گنجور

حکایت شمارهٔ ۱۹

یکی را از ملوک عرب حدیث مجنون لیلی و شورش حال او بگفتند که با کمال فضل و بلاغت سر در بیابان نهاده است و زمام عقل از دست داده.

بفرمودش تا حاضر آوردند و ملامت کردن گرفت که: در شرف نفس انسان چه خلل دیدی که خوی بهایم گرفتی و ترک عشرت مردم گفتی؟

گفت:

وَ رُبَّ صَدیقٍ لامَنی فی وِدادِها
اَلَم یَرَها یَوماً فَیوضِحَ لی عُذری
کاش کآنان که عیب من جستند
رویت ای دلستان بدیدندی
تا به جای ترنج در نظرت
بی خبر دستها بریدندی

تا حقیقت معنی بر صورت دعوی گواه آمدی. فَذٰلِکَ الَّذی لُمتُنَّنی فیه.

ملک را در دل آمد جمال لیلی مطالعه کردن تا چه صورت است موجب چندین فتنه.

بفرمودش طلب کردن. در احیاء عرب بگردیدند و به دست آوردند و پیش ملک در صحن سراچه بداشتند. ملک در هیأت او نظر کرد. شخصی دید سیه فام باریک اندام. در نظرش حقیر آمد، به حکم آن که کمترین خدّام حرم او به جمال از او در پیش بودند و به زینت بیش.

مجنون به فراست دریافت، گفت: از دریچهٔ چشم مجنون باید در جمال لیلی نظر کردن تا سرّ مشاهدهٔ او بر تو تجلی کند.

ما مَرَّ مِن ذِکرِ الحِمیٰ بِمَسمَعی
لَو سَمِعَت وُرقُ الحِمی صاحَت مَعی
یا مَعشَرَ الخُلاّنِ قولوا لِلمُعا
فیٰ لَستَ تَدری ما بِقَلبِ الموجَعِ
تندرستان را نباشد درد ریش
جز به همدردی نگویم درد خویش
گفتن از زنبور بی حاصل بود
با یکی در عمر خود ناخورده نیش
تا تو را حالی نباشد همچو ما
حال ما باشد تو را افسانه پیش
سوز من با دیگری نسبت مکن
او نمک بر دست و من بر عضو ریش

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی را از ملوک عرب حدیث مجنون لیلی و شورش حال او بگفتند که با کمال فضل و بلاغت سر در بیابان نهاده است و زمام عقل از دست داده.
هوش مصنوعی: یکی از پادشاهان عرب داستان مجنون و لیلی و حال ناآرام او را تعریف کرد. او گفت که مجنون با تمام فضل و بلاغتش، در بیابان حیران و سرگردان شده و عقل خود را از دست داده است.
بفرمودش تا حاضر آوردند و ملامت کردن گرفت که: در شرف نفس انسان چه خلل دیدی که خوی بهایم گرفتی و ترک عشرت مردم گفتی؟
هوش مصنوعی: به او دستور دادند تا آنجا حاضر شود و شروع به ملامت او کردند که: چه نقصی در نفس انسان مشاهده کردی که مانند حیوانات رفتار کردی و از لذت‌های انسانی فاصله گرفتی؟
وَ رُبَّ صَدیقٍ لامَنی فی وِدادِها
اَلَم یَرَها یَوماً فَیوضِحَ لی عُذری
هوش مصنوعی: گاهی دوستی از من انتقاد می‌کند و مرا به خاطر محبتش سرزنش می‌کند، آیا او روزی نمی‌بیند که من چه دلیلی برای رفتارم دارم؟
کاش کآنان که عیب من جستند
رویت ای دلستان بدیدندی
هوش مصنوعی: ای کاش افرادی که عیب‌هایم را بررسی کردند، تو را، ای دلربا، می‌دیدند.
تا به جای ترنج در نظرت
بی خبر دستها بریدندی
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این معنا اشاره دارد که اگر کسی از حقیقت یا واقعیتی آگاه نباشد، ممکن است دچار مشکل یا آسیب شود. در واقع، این بیت به نوعی هشدار می‌دهد که نحوه‌ی دیدن چیزها و آگاهی ما از آنها می‌تواند تأثیرگذار باشد. زمانی که افراد به اطلاعات غلط یا ناقص دست پیدا می‌کنند، ممکن است به نتایجی غلط برسند و در نتیجه دچار دردسر شوند.
تا حقیقت معنی بر صورت دعوی گواه آمدی. فَذٰلِکَ الَّذی لُمتُنَّنی فیه.
هوش مصنوعی: حقیقت مطلب آن است که شما به من انتقاد و سرزنش کردید، اما حالا که واقعیت روشن شده، متوجه خواهید شد که من حق داشتم.
ملک را در دل آمد جمال لیلی مطالعه کردن تا چه صورت است موجب چندین فتنه.
هوش مصنوعی: در دل ملک، زیبایی لیلی وارد شده و او را به تفکر واداشته تا بفهمد چه چیزی در او نهفته است؛ این موضوع باعث بروز غوغای زیادی شده است.
بفرمودش طلب کردن. در احیاء عرب بگردیدند و به دست آوردند و پیش ملک در صحن سراچه بداشتند. ملک در هیأت او نظر کرد. شخصی دید سیه فام باریک اندام. در نظرش حقیر آمد، به حکم آن که کمترین خدّام حرم او به جمال از او در پیش بودند و به زینت بیش.
هوش مصنوعی: به او دستور دادند که طلب کند. در میان عرب‌ها جستجو کردند و آن شخص را یافتند و او را در حیاط قصر پیش پادشاه قرار دادند. پادشاه به او نگاه کرد و فردی را دید که سیاه‌پوست و لاغراندام بود. او در نظر پادشاه بی اهمیت به نظر آمد، زیرا خدمتکاران او به لحاظ زیبایی از او بسیار بهتر بودند و زینت و آرایش بیشتری داشتند.
مجنون به فراست دریافت، گفت: از دریچهٔ چشم مجنون باید در جمال لیلی نظر کردن تا سرّ مشاهدهٔ او بر تو تجلی کند.
هوش مصنوعی: مجنون با درک عمیق خود متوجه شد که باید از زاویهٔ دید خود به زیبایی لیلی نگاه کند تا راز حضور او برایش مشخص شود.
ما مَرَّ مِن ذِکرِ الحِمیٰ بِمَسمَعی
لَو سَمِعَت وُرقُ الحِمی صاحَت مَعی
هوش مصنوعی: اگر یاد آن مرغ باغ بهشتی به گوشم برسد، حتی اگر برگ آن درخت بشنود، با من فریاد خواهد زد.
یا مَعشَرَ الخُلاّنِ قولوا لِلمُعا
فیٰ لَستَ تَدری ما بِقَلبِ الموجَعِ
هوش مصنوعی: ای دوستان، به این شخص بگویید که تو نمی‌دانی در دل یاخته‌های غم‌زده چه می‌گذرد.
تندرستان را نباشد درد ریش
جز به همدردی نگویم درد خویش
هوش مصنوعی: کسانی که از درد و رنج دیگران آگاهند، خودشان نیز دردی ندارند جز در کنار کسانی که همدردی می‌کنند. من درد خود را به کسی نمی‌گویم مگر به آنهایی که درک می‌کنند.
گفتن از زنبور بی حاصل بود
با یکی در عمر خود ناخورده نیش
هوش مصنوعی: صحبت کردن درباره زنبور بی‌فایده است، چرا که شخصی که تا به حال نیش آن را نخورده، نمی‌تواند تجربه‌ای از آن داشته باشد.
تا تو را حالی نباشد همچو ما
حال ما باشد تو را افسانه پیش
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو حال و احوال ما را درک نکنی، حال و روز ما فقط به تو داستانی می‌ماند.
سوز من با دیگری نسبت مکن
او نمک بر دست و من بر عضو ریش
هوش مصنوعی: آتش و درد من را با دیگری مقایسه نکن، او مانند نمک بر دست است و من مانند زخم بر روی ریش.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۱۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱۹ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۱۹ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1389/06/18 22:09
مهرزاد شایان

3بیت از ابیات این حکایت حذف شده
به استناد نسخه ی تصحیح شده مرحوم محمدعلی فروغی
موسسه نشر علوم نوین _ انتشارات ققنوس
چاپ دهم _ پاییز 74
یکی را از ملوک عرب حدیث مجنون لیلی و شورش حال او بگفتند که با کمال فضل و بلاغت سر در بیابان نهاده است و زمام عقل از دست داده به فرمودش تا حاضر آوردند و ملامت کردن گرفت که در شرف نفس انسان چه خلل دیدی که خوی بهایم گرفتی و ترک عشرت مردم گفتی؟ گفت
کاش آنانکه عیب من جستند
رویت ای دلستان ، بدیدندی
تا به جای ترنج در نظرت
بی خبر دستها بریدندی

***این بیت عربی قبل از ابیاتی که نوشته شده وجود دارد که در اینجا حذف شده
و رب صدیق لا منی فی ودادها
الم یرها یوما فیوضح لی عذری
همچنین :
تا حقیقت معنی بر صورت دعوی گواه آمدی فذلکن الذی لمتننی فیه ملک را در دل آمد جمال لیلی مطالعه کردن تا چه صورتست موجب چندین فتنه. بفرمودش طلب کردن. در احیاء عرب بگردیدند و به دست آوردند و پیش ملک در صحن سراچه بداشتند. ملک در هیأت او نظر کرد شخصی دید سیه فام باریک اندام در نظرش حقیر آمد به حکم آن که کمترین خدّام حرم او به جمال ازو در پیش بودند و به زینت بیش. مجنون به فراست دریافت گفت از دریچه چشم مجنون باید در جمال لیلی نظر کردن تا سرّ مشاهده او بر تو تجلی کند

*** این بیت در ابتدا آمده که نوشته نشده
ما مر من ذکر الحمی بسمعی
لو سمعت ورق الحمی صاحت معی
سپس این بیت نوشته شده :
یا مَعشَر الخُلاّن قولوا لِلمعا
فی لستَ تَدری ما بِقلبِ الموجَع
*** مجددا این بیت حذف شده است
تندرستان را نباشد درد ریش
جز به همدردی نگویم درد خویش
---
پاسخ: با تشکر، ابیات جاافتاده طبق فرموده اضافه شد.

1393/04/22 14:06
محمد فراهانی

طبق نسخه چاپی مرحوم فروغی یک بیت از شعر حذف شده
تندرستان را نباشد درد ریش
جز به همدردی نگویم درد خویش
گفتن از زنبور بی حاصل بود
با یکی در عمر خود ناخورده نیش
تا تورا حالی نباشد مثل ما
حال ما باشد تورا افسانه پیش
سوز من با دیگری نسبت مکن
او نمک بر دست و من بر عضو ریش

1396/08/26 21:10
کسرا

به چشم عاشقان باید جمال دلبران دیدن ...

1397/03/05 23:06
علی رضا صادقی

ترجمه عبارت:« وَ رُبَّ صَدیق...»: چه بسیار دوستان که مرا در عشق او(معشوقه) سرزنش کردند. مگر روزی او را ندیدند تا عذر من آشکار شود.

1400/08/03 21:11
فاطمه زندی

درود 

 یا معشر الخلان قولوا للمعافی... یعنی ای گروه دوستان  به آن کسی که در عافیت و تندرست است .بگویید :تو از دل درد مند خبر نداری...