در برخورد با چوگان می گوید، چوگان در ادبیات استعاره از تقدیر و گوی استعاره از کاینات و هر چیزی که تقدیری دارد :
حافظ می فرماید :
گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم
گفت آن می کشم اندر خم چوگان که مپرس
یعنی گفتم احوال فلک را بپرسم که در علم طالع بینی تعیین کننده سرنوشت است، گفت مپرس که ما را هم به چوگان تقدیر میزنند!
مخلص کلام چوگان نیروی قهار جهان و گوی مقهور است، چوگان می زند و گوی می خورد!
مولانا میفرماید در کتک خوردن از چوگان جهان سعادت نصیب می شود، لیک آنکه چوگان می خورد گوی است و چگونه است که گوی گوی سعادت می برد؟!
...
گمان می کنم که مولانا اینجا گوی را صرفا جهت تناسبی که با چوگان دارد به کار برده است و اگر اشتباه نکنم صنعت مراعات نظیر باشد و این گوی آن گوی نیست که در بازی چوگان به کار می رود.

1395/11/26 14:01
اردشیر

روفیای بزرگوار : نقل قول بسیار پرمعنا یی ازز امیلی دیکنسن فرمودین که بسیار به آن باور دارم، سپاسگذارم.
شاعره ی عزیز: من باورم اینست که ترکیب استعاری از أنواع اضافات تشبیهی است ولی چون از استادان کسی پاسخ نفرموده بود بنده جسارت کردم و نظر خودم را نوشتم، مسلماً نظر ایشان أولی تر است.
جناب منصوری پور عزیز: مگر انسان چیزی جز طبیعت بشمار میرود؟ به عقیده ی بنده این قیاس میان توانایی های انسان و جانوران و گیاهان بوده که اشاره به أشرف مخلوقات دارد، گرچه من خود به این عبارت باور ندارم، چرا که أساساً انسان را جزئی از خالق میدانم نه یکی از مخلوقات.

1396/03/10 23:06
گزنفون

دوستان که اغلب اهل فضل هستند درباره بیت اول به نکات زیادی اشاره فرمودن! عده ای معتقد هستند که مقصود سعدی از «بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار» اعتدال بهاری است و عده ای هم بر این باورند که خیر! مقصود او گرگ و میش دم صبح است؛ و برای این عقیده البته دلایلی هم ذکر کرده اند از قبیل اینکه اولین بامداد بهار تفاوت چندانی با آخرین بامداد زمستان ندارد و نیز اینکه سعدی تمام بامدادهای بهاری را ستوده است نه فقط اولین بامداد را! با احترام به باور این بزرگواران باید عرض کنم که دوستان ظاهرا از اشارات درون متن غفلت کرده اند وگر نه سعدی به صراحت تمام می گوید که مقصودش اولین بامداد بهاری است:
این هنوز اول آزار جهان افروزست
باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار
همانطور که حتما می دانید «آزار» یکی از ماههای رومی است و مطابق است با اولین ماه بهار که فروردین باشد. نیسان و ایار هم دومین و سومین ماههای بهار هستند. پس «بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار» همان «اول آزار جهان افروزست» یعنی اول فروردین و اشاره سعدی به اعتدال بهاری است. اما سیاق کلام او بگونه ای است که می توان گرگ و میش دم صبح را هم از آن استنباط کرد. این هنر سعدی است که دو پهلو سخن می گوید تا معانی شعرش را گسترش دهد و به نظر می رسد در این کار تعمدی داشته است. بنده معتقدم هر دو معنی در نظر شاعر بوده است و هیچکدام اشتباه نیست. دلیلی هم که در اینجا ذکر کردم بیشتر خطاب به دوستانی بود که اعتدال بهاری را بالکل خطا دانسته بودند و طومارش را در هم پیچیده بودند.

1401/06/30 17:08
سید حمیدرضا عباسی

 ‌ ‌ ‌
با سلام.
عمده مناقشات در فهم بیت اول از معنای واژۀ «تفاوت» نشئت می‌گیرد. باید توجه داشت که آنچه که در معنای «تفاوت» این روزها ما می‌فهمیم، در زبان و زمان سعدی، فرق می‌کرده است.

به آیه‌ای از قرآن استناد می‌کنم:

 الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَّا تَرَیٰ فِی خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِن تَفَاوُتٍ » ‎﴿٣﴾‏

آن‌که هفت آسمان را مطابق- یا بر- یکدیگر بیافرید. در آفرینش خدای رحمان هیچ تفاوت- اختلاف و خلل و بی‌نظمی- نمی‌بینی.

معنای اصلیِ واژه تفاوت، اختلاف و فرق است. بنابراین، آنجا که سعدی می‌گوید «بامدادن که تفاوت نکند لیل و نهار» یعنی «بامدادی (از ایامی) که فرقی بین روز و شب نیست (اختلافی ندارند و در تعادلند).» 

آن چه ایامی است که اختلاف روز و شب یکیست و از نظر زمانی با هم مساویند. به یقین در اول بهار

 ‌ ‌

1396/07/02 11:10
سعید

با سلام خدمت اساتید بزرگوار دربیت حبذا عمرگرانمایه که درلغو برفت .....با آنکه حبذا ازادات تحسین میباشدبیت چگونه معنی میشود ؟

1397/06/13 09:09

با سلام خدمت همه ی دوستان عزیز و ادیب
میشه بیت:
حشو انجیر چو حلواگر استاد که او
حب خشخاش کند در عسل شهد به کار
رو معنی کنید هر چی فکر کردم به نتیجه نرسیدم

1397/06/13 20:09
۷

حشو انجیر چو حلواگر استاد که او
حب خشخاش کند در عسل شهد به کار
حشو یعنی تویی و اندرونه
چیزی که درون شکم دیگر قرار گرفته است.همریشه با حشا و جمع آن احشا(آنچه درون شکم است)
حب;دانه
درون انجیر را بنگر که مانند آن است که استاد حلواگر دانه خشخاش را در عسل شیرین و دلپذیر بکار برده است.
دانه های انجیر را به خشخاش مانند کرده است.

1397/07/29 14:09
فرناز

بیچاره سعدی چقد بلای شعلش حاشیه دلست شده

1397/07/11 19:10
نجمه برناس

دامن صحرا اضافه استعاری است .
حقه یاقوت انار اضافه تشبیهی است
سر از خواب جهالت برداشتن کنایه از آگاه باش
در این شعر آرایه های زیادی به کار رفته است
کوه و دریا و درختان مراعات نظیر
لیل و نهار تضاد
خواب جهالت اضافه تشبیهی
سر غفلت اضافه استعاری
تشخیص به وفور دیده می شود نرگس بیدار است ، کوه و دریا ودرختان در تسبیح هستند ، سر در گریبان بودن بنفشه ، عقل حیران است ، فهم عاجز است
تضاد در راست رو ، کج رفتار
مراعات نظیر در سحر ، خفته ،خواب
مراعات نظیر: در و دیوار

1398/05/16 23:08
محسن_بارانی

لطفا #آزار به #آذار تصیحیح شود که نام ماه سریانی است..

1398/06/16 11:09
علی

شعر بینظیری مانند تمام اشعار استاد سخن سعدی شیرازی رحمت الله علیه.

1398/06/16 11:09
علی

شعر بینظیری مانند همه اشعار استاد سخن سعدی شیرازی رحمت الله علیه.

1398/07/10 11:10

مقصود از بیت ابتدایی شعر این است که در روز اول بهار هنگامی که از گرگ ومیش گذشته وفضا روشن است رفتن به دامن دشت وبتماشا نشستن گل هاوسبزه ها بسیا دلپذیروخوب است

1398/07/10 11:10

مقصود از بیت ابتدایی شعر این است که در روز اول بهار هنگامی که از گرگ ومیش گذشته وفضا روشن است رفتن به دامن دشت وبتماشا نشستن گل هاوسبزه ها بسیا دلپذیروخوب است

1398/12/19 23:03
هومن محبی

باسلام واحترام به هر اندیشه
بنده ضمن احترام به نظر جناب حنیفه نژاد متممی به تفسیر این بیت اضافه میکنم.سعدی چشم انسان را به گل نرگس تشبیه میکند وآنجا که میگوید نرگس به نظر بازی معروف است خود یک کتاب است .نظر بازی تخصص انسان آگاه وکلید دار است .اوبه هرچه نظر میکند به قضاوت مینشیند ودر آخر این قضاوت به ذره ای از بزرگی خدا میرسد(یعنی با این همه نظر بازی واندیشه تازه به ذره ای از خدا میرسد).منظور انست که فقط انسان صاحب عقل وتحلیل است او از طریق چشم (گل نرگس)میبیندونظر بازی میکند وهر آنچه میبیند را از طریق عقل تحلیل ودر آخر به ذره ای ازخدا میرسد.

1399/01/03 04:04

سلام و درود
به نظر بنده جناب گزنفون به زیبایی مشکل بیت اول رو حل کردند، احسنت. و اصلا معتقدم زیبایی ادبیات به همین ایهام ها و برداشت های گوناگون است. و این که بعضی ازدوستان خیلی تک بُعدی به این گونه اشعار نگاه می کنند و خیلی مُصِر هستند که نظرخود‌شون رو به زور به دیگران تحمیل کنند، برای من قابل درک نیست.
باتشکر

1399/06/17 10:09
غلامرضا عباسی

این ابیات یک کتاب ناب خودشناسی و خداشناسی و دعوت به راستی است و نیازی به توضیح و تفسیر ندارد
حکمت متعالیه است

1400/01/31 10:03
سپیدار

به نظرم چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
یعنی آمدن شقایق که گل مخصوص فصل بهار است باعث نگرانی نرگس میشود چونکه گل مخصوص زمستان است وهشداری برای رفتن اوست

1400/10/04 21:01
علی محمد حقیقت جو

با سلام و تشکر از سایت گرانبها و گران سنگ گنجور 

سعدی اینقدر سلیس و روان این شهر زیبا و پر از معانی و پر از فنون شعری را سروده که فقط باید با جان و دل اون رو چند بار خواند و لذت برد  . 

1402/09/23 13:11
شهناز ولی پور هفشجانی

غالباً این واژه  اسرار با فتحه الف خوانده می‌شود جمع سر به معنی رازها، حال آنکه به نظر می‌رسد با کسره باشد و مصدر از سر به معنای رازگویی و نجوا کردن، صحبت کردن بسیار آرام و در گوشی و منظور این است که تسبیح کوه و دریا و درختان و تمام اجزای طبیعت نجوایی پنهانی است که تنها گوش صاحبدلان آن را می‌شنوند.

1403/12/27 14:02
افسانه چراغی

بامدادان درست است. «ان» در بامدادان نشانگر زمان است؛ یعنی هنگام بامداد که صبح و شب هنوز از هم جدا نشده‌اند؛ اصطلاحا حالت گرگ و میش را گویند.

بامدادی بسیار نادرست است.