گنجور

حکایت شمارهٔ ۴۶

پادشاهی به دیدهٔ اِستِحقار در طایفهٔ درویشان نظر کرد.

یکی زآن میان به فِراست به جای آورد و گفت: ای مَلِک! ما در این دنیا به جَیْش از تو کمتریم و به عَیْش خوشتر و به مرگ برابر و به قیامتْ بهتر.

اگر کشوَرخدایِ کامران است
وگر درویشِ حاجتمندِ نان است
در آن ساعت که خواهند این و آن مُرد
نخواهند از جهان بیش از کفن برد
چو رَخْت از مملکت بربست خواهی
گدایی بهتر است از پادشاهی

ظاهرِ درویشی جامهٔ ژِنده است و مویِ سِتُرْده و حقیقتِ آن دلِ زنده و نفْسِ مرده.

نه آنکه بر درِ دعوی نشیند از خلقی
وگر خِلاف کنندش، به جنگ برخیزد
اگر ز کوه فرو غلطد آسیا سنگی
نه عارف است که از راهِ سنگ برخیزد

طریقِ درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکّل و تسلیم و تحمّل.

هر که بدین صفتها که گفتم موصوف است به حقیقت درویش است وگر در قباست،

امّا هرزه‌گردی بی‌نماز، هواپرست، هوس‌باز که روزها به شب آرد در بندِ شهوت و شبها روز کند در خوابِ غفلت و بخورد هر چه در میان آید و بگوید هر چه بر زبان آید، رند است وگر در عباست.

ای درونت برهنه از تقوی
کز برون جامهٔ ریا داری
پردهٔ هفت رنگ در مگذار
تو که در خانه بوریا داری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پادشاهی به دیدهٔ اِستِحقار در طایفهٔ درویشان نظر کرد.
هوش مصنوعی: پادشاه با نگاهی تحقیرآمیز به جمع درویشان نگاه کرد.
یکی زآن میان به فِراست به جای آورد و گفت: ای مَلِک! ما در این دنیا به جَیْش از تو کمتریم و به عَیْش خوشتر و به مرگ برابر و به قیامتْ بهتر.
یکی از آن درویشان به زیرکی دریافت و گفت: شاها! ما در این سرایِ‌ سپنج، سپاه از تو کمتر داریم ولی زندگیِ آسوده‌تر داریم و به هنگامِ درگذشتن با تو یکسانیم، امّا به رستخیز از تو برتریم.
اگر کشوَرخدایِ کامران است
وگر درویشِ حاجتمندِ نان است
اگر پادشاهِ پیروزگر و چه گدایِ نیازمند به نان؛
در آن ساعت که خواهند این و آن مُرد
نخواهند از جهان بیش از کفن برد
 در آن دم که جان سپرند، از گیتی جز کَفَن با خود نمی‌برند.
چو رَخْت از مملکت بربست خواهی
گدایی بهتر است از پادشاهی
چون از پادشاهی به ناچار چشم باید پوشیده به سفری ناگذشتنی بروی، پس درویشی و آسودگی از این سلطنت و گرفتاری بسی نکوتر است.
ظاهرِ درویشی جامهٔ ژِنده است و مویِ سِتُرْده و حقیقتِ آن دلِ زنده و نفْسِ مرده.
صورتِ درویشی پشمینه‌ایست پاره و سری تراشیده، ولی نهان و باطنِ آن دلی است روشن و نَفْسی [بدفرمای] که به ریاضت کشته شده است.
نه آنکه بر درِ دعوی نشیند از خلقی
وگر خِلاف کنندش، به جنگ برخیزد
درویش آن نیست که در برابرِ مردم به گزافْ دکّانِ لافِ معرفتِ حق گشاید و بر مسندِ ارشاد نشیند؛ و اگر به ناپسندِ وی سخنی گویند به ستیزه برخیزد.
اگر ز کوه فرو غلطد آسیا سنگی
نه عارف است که از راهِ سنگ برخیزد
اگر از کوهسار سنگِ آسیایی به چرخش فرود آید، رهروِ منزل‌شناس آن نیست که از رهگذار سنگ به کناری رود. (چه به قضای حق خشنود است)
طریقِ درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکّل و تسلیم و تحمّل.
روش و آیین صوفیان یاد کردنِ حق و سپاسگزاری و به مردم یاری کردن و فرمانِ حق بردن و مرادِ دیگری بر کامِ خود برگزیدن و خرسندی و خدا را یکی گفتن و تنها او را مؤثر در وجود دانستن و کارِ خود به خدا باز گذاشتن و از اسبابِ‌ ظاهری دل بریدن و به قضا گردن نهادن و بردباری در برابرِ ناخوشی‌هاست.
هر که بدین صفتها که گفتم موصوف است به حقیقت درویش است وگر در قباست،
هر کس بدین مَنِش‌ها که ذکر کردم خو کُنَد صوفی است، اگر چه در جامهٔ خواجگی (ریاست و ثروتمندی) باشد.
امّا هرزه‌گردی بی‌نماز، هواپرست، هوس‌باز که روزها به شب آرد در بندِ شهوت و شبها روز کند در خوابِ غفلت و بخورد هر چه در میان آید و بگوید هر چه بر زبان آید، رند است وگر در عباست.
معنی «رند است وگر در عباست»: بی‌بندوبار و ناپرهیزگار است، اگرچه در گلیم یا پشمینهٔ درویشی باشد.
ای درونت برهنه از تقوی
کز برون جامهٔ ریا داری
ای که باطنِ تو عاری از پرهیزگاری است و به صورت، لباسِ فریب و نیرنگ پوشیده‌ای؛
پردهٔ هفت رنگ در مگذار
تو که در خانه بوریا داری
پردهٔ‌ رنگارنگِ‌ پرنیانی فرو میآویز [تا خود را به خلقْ نیک بنمایی]، زیرا در حقیقت فرش خانه‌ات حصیر است.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۴۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۴۶ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۴۶ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1391/05/24 16:07
عزیز عزیزی مودب

این حکایت طبق کتاب غلامحسین یوسفی حکایت شماره 45 است

1394/01/25 18:03
امین

اگر کشور خدای کامران است
وگر درویش حاجتمند نان است
در آن ساعت که خواهند این و آن مرد
نخواهند از جهان بیش از کفن برد
چو رخت از مملکت بر بست خواهی
گدایی بهتر است از پادشاهی
ظاهرِ درویشی جامه ژنده است و موی سِترده و حقیقتِ آن دلِ زنده و نفس مرده.
نه آنکه بر در دعوی نشیند از خلقی
و گر خلاف کنندش به جنگ برخیزد
اگر ز کوه فرو غلطد آسیا سنگی
نه عارف است که از راه سنگ برخیزد
طریق درویشان ذکرست و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمل.
هر که بدین صفتها که گفتم موصوفست به حقیقت درویشست و گر در قباست
اما هرزه گردی بی نماز هوا پرست هوس باز که روزها به شب آرد در بند شهوت و شبها روز کند در خواب غفلت و بخورد هر چه در میان آید و بگوید هر چه بر زبان آید رندست و گر در عباست
ای درونت برهنه از تقوی
کز برون جامه ریا داری
پرده هفت رنگ در مگذار
تو که در خانه بوریا داری

1399/02/30 13:04
روح اله

پرده هفت رنگ در مگذار
تو که در خانه بوریا داری
یعنی تو که در خانه حصیر داری و روی حصیر مینشینی، پرده هفت رنگ دم در نذار. ریاکاری مکن

1402/03/31 21:05
بنده خدا

تشبیه بسیار زیبایی است.

1403/04/07 06:07
شاهین موفق نژاد

وگر درویشْ حاجتمندِ نان است و یا وگر درویشِ حاجتمندِ نان است؟ خواننده دومی رو میخونه. 

بنظرتون اولی بهتر و درست تر نیست؟