حکایتِ شمارهٔ ۱۲
خشکسالی در اسکندریّه عنانِ طاقتِ درویش از دست رفته بود، درهایِ آسمان بر زمین بسته و فریادِ اهلِ زمین به آسمان پیوسته.
در چنین سال، مُخَنَّثی، دور از دوستان، که سخن در وصفِ او ترکِ ادب است، خاصّه در حضرتِ بزرگان و به طریقِ اِهمال از آن درگذشتن هم نشاید که طایفهای بر عجزِ گوینده حمل کنند. بر این دو بیت اقتصار کنیم که اندک، دلیلِ بسیاری باشد و مشتی نمودارِ خرواری:
چنین شخصی -که یک طرف از نَعْتِ او شنیدی- در این سال نعمتی بیکران داشت، تنگدستان را سیم و زر دادی و مسافران را سفره نهادی. گروهی درویشان از جورِ فاقه به طاقت رسیده بودند. آهنگِ دعوتِ او کردند و مشاورت به من آوردند. سر از موافقت باز زدم و گفتم:
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۱۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱۲ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایتِ شمارهٔ ۱۲ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
گر تَتَر بکشد این مخنّث را
تَتَری را دگر نباید کشت
چند باشد چو جِسر بغدادش
آب در زیر و آدمی در پشت
گر فریدون شود به نعمت و ملک
بی هنر را به هیچ کس مشمار
پرنیان و نسیج بر نااهل
لاجورد و طلاست بر دیوار
سانسور گلستان سعدی با هیچ عذری پذیرفته نیست. از مسؤولین گرامی تقاضا می شود از این کار و مشابه آن خودداری نمایند.
خشکسالی در اسکندریه عنان طاقت درویش از دست رفته بود درهای آسمان بر زمین بسته و فریاد اهل زمین به آسمان پیوسته
نماند جانور از وحش و طیر و ماهی و مور
که بر فلک نشد از بی مرادی افغانش
عجب که دودِ دلِ خلق جمع می نشود
که ابر گردد و سیلاب دیده بارانش
در چنین سال، مخنثی، دور از دوستان که سخن در وصف او ترک ادب است. خاصه در حضرت بزرگان. و به طریقِ اهمال از آن درگذشتن هم نشاید. که طایفه ای بر عجز گوینده حمل کنند. بر این دو بیت اقتصار کنیم که اندک، دلیل بسیاری باشد و مشتی نمونه خرواری.
گر تتر بکشد این مخنّث را
تتری را دگر نباید کشت
چند باشد چو جِسر بغدادش
آب در زیر و آدمی در پشت
چنین شخصی که یک طرف از نعت او شنیدی دراین سال نعمتی بیکران داشت تنگدستان را سیم و زر دادی و مسافران را سفره نهادی گروهی درویشان از جور فاقه به طاقت رسیده بودند آهنگ دعوت او کردند و مشاورت به من آوردند سر از موافقت باز زدم و گفتم
نخورد شیر، نیم خورده ی سگ
ور بمیرد به سختی اندر غار
تن به بیچارگی و گرسنگی
بنه و دست پیش سفله مدار
گر فریدون شود به نعمت و ملک
بی هنر را به هیچ کس مشمار
پرنیان و نسیج بر نااهل
لاجورد و طلاست بر دیوار
کلیات سعدی.تصحیح محمد علی فروغی و مقابله با دو نسخه معتبر دیگر. به کوشش بها الدین خرمشاهی انتشارات دوستان. چاپ سوم . ص 94
دو سؤال داشتم. لطفا راهنمایی کنید.
1- آیا مقصود از مخنث مرد همجنسگرا هست؟
2- در خط 6 مخنث با پل بغداد متشابه میکند که آب در زیر پل روان است و انسانها از روی پل رد میشوند. منظور از این تشبیه چیست؟
سلام شب بخیر سال نو تمامی عزیزان مبارک
امروزه با پیشرفتهای حاصل شده در علم پزشکی خوشبختانه توجه بیشتری به بیماران دارای مشکلات جنسی میگردد وشاخههای جدیدی از علم خصوصا در بین روانپزشکان برای این دسته از بیماران ایجاد شده وبه عنوان مثال جهت درمان بیمار دارای ابهام جنسی یا هرمافرودیسم از بیمار تی اس(ترانس سکسوالیسم) یا سایر موارد روشهای متفاوت وجود دارد بگذریم چون بنده زیاد در این موارد اطلاع کامل ندارم که قابل عرض باشد
ولی در گذشته شاید به تمامی این بیماران به یک دید نگاه میشده وجامعه با ایشان برخورد یکسان داشته وحتی به ایشان عنوان بیمار هم اطلاق نمیشده ومخنث به فردی اطلاق میشده که قوه رجولیت نداشته.
ولی برویم سر موضوع حکایت وبرخورد جناب سعدی باموضوع طبق شرحی که سعدی از اوضاع قحطی و اوضاع سخت معیشت مردم داره میده این فرد داره از مردم دستگیری میکنه واطعام میده آیا در آن روزگار وآن شهر ایشون تنها فرد متمول آن شهر بوده یا کسان دیگری هم بودند که با لئامت ذاتی نه حتی از کسی دستگیری نمیکردند شاید با احتکار وذخیره مایحتاج خلق الله آن شرایط بحرانی را حادتر هم میکردند که شاید نمونه های مشابه آن هم امروزه هم قابل درک ولمس باشه بنظر بنده مردی ومردانگی این فرد مخنث بقول راوی از خیلی از مردهایی که قوه رجولیت داشتند بیشتر بوده آدم بعضی وقتها از کلام واندیشه جناب سعدی متعجب میشه نیم خورده سگ وسفله و بی هنر, یک نیم نگاه به همت وغیرت ونوعدوستی این بابا هم نمیکنه طلا هر جا که باشه طلاست نمیدونم شاید هم ایشون درست میگن ونصیحتشون عالمانه است وبنده نمیفهمم.
والله واعلم باصواب
شاد وخرم باشید
توضیحات: تتر مخفف تاتار است و تاتار قومی در ترکمنستان و از طایفه مغول بوده اند.
مخنث هم به کسی گویند که عادت دارد با او لواط شود که نوعی انحراف جنسی است.
حال منظور سعدی از بیت اول این است که اگر یک مغولی خشن یک مخنث پست فطرت را بکشد نباید او کشت، زیرا او کار خوبی کرده است. و منظور از کل داستان این است که اگر مخنث متمولی به گرسنه ای نان دهد نباید آن قبول کرد، زیرا نان او مانند نیم خورد سگ است.
حال با این توضیحات یکبار دیگر داستان را به دقت بخوانید و ببینید استاد سخن چه زیبا گفته است.
با سلام
مخنث به معنی فردی است که در ظاهر مرد است ولی حالات و رفتارِ زنانه از خود نشان میدهد.
از آنجایی که امروزه دانشِ انسان از جنسیت - همچون تمام دانشهای دیگر - پیشرفت کرده، تعاریف جدیدی از «زن» و «مرد» و «زنانگی» و «مردانگی» ارائه شده است. در این تعریفِ جدید، مخنث کسی است که رفتاری در تضاد با هنجارهای جنسیتیِ جامعه از خود نشان میدهد؛ حال این رفتار میخواهد آرایش کردن و پوشیدنِ لباسهای منتسب به زنان باشد و یا همبستری با همجنسان خود. در واقع مخنث را امروزه میتوان برای توصیف «زنِ ترنس» و یا «مردِ همجنسگرا» به کار برد.
بیشتر واردِ مباحثِ علمِ جنسیت نمیشوم و دوستان را تشویق به تحقیق بیشتر در این زمینه میکنم تا از جهلِ گذشتگان رهایی یابند. به همین بسنده میکنم که علم، آسیبزا بودنِ رفتارهای ناهنجار جنسی را رد کرده است و به طور کلی الفاظی همچون «اختلال جنسی» یا «انحراف جنسیتی» را نادرست انگاشته و الفاظِ «گرایش جنسی» و «هویت جنسیتی» را جایگزین کرده است. همانطور که گذشتگان چپ دست بودن را مرضی شیطانی تلقی میکردند ولی امروزه همه باور دارند چپ یا راست دست بودن صرفا یک تمایز ژنتیکی است.
در ادبیاتِ تمثیلیِ صوفیه، همانطور که هر لفظی اقیانوسی از معنی را یدک کشیده و نباید به معنای ظاهری آن بسنده کرد، مخنث نیز به حکمتی عرفانی اشاره دارد. در نمادشناسیِ تصوف، مخنث به سالکی گفته میشود که در مواجهه با سختیهای سلوک، شانه خالی کرده و از طی طریق سرمیزند؛ همچون مردی که در زمانِ جنگ به جای تاختن در کارزار، جامهی زنان پوشیده و میگریزد.
راهِ دین، زان رو پر از شور و شر است
که نه راهِ هر مخنث گوهر است
مثنوی معنوی
با در نظر گرفتنِ این کارکردِ مخنث در تصوف، میتوان از این حکایتِ سعدی چنین پندی گرفت:
به فردی که در دورانِ سختی از زیر مشکلات شانه خالی کرده نمیتوان اعتماد کرد. آنچه او امروز وقف میکند، حاصلِ زحماتاش نیست، پس همان به که به درویشی قناعت کرد تا دست بر بیهنرانِ نااهل دراز کرد.