گنجور

حکایتِ شمارهٔ ۹

جوانمردی را در جنگِ تاتار جراحتی هول رسید.

کسی گفت: فلان بازرگان نوش‌دارو دارد، اگر بخواهی، باشد که دریغ ندارد.

گویند آن بازرگان به بُخْل معروف بود.

گر به جایِ نانْشْ، اندر سفره بودی آفتاب
تا قیامت روزِ روشن کس ندیدی در جهان

جوانمرد گفت: اگر خواهم، دارو دهد یا ندهد. و گر دهد، منفعت کند یا نکند. باری، خواستن از او زهرِ کُشنده است.

هر چه از دونان به منّت خواستی
در تن افزودیّ و از جان کاستی

و حکیمان گفته‌اند: آبِ حیات اگر فروشند فی‌المثل به آب‌روی، دانا نخرد که مردن به علّت بَهْ از زندگانی به مَذَلّت.

اگر حَنْظَل خوری از دستِ خوش‌خوی
بِهْ از شیرینی از دستِ تُرُش‌روی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر به جایِ نانْشْ، اندر سفره بودی آفتاب
تا قیامت روزِ روشن کس ندیدی در جهان
اگر قرصِ آفتاب بجای گردهٔ نان در سفرهٔ وی بود، تا رستخیز دیگر کسی روز تابان به چشم نمی‌دید.
هر چه از دونان به منّت خواستی
در تن افزودیّ و از جان کاستی
هرچه از فرومایگان به منّت و خواری طلبیدی (طلب کنی)، پیکرِ فربه و روانِ آدمی نَزار کردی(می‌کند).
و حکیمان گفته‌اند: آبِ حیات اگر فروشند فی‌المثل به آب‌روی، دانا نخرد که مردن به علّت بَهْ از زندگانی به مَذَلّت.
و دانایان گفته‌اند: آبِ زندگی (بقا) اگر به مَثَل به بهایِ آبرو و شرف دهند، حکیم نخرد. زیرا از بیماری و درد، جان سپردن خوشتر است تا در خواری و ننگ زیستن.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۹ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایتِ شمارهٔ ۹ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1392/01/29 19:03

به نظر من در خط اول یک غلط املایی دارد و آن هم کلمه نوشدارو است که در لغت فارسی ایرانیان نوش دارو نوشته می شود و در زبان های دیگر (تلفظ و اشاره) فرقی ندارد.

1393/09/20 10:12
اصغر راکی

درود بر شما . توی کتابی که من دارم اینطور نوشته : اگر حنظل خوری از دست خوش روی به از شیرینی از دست ترش روی

1394/01/17 22:04
امین

گر بجای نانش،اندر سفره بودی آفتاب
تا قیامت روز روشن،کس ندیدی در جهان

هر چه از دو نان به منّت خواستی
در تن افزودیّ و از جان کاستی

1394/04/29 14:06
الیما

حکایت ناقص است.
جوانمردی را در جنگ تاتار(1) زخمی هولناک رسید . کسی گفت که فلان بازرگان نوشدارو دارد ، اگر بخواهی شاید دریغ نکند که معروف است او بخیلی بی مروّت است .
گر بجای نانش اندر سفره بودی آفتاب --- تا قیامت روز روشن کس ندیدی در جهان
جوانمرد گفت : اگر بخواهم یا میدهد و یا نمیدهد و اگر بدهد منّت تا ثریّا خواهد گذاشت . باری ، خواستن از او زهر کشنده است .
هرچه از دونان(2) به منّت خواستی --- بر تن افزودی و از جان کاستی
و حکیمان گفته اند : آب حیات گر بفروشند به آبروی ، دانا نخرد که مُردن به علّت(3) ، به از زندگانی به ذلّت
اگر حنظل(4) خوری از دست خوش روی --- به از شیرینی از دست ترش روی
1- تاتار : طایفه ای بزرگ در ترکستان
2- دونان : پَستان و فرمایگان
3- علّت : بیماری
4- حنظل : شیره درختی است که بی نهایت تلخ و بد بو است

1397/04/15 04:07
رجائی پور

بخشی از حکابت متاسفانه حذف شده است. در نسخه محمدعلی فروغی (ذکاء الملک)،حکایت کامل تر موجود می باشد.