گنجور

حکایت شمارهٔ ۳

پارسایی را دیدم به محبّتِ شخصی گرفتار، نه طاقتِ صبر و نه یارایِ گفتار. چندان که ملامت دیدی و غَرامت کشیدی، ترکِ تَصابی نگفتی و گفتی:

کوته نکنم ز دامنت دست
ور خود بزنی به تیغِ تیزم
بعد از تو مَلاذ و مَلْجَائی نیست
هم در تو گریزم، ار گریزم

باری، ملامتش کردم و گفتم: عقلِ نفیست را چه شد تا نفسِ خسیس غالب آمد؟ زمانی به فکرت فرو رفت و گفت:

هر کجا سلطانِ عشق آمد، نماند
قوّتِ بازویِ تقویٰ را محل
پاک‌دامن چون زِیَد بیچاره‌ای
اوفتاده تا گریبان در وَحَل؟

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پارسایی را دیدم به محبّتِ شخصی گرفتار، نه طاقتِ صبر و نه یارایِ گفتار. چندان که ملامت دیدی و غَرامت کشیدی، ترکِ تَصابی نگفتی و گفتی:
معنی «چندان که ملامت ...»: هر اندازه سرزنش می‌دید و تاوان می‌برد، از میلِ خاطر به وی نمی‌کاست. و می‌گفت:
کوته نکنم ز دامنت دست
ور خود بزنی به تیغِ تیزم
از تو پیوند نگسلم، اگرچه تو به کشتنم شمشیرِ برّان آهیخته داری،
بعد از تو مَلاذ و مَلْجَائی نیست
هم در تو گریزم، ار گریزم
جز تو پناهگاه و مأوایی ندارم و چون از سمتت فرار کنم باز به نزد تو آیم و به تو پناه آرم.
باری، ملامتش کردم و گفتم: عقلِ نفیست را چه شد تا نفسِ خسیس غالب آمد؟ زمانی به فکرت فرو رفت و گفت:
خلاصه وی را سرزنش کردم و گفتم: به عقلِ گرانمایه‌ات چه آسیب رسید که نفسِ بد فرمایِ فرومایه بر تو چیره گشت؟
هر کجا سلطانِ عشق آمد، نماند
قوّتِ بازویِ تقویٰ را محل
چیره‌دستی و قوّت عشق یا سلطنت عشق هرجا پدید آید، نیرویِ بازویِ پرهیز را مجال نماند و پایِ ثباتش از جای برود.
پاک‌دامن چون زِیَد بیچاره‌ای
اوفتاده تا گریبان در وَحَل؟
ناتوانیْ راهِ تدبیر بر وی بسته و تا به گردن در گل و لای افتاده را دامنْ چگونه آلوده نگردد؟

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش ابوالفضل حسن زاده

حاشیه ها

1392/02/05 07:05
علیرضا

وحل به معنی گل و لای و منجلاب میباشد

1392/02/05 08:05
امین کیخا

وحل به نظر فارسی می اید چون به لری هل با ضم اول می شود گل ، مثلا هل به سر به بختیاری می شود خاک تو سر

1392/03/17 19:06
Ahmad

مصراع اول بیت آخر رو چه جور باید خوند؟ جور در نمیاد! نمیدونم اشتباه هست یا من بلد نیستم

1392/10/02 23:01
ناشناس

در پاسخ به احمد عزیز:
پاکدامن چون زِیَد بیچاره ای
"زِیَد" فعل از مصدر زیستن
مصراع دوم صفت بیچاره ای است
معنای کل بیت: بیچاره ای که تا گریبان در گل فرو رفته است، چگونه پاکدامن و نیالوده به گل زندگی کند

1395/01/03 16:04
ناشناس

اگه میشه معنی این حکایت رو بنویسید
ممنون

1396/01/31 12:03
مهدیسام

حرف ک از ابتدای مصرع آخر حذف شده است ؛ اوفتاده تاگریبان ... ناقص است و صحیح اینست :
پاکدامن چون زید بیچاره ای
کوفتاده تا گریبان در وحل /

متأسفانه کاستی ها و از قلم افتادگی ها بسیار است در نسخی که تاکنون چاپ شده است

1398/01/07 23:04
بیگانه

واژه ی «ملجئی» به این شکل درست است و باید اصلاح شود در شعر.