حکایت شمارهٔ ۳
مهمان پیری شدم در دیاربکر که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی.
شبی حکایت کرد: مرا به عمر خویش به جز این فرزند نبوده است. درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند. شبهای دراز در آن پای درخت بر حق بنالیدهام تا مرا این فرزند بخشیده است.
شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همی گفت: چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی و پدر بمردی.
خواجه شادیکنان که پسرم عاقل است و پسر طعنهزنان که پدرم فرتوت.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
سلام ...
مال فراوان داشت .. به اشتباه فروان تایپ شده ..
جمله آخر حکایت حذف شده است
"خواجه شادی کنان که پسرم عاقل است و پسر طعنه زنان که پدرم فرتوت
مهمان پیری شدم که در دیار بکر
دیار بکر نام شهری درورین است اما در نقل شکیبایی او من گوید :مهمان پارس سدم در در دیاری بکر(کشف نشده)
تصحیح حاشیه فوق:دیار بکر نام شهری در سوریه یا ترکیه است اما در نقل شکیبایی او می گوید:مهمان پیری شدم در دیاری بکر(سرزمین کشف نشده)000
«دیاری بکر و کشف نشده» میشود سرزمینی که مردم زبانشان را نمیفهمیدند و آدمی نبودند!
به احتمال زیاد دیاربَکر باید باشد. امروز شهری است در ترکیه که ابتدا «آمِد» نامیده میشد. یکی از قدیمیترین شهرهای ترکیه است. سعدی به دمشق سفر کرده، دیاربکر هم تقریبا در جنوب ترکیه است.
ایرانشهر