حکایت شمارهٔ ۱۶
یکی از عرب در بیابانی از غایتِ تشنگی میگفت:
یا لَیْتَ قَبْلَ مَنِیَّتي یَوْماً أَفُوزُ بِمُنْیَتي
نَهْراً تُلاطِمُ رُکْبَتي وَ أَظَلُّ أَمْلَأُ قِرْبَتي
حکایتِ شمارهٔ ۱۵: اَعرابی را دیدم در حلقهٔ جوهریانِ بصره که حکایت همیکرد که: وقتی در بیابانی راه گم کرده بودم و از زاد معنیٰ چیزی با من نمانده بود و دل بر هلاک نهاده، که همی ناگاه کیسهای یافتم پُر مروارید. هرگز آن ذوق و شادی فراموش نکنم که پنداشتم گندمِ بریان است، باز آن تلخی و نومیدی که معلوم کردم که مروارید است!حکایت شمارهٔ ۱۷: همچنین در قاعِ بسیط مسافری گم شده بود و قوت و قوَّتش به آخر آمده و دِرَمی چند بر میان داشت، بسیاری بگردید و ره به جایی نبرد، پس به سختی هلاک شد. طایفهای برسیدند و درمها دیدند پیشِ رویش نهاده و بر خاک نبشته:
اطلاعات
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکینبشته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی از عرب در بیابانی از غایتِ تشنگی میگفت:
هوش مصنوعی: یک عرب در بیابانی به خاطر تشنگی شدیدش میگفت:
یا لَیْتَ قَبْلَ مَنِیَّتي یَوْماً أَفُوزُ بِمُنْیَتي
نَهْراً تُلاطِمُ رُکْبَتي وَ أَظَلُّ أَمْلَأُ قِرْبَتي
ای کاش پیش از مرگم روزی به آرزوی خود برسم؛ رودی که موجش بر زانوی من زند و من [در آن] به پر کردنِ مَشکِ خود مشغول گردم.
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۱۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱۶ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۱۶ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1391/02/08 23:05
اکبر
بنظر این حکایت ناقص است. مرحمت نموده رفع نقص فرمایید.
1392/04/11 11:07
علی
یکی از عرب، در بیابانی از غایت تشنگی میگفت:
یا لیت قبل منیتی یوما" افوزُ بمُنیتی
نهرا تلاطم رکبتی و اظل املاءُ قربتی
1397/10/07 23:01
با تشکر از علی بابت تصحیح. ترجمهی بیت عربی اینه:
یا لیت قبل منیتی یوما” افوزُ بمُنیتی
نهرا تلاطم رکبتی و اظل املاءُ قربتی
ای کاش قبل از مرگم روزی به آرزوی خود میرسیدم
آرزوی من نهریست که زانوی مرا بلغزاند و در آن مشک خود را پر کنم
1397/11/28 19:01
مجید محمدپور
یکی از عرب در بیابانی از غایت تشنگی می گفت :
یا لیت قبل منیتی یوما افوز بمنیتی
نهرا تلاطم رکبتی و اظل املاء قربتی