گنجور

حکایت شمارهٔ ۴

یکی از ملوکِ عَجَم طبیبی حاذق به خدمتِ مصطفی، صلّی‌ الله‌ُ عَلَیْه‌ِ و سَلَّمَ، فرستاد.

سالی در دیارِ عرب بود و کسی تَجْرِبه پیشِ او نیاورد و معالجه از وی در‌نخواست.

پیشِ پیغمبر آمد و گله کرد که: مر این بنده را برای معالجتِ اصحاب فرستاده‌اند و در این مدّت کسی التفاتی نکرد تا خدمتی که بر بنده معیَّن است، به جای آوَرَد.

رسول، علیه‌السّلام، گفت: این طایفه را طریقتی است که تا اشتها غالب نشود، نخورند و هنوز اشتها باقی بُوَد که دست از طعام بدارند.

حکیم گفت: این است موجبِ تندرستی.

زمین ببوسید و برَفت.

سخن آنگه کُنَد حکیم آغاز
یا سرانگشت سویِ لقمه، دراز
که ز ناگفتنش خلل زاید
یا ز ناخوردنش به جان آید
لا‌جَرَم حکمتش بوَد، گفتار
خوردنش تندرستی آرَد بار

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی از ملوکِ عَجَم طبیبی حاذق به خدمتِ مصطفی، صلّی‌ الله‌ُ عَلَیْه‌ِ و سَلَّمَ، فرستاد.
هوش مصنوعی: یکی از پادشاهان عجم، پزشکی ماهر را به خدمت پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، فرستاد.
سالی در دیارِ عرب بود و کسی تَجْرِبه پیشِ او نیاورد و معالجه از وی در‌نخواست.
هوش مصنوعی: سالی در سرزمین عرب بود و هیچ‌کس تجربه‌ای نزد او نیاورد و از او درمانی نخواست.
پیشِ پیغمبر آمد و گله کرد که: مر این بنده را برای معالجتِ اصحاب فرستاده‌اند و در این مدّت کسی التفاتی نکرد تا خدمتی که بر بنده معیَّن است، به جای آوَرَد.
هوش مصنوعی: به پیش پیامبر رفت و شکایت کرد که: مرا برای درمان دوستانت فرستاده‌اند، اما در این مدت کسی به من توجه نکرده و کاری که باید برای من انجام شود، به جای نیاورده‌اند.
رسول، علیه‌السّلام، گفت: این طایفه را طریقتی است که تا اشتها غالب نشود، نخورند و هنوز اشتها باقی بُوَد که دست از طعام بدارند.
هوش مصنوعی: پیامبر، علیه‌السلام، فرمود: این گروه، راه و روشی دارند که تا زمانی که احساس گرسنگی نکنند، غذا نمی‌خورند و زمانی که کمی اشتها دارند، از خوردن دست می‌کشند.
حکیم گفت: این است موجبِ تندرستی.
هوش مصنوعی: حکیم گفت: این دلیل سلامتی است.
زمین ببوسید و برَفت.
هوش مصنوعی: زمین را بوسید و رفت.
سخن آنگه کُنَد حکیم آغاز
یا سرانگشت سویِ لقمه، دراز
انسان فرزانه و دانا آنگاه لب به سخن می‌گشاید یا دست به گرفتنِ لقمه دراز می‌کند...
که ز ناگفتنش خلل زاید
یا ز ناخوردنش به جان آید
که بداند از خاموشی وی تباهی در کار پدید می‌آید یا از نخوردن جانش به لب می‌رسد؛
لا‌جَرَم حکمتش بوَد، گفتار
خوردنش تندرستی آرَد بار
ناگزیر کلامِ وی عین دانش و غذا خوردنش مایهٔ سلامتِ تن است.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۴ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۴ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1400/04/15 17:07
محمد باقر انصاری

در باب هشتم گلستان سعدی چنین آمده است:

گر جور شکم نیستی، هیچ مرغ در دام صیاد نیوفتادی بلکه صیاد خود دام ننهادی.

حکیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر و زاهدان سد رمق و جوانان تا طبق برگیرند و پیران تا عرق بکنند، اما قلندران چندان که در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس. 

1400/12/19 00:03
امید صادقی

معنی "مر" در خط 3 چیست؟

مر این بنده را برای معالجت اصحاب فرستاده‌اند.