حکایت شمارهٔ ۱۹
یکی را از ملوک عرب حدیث مجنون لیلی و شورش حال او بگفتند که با کمال فضل و بلاغت سر در بیابان نهاده است و زمام عقل از دست داده.
بفرمودش تا حاضر آوردند و ملامت کردن گرفت که: در شرف نفس انسان چه خلل دیدی که خوی بهایم گرفتی و ترک عشرت مردم گفتی؟
گفت:
تا حقیقت معنی بر صورت دعوی گواه آمدی. فَذٰلِکَ الَّذی لُمتُنَّنی فیه.
ملک را در دل آمد جمال لیلی مطالعه کردن تا چه صورت است موجب چندین فتنه.
بفرمودش طلب کردن. در احیاء عرب بگردیدند و به دست آوردند و پیش ملک در صحن سراچه بداشتند. ملک در هیأت او نظر کرد. شخصی دید سیه فام باریک اندام. در نظرش حقیر آمد، به حکم آن که کمترین خدّام حرم او به جمال از او در پیش بودند و به زینت بیش.
مجنون به فراست دریافت، گفت: از دریچهٔ چشم مجنون باید در جمال لیلی نظر کردن تا سرّ مشاهدهٔ او بر تو تجلی کند.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۱۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱۹ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۱۹ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
3بیت از ابیات این حکایت حذف شده
به استناد نسخه ی تصحیح شده مرحوم محمدعلی فروغی
موسسه نشر علوم نوین _ انتشارات ققنوس
چاپ دهم _ پاییز 74
یکی را از ملوک عرب حدیث مجنون لیلی و شورش حال او بگفتند که با کمال فضل و بلاغت سر در بیابان نهاده است و زمام عقل از دست داده به فرمودش تا حاضر آوردند و ملامت کردن گرفت که در شرف نفس انسان چه خلل دیدی که خوی بهایم گرفتی و ترک عشرت مردم گفتی؟ گفت
کاش آنانکه عیب من جستند
رویت ای دلستان ، بدیدندی
تا به جای ترنج در نظرت
بی خبر دستها بریدندی
***این بیت عربی قبل از ابیاتی که نوشته شده وجود دارد که در اینجا حذف شده
و رب صدیق لا منی فی ودادها
الم یرها یوما فیوضح لی عذری
همچنین :
تا حقیقت معنی بر صورت دعوی گواه آمدی فذلکن الذی لمتننی فیه ملک را در دل آمد جمال لیلی مطالعه کردن تا چه صورتست موجب چندین فتنه. بفرمودش طلب کردن. در احیاء عرب بگردیدند و به دست آوردند و پیش ملک در صحن سراچه بداشتند. ملک در هیأت او نظر کرد شخصی دید سیه فام باریک اندام در نظرش حقیر آمد به حکم آن که کمترین خدّام حرم او به جمال ازو در پیش بودند و به زینت بیش. مجنون به فراست دریافت گفت از دریچه چشم مجنون باید در جمال لیلی نظر کردن تا سرّ مشاهده او بر تو تجلی کند
*** این بیت در ابتدا آمده که نوشته نشده
ما مر من ذکر الحمی بسمعی
لو سمعت ورق الحمی صاحت معی
سپس این بیت نوشته شده :
یا مَعشَر الخُلاّن قولوا لِلمعا
فی لستَ تَدری ما بِقلبِ الموجَع
*** مجددا این بیت حذف شده است
تندرستان را نباشد درد ریش
جز به همدردی نگویم درد خویش
---
پاسخ: با تشکر، ابیات جاافتاده طبق فرموده اضافه شد.
طبق نسخه چاپی مرحوم فروغی یک بیت از شعر حذف شده
تندرستان را نباشد درد ریش
جز به همدردی نگویم درد خویش
گفتن از زنبور بی حاصل بود
با یکی در عمر خود ناخورده نیش
تا تورا حالی نباشد مثل ما
حال ما باشد تورا افسانه پیش
سوز من با دیگری نسبت مکن
او نمک بر دست و من بر عضو ریش
به چشم عاشقان باید جمال دلبران دیدن ...
ترجمه عبارت:« وَ رُبَّ صَدیق...»: چه بسیار دوستان که مرا در عشق او(معشوقه) سرزنش کردند. مگر روزی او را ندیدند تا عذر من آشکار شود.
درود
یا معشر الخلان قولوا للمعافی... یعنی ای گروه دوستان به آن کسی که در عافیت و تندرست است .بگویید :تو از دل درد مند خبر نداری...