حکایتِ شمارهٔ ۱۵
اَعرابی را دیدم در حلقهٔ جوهریانِ بصره که حکایت همیکرد که: وقتی در بیابانی راه گم کرده بودم و از زاد معنیٰ چیزی با من نمانده بود و دل بر هلاک نهاده، که همی ناگاه کیسهای یافتم پُر مروارید. هرگز آن ذوق و شادی فراموش نکنم که پنداشتم گندمِ بریان است، باز آن تلخی و نومیدی که معلوم کردم که مروارید است!
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۱۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱۵ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۱۵ به خوانش بهنام محمدیان
حکایتِ شمارهٔ ۱۵ به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
جوهری در اینجا به معنی جواهرفروش است.
با توجه به سیاق نثر مسجّعِ شیخ سعدی، پایان این حکایت احتمالا قافیه دار بوده، مثلا "مروارید غلطان" یا "درّ غلطان"
به عبارت واضحتر :
معلوم کردم که مروارید غلطانست
یا
معلوم کردم که درّ غلطانست
درود به یاران.
مرد بی توشه کاوفتاد از پای (پای اشتباه است، بار صحیح اسست)
مرد بی توشه کاوفتاد از بار
خزف: سفالینه و یا خر مهره
چقدر سعدی زیبا حکایت میکند