حکایت شمارهٔ ۸
بقّالی را دِرَمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در واسط.
هر روز مُطالبت کردی و سخنان با خشونت گفتی.
اصحاب از تَعَنُّتِ وی خستهخاطر همیبودند و از تحمّل چاره نبود.
صاحبدلی در آن میان گفت: نفْسْ را وعده دادن به طعام آسانتر است که بقّال را به دِرَم.
ترکِ احسانِ خواجه اولیٰتر
کاحتمالِ جفایِ بَوّابان
به تمنّای گوشت، مردن بِهْ
که تقاضایِ زشتِ قصّابان
حکایت شمارهٔ ۷: یکی از حکما پسر را نهی همیکرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند.حکایتِ شمارهٔ ۹: جوانمردی را در جنگِ تاتار جراحتی هول رسید.
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکینبشته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بقّالی را دِرَمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در واسط.
درویشان چند سکّهٔ سیم (نقره) در بهای کالای نسیه به بقّالی در شهر واسط (در عراق کنونی) بدهکار بودند.
ترکِ احسانِ خواجه اولیٰتر
کاحتمالِ جفایِ بَوّابان
از نیکیهای مهتران امید بریدن سزاوارتر است تا بر بدخوییِ دربانانشان بردباری کردن.
به تمنّای گوشت، مردن بِهْ
که تقاضایِ زشتِ قصّابان
در آرزوی گوشت جان سپردن آسانتر است تا به رسواییِ وام (قرض) خواستن از قصّابان گرفتار آمدن.
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۸ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۸ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1393/01/02 21:04
رنجوری را گفتند: دلت چه میخواهد؟ گفت: آنکه دلم چیزی نخواهد
معده چو پر گشت و شکم درد خاست سود ندارد همه اسباب راست
1394/01/15 21:04
امین
به تمنای گوشت،مردن به
که تقاضای زشت قصابان
1398/10/27 11:12
منصور درستی
ضمن سلام و خسته نباشید . بیت دوم که از قضا مشهورتر از بیت اول هست حذف شده یا از قلم افتاده است
به تمنای گوشت مردن به
که تقاضای زشت قصابان
پیروز باشید