گنجور

شمارهٔ ۳ - مجلس سوم

قال رسول الله صلی الله علیه وسلم من اَصبحَ و هُمُومه هم واحد کفاه الله تعالی هموم الدنیا و الاخرة و من تشعبت بِه هُمُومه لم یُبال الله فی اَیَّ وادٍ هلک.

مهتر عالم و سید بنی‌آدم صلی الله علیه و سلم چنین می‌فرماید که هر کس که بامداد سر از جامه خواب بردارد و غم دین بود که در دل او بود، و اندوه اسلام بود که در سینهٔ او بود، و عشق حق تعالی بود که در جان او باشد، حق جل و علا به حکم کرم و فضل‌، عنایت ازلی را بفرستد تا کفایت ابدی او کند، و هر که را سودایی دیگر در دل بود، یا اندوهی دیگر در سینه او جای گرفته باشد، لشکر قهر را بفرستد تا بر نهاد او شبیخون کند، و به تیغ سطوات عزت خود سر سرکش او را بردارد و کس را نرسد که گوید که آن چراست و این چون است.

بر درگه عزّتت همه خلق زبون
کس را نرسد که این چرا و آن چون

ای مردی که هر نااهلی را در درون خود عشق اندوخته‌ای این پراکندگی تا کی؟ ای مردی که دل خود را به هزار بازار عشق دیگران بفروخته‌ای این آشفتگی تا چند؟

دل به بازار من آورده و بفروخته‌ای
دل بفروخته مفروش به بازار دگر

ای مردی که حدیث ما بر زبان نداری این خاموشی تا کی؟ ای یاری که هرگز یار خود را یاد نیاری این فراموشی تا کی؟ ای که با هر کس بازاری برساخته‌ای این رسوایی تا کی؟ ای کسی که تو را با همه کسان رای بوَد این ناهمواری تا کی؟ ای شخصی که تو را نزد همه خسان جای بوَد این خواری تا کی؟ هر که فراموشی شغل ما پیشهٔ خود سازد و جان و تن و دل را در آتش عشق ما نگدازد، ما نیز از راه عدل و داد خود ندا در عالم مُلک و ملکوت در دهیم که نسوا الله فانسیهم ان المنافقین هم الفاسقون، و از لشکر شیطانش گردانیم که استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکر الله اولئک حزب الشیطان.

این صفت بیگانگان و سِمَت‌ِ راندگان است، بیا تا نشان آشنایان دهیم و حدیث مردان گوییم. ای مردی که بامداد سر از بالش برداری و شربت عشق ما نوشی نوشت باد. ای مردی که هر شب دل را بر آتش عشق ما کباب کنی و جگر از شوق ما خوناب مبارکت باد. ای یاری که تنت در درد ما می‌سوزد و جانت از محبت ما می‌افروزد، این سوختن بر مزیدت باد.

جوانمردا هرگز گمان مبر که عشق دنیا و شوق عقبی با هم راست آید. الدنیا و الاخرةُ ضرتان اذا رضیت احدیها سخطت الاخری. یا دنیا را توانی بودن یا عقبی را یا هوا را توانی یا خدا را. اما آن که هم دنیا خواهی و هم آخرت را آن به کاری نیاید، چه دوستی او سلطانی‌ست که با کسی نسازد، اندر ره عشق یا تو گُنجی یا من، از عشق او آتشی برافروز آن‌گاه بدان آتش دنیا را بسوز، پس عقبی را. چون دنیا و عقبی سوختی پس خود را بسوز، که در راه او همچنان که دنیا و عقبی زحمتند، نهاد تو هم زحمت است و تا زحمت وجود تو بود سلطان شهود او در حجاب عترت خویش متواری بود. عشق بر موسی علیه‌السلام تاختن آورد. بر طور بر آمد و به قدم صدق بایستاد و گفت: ارنی، خطاب آمد که ای موسی خودیِ خود با خود داری که اضافه به خود می‌کنی؟ اَرنی. این حدیث زحمت وجود تو بر نتابد یا تو خود را توانی بود یا ما را، لَنْ ترانی. سلطان شهود ما بر نهادی سایه افکند که او نیست شده باشد و در کتم عدم خود را جای داده، پس از آن ما خود تجلی کنیم. با موسی خود را بگذار و هم به ما، ما را ببین که هر که ما را بیند هم به ما بیند. از امیر المؤمین علی رضی الله عنه پرسیدند که بم عرفت ربک قال عرفت ربی بربی، او را بدو شناختم و دانستم که اگر نه بدو شناختمی هرگز به سرادقات مجد و معرفت او راه نیافتمی اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله.

طاووس عارفان بایزید بسطامی قدس الله روحیه یک شب در خلوت‌خانهٔ مکاشفات کمند شوق را بر کنگرهٔ کبریای او در‌انداخت، و آتش عشق در نهاد خود برافروخت، و زبان را از در عجز و درماندگی بگشاد و گفت یا ربِّ مَتی أصِلُ الَیکَ؟ بار خدایا تا کی در آتش هجران تو سوزم، کی مرا شربت وصال دهی؟ به سرش ندا آمد که بایزید هنوز تویی تو همراه توست اگر خواهی که به ما رسی دع نفسک و تعال، خود را بر در بگذار و در آی.

زهی مهترِ عالم و بهترِ بنی‌آدم که هم تو توانی گفتن که لو کان موسی حَیا لما وسعه الّا اتباعی، موسی و غیر موسی را عشق‌بازی از تو باید آموختن که او گوید ارنی، تا گویند تویی تو همراه توست، چون دور دولت به تو رسد که سیّد کائناتی و سرور موجودات گویی: اما انا فلا اقول انا اما. من هرگز نگویم که من، با وجود محبوب ما را جز عدم نزیبد، چون هستی او را باشد ما را جز نیستی رخت فرو ننهد. الم تر الی ربک، ندانم که الف‌ِ ‌«اَلَم تَر‌َ» چه لطافت با خود دارد و با جان عاشقان چه غمزها می‌کند؟ جوانمردا کدام عاشق است که استحقاق آن دارد که بر معشوق حکم کند، اگر معشوق از راه کرم دست فضلی بر سر کسی فرود آورد آن دیگر بود، اما عاشق از همه تصرفی معزول باشد و اگر تصرف کند آن تصرف نامقبول بود. محمّد رسول الله صلی الله علیه و سلم چون به شرط ادب در راه آمد و بی استحقاقی خویش بدید که او را از این صفت می‌باید که حلیت و پیرایهٔ او بود، ما زاغ البصر و ما طغی، چون ما زاغ البصر صفت او بود، گفتند الم تر الی ربک، باز چون موسی بر لم یزل و لا یزال حکمی کرد که او را استحقاق نبود داغ حرمان بر جبین طمع او نهادند و از لن‌ترانی میخی ساختند و بر احداق اشواق او زدند تا دیدهٔ او مؤدب گردد.

جوانمردا معشوق همه عزت و کبریا و عظمت بود و عاشق همه انقیاد و تواضع و مذلّت. عاشق همه این گوید: ارنی انظر الیک، معشوق همه این ندا کند در ملک و ملکوت که لن‌ترانی و افتادگان بادیه محبت این فریاد کنند که: یا ایها العزیز مَسنا و اَهلنا الضرّ و جئْنا ببضاعة مُزْجاة فَاَوفِ لنا الکَیل و تصدق علینا أن الله یجزی المتصدقین.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: امیرحسین شقاقی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قال رسول الله صلی الله علیه وسلم من اَصبحَ و هُمُومه هم واحد کفاه الله تعالی هموم الدنیا و الاخرة و من تشعبت بِه هُمُومه لم یُبال الله فی اَیَّ وادٍ هلک.
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: کسی که صبح می‌کند و تمام نگرانی‌هایش تنها یک چیز است، خداوند به او در برابر نگرانی‌های دنیا و آخرتش یاری می‌رساند. اما اگر نگرانی‌های او پراکنده و متعدد باشد، خداوند اهمیتی به اینکه در کدامین دره هلاک شود، نخواهد داد.
مهتر عالم و سید بنی‌آدم صلی الله علیه و سلم چنین می‌فرماید که هر کس که بامداد سر از جامه خواب بردارد و غم دین بود که در دل او بود، و اندوه اسلام بود که در سینهٔ او بود، و عشق حق تعالی بود که در جان او باشد، حق جل و علا به حکم کرم و فضل‌، عنایت ازلی را بفرستد تا کفایت ابدی او کند، و هر که را سودایی دیگر در دل بود، یا اندوهی دیگر در سینه او جای گرفته باشد، لشکر قهر را بفرستد تا بر نهاد او شبیخون کند، و به تیغ سطوات عزت خود سر سرکش او را بردارد و کس را نرسد که گوید که آن چراست و این چون است.
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید که هر کس صبح از خواب بیدار شود و در دلش غم دین و دین‌داری داشته باشد و عشق خداوند در وجودش رسوخ کرده باشد، خداوند متعال به لطف و رحمت خود، نعمت‌های ایزدی را برایش نازل می‌کند تا به آن‌ها نیازمند نشود. اما اگر کسی در دلش دغدغه‌های دیگری داشته باشد یا غمی غیر از مسائل دینی در سینه‌اش باشد، خداوند لشکر قهر خود را بر او می‌فرستد تا به او آسیب برساند و با قدرت و عزت خود، مشکلات او را شدت بخشد، به گونه‌ای که هیچ‌کس نتواند درک کند که این وضعیت چرا به‌وجود آمده است.
بر درگه عزّتت همه خلق زبون
کس را نرسد که این چرا و آن چون
هوش مصنوعی: در پیشگاه عظمت تو، تمام مخلوقات در تذلل و فروتنی به سر می‌برند و هیچ‌کس نمی‌تواند از عظمت و دلایل آن دفاع کند.
ای مردی که هر نااهلی را در درون خود عشق اندوخته‌ای این پراکندگی تا کی؟ ای مردی که دل خود را به هزار بازار عشق دیگران بفروخته‌ای این آشفتگی تا چند؟
هوش مصنوعی: ای مردی که درونت پر از عشق به افراد نااهل است، تا کی این سرگردانی ادامه دارد؟ ای مردی که دل خود را به هزاران عشق دیگران فروخته‌ای، تا کی این بی‌نظمی باقی می‌ماند؟
دل به بازار من آورده و بفروخته‌ای
دل بفروخته مفروش به بازار دگر
هوش مصنوعی: دل را به بازار من آورده و به فروش گذاشته‌ای؛ اما دل فروخته‌ات را به بازار دیگری نفروش.
ای مردی که حدیث ما بر زبان نداری این خاموشی تا کی؟ ای یاری که هرگز یار خود را یاد نیاری این فراموشی تا کی؟ ای که با هر کس بازاری برساخته‌ای این رسوایی تا کی؟ ای کسی که تو را با همه کسان رای بوَد این ناهمواری تا کی؟ ای شخصی که تو را نزد همه خسان جای بوَد این خواری تا کی؟ هر که فراموشی شغل ما پیشهٔ خود سازد و جان و تن و دل را در آتش عشق ما نگدازد، ما نیز از راه عدل و داد خود ندا در عالم مُلک و ملکوت در دهیم که نسوا الله فانسیهم ان المنافقین هم الفاسقون، و از لشکر شیطانش گردانیم که استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکر الله اولئک حزب الشیطان.
هوش مصنوعی: ای مردی که هیچگاه از ما حرف نمی‌زنی، این سکوت تا کی ادامه دارد؟ ای دوستی که هرگز به یاد یارت نیستی، این فراموشی تا کی ادامه خواهد داشت؟ ای کسی که با هر کسی رابطه‌ای داری، این رسوایی تا کی ادامه خواهد یافت؟ ای کسی که نزد همه، نظرات متفاوتی داری، این ناهمواری تا کی ادامه خواهد یافت؟ ای شخصی که برای دیگران ارزشی نداری، این خواری تا کی ادامه خواهد داشت؟ هر کس که فراموشی را به عنوان پیشهٔ خود انتخاب کند و جان و دل خود را در آتش عشق ما نسوزاند، ما نیز به عدالت از بالای ملک و ملکوت ندا خواهیم داد که کسانی که خدا را فراموش کردند، خود نیز فراموش خواهند شد و از لشکر شیطان دور خواهیم کرد که شیطان بر آن‌ها چیره می‌شود و یاد خدا را از آن‌ها می‌برد، آن‌ها حزب شیطان هستند.
این صفت بیگانگان و سِمَت‌ِ راندگان است، بیا تا نشان آشنایان دهیم و حدیث مردان گوییم. ای مردی که بامداد سر از بالش برداری و شربت عشق ما نوشی نوشت باد. ای مردی که هر شب دل را بر آتش عشق ما کباب کنی و جگر از شوق ما خوناب مبارکت باد. ای یاری که تنت در درد ما می‌سوزد و جانت از محبت ما می‌افروزد، این سوختن بر مزیدت باد.
هوش مصنوعی: این ویژگی به بیگانگان و وضعیت راندگان اشاره دارد. بیایید درباره آشنایان صحبت کنیم و حکایت کسانی که در عشق مردان، احساسات و تلاش‌هایشان را تجربه می‌کنند، بیان کنیم. ای کسی که صبح‌ها از خواب بیدار می‌شوی و از شوق عشق ما لذت می‌بری. ای مردی که هر شب دل خود را در آتش عشق ما می‌سوزانی و به شوق ما دلتنگ می‌شوی، برای تو آرزوی خوشحالی می‌کنیم. ای رفیق عزیزی که در آلام ما رنج می‌کشی و از محبت ما جان می‌گیری، امیدواریم این سوختن دل و جانت را بیشتر کند.
جوانمردا هرگز گمان مبر که عشق دنیا و شوق عقبی با هم راست آید. الدنیا و الاخرةُ ضرتان اذا رضیت احدیها سخطت الاخری. یا دنیا را توانی بودن یا عقبی را یا هوا را توانی یا خدا را. اما آن که هم دنیا خواهی و هم آخرت را آن به کاری نیاید، چه دوستی او سلطانی‌ست که با کسی نسازد، اندر ره عشق یا تو گُنجی یا من، از عشق او آتشی برافروز آن‌گاه بدان آتش دنیا را بسوز، پس عقبی را. چون دنیا و عقبی سوختی پس خود را بسوز، که در راه او همچنان که دنیا و عقبی زحمتند، نهاد تو هم زحمت است و تا زحمت وجود تو بود سلطان شهود او در حجاب عترت خویش متواری بود. عشق بر موسی علیه‌السلام تاختن آورد. بر طور بر آمد و به قدم صدق بایستاد و گفت: ارنی، خطاب آمد که ای موسی خودیِ خود با خود داری که اضافه به خود می‌کنی؟ اَرنی. این حدیث زحمت وجود تو بر نتابد یا تو خود را توانی بود یا ما را، لَنْ ترانی. سلطان شهود ما بر نهادی سایه افکند که او نیست شده باشد و در کتم عدم خود را جای داده، پس از آن ما خود تجلی کنیم. با موسی خود را بگذار و هم به ما، ما را ببین که هر که ما را بیند هم به ما بیند. از امیر المؤمین علی رضی الله عنه پرسیدند که بم عرفت ربک قال عرفت ربی بربی، او را بدو شناختم و دانستم که اگر نه بدو شناختمی هرگز به سرادقات مجد و معرفت او راه نیافتمی اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله.
هوش مصنوعی: جوانمردان، هرگز گمان نکنید که عشق به دنیا و علاقه به آخرت می‌تواند با هم همراه باشد. دنیا و آخرت دو دشمن هستند و اگر یکی از آنها را برگزینی، دیگری را ناخوشنود می‌کنی. نمی‌توانی هم دنیا را بخواهی و هم آخرت را، نمی‌توانی هم به خواسته‌های خودت توجه کنی و هم خدا را بپرستی. کسی که بخواهد هم به دنیا و هم به آخرت بپردازد، در هیچ‌یک موفق نخواهد شد. عشق، مانند پادشاهی است که با هیچ‌کس توافق نمی‌کند. در مسیر عشق، یا تو گنجی یا من. از عشق او آتش برافروز و با آن آتش دنیا را بسوزان و سپس آخرت را. وقتی دنیا و آخرت را سوزاندی، خودت را هم بسوزان، زیرا در راه او مانند دنیا و آخرت زحمت وجود داری. تا زمانی که زحمت تو ادامه دارد، سلطان شهود او در پرده عترت خود مخفی خواهد بود. عشق بر موسی نازل شد. او بر کوه طور رفت و با صدق ایستاد و گفت: «پروردگار را به من نشان بده»، اما او را با خطاب «ای موسی، خود را بر خود داری» پاسخ دادند. این حدیث نمی‌تواند زحمت وجود تو را تحمّل کند، یا تو قادر به وجود خود هستی یا به وجود ما. خداوندی که همیشه در پی ظهور است، بر نهادی سایه انداخته که خود را در عدم پنهان کرده است. پس از آن، ما باید خود را متجلی کنیم. با موسی خود را رها کن و ما را ببین. هر کس ما را ببیند، هم به ما می‌بیند. از امیرالمؤمنین علی پرسیدند که چگونه پروردگارت را شناخته‌ای، او پاسخ داد: «پروردگارم را با پروردگارم شناخته‌ام». اگر او را نمی‌شناختم، هرگز به مقام و معرفت او نمی‌رسیدم. از بصیرت مؤمن بپروا، زیرا او با نور خداوند می‌نگرد.
طاووس عارفان بایزید بسطامی قدس الله روحیه یک شب در خلوت‌خانهٔ مکاشفات کمند شوق را بر کنگرهٔ کبریای او در‌انداخت، و آتش عشق در نهاد خود برافروخت، و زبان را از در عجز و درماندگی بگشاد و گفت یا ربِّ مَتی أصِلُ الَیکَ؟ بار خدایا تا کی در آتش هجران تو سوزم، کی مرا شربت وصال دهی؟ به سرش ندا آمد که بایزید هنوز تویی تو همراه توست اگر خواهی که به ما رسی دع نفسک و تعال، خود را بر در بگذار و در آی.
هوش مصنوعی: بایزید بسطامی، عارف بزرگ، یک شب در خلوت خود به شدت مشتاق خداوند شد و دلش آتش عشق را شعله‌ور کرد. او با زبان خود از درد و نیازش ناله کرد و گفت: "خدایا، تا کی باید در آتش جدایی تو بسوزم؟ کی به من اجازه می‌دهی که به وصالت برسم؟" در آن لحظه صدایی به او گفت: "بایزید، هنوز خودت را فراموش کرده‌ای. اگر می‌خواهی به ما برسی، خودت را رها کن و به سوی ما بیایید."
زهی مهترِ عالم و بهترِ بنی‌آدم که هم تو توانی گفتن که لو کان موسی حَیا لما وسعه الّا اتباعی، موسی و غیر موسی را عشق‌بازی از تو باید آموختن که او گوید ارنی، تا گویند تویی تو همراه توست، چون دور دولت به تو رسد که سیّد کائناتی و سرور موجودات گویی: اما انا فلا اقول انا اما. من هرگز نگویم که من، با وجود محبوب ما را جز عدم نزیبد، چون هستی او را باشد ما را جز نیستی رخت فرو ننهد. الم تر الی ربک، ندانم که الف‌ِ ‌«اَلَم تَر‌َ» چه لطافت با خود دارد و با جان عاشقان چه غمزها می‌کند؟ جوانمردا کدام عاشق است که استحقاق آن دارد که بر معشوق حکم کند، اگر معشوق از راه کرم دست فضلی بر سر کسی فرود آورد آن دیگر بود، اما عاشق از همه تصرفی معزول باشد و اگر تصرف کند آن تصرف نامقبول بود. محمّد رسول الله صلی الله علیه و سلم چون به شرط ادب در راه آمد و بی استحقاقی خویش بدید که او را از این صفت می‌باید که حلیت و پیرایهٔ او بود، ما زاغ البصر و ما طغی، چون ما زاغ البصر صفت او بود، گفتند الم تر الی ربک، باز چون موسی بر لم یزل و لا یزال حکمی کرد که او را استحقاق نبود داغ حرمان بر جبین طمع او نهادند و از لن‌ترانی میخی ساختند و بر احداق اشواق او زدند تا دیدهٔ او مؤدب گردد.
هوش مصنوعی: ای کاش تو برترین عالم و بهترین انسان‌ها بودی، که می‌توانی بگویی: اگر موسی زنده بود، هیچ چیز جز پیروی از تو برایش کافی نبود. باید عشق را از تو آموخت، تا موسی و دیگران بگویند «مرا ببین» و تو آن‌ها را همراه خود احساس کنی. وقتی دولت به تو برسد، که تو فرزند سرور موجودات هستی، خواهی گفت: من نمی‌گویم که من هستم. من هرگز نمی‌گویم «من»؛ زیرا وجود محبوب ما را به غیر از عدم چیز دیگری شایسته نیست. حقیقت این است که هستی او به ما جز نیستی نسبت نمی‌دهد. آیا ندانسته‌ای که آیه «أَلَم تَرَ» چه جاذبه‌ای دارد و با جان عاشقان چه لطافت‌هایی به همراه می‌آورد؟ ای جوانمرد، کدام عاشق است که شایستگی داشته باشد تا بر معشوق حکمی کند؟ اگر معشوق از روی نیکوکاری دستی بر سر کسی نهد، آن دیگر سخن است. اما عشق اگر بخواهد تصرف کند، این تصرف نامناسب خواهد بود. پیامبر اسلام، محمد، زمانی که با ادب به راه آمد و بی‌استحقاقی خود را شناخت، دریافت که حلیتش باید همان ادب باشد. ما زاغ البصر و ما طغی، همان صفت او بود. زمانی که موسی بر آنچه که دایمی و پایدار بود حکمی کرد که شایستگی او نبود، نشانه‌های حرمان به خاطر طمعش به او تحمیل شد و از عبارت «لن ترانی» گنجشککی ساختند و بر چشمان اشتیاق او کوبیدند تا دیده‌اش مؤدب شود.
جوانمردا معشوق همه عزت و کبریا و عظمت بود و عاشق همه انقیاد و تواضع و مذلّت. عاشق همه این گوید: ارنی انظر الیک، معشوق همه این ندا کند در ملک و ملکوت که لن‌ترانی و افتادگان بادیه محبت این فریاد کنند که: یا ایها العزیز مَسنا و اَهلنا الضرّ و جئْنا ببضاعة مُزْجاة فَاَوفِ لنا الکَیل و تصدق علینا أن الله یجزی المتصدقین.
هوش مصنوعی: جوانمرد، محبوبی است کامل و با عظمت که همه چیز را در خود دارد و در عین حال، عشق به خضوع و تسلیم را نیز در دل می‌پروراند. هرکس که عاشق این محبوب است، با شوق و اشتیاق می‌گوید: "به من نگاهی بیفکن". اما محبوب در عالم وجود با صداهایی اعلام می‌کند که "هرگز مرا نخواهید دید". در این میان، عده‌ای که در جاده عشق و محبت افتاده‌اند، فریاد می‌زنند: "ای عزیز! ما و خانواده‌ام با مشکلاتی روبه‌رو شده‌ایم و با دست‌خالی به تو آمده‌ایم، پس به ما کمک کن و خداوند به صدقه‌دهندگان پاداش می‌دهد".

خوانش ها

شمارهٔ ۳ - مجلس سوم - روخوانی از روی کلیات سعدی نشر قدیانی به کوشش حسین استاد ولی و بهاءالدین اسکندری به خوانش حمیدرضا محمدی