گنجور

حکمت شمارهٔ ۶۴

درویش ضعیف‌حال را در خشکی تنگ‌سال مپرس که «چونی؟»، الا به شرط آن که مرهم ریشش بنهی و معلومی پیشش.

خری که بینی و باری به گل درافتاده
به دل بر او شفقت کن ولی مرو به سرش
کنون که رفتی و پرسیدیش که چون افتاد
میان ببند و چو مردان بگیر دمب خرش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درویش ضعیف‌حال را در خشکی تنگ‌سال مپرس که «چونی؟»، الا به شرط آن که مرهم ریشش بنهی و معلومی پیشش.
هوش مصنوعی: به درویش ضعیف‌حال در روزهای سخت و تنگ‌دستی نپرس که حالت چطور است، مگر آن که بتوانی زخم‌هایش را التیام بخشی و نشانه‌ای از بهبودی برایش بیاوری.
خری که بینی و باری به گل درافتاده
به دل بر او شفقت کن ولی مرو به سرش
هوش مصنوعی: اگر خرّی را دیدی که به گل افتاده و بار سنگینی بر دوش دارد، به او رحم کن و برای او دلسوزی کن، اما به سرش نرو و او را بیشتر خسته نکن.
کنون که رفتی و پرسیدیش که چون افتاد
میان ببند و چو مردان بگیر دمب خرش
هوش مصنوعی: اکنون که رفتی و از او پرسیدی که چه بر سرش آمد، خود را درگیر این موضوع نکن و مانند مردان قوی و با اراده، در جهات دیگر پیش برو.

خوانش ها

بخش ۶۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکمت شمارهٔ ۶۴ به خوانش سهیل قاسمی
حکمت شمارهٔ ۶۴ به خوانش ابوالفضل حسن زاده