گنجور

حکمت شمارهٔ ۱۰

هر آن سری که در سر داری با دوست در میان منه چه دانی که وقتی دشمن گردد و هر گزندی که توانی، به دشمن مرسان که باشد که وقتی دوست شود.

رازی که نهان خواهی، با کس در میان منه وگرچه دوست مخلص باشد که مر آن دوست را نیز دوستان مخلص باشد، همچنین مسلسل.

خامشی به که ضمیر دل خویش
با کسی گفتن و گفتن که مگوی
ای سلیم آب ز سرچشمه ببند
که چو پر شد نتوان بستن جوی
سخنی در نهان نباید گفت
که بر انجمن نشاید گفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر آن سری که در سر داری با دوست در میان منه چه دانی که وقتی دشمن گردد و هر گزندی که توانی، به دشمن مرسان که باشد که وقتی دوست شود.
هوش مصنوعی: هیچ رازی را که در ذهن داری با دوستت در میان نگذار، زیرا نمی‌دانی که ممکن است چه زمانی او به دشمن تبدیل شود. همچنین هر آسیبی که می‌توانی به دیگران برسانی، به دشمنانت نرسان، چرا که چه بسا روزی آن‌ها دوست تو شوند.
رازی که نهان خواهی، با کس در میان منه وگرچه دوست مخلص باشد که مر آن دوست را نیز دوستان مخلص باشد، همچنین مسلسل.
هوش مصنوعی: اگر رازی داری که می‌خواهی آن را مخفی نگه‌داری، هرگز آن را با کسی در میان نگذار، حتی اگر آن شخص راستی مخلص باشد. چرا که همان دوست نیز می‌تواند دوستانی داشته باشد که راز تو را به آن‌ها بگوید و در نتیجه راز تو فاش شود.
خامشی به که ضمیر دل خویش
با کسی گفتن و گفتن که مگوی
هوش مصنوعی: سکوت بهتر است از اینکه دل خود را به کسی بگویی و در نهایت مانیاز به گفتن نداشته باشی.
ای سلیم آب ز سرچشمه ببند
که چو پر شد نتوان بستن جوی
هوش مصنوعی: ای سلیم، آب را از منبعش ببند، چون جوی پر شد، دیگر نمی‌توان آن را متوقف کرد.
سخنی در نهان نباید گفت
که بر انجمن نشاید گفت
هوش مصنوعی: در خفا و در دل، نباید حرفی زد که در جمع و حضور دیگران نگفتنی است.

خوانش ها

بخش ۱۰ به خوانش سهیل قاسمی
بخش ۱۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکمت شمارهٔ ۱۰ به خوانش ابوالفضل حسن زاده

حاشیه ها

1392/01/01 21:04
داود

ام متن قبل از ابیات دشمن ضعیف که در طاعت آید ودوستی نماید مقصود وی جزاین نیست که دشمن قوی گردد وگفته اند بردوستی دوستان اعتماد نیست تا بتملق دشمنان چه رسد وهرکه دشمن کوچک را حقیر شمارد بدان ماندکه آتشاندک را مهمل می گذارد --
امروز بکش چو می‌توان کشت
کاتش چو بلند شد جهان سوخت
مگذارکه زه
کند کمان را
دشمن که به تیر می‌توان دوخت