گنجور

حکایت شمارهٔ ۲۴

دست‌و‌پا‌بریده‌ای هزارپایی بکُشت. صاحب‌دلی بر او گذر کرد و گفت: سُبْحٰان‌َالله! با هزار پایْ که داشت چون اجلش فرا‌رسید از بی‌دست‌و‌پایی گریختن نتوانست.

چو آید ز پی دشمنِ جان‌ستان
ببندد اجل پایِ اسبِ دوان
در آن دم که دشمن پیاپی رسید
کمانِ کیانی نشاید کشید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دست‌و‌پا‌بریده‌ای هزارپایی بکُشت. صاحب‌دلی بر او گذر کرد و گفت: سُبْحٰان‌َالله! با هزار پایْ که داشت چون اجلش فرا‌رسید از بی‌دست‌و‌پایی گریختن نتوانست.
هوش مصنوعی: یک هزارپای بی‌دست و پا کشته شد. فردی نیکوکار از آنجا عبور کرد و گفت: شگفتا! با توجه به اینکه او هزار پا داشت، وقتی زمان مرگش فرا رسید، نتوانست از بی‌دست و پایی‌اش بگریزد.
چو آید ز پی دشمنِ جان‌ستان
ببندد اجل پایِ اسبِ دوان
چون به فرمانِ‌ تقدیر، دشمنِ جان‌شکار به دنبال آید، مرگ پایِ‌ اسبِ‌ دونده را در قید و بند افکند(می‌بندد)؛
در آن دم که دشمن پیاپی رسید
کمانِ کیانی نشاید کشید
در آن لحظه که دشمن دمادم فراز آید،‌ با کمانِ بزرگِ شاهی هم نمی‌توان تیر انداخت و جان از معرکه به در بُرد.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۲۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۲۴ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۲۴ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1395/04/04 22:07
۷

دست و پا بریده ای هزارپائی را بکشت. صاحبدلی بر او بگذشت و گفت: سبحان الله با هزارپای که داشت چون اجلش فرا رسید از بی دست و پایی گریختن نتوانست
چو آید ز پـی دشمن جـان ستـان
ببندد اجل پای اسب دوان
در آن دم که دشمن پیاپی رسید
کمان کیانی نشاید کـشـید

1401/01/26 04:03
امید صادقی

با سلام

آیا این حکایت ربطی به موضوع فصل یعنی فضیلت قناعت دارد؟ 

1401/10/30 23:12
محسن کربلائی امینی

سلام و درود بر شما

فکر میکنم که مساله رضایت بر قدر الهی تا حدی مربوط به موضوع فصل باشد.

1402/02/19 23:05
امید صادقی

در آن دم که دشمن پیاپی رسید. کمان کیانی نشاید کشید.

لطفا بفرمایید منظور از "کیانی" چیست؟ 

1402/08/18 22:11
بابک

کیانی به معنی چیزی که لایق شاهان عظیم الشأن باشد. کمان کیانی باید کمان قوی و راحت الاستفاده باشد.