حکایت شمارهٔ ۷
توانگری بخیل را پسری رنجور بود. نیکخواهان گفتندش: مصلحت آن است که ختم قرآنی کنی از بهر وی یا بذل قربانی. لختی به اندیشه فرو رفت و گفت: مصحف مهجور اولیتر است که گله دور.
صاحبدلی بشنید و گفت: ختمش به علت آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبان است و زر در میان جان.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۷ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۷ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
نسخه دکتر خلیل خطیب رهبر:
دریغا گردن طاعت نهادن گرش همراه بودی دست دادن
بدیناری چو خر در گل بمانند ور الحمدی بخواهی, صد بخوانند
اگر حمد بخانی صد خواهی گرفت./
لطفا اگه کسی میدونه این دوبیت رو معنی کنه:
دریغا گردن طاعت نهادن
گرش همره نبودی دست دادن
به دیناری چو خر در گل بمانند
ورالحمدی بخوانی ، صد بخوانند
گردن طاعت نهادن:تسلیم و بندگی(عبادت)
دست دادن: به دست آمدن_شدن و پدید آمدن_نتیجه دادن
دریغا گردن طاعت نهادن
گرش همره نبودی دست دادن
ای دریغ از آن همه عبادت بیثمر کسانی که به آن حس و حال نمیرسند که آدم شوند )/نگاه انسانی
به دیناری چو خر در گل بمانند
ورالحمدی بخوانی ، صد بخوانند
که چون دیناری خواسته شود چنان بر آنان سخت می آید بسان خری که در گل گیر کرده ولی اگر فاتحه ای بخوانی صد برابر میخوانند زیرا که مفت است(و همچنان عبادت ادامه می یابد...)
عبادت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
ای کاش بخشش و کرم ودست گیری هم مثل نماز و روزه فرض بود تا انانکه از روی ریا عبادت میکنند مشخص میشد وقتی میخواستند از دسترنج خودشان چیزی برای عبادت خرج کنند