حکایت شمارهٔ ۷
یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همیگفت: ای پسر! چندان که تعلق خاطر آدمیزاد به روزیست اگر به روزیده بودی به مقام از ملائکه درگذشتی.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۷ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۷ به خوانش فاطمه زندی
حکایت شمارهٔ ۷ به خوانش دریا قلیلی
حاشیه ها
شعر حکایت به صورت صحیح
فراموشت نکرد ایــــــزد در آن حال/
که بودی نطفهء مدفون مدهــــوش/
روانت داد و طبع و عقل و ادراکــــــ/
جمال ونطق و رای و فکرت و هوش/
ده انگشتت مرتـــــــــب کرد بر کف/
دوبازویت مرکــــــب ساخت بردوش/
کنون پنداری ای ناچیـــــــــــز همت/
که خواهد کردنت روزی فرامــــوش/
سلام بر شما
نسخه ای به تصحیح جناب فروغی ذکاء الملک در احتیار من است که در آن شعر انتهای حکایت این قطعه است:
فراموشت نکرد ایـزد در آن حال
که بودی نطفه ی مدفون مدهـوش
روانت داد و طبع و عقل و ادراک
جمال ونطق و رای و فکرت و هوش
ده انگشتت مرتــب کرد بر کف
دوبازویت مرکــب ساخت بردوش
کنون پنداری ای ناچیـز همت
که خواهد کردنت روزی فرامـوش
در بیت اول به جای کلمه مدفون باید کلمه مدفوق نوشته شود به معنای: آب ریخته شده
دوستان معنی واضح این حکایت چیست
اگر انسان به جای این که دایم به فکر رزق و روزی باشد به فکر روزی دهنده خود (خدا) باشد مقامی بالاتر از ملائکه خواهد داشت