گنجور

حکایت شمارهٔ ۷

یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی‌گفت: ای پسر‌! چندان که تعلق خاطر آدمی‌زاد به روزی‌ست اگر به روزی‌ده بودی به مقام از ملائکه در‌گذشتی.

فراموشت نکرد ایزد در آن حال
که بودی نطفهٔ مدفون و مدهوش
روانت داد و طبع و عقل و ادراک
جمال و نطق و رای و فکرت و هوش
ده انگشتت مرتب کرد بر کف
دو بازویت مرکب ساخت بر دوش
کنون پنداری ای ناچیز همت‌!
که خواهد کردنت روزی فراموش‌؟

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۷ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۷ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1392/03/06 13:06
ناشناس

شعر حکایت به صورت صحیح
فراموشت نکرد ایــــــزد در آن حال/
که بودی نطفهء مدفون مدهــــوش/
روانت داد و طبع و عقل و ادراکــــــ/
جمال ونطق و رای و فکرت و هوش/
ده انگشتت مرتـــــــــب کرد بر کف/
دوبازویت مرکــــــب ساخت بردوش/
کنون پنداری ای ناچیـــــــــــز همت/
که خواهد کردنت روزی فرامــــوش/

1397/09/20 09:12

سلام بر شما
نسخه ای به تصحیح جناب فروغی ذکاء الملک در احتیار من است که در آن شعر انتهای حکایت این قطعه است:


فراموشت نکرد ایـزد در آن حال
که بودی نطفه ی مدفون مدهـوش

روانت داد و طبع و عقل و ادراک
جمال ونطق و رای و فکرت و هوش

ده انگشتت مرتــب کرد بر کف
دوبازویت مرکــب ساخت بردوش

کنون پنداری ای ناچیـز همت
که خواهد کردنت روزی فرامـوش

1399/12/09 10:03
عباس

در بیت اول به جای کلمه مدفون باید کلمه مدفوق نوشته شود به معنای: آب ریخته شده

1402/11/19 20:02
Mojtaba Razaq zadeh

دوستان معنی واضح این حکایت چیست

1403/01/05 15:04
سیامک نیک فام

اگر انسان به جای این که دایم به فکر رزق و روزی باشد به فکر روزی دهنده خود (خدا) باشد مقامی بالاتر از ملائکه خواهد داشت