گنجور

حکایت شمارهٔ ۲۳

صیّادی ضعیف را ماهیِ قوی به دام اندر افتاد، طاقتِ حفظِ آن نداشت. ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش در‌ رُبود و برَفت.

شد غلامی که آبِ جوی آرَد
جویِ آب آمد و غلام ببُرد!
دامْ هر بار ماهی آوردی
ماهی این بار رَفت و دام ببُرد

دیگر صیّادان دریغ خوردند و ملامتش کردند که چنین صیدی در دامت افتاد و ندانستی نگاه داشتن. گفت: ای برادران، چه توان کردن؟ مرا روزی نبود و ماهی را همچنان روزی مانده بود. صیّادِ بی‌روزی در دجله نگیرد و ماهیِ بی‌اجل بر خشک نمیرد.

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صیّادی ضعیف را ماهیِ قوی به دام اندر افتاد، طاقتِ حفظِ آن نداشت. ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش در‌ رُبود و برَفت.
هوش مصنوعی: یک صیاد ضعیف موفق به صید یک ماهی قوی شد، اما نتوانست آن را نگه‌ دارد. ماهی بر او چیره شد و تله‌اش را از دستش ربود و فرار کرد.
شد غلامی که آبِ جوی آرَد
جویِ آب آمد و غلام ببُرد!
هوش مصنوعی: یک جوان خدمتکاری بود که آب جوی را می‌آورد. اما ناگهان آبِ جوی به زودی از دستش خارج شد و جوان دیگر نتوانست آن را نگه‌دارد.
دامْ هر بار ماهی آوردی
ماهی این بار رَفت و دام ببُرد
هوش مصنوعی: هر بار که تو ماهی به دام می‌آوردی، این بار ماهی رفت و دام را هم با خود برد.
دیگر صیّادان دریغ خوردند و ملامتش کردند که چنین صیدی در دامت افتاد و ندانستی نگاه داشتن. گفت: ای برادران، چه توان کردن؟ مرا روزی نبود و ماهی را همچنان روزی مانده بود. صیّادِ بی‌روزی در دجله نگیرد و ماهیِ بی‌اجل بر خشک نمیرد.
معنی «گفت: ای برادران....»: گفت ای دوستان، کاری نمی‌توان کرد؛ این ماهی رِزْقِ‌ من نبود و هنوز از عمرش روزی (=زمانی) مانده بود. شکارگرِ‌ کم‌قسمت (بی‌بهره) در رودخانهٔ دجله صید نتواند کرد و ماهیِ زمان‌سر‌نیامده بیرون از آب جان ندهد.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۲۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۲۳ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۲۳ به خوانش فاطمه زندی
حکایت شمارهٔ ۲۳ به خوانش دریا قلیلی

حاشیه ها

1395/04/04 22:07
۷

صیادی ضعیف را ماهی قوی بدام اندر افتاد. طاقت حفظ آن نداشت ماهی برو غالب آمد و دام از دستش درربود و برفت
شد غلامی که آب جوی آرد آب جـوی آمـد و غـلـام بــبــرد
دام هــر بــار مــاهـی آوردی ماهی این بار رفت و دام ببرد
دیگر صیادان دریغ خوردند و ملامتش کردند که چنین صیدی در دامت افتاد و ندانستی نگاه داشتن. گفت: ای برادران چه توان کردن مرا روزی نبود و ماهی را همچنان روزی مانده بود. صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل، بر خشک نمیرد

1399/07/01 17:10
سید

سلام .روزی اول منظور مقدر است و روزی دوم منظور عمر است .صنعت جناس