قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - برگشت به شیراز
سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد
مُفتیِ ملت اصحاب نظر باز آمد
فتنهٔ شاهد و سودازدهٔ باد بهار
عاشق نغمهٔ مرغان سحر باز آمد
تا نپنداری کآشفتگی از سر بنهاد
تا نگویی که ز مستی به خبر بازآمد
دل بیخویشتن و خاطر شورانگیزش
همچنان یاوگی و تن به حضر بازآمد
سالها رفت مگر عقل و سکون آموزد
تا چه آموخت کز آن شیفتهتر بازآمد
عقل بین کز برِ سیلاب غمِ عشق گریخت
عالمی گشت و به گرداب خطر بازآمد
تا بدانی که به دل نقطهٔ پابرجا بود
که چو پرگار بگردید و به سر بازآمد
وه که چون تشنهٔ دیدار عزیزان میبود
گوییا آب حیاتش به جگر بازآمد
خاک شیراز همیشه گل خوشبوی دهد
لاجرم بلبل خوشگوی دگر بازآمد
پای دیوانگیش برد و سر شوق آورد
منزلت بین که به پا رفت و به سر بازآمد
میلش از شام به شیراز به خسرو مانَست
که به اندیشهٔ شیرین ز شکر بازآمد
جُرمناک است ملامت مَکنیدش که کریم
بر گنهکار نگیرد چو ز در بازآمد
چه ستم کو نکشید از شب دیجور فراق
تا بدین روز که شبهای قمر بازآمد
بلعجب بود که روزی به مرادی برسید
فلک خیره کش از جور مگر بازآمد
دختر بکر ضمیرش به یتیمی پس از این
جور بیگانه نبیند که پدر بازآمد
نی چه ارزد دو سه خر مهره که در پیلهٔ اوست
خاصه اکنون که به دریای گهر بازآمد
چون مسلم نشدش ملک هنر چاره ندید
به گدایی به در اهل هنر بازآمد
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - وله فی مدح ابش بنت سعد: فلک را این همه تمکین نباشدقصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در ستایش حضرت رسول (ص): ماه فروماند از جمال محمد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد
مُفتیِ ملت اصحاب نظر باز آمد
هوش مصنوعی: سعدی اکنون به جایی رفته و با پای خود در آنجا قدم میزند، و در این میان، رهبر و سخنگوی ملت اهل نظر برگشته است.
فتنهٔ شاهد و سودازدهٔ باد بهار
عاشق نغمهٔ مرغان سحر باز آمد
هوش مصنوعی: فتنهای که به خاطر زیبایی و جنون ناشی از حال و هوای بهار به وجود آمده، عشق به آواز پرندگان سحری دوباره به وجود آمده است.
تا نپنداری کآشفتگی از سر بنهاد
تا نگویی که ز مستی به خبر بازآمد
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که کسی نباید تصور کند که اوضاع به هم ریخته و ناپایدار شده است، چرا که ممکن است نتیجهای از حالتی ناآشکار یا از یک تجربهای مانند مستی باشد. در حقیقت، باید مراقب برداشتهای نادرست و شتابزده بود.
دل بیخویشتن و خاطر شورانگیزش
همچنان یاوگی و تن به حضر بازآمد
هوش مصنوعی: دل بیخود و پر از دغدغهاش مانند یک چیزی بیفکری، دوباره به حالت عادی بازگشته است.
سالها رفت مگر عقل و سکون آموزد
تا چه آموخت کز آن شیفتهتر بازآمد
هوش مصنوعی: سالها سپری شد تا که عقل و آرامش چیزی بیاموزد، اما آنچه آموخت، او را بیشتر به دلباختگی و عشق کشاند.
عقل بین کز برِ سیلاب غمِ عشق گریخت
عالمی گشت و به گرداب خطر بازآمد
هوش مصنوعی: عقل، که از سیلابهای غم عشق فرار کرده بود، به دوری عالم را مشاهده کرد و دوباره به گرداب خطر بازگشت.
تا بدانی که به دل نقطهٔ پابرجا بود
که چو پرگار بگردید و به سر بازآمد
هوش مصنوعی: تا بفهمی که در دل، نقطهای ثابت وجود داشت که مانند پرگار میچرخید و دوباره به همان نقطهی آغازین بازمیگشت.
وه که چون تشنهٔ دیدار عزیزان میبود
گوییا آب حیاتش به جگر بازآمد
هوش مصنوعی: داستان این است که وقتی کسی به شدت مشتاق دیدار عزیزانش باشد، گویی که زندگی دوبارهای به درونش دمیده شده است. در حقیقت، این احساس به اندازهی آب حیات برای او ارزشمند است و زندگیاش را تازه میکند.
خاک شیراز همیشه گل خوشبوی دهد
لاجرم بلبل خوشگوی دگر بازآمد
هوش مصنوعی: خاک شیراز همیشه عطر گلهای خوشبو را تولید میکند، بنابراین بلبل خوشخوان نیز دوباره به اینجا بازگشته است.
پای دیوانگیش برد و سر شوق آورد
منزلت بین که به پا رفت و به سر بازآمد
هوش مصنوعی: دیوانگی او باعث شد که به جایی برسد که شوقش او را به منزلگاه جدیدی ببرد، ببین که چگونه با پا به راه میافتد و در انتها به سر مقصد میرسد.
میلش از شام به شیراز به خسرو مانَست
که به اندیشهٔ شیرین ز شکر بازآمد
هوش مصنوعی: میلی که او به شیراز دارد، مانند میلی است که خسرو نسبت به شیرین دارد، به طوری که گویی از خیالات شیرین و دلپذیرش باز میگردد.
جُرمناک است ملامت مَکنیدش که کریم
بر گنهکار نگیرد چو ز در بازآمد
هوش مصنوعی: ملامت نکردن گنهکار به این دلیل است که اگر او از در به سوی خدا بازگردد، خداوند بر او رحمت میآورد و او را مغفرت میکند.
چه ستم کو نکشید از شب دیجور فراق
تا بدین روز که شبهای قمر بازآمد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از درد و رنجی که به خاطر فراق و جدایی تجربه کرده، سخن میگوید. او به شبهای تاریک و ظلمانی اشاره میکند که در طول مدت جدایی سپری کرده و حالا به روزی رسیده که وقتی که نور و زیبایی (مانند قمر) دوباره به زندگیاش برگشته است. بهطور کلی، این بیت نشاندهندهی زمان و تاثیر فراق بر زندگی فرد است.
بلعجب بود که روزی به مرادی برسید
فلک خیره کش از جور مگر بازآمد
هوش مصنوعی: عجب این است که روزی به آرزویی برسید، وقتی که سرنوشت سختگیر از بیعدالتیاش بازنگردد.
دختر بکر ضمیرش به یتیمی پس از این
جور بیگانه نبیند که پدر بازآمد
هوش مصنوعی: دختر باکرهای که در دلش احساس یتیمی و تنهایی دارد، دیگر نمیتواند بیگانهای را ببیند که به جای پدرش بازگشته است.
نی چه ارزد دو سه خر مهره که در پیلهٔ اوست
خاصه اکنون که به دریای گهر بازآمد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ارزش دو یا سه دانه خرما در مقایسه با آنچه که در داخل پیله است، چندان زیاد نیست، به ویژه اکنون که آن شخص به دریای گنج و ثروت رسیده است. به عبارتی دیگر، گنجینهها و ثروتهای واقعی بیشتر از چیزهای کوچک و دنیوی هستند و وقتی که کسی به ثروت و دانش بزرگی دست پیدا میکند، ارزش چیزهای جزئی کمتر میشود.
چون مسلم نشدش ملک هنر چاره ندید
به گدایی به در اهل هنر بازآمد
هوش مصنوعی: زمانی که مال و ثروت هنری برای او محرز نشد و به نتیجهای نرسید، ناچار به درخواست و begging از درگاه اهل هنر بازگشت.
خوانش ها
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - برگشت به شیراز به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1396/05/18 08:08
در حاشیه تصحیح فروغی آمده:
«در نسخههای قدیم این اشعار در غزلیات پس از غزل میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم آمده و شایسته همین بود.»
1396/08/17 03:11
رضا
"نپنداری" اشتباه است. درست آن" مپنداری "است.
1403/07/14 02:10
جلال ارغوانی
مفتی ملت اصحاب نظر باز آمد
عجب توصیف جالبی از خودش کرده .انصافا هرچه ازخودش تعریف کرده لایقش بوده