گنجور

حکایت شمارهٔ ۱۵

یکی را زنی صاحب جمالِ جوان درگذشت و مادرزن فرتوت به علّتِ کابین در خانه مُتَمَکِّن بماند و مرد از مُحاورتِ او به جان رنجیدی و از مجاورتِ او چاره ندیدی، تا گروهی آشنایان به پرسیدن آمدندش.

یکی گفتا: چگونه‌ای در مفارقتِ یارِ عزیز؟

گفت: نادیدنِ زن بر من چنان دشخوار نیست که دیدنِ مادرزن.

گل به تاراج رفت و خار بماند
گنج برداشتند و مار بماند
دیده بر تارکِ سَنان دیدن
خوشتر از رویِ دشمنان دیدن
واجب است از هزار دوست برید
تا یکی دشمنت نباید دید

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی را زنی صاحب جمالِ جوان درگذشت و مادرزن فرتوت به علّتِ کابین در خانه مُتَمَکِّن بماند و مرد از مُحاورتِ او به جان رنجیدی و از مجاورتِ او چاره ندیدی، تا گروهی آشنایان به پرسیدن آمدندش.
هوش مصنوعی: مردی به زن جوان و زیبای خود که فوت شده بود، بسیار ناراحت بود. مادر زن که پیر و ناتوان بود، به خاطر مهریه در خانه باقی مانده بود. این مرد از همراهی با مادر زن زجر می‌کشید و نمی‌دانست چگونه باید از این وضعیت رهایی پیدا کند، تا اینکه چند نفر از آشنایان برای عیادت و پرسیدن حالش به خانه‌اش آمدند.
یکی گفتا: چگونه‌ای در مفارقتِ یارِ عزیز؟
هوش مصنوعی: یک نفر پرسید: در جدایی از یار عزیزت چگونه‌ایی؟
گفت: نادیدنِ زن بر من چنان دشخوار نیست که دیدنِ مادرزن.
او گفت: ندیدن زن (وفات زن) برای من به اندازه دیدن مادرزن سخت نیست.
گل به تاراج رفت و خار بماند
گنج برداشتند و مار بماند
گل به یغمای خزان رفت و خارِ دل‌آزار بر جای آن نشست،گنجِ گرانبها برده شد و اژدهای پاسدارِ آن بجا ماند.
دیده بر تارکِ سَنان دیدن
خوشتر از رویِ دشمنان دیدن
اگر چشم خویش را بر فراز سرنیزه ببینند، خوشتر از آنکه به رخسارِ دشمن گشایند؛
واجب است از هزار دوست برید
تا یکی دشمنت نباید دید
اگر دیدارِ هزار دوست موقوف به ملاقات یک دشمن باشد سزاوار و بایسته آنست که به دیدارِ دوستان نرود تا روی دشمن نبینند.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۱۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱۵ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۱۵ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1391/11/13 07:02
علی پاکاری

متن دارای خطاهایی هست و قسمتی از شعر ذکر نشده متن صحیح:
یکی را زنی صاحب جمال در گذشت و مادر زن فرتوت به عـلت کـابین در خانه متمکن بماند و مرد از محاورت او به جان رنجیدی و از مـحاورت او چاره ندیـدی تا گروهی آشنایان بپرسیدن آمدنش. یکی گفتا چگونه‌ای در مفارقت یار عزیز گفت نادیدن زن بر من چنان دشخوار نیست که دیدن مادر زن.
گل بـه تـاراج رفت و خـار بـماند گنـج بـرداشتند و مـــار بـماند
دیـده بـــر تارک ســـنـان دیـــدن خوشتر از روی دشمنان دیدن
واجب است از هزار دوست برید تـا یـــکی دشـمـنـت نـبـاید دیـد

1392/02/05 08:05
مینا

کابین به معنی صداق و مهریه به کار میرود

1392/02/05 08:05
مینا

در مجموع تیزی نوک شی را گویند که جمع اسنه است و اغلب برای توصیف مژه های یار به کار میرود

1392/02/05 08:05
مینا

سنان گاهی به معنی شمشیر است و گاه سر نیزه

1392/02/05 09:05
امین کیخا

اشفتگی دارد سنان در عربی ولی به لری سن و گن کردن یعنی قلع و قمع کردن جالب است از سن سنان درست شده و از گن احتمالا جنه که به معنی سپر است شاید هردو فارسی باشند ولی مطمئن نیستم

1395/08/26 11:10
مهناز ، س

جناب دکتر کیخا
درست است ، جنه به مانای سپر است ، و البته هر چیز که در پناه آن بتوان مخفی شد
جنت هم به مانای باغی ست پنهان
و نیز لغت جن ، که بر بینندگانِ ما نمی آید
مانا باشید

1395/08/26 12:10
nabavar

مهناز بانو گرامی
چه خوش ”بینندگان“ را به جای دیدگان آوردید که معمول است و اشتباه
دیده حالت مفعولی دارد و به مانای دیده شده است نه چشم
ولی بیننده به مانای چشم است و بینندگان یعنی چشمان.
به بینندگان آفریننده را ، نبینی مرنجان دو {تو} بیننده را ”حکیم توسی“
سپاس
شما هم مانا باشید