گنجور

حکایت شمارهٔ ۱۰

یکی از شعرا پیشِ امیرِ دزدان رفت و ثَنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او بَرکنَند و از ده به در کنند. مسکین برهنه به سرما همی‌رفت. سگان در قفایِ وی افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند، در زمین یخ گرفته بود؛ عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند؛ سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته! امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت: ای حکیم! از من چیزی بخواه. گفت: جامهٔ خود می‌خواهم، اگر انعام فرمایی.

رَضینٰا مِنْ نَوالِکَ بِالرَّحیلِ.

امیدوار بوَد آدمى به خیرِ کسان
مرا به خیرِ تو امّید نیست، شر مرسان

سالارِ دزدان را بر او رحمت آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستینی بر او مزید کرد و دِرَمی چند.

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی از شعرا پیشِ امیرِ دزدان رفت و ثَنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او بَرکنَند و از ده به در کنند. مسکین برهنه به سرما همی‌رفت. سگان در قفایِ وی افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند، در زمین یخ گرفته بود؛ عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند؛ سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته! امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت: ای حکیم! از من چیزی بخواه. گفت: جامهٔ خود می‌خواهم، اگر انعام فرمایی.
هوش مصنوعی: یکی از شاعران به نزد امیر دزدان رفت و شعری برای او خواند. امیر دستور داد که لباس او را بگیرند و او را از روستا بیرون کنند. شاعر بی‌پوشش و در سرمای سوزان به راه رفت. تعدادی سگ به دنبالش افتاده بودند. او خواست سنگی بردارد تا سگ‌ها را دور کند، اما زمین یخ زده بود و نتوانست. او گفت: "این چه بی‌شرمانه است که سگ‌ها آزادند و سنگ‌ها بسته!" امیر این صحنه را از دور دید و خندید. سپس گفت: "ای حکیم! چیزی از من بخواه." او پاسخ داد: "تنها لباس خود را می‌خواهم، اگر لطف کنید."
رَضینٰا مِنْ نَوالِکَ بِالرَّحیلِ.
از دَهِش و عطای تو به کوچ کردن و از تو جدا گشتن خشنودیم.
امیدوار بوَد آدمى به خیرِ کسان
مرا به خیرِ تو امّید نیست، شر مرسان
انسان از مردم چشمِ احسان دارد، ولی من از تو انتظار نیکی ندارم، بدی مکن.
سالارِ دزدان را بر او رحمت آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستینی بر او مزید کرد و دِرَمی چند.
معنی «قبا پوستین»: جامه‌ای که بر آن پوستینی دوخته شده باشد.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۱۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱۰ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۱۰ به خوانش فاطمه زندی
حکایت شمارهٔ ۱۰ به خوانش اسماعیل فرازی کانال سکوت

حاشیه ها

1390/08/12 22:11
علیرضا

یکی از شعرا پیش رئیس دزدان رفت و شعری برای او گفت.
رئیس دزدان گفت تا لباس او را از تنش دربیاورند و از روستا بیرونش کنند . مرد بیچاره برهنه در سرما رفت . سگها در راه از پشت او آمدمند مرد می خواست سنگی از زمین بردارد و سگها را از خود دور کند . زمین یخ زده بود و سنگها در زیر آن پس نتوانست. گفت این چه وضعیتی است که سگ ها را باز گذاشتند و سنگ ها یخ زده است.
رئیس دزدان از جایگاهش این موضوع را دید و شنید و خندید و گفت : ای مرد دانا از من چیزی درخواست کن تا به تو بدهم . مرد در جواب گفت لباس خود را می خواهم اگر لطف فرمائید.
رئیس دزدان دلش به رحم آمد و لباسش را پس داد و لباسی پوستی و چند درهم پول نیز به او داد.

1393/02/19 16:05
سامانی

در نوشته ی علیرضا جمله ی اصلی رها شده و درست معنی نشده :
خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند در زمین یخ گرفته بود عاجز شد. گفت این چه حرامزاده مردمانند سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته.
یعنی خواست سنگی بردارد و سگها را دور کند . سنگها در زمین یخ زده گیر کرده بودند . نتوانست و گفت :
این دزدان چقدر حرامزاده اند که سگ را رها کرده اند و سنگ را بسته اند .

1393/11/05 12:02
مستاجران

این داستان نشان میدهد که در جوامع اگر شایستگان انتقاد کنند اثر گذار خواهد بود

1395/10/27 23:12
مسافران

در جواب مستاجران ؛
حرف شما درست است اما شرط آن اینست که سران جوامع جملگی دزدان باشند.

1397/10/26 21:12
اسرا

میشه وزن عروضی شعر امیدوار بود آدمی به خیر کسان.... رو بگید.

1397/10/12 05:01

رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ
از بخششت به همان ترک کردنت راضی شدیم

1398/04/25 15:06
محمد چراغی

در جواب اسرا:
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

1398/06/23 13:08
شیخ حسن

شاعر چرب زبان، برای چاپلوسی و به امید گرفتن هدیه رفته و در مدح رئیس دزدان شعر سروده. چه ارتباطی به انتقاد داره.

1399/11/07 07:02
سجاد

باسلام
مارا به امید تو خیری نیست حداقل شر مرسان و راحتمان بگذار
یاعلی

1401/05/02 20:08
الیوت الدرسون

حرام زاده در اینجا این معنی را میدهد: کسی که هوش خود را در راه نادرستی صرف کند 

1402/08/04 12:11
حمید هاشمی کهندانی

ببخشید در کدوم منبعی چنین معنایی ذکر شده؟ همه مون می دونیم حرام زاده یعنی چی و این معنایی که شما گفتید رو نمی ده. چرا بعضی ها فکر می کنن بی هیچ دلیلی می شه ادعا کرد کلمه معنایی بی ربط می ده؟

1402/02/10 15:05
علیرضا آساره

در باب سنجیده سخن گفتن است 

1402/08/04 12:11
حمید هاشمی کهندانی

در دوران سعدی دزدان حاکم نبودن .. به همین دلیل او بین حاکمان و دزدان فرق قائل شده و مداح حاکم جایزه می گرفته و مداح دزدان تنبیه می شده .. در دوران ما اوضاع فرق داره به خاطر همین فهمیدن این شعر برای ما ممکن نیست