گنجور

حکایت شمارهٔ ۲۱

بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر، بار داشت و چهل بندهٔ خدمتکار.

شبی در جزیرهٔ کیش مرا به حجرهٔ خویش در‌آورد.

همه شب نیارمید از سخن‌های پریشان گفتن که: فلان اَنْبازم به ترکستان و فلان بِضاعت به هندوستان است و این قَبالهٔ فلان زمین است و فلان چیز را فلان، ضَمین.

گاه گفتی: خاطرِ اسکندریّه دارم که هوایی خوش است.

باز گفتی: نه! که دریایِ مغرب مشوَّش است. سعدیا! سفری دیگرم در پیش است. اگر آن کرده شود، بقیّتِ عمرِ خویش به گوشه بنشینم.

گفتم: آن کدام سفر است؟

گفت: گوگردِ پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسهٔ چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولادِ هندی به حَلَب و آبگینهٔ حلبی به یَمَن و بُرْدِ یمانی به پارس و زآن‌پس ترکِ تجارت کنم و به دکّانی بنشینم.

انصاف، از این ماخولیا چندان فرو‌گفت که بیش طاقتِ گفتنش نماند!

گفت: ای سعدی! تو هم سخنی بگوی از آن‌ها که دیده‌ای و شنیده.

گفتم:

آن شنیدستی که در اَقْصایِ غُور
بارْسالاری بیفتاد از ستور
گفت: «چشمِ تنگِ دنیادوست را
یا قناعت پُر کند یا خاکِ گور»

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر، بار داشت و چهل بندهٔ خدمتکار.
هوش مصنوعی: بازرگانی را دیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل خدمتکار به همراه خود داشت.
شبی در جزیرهٔ کیش مرا به حجرهٔ خویش در‌آورد.
هوش مصنوعی: یک شب در جزیره کیش، مرا به اتاق خود دعوت کرد.
همه شب نیارمید از سخن‌های پریشان گفتن که: فلان اَنْبازم به ترکستان و فلان بِضاعت به هندوستان است و این قَبالهٔ فلان زمین است و فلان چیز را فلان، ضَمین.
هوش مصنوعی: او هر شب از صحبت‌های گیج‌کننده و نامشخص خسته می‌شود و می‌گوید: این فرد را به ترکستان می‌فرستم و آن فرد را به هند و این سند متعلق به یک زمین خاص است و آن چیز را به دیگری سپردم.
گاه گفتی: خاطرِ اسکندریّه دارم که هوایی خوش است.
«هوایی خوش» دو معنی می‌تواند داشته باشد: یکی آب و هوای اسکندریه مطبوع است و دیگری اندیشهٔ اسکندریه آرزویی دلپذیر است.
باز گفتی: نه! که دریایِ مغرب مشوَّش است. سعدیا! سفری دیگرم در پیش است. اگر آن کرده شود، بقیّتِ عمرِ خویش به گوشه بنشینم.
هوش مصنوعی: دوباره گفتی: نه! که دریای غربی پر از آشفتگی است. سعدیا! یک سفر دیگر در پیش دارم. اگر آن انجام شود، باقی عمرم را در گوشه‌ای می‌گذرانم.
گفتم: آن کدام سفر است؟
هوش مصنوعی: گفتم: آن سفر کدام است؟
گفت: گوگردِ پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسهٔ چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولادِ هندی به حَلَب و آبگینهٔ حلبی به یَمَن و بُرْدِ یمانی به پارس و زآن‌پس ترکِ تجارت کنم و به دکّانی بنشینم.
هوش مصنوعی: او گفت که می‌خواهد گوگرد ایرانی را به چین ببرد، زیرا شنیده قیمت بالایی دارد. از آنجا کاسه‌های چینی را به روم خواهد آورد و پارچه‌های رومی را به هند می‌برد، سپس فولاد هندی را به حلب خواهد فرستاد و آبگینه‌های حلبی را به یمن می‌برد و در نهایت پارچه‌های یمنی را به ایران خواهد آورد. بعد از این کارها تصمیم دارد تجارت را ترک کند و به یک مغازه بنشیند.
انصاف، از این ماخولیا چندان فرو‌گفت که بیش طاقتِ گفتنش نماند!
به راستی از این‌گونه اندیشه‌های دیوانه‌وار آنقدر به زبان آورد که دیگر تابِ گفتار نداشت.
گفت: ای سعدی! تو هم سخنی بگوی از آن‌ها که دیده‌ای و شنیده.
هوش مصنوعی: او گفت: ای سعدی! تو هم از تجربیات و شنیده‌های خود بگو.
آن شنیدستی که در اَقْصایِ غُور
بارْسالاری بیفتاد از ستور
آیا آن داستان را شنیده‌ای که در دورترین جایِ سرزمینِ غور (نامِ سرزمین‌های میانِ هرات و غزنه) بازرگانی قافله‌سالار از مَرکَب [اسب و چارپا] فرو افتاد؟
گفت: «چشمِ تنگِ دنیادوست را
یا قناعت پُر کند یا خاکِ گور»
یکی گفت: دیدهٔ آزمندِ دنیاپرست را دو چیز پر کند؛ یا قناعت که بدان سیردل مانَد یا خاکِ گور که بدان چشمِ طمع انباشته دارد.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش م. کریمی
حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1390/11/09 00:02
mohammad reza

با سلام
در بیت دوم "گفت چشم تنگ دنیا دوست را" صحیح است و یا " چشم تنگ مرد دنیا دوست را" ؟
با تشکر

1391/07/01 23:10
حسین

در بیت اول در منابعی که بنده در دست داشتم چنین ذکر شده
آن شنیدستی که روزی تاجری
در بیابانی بیافتاد از ستور

1392/04/26 11:06
رضا

محمدرضا جان اگر کلمه " مرد " را به مصرع اضافه کنیم وزن شعر از اساس بهم میخوره....خودت یه بار مصرع رو با کلمه مرد بخون ببین چی میشه ؟! ...چشم تنگ دنیادوست درسته.............حسین آقا من تو هیچ منبعی " آن شنیدستی که روزی تاجری " ندیدم

1392/05/25 18:07
شوریده

با سلام
فکر میکنم بیت دوم به این صورت باشه
گفت چشم تنگ "دنیادار" را
یا قناعت پرکند یا خاک گور

1392/05/25 20:07
امین کیخا

استاد گوهری تنها ماندیم کمتر شعر می خوانند مردم چند روز است تنهایی خرمنم را به باد داده است .

1394/11/17 22:02
دیمیکا

ما برای نمایش این داریم ما اینو انتخاب کردیم و اورا کمی تعغیر دهدیم

1394/12/06 03:03

در نسخه ای از کلیات سعدی که بنده در اختیار دارم
و تصحیح مرحوم فروغی می باشد، این تغییر نسبت به متن شما به چشم می خورد:
«...خاطر اسکندریه دارم» به جای «... خاطر اسکندری دارم.»

1394/12/06 03:03

در متن حکایت نقطه گذاری و کاما (بند) و علامت نقل قول اگر در جاهایی که لازم است درج گردد؛ به آسان تر خواندنِ حکایت کمک می کند.
در ضمن علامت سوال داخل متن برعکس و متناسب متون انگلیسی به صورت از چپ به راست درج شده است.
بعلاوه در آنجا که آمده است: « ... و از آنجا کاسه چینی بروم آرم»، واژه ی «بروم» ممکن است بِرَوَم خوانده شود لذا اگر به صورت «به روم» نگاشته شود صحیح تر به نظر می رسد.
به نوبه خود از زحمات شما که در گسترش فرهنگ و ادب می کوشید بسیار سپاسگزارم.

1395/01/09 22:04
سیروس رحمانی

حدود 8قرن پیش بازرگانی در کیش بیزنس مدل سیکلی کاملی را طراحی میکند که حتی امروز نیز قابل استفاده است وآنگاه برخورد سعدی بعنوان معلم فرهنگی جامعه را ملاحظه فرمایید

1395/01/12 01:04
حسین

sadaf جون
حالت خوبه ؟
اینجا سمانه نداریم آ

1395/01/12 02:04
sadaf

حسین جون، ممنون
حالم خوبه.
شما خوبید؟
سمانه داریم. برو جلوی آینه ببین.

1395/01/12 03:04
سعدی دوست

صدف جان،
حسین ار سمانه است، حاشیه بهانه.

خاطر اسکندریه داری؟ بهوش باش که
دریای مغرب مشوش است!

1395/01/12 17:04
sadaf

سمانۀ سعدی دوست بهانه مدار
تو غصه هایت بر شمار و سر خویش بخار و دست از توجیه بدار.

1395/01/12 23:04
سعدی دوست

صدف گرامی،
دریافت مانای در فشانی های سرکار ، چنانم به خود مشغول کرده است که فرصت سر خاراندن ندارم،
سمانه و حسین نمی دانم به چه کار سر گرم کرده اند هرگز مباد که غصه بر شمارند، اما :
خاراندن سر در ایام فراغت نشان تندرستی است،

1395/01/13 06:04
sadaf

سمانه جون.
آدم ادب و حیا نداشته باشه هیچی نداره.
رو که نیست. سنگ پای قزوینه. رنگارنگ تر از آفتاب پرست. همچنان مشغول باش.

1395/06/04 11:09
نوید

در سطر پنجم نوشته شده از آنجا کاسه چینی بروم آرم که صحیح آن کاسه چینی " به روم " آرم میباشد

1395/09/05 01:12
علیرضا

به معنی بیت دوم دقت کنید:
دنیا دوست صفتی است بر چشم تنگ، یعنی چشمی که به دنبال مال و منال دنیا هست
این به صفات ذاتی انسان ها یعنی حرص و طمع انها اشاره دارد
که در مصرع دوم این را تایید میکند
یعنی این انسانی که ما تشریف داریم، حرص و طمع داریم
یا ما قناعت پیشه میکنیم یا هرچقدر هم که طمع به خرج بدهیم اخرش خاک گور نصیب ما می شود
پس نوشته ی گنجور صحیح است

1395/12/12 20:03

در نسخه ای از کلیات سعدی که بنده در اختیار دارم
و تصحیح مرحوم فروغی می باشد، این تغییر نسبت به متن شما به چشم می خورد:
«…حجره ای گزینم و به گوشه ای نشینم» به جای «… به گوشه ای نشینم.»

1396/11/18 15:02
کورش

بار سالار با حرکت کسره روی ر درسته یا با سکون روی ر ؟

1396/11/19 01:02
nabavar

بار سالار
یعنی صاحب کالا
سکون روی ” ر “

1397/11/28 15:01
محسن

واقعا جواب کوبنده سعدی به بازرگان طمعکار، نظیر نداره؛ زندگی کوتاه انسان عاقل هیچگاه نباید در انبار کردن ثروت و چرخیدن در حلقه تجارت سودجویانه صرف بشه؛ زندگی مجموعه‌ای است که تشخیص اولویت‌ها در آن به مقتضای سن، بسیار سخت و مهم است؛ اگرچه بخشی از پیشرفت انسان محصول حرص و طمع مادی اوست، ولی هر آن چه بدون توجه به اولویت‌های مهمتر زندگی باشد جز خسران و تباهی نیست؛ باز هم به قول سعدی
نیک‌بخت آن که خورد و کشت و بدبخت آن که مرد و هشت

1397/11/06 08:02
فریدون

سلام
برد یمانی یعنی چه و "برد" با چه صدایی تلفظ میشود

1398/04/28 17:06
فرزین پرهام

با سلام و تشکر از گنجور دوست داشتنی، کاربری به نام شوریده چندی پیشتر از این حاشیه ای که من مینویسم مطلبی مطرح نمودند که در هیاهوی سمانه نام ها، بی پاسخ ماند و همه راجع به کلمه مرد و حضورش و یا عدم حضور آن در بیت مطالبی مطرح کردند، چون گمان میکردند بیت شامل زنان نخواهد بود، باری، از من بپذیرید که دوباره می پرسم چون در منابع مولتی مدیا(یا چند رسانه) بیت مورد بحث همواره به شکل زیر مطرح می شده است و چون از لحاظ وزن و بویژه از لحاظ معنا مناسب تر به نظر میرسد اگر دوستان دارای دسترسی به نسخه های خطی قبول زحمت کرده و پژوهش کنند کدام درست است، دنیادار یا دنیا دوست ، سپاسگزار ایشان خواهیم بود. اهمیت این مطلب در این است که دنیا دار صفت ناپسندی محسوب میشود و دنیا دوست لزوما ناپسند نیست.
"گفت چشم تنگ دنیا دار را/یا غناعت پر کند یا خاک گور"

1398/11/08 11:02
بهرام مشهور

با درود . مرجع این رباعی و پیش درآمدش از کتاب "کلیات شیخ سعدی" از روی نسخه محمدعلی فروغی است که با اهتمام کتابفروشی و چاپخانه محمدعلی علمی و محمدحسن علمی در سال 1336 در تهران منتشر شده و یک نسخه سالم از آن را که مرحوم پدرم از کتابفروشی علمی کرمانشاه خریده و در کتابخانه شخصی خودش نگهداری می کرد به ارث به بنده رسیده که هم اینک در کتابخانه شخصی خود دارم . همانطور که اشاره شد این رباعی و پیش درآمد آن در صفحات 141 و 142 کتاب مذکور آمده که سایت محترم گنجور عیناً و با شرط امانت منظور نموده است .

1399/02/16 10:05
Behrouz

شعر در حق محمد ص است.

1399/02/20 10:05
مهدی

Behrouz اگه کمترین فهمی داشتی ساکت می شستی.
سعدی اگر عاشقی کنی جوانی
عشق مهمد بس است آل محمد

1399/04/15 14:07
علیرضا رضایی اقدم

حکایت مهم و نمادینی است حاکی از نگاه سعدی به ثروت، پول و کار و کوشش. طبعا نگاه سعدی نه تنها نماینده‌ی بخش مهمی از بینش ایرانی‌ها به این مقولات است بلکه به دلیل اهمیت گلستان و بُرد تاریخی‌اش، خود مروج این نگاه و بینش شده. مقایسه‌‌ی لحن ناصحانه و زاهدانه‌ی سعدی به بازرگان، با مثلاً نگاه تمجیدآمیز ولتر به بازرگانی نکات مهمی را درباره‌ی خودمان یادآور می‌شود. فیگور بازرگان، در اوایل سده‌ی هجدهم در انگلستان تبدیل به قهرمان شد. ولتر هم که شیفته‌ی انگلستان بود بازرگانان را از اشراف‌زاده‌های مغرور اروپایی بالاتر می‌دید چرا که در با ثروت‌اندوزی به رفاه و پیشرفت کشور کمک می‌کنند. حکایت سعدی اما نشان می‌دهد روح ایرانی (دست‌کم آن بخشی که سعدی نماینده‌ی آن است) ثروت‌اندوزی تجار را چیزی جز خودخواهی و جاه‌طلبی و بی‌تفاوتی به آخرت نمی‌دیده، و اهمیت اجتماعی این فعل را یا درک نمی‌کرده یا به آن اهمیتی نمی‌داده. بی‌دلیل نیست که در تاریخ ایران معاصر نتوانسته‌ایم یک سیستم اقتصادی منسجم و کارآمد بسازیم و همیشه به اقتصاد دولتی و آزاد و باز و بسته و نفتی و تولیدی و وارداتی و غیره سرگردان بودیم. این حرف‌ها البته نقد سعدی نیست، او خداوندگار زبان فارسی است و این‌که می‌توانیم وجوه روح ایرانی را در او بازشناسیم خود گواه زبان‌آوری و نبوغ اوست.

1401/11/04 16:02
بهنام

در پاسخ به علیرضا و چند تن از دیگر دوستان که یادآور شده آمد که بازرگانی به نظر می‌رسد که نکوهش شده، باید عرض کنم که اینطور نیست.

 

باب این متن اینطور آغاز شده که شخص ۴۰ خدمتکار داشته و کاروانی از ۱۵۰ شتر باری داشته است. چه آن موقع چه این زمان تصورش مشکل است که شخصی اینقدر مال داشته باشد و برنامه ریزی درازمدت نیز برای یک سفر دور دنیا داشته باشد آن هم فقط به قصد بازرگانی و مال اندوزی. 

 

1399/09/29 20:11
علیرضا محمدی

در پاسخ به دوست عزیزمون آقای علیرضا. بازرگانی خود شغل خیلی خوبی است به طوری که پیامبر اکرم (ص) خود نیز زمانی بازرگان بوده اند. اما اینکه بازرگانی به چه هدف انجام می شود مهم است. اگر بازرگانی به هدف کمک به مردم و پیشرفت کشور انجام شود کار بسیار خوبی است و باید مورد حمایت و تشویق قرار گیرد اما اگر بازرگانی تنها به خاطر طمع به ثروت بیشتر صورت گیرد از این نوع بازرگانی باید افراد را نهی کرد. که در اینجا سعدی از بازرگان به خاطر طمع بی حد او نسبت به مال دنیا او را سرزنش کرده نه به خاطر اینکه بازرگان موجب پیشرفت کشور می شده. اگر بیشتر دقت کنید سعدی شغل مرد که بازرگان بوده رو سرزنش نکرده چون حتما از جنبه های مثبت این شغل هم آگاه بوده و او را به خاطر طمعش سرزنش کرده.

1399/10/19 10:01
رضا نوری

من خارج از ایران زندگی میکنم ، یک بار این شعر را روی وایت برد دفتر محل کارم نوشتم . همکارانم از من خواستند که شعر را برایشان ترجمه کنم و من گفتم که ایکاش می توانستم مفاهیم عمیق موجود در همین شعر کوتاه را از راه ترجمه کلمه به کلمه منتقل کنم ولی این ممکن نیست . باری، یکی از همکاران با گوشی خود عکسی از شعر گرفت تا با مترجم گوگل ترجمه کند . روز بعد که همدیگر را دیدیم از من پرسید : این شعر را یک انسان زمینی سروده ؟! و تمام تلاش خود را بکار برد تا با شور و اشتیاق معنای شعر را برای سایر همکاران توضیح دهد . آن شخص فقط ترجمه کلمه به کلمه یک برنامه ماشینی را خوانده بود و تا بدان حد منقلب شده بود ، فقط تصور کنید چه حالی پیدا می کرد اگر به عمق حرف سعدی عزیز می رسید .

1402/12/28 21:02
ادبیات

سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی... 🌹🌹

1399/11/01 02:02
مریم

عجب اهل ادبیات باحالی داریم. این همه حرف بی‌ربط و باربط زدید این زیر، اما یکی‌تون جواب اون بنده‌ی خدا فریدون رو نداد که برد بمانی چیست؟ و چگونه خوانده می‌شود؟ سوال منم هست.
اما در مورد اختلاف علمای تجارت و اهل ادب باید عارض شم خدمتتون که اگه حکایت رو با دقت بخونید می‌بینید که بازرگان از ایران میره چین، از چین میره روم، از روم شیش هفت هزار کیلومتر راهو برمی‌گرده میاد هند، از هند سه چهار هزار تا برمی‌گرده میره حلب که میانه‌ی راه رومه، از حلب میره یمن یعنی برای بار چندم از ایران رد میشه. اونم برای یه بارِ برد یمانی. یعنی بازرگان در حرکاتی زیگزاگی شرق و غرب رو بارها به هم می‌دوزه. تصور کنید تو دورانی که جت نبوده و شتر سلانه سلانه طی طریق می‌کرده از چین به روم رسیدن لابد خودش 25 سال طول می‌کشیده. این سفر اگر هم شدنی باشه که خب فقط ضرره! بعد تصور کنید برا سعدی "شیرازی" که با کلی زحمت و مشقت یه تا کیش رفته بعد اسم خودشو گذاشته جهانگرد، چقدر این سخنان، پریشان گفتن است. بعد به این هم فکر کنید که حضرت سعدی در این شب استثنایی در جزیره کیش احتمالا یک و نیم کتابشو نوشته بوده و کلی حرف و سخن و طنز و هجو و مغز و نغز و سجع و شعر و نثر داشته که برای بازرگان بگه. اما اینقدر دندون رو جیگر گذاشته تا بازرگان کل شب رو یه بند مهمل بافته و مهلت به شیخ اجل نداده، تا اینکه خودش نفسش از پرحرفی خودش بریده و گفته بابا تو هم یه چیزی بگو. خب معلومه که در اینجا سعدی با دو بیت شیلنگ می‌گیره به سرتاپای یارو. حتی دبیر ادبیات ما هم بود همین کارو با دبیر اقتصادمون می‌کرد. چه برسه به سعدی.
لطفا جواب مزخرفاتم رو ندید. جواب سوالم رو بدید. این برد یمانی چی بوده که بازرگان باید اینقدر دنیا رو می‌چرخیده که برداره بیاره ایران؟

1400/02/25 22:04
سئنا

در پاسخ به فریدون و مریم عزیز در مورد معنی: «برد یمانی».
اگر کمی دقت کنید با توجه به متن و جمله ی قبل، متوجه میشوید که یمانی صفتی است منسوب به کشور یمن و به معنی: یمنی، یا آنچه مربوط به یمن است. اما واژه ای که در اغلب موارد غلط انداز میشود کلمه ی «برد» است. مشکل اینجاست که بیشتر خوانندگان و حتی خواننده فایل صوتی این حکایت این واژه را بُرد میخوانند (با ضمه). این، اشتباه هست و تلفظ درست این لغت بَرد می باشد (با فتحه). به معنای «سنگ». این لغت در فارسی در قدیم بکار میرفته است و حتی امروزه هم در گویش کُردی وجود دارد. بدین شیوه که سنگ به کردی «بَرد» گفته میشود. پس «بَرد یمانی» میشود: سنگ کشور یمن؛ که در اصل منظور همان عقیق های سرخ و سبز پر آوازه ی کشور یمن هستند. شایان توجه است که در غزلی از سعدی جمله ی «برق یمانی بجست» را میبینیم که آن، منظور از درخشش سنگ های عقیقی یمن است. شاد باشید.

1400/02/26 01:04
nabavar

گرامی سئنا
همان { بُردِ یمانی درست است، بُرد یمانی پارچه ست که از آن جامه دوزند.
کالاهای یمنی بسیارند
لغت‌نامه دهخدا
برد یمانی . [ ب ُ دِ ی َ ] (اِ مرکب ) نوعی از جامه ٔ مخطط که از ملک یمن آرند.
چون زر مزور نگر آن لعل بدخشیش
چون چادر گازر نگر آن بُرد یمانیش . از ناصر خسرو
آنچه مد نظر شماست شاید عقیق یمنی باشد.

1400/02/26 12:04
سئنا

درود بر ناباور! باید معترف شد که سخن شما به جا و نکوتر است و درست تر در نظر می آید. تا بحال راجع به بُرد یمانی نشنیده بودم و فقط درباره ی بَرد آن - که گویند بسی پرطرفدار است- می دانستم. ولی آنچه مهم است و شما ذکر کردید این است که خوانش بُرد درست است و اشکالی ندارد. دستتان خوش!

1402/10/30 22:12
mazyar abadi

دهخدا 

 

1400/02/26 13:04
nabavar

گرامی سئنا
سپاس از شما که آموختم {بَرد یمانی} نیز مانایی دارد وزین
پاینده باشید و شاد

1402/02/20 00:05
امید صادقی

آن شنیدستی که در اقصای غور. بارسالاری بیفتاد از ستور.

 

لطفا بفرمایید معنی "اقصای غور" چیست. 

1402/02/20 00:05
امید صادقی

لطفا بفرمایید معنی "فلان چیز را فلان ضمین" دقیقا چیست.

1402/04/01 22:07
سید حسین علیزاده طباطبایی

یعنی ضامن کالایی شد

1402/10/30 22:12
mazyar abadi

.. الْیَمَانِیَّ أَمَرَهُمْ فَوَضَعُوهُ بِالْأَرْضِ فَأَخْرَجَ یَدَهُ مِنْ ... الْبَرْدِ وَ الْخَوْفِ وَ الْأَمْنِ دَائِباً فِی ذَلِکَ دَائِماً وَ مَا فِی ... آیه 28 سوره حجج

1402/10/20 13:01
علیرضا کرمی

من در جایی شنیده بودم که:

آن شنیدستی که از اغنای غور 

بار سالاری بی‌افتاد از ستور...

آیا امکان دارد این هم ب نوعی در متون ثبت شده باشد؟

1403/01/25 22:03
تابش

در بیت اول استاد سعدی سه کلمه هست که در فارسی کنونی استفاده نمی شود "اقصا" و "غور" و "ستور"

پیشنهاد یک تک بیتی

در نهایت چشم دنیا دوست را

یا قناعت پر کند یا خاک گور

1403/11/27 08:01
کلاس اولی

اگر دنیا نباشد، دردمندیم

وگر باشد، به مهرش پای‌بندیم

امروزه تو روانشناسی اثبات شده که چسبیدن فقط به یکی از  ارزش های درونی مثلاً کسب ثروت و بی توجهی به دیگر جنبه های انسانی، چیزی جز رنج عاید انسان نخواهد شد